بخشی از مقاله
چکیده
قرآن منشاء هنر اسلامی است، هر چند نه به معنی ظاهری آن. وظیفه ی بزرگ دانشمندان مسلمان حقیقی نشر این حقیقت است. قسمتهایی از این مساله را نسبتا به آسانی می توان دریافت و در واقع هنر اسلامی هنری است که دارای خصلتی یگانه می باشد این خصلت یگانه ناشی از این معنی است که این هنر از بدایت امر میان زمین و آسمان و موضوعات روحانی و دنیوی و عالم لاهوت، همچنان به نحوی عمیق و روشن، جمع کرده است.
چنان که می توان گفت پیوند و انسجامی وصف نشدنی دارند که قدسی است بی آنکه منحصرا اسلامی باشد، و دنیوی است بی آنکه مبتذل باشد زایش این هنر در نخستین مراحل خود، در معماری و هنرهای مربوطه به کتاب و مساجد و قرآن تحقق یافت. بنابراین، این هنر در محیطی دینی زاده شده است، و اعم از این که تماس بزرگداشت دین بود یا پاسخی به دعوت دین، بی گمان زایشی قدسی بوده. با مشاهده ی آثار معماری سنتی ایران می توان دریافت که رابطه ای عام و خاص با هنرهای قدسی دارد. از این رو، هنر ایرانی - اسلامی ضرورتا قدسی است. بنابراین، نیازمند تعریف شاخص هایی هستیم که در معماری اسلامی ایران بطور ویژه وجود دارند.
لذا در این مقاله پس از ارائه تعریفی از هنر قدسی به بیان این شاخص ها خواهیم پرداخت که در نهایت به بررسی انسجام و پیوستگی هنر و حکمت ناب ایرانی با هنرهای قدسی منتج خواهد شد. این مقاله که حاصل مشاهدات عینی و مطالعات اسنادی می باشد؛ به شیوه تحلیلی-توصیفی، به شرح و بیان موضوع مقاله خواهد پرداخت و در پایان با نتایجی مطلوب سعی در گسترش حوزه شمول دانش معماری را خواهد داشت.
مقدمه
سرمایه ی اصلی هر عصر، تصویر واپسین اوست از حقیقت جهان خویش و همین تصورات است که سر رشته ی همه اندیشه ها را بدست می دهد. این موضوع به جهان بینی برمی گردد، در تفکر ارسطو انسان قادر به شناخت جهان خارج است و می تواند با علم، به خواص اشیا و طبایع آنها دست پیدا کند و ماهیت اشیا همان واقعیت و حقیقت اشیاء است. این جهان بینی اغلب در پس حکمت ها و بینش قابل توصیف و پیگیری هستند زیرا بینش سمت و سوی به کارگیری توانش - مجموعه علایق، قابلیتها و توانایی های معمار - و دانش ها را در آفرینش اثر معماری روشن می کند - حجت، 22،. - 1389 با مشاهده ی آثار معماری سنتی ایران می توان دریافت که رابطه ای عام و خاص با هنرهای قدسی و عالم لاهوتی دارد. از این رو، هنر ایرانی - اسلامی ضرورتا قدسی است.
چراکه راه ورود به حکمت معماری اسلامی ایران از منزلگاه اعتقاد و التزام به آموزه هایی می گذرد که هر چند زمان زیادی از شکل گیری آن ها می گذرد، همواره در فرآیندی پویا تا روزگار معاصر جاودان مانده اند. از طرفی ، قرآن همواره برای مسلمانان به عنوان کتابی که در آن دستورات زندگی دنیوی و سعادت اخروی گنجانده شده منشا الهاماتی بوده که به کمک آن به طبیعت پیرامون خود شکل داده اند.
مسلمانان با این نحوه ی نگرش، نه تنها دست به تغییر فضا زده اند و محیط را در ابعاد انسانی خود درآورده اند بلکه در این رهگذر با توسل به این منبع شریف رنگی قدسی به حیات خود بخشیده اند - پورجعفر:24،. - 1387 علاوه بر آن قرآن اصول جامع زندگی با ذکر صفات الهی و بیان جانشینی انسان در واقع صفات قابل انتساب را به عنوان آموزه های عینی و الگوهای کاربردی برای رفتار انسانی ارائه داده است. از این رو همواره در طی دوران آفرینش هنری مسلمانان مبانی نظری شریعت رهنمونگر اسلام، الهام بخش فعالیت و خلاقیتهای هنری ایشان بوده است. همانگونه که دستیابی به کمال نهایی، که همان اتصال به منشا وجود باشد- انا الیه راجعون- تعیین کننده ی زندگی روزمره ی مسلمانان است، جستجو و نمایاندن حقیقت مطلق، خیر جاوید و زیبایی راستی نوبی زوالنی از هدف بنیادین هنرمند مسلمان است. حکمت معماری ایرانی اسلامی مرتبه ای است که در آن نیازهای مادی و معنوی انسانی در تعالی پویا متبلور می گردند.
مروری بر یافته ها
تعریف هنر قدسی
برای درک هنر قدسی باید ابتدا معنای »هنر« و نیز معنای »امر قدسی« را درک کرد. تا پیش از قرون جدید و آغاز عصر جاهلیت مدرن که هنر هنوز ماهیتی هبوطی و نزولی نیافته و رو به زوال نگذاشته بود، در ملازمت با فرزانگی، حکمت، کمال و فضیلت معنا می یافت و هنرمندان، ارباب کمال بودند که کشتی شان، آسمان را می شکست. هنر، محاکات قرب و بعد بشر نسبت به حق است. حقیقت هنر نوعی معرفت است که در عین حضور و شهود در عالم غیب برای هنرمند مکشوف می شود و سرچشمه این حضور روحانی، شیدایی ازلی انسان برای تجلی آن جذبه رحمانی است که وی را به وجد و عشق الهی کشانده است.
در واقع »هنر شیدایی حقیقت است همراه با قدرت بیان آن شیدایی و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی حق، قدرت بیان آن را نیز از خداوند متعال گرفته است. هر یک از این دو شیدایی حق و قدرت بیان آن اگر نقص داشته باشد، اثر هنری خلق نمی گردد. اگر حنجره بلبل بیمار شود، شیدایی او در درونش حبس می شود و فرصت تجلی پیدا نمی کند، هر چند که شیدایی در درونش وجود دارد، اما قدرت بیان آن نیست و اگر شیدایی نباشد از حنجره سالم صدایی برنمی آید.
اصل لازم شیدایی حق است و قدرت بیان آن شرط کافی است. هنر حقیقی حدیث شیدایی حقیقت است.… »امر قدسی« نیز تجلی و تمثل حقایق متعالی و نورانی عالم روحانی است که یک امر باقی و ابدی در نظام فانی و ناسوتی است. برای درک این موضوع باید امر قدسی را در سایه بینش نسبت به هستی شامل هستی کیهانی و فراکیهانی شناخت. هستی در جهان شناسی اسلامی دارای ساحت های وجودی متعدد است و یا به عبارت دیگر مراتب مختلفی دارد. عرفا مراتب اصلی را پنج مرتبه می دانند و آن را »حضرات الهیه« می نامند. این حضرات الهیه یا مراتب وجود به این قرار است: عالم مُلک«» یا جهان مادی و جسمانی، عالم »ملکوت« یا جهان برزخی و مثالی، عالم »جبروت« یا جهان عقول و نفوس مجرده مثل فرشتگان مقرب، عالم »لاهوت« یا جهان اسماء و صفات الهی و اعیان ثابته و عالم »هاهوت« که همان غیب الغیوب ذات باری تعالی است.
مرتبه جبروت و آنچه مافوق آن است، ماورای هر گونه شکل و تعیّن و مظاهر صُوَری است. میان عالم جبروت و مُلک، عالمی است که آن را »عالم مثال« می نامند. جامی در تعریف این عالم می نویسد: »عالم مثال یک عالم روحانی است، از یک جوهر نورانی که از طرفی به لحاظ داشتن مقدار و محسوس بودن، شبیه جوهر جسمانی است و از طرف دیگر به دلیل نورانیت، شبیه جوهر مجرد عقلی است. برای اینکه این عالم، برزخ و حد فاصله ای است میان جهان مجردات و مادیات و هر برزخی باید غیر از طرفین خود بوده ولی دارای دو جهت مشابه با دو طرف خودش باشد.«
بنابراین عالم مثال بر خلاف مراتب فوق جبروت، دارای صورت و شکل است و اساسا از این جهت آن را مثالی می گویند که مشتمل بر صورت های همه موجودات عالم جسمانی است، اما این صورت و شکل به معنای مشایی، ماده ندارد؛ یعنی جوهرهای عالم مثال اجسام نورانی با نهایت لطافت هستند که حدفاصل میان جواهر مجرد لطیف و جواهر جسمانی کثیف و دارای حجم می باشند، به همین جهت این عالم را عالم صور معلقه نیز می نامند.
فضای هستی در هنر قدسی نمودار این فضای ملکوتی است و آنچه در هنر قدسی روح را می نوازد، صرفا از ذوق هنرمند سرچشمه نگرفته است، بلکه نتیجه رؤیت و شهود واقعیتی است »عینی« که به این عالم مثال تعلق دارد. مشاهدات و مکاشفات هنرمند در بدایت سلوک هنری، در خیال مقید - متصل - واقع می شود .خیال مقید همان ادراک خیالی شی ء بی حضور حسی آن است که در این مرتبه از خیال، صورت به ساحت ادراک خیال آدمی، اتصال دارد. بعد از آن مشاهدات هنرمند به تدریج به عالم مثال مطلق - خیال منفصل - راه می یابد که مرتبه عالی تر خیال است و وجودی جدا و منفصل از ساحت ادراکی انسان دارد.