بخشی از مقاله

چکیده:

ذات دانش به نحوی است که مدیریت آن باید بوسیله خود فرد انجام پذیرد و همین امر باعث مطرح گردیدن مفاهیم مختلف از قبیل هوش معنوی در مدیریت دانش شده است. با وجود آنکه در مدارک علمی متعددی ارتباط مدیریت دانش با هوش معنوی بیان گردیده است، اما تلاش های اندکی برای نشان دادن این موضوع انجام گرفته است. این پژوهش با هدف بررسی ارتباط بین ابعاد هوش معنوی و چهار بعد تبدیل دانش انجام شده است. سنجش تبدیل دانش مطابق با مدل SECI صورت گرفته است. روش تحقیق توصیفی - پیمایشی است. جامعه آماری 48 نفر از کارکنان این شرکت بوده است.. ابزار گردآوری داده ها پرسش نامه بوده ضریب پایایی پرسش نامه با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ بدست آمد و روایی صوری و محتوایی به وسیله ی خبرگان مدیریت دانش تایید گردید. داده های پژوهش با استفاده از روش های آماری و ضریب همبستگی پیرسون تحلیل گردید

کلیدواژه ها: جامعه پذیری دانش، خارجی نمودن دانش، هوش معنوی، ترکیب دانش و درونی نمودن دانش

مقدمه:

در این تحقیق به این نکته اشاره میشود که مدیران برای استفاده بهینه از دانش ضمنی و تصریحی موجود افراد با توجه به نقاط ضعف احتمالی سیستم چه استراتژی هایی باید داشته باشند. در ضمن این تحقیق برای توسعه سیستم تبادل و تولید دانش و تجربیات شخصی در بین افراد برای افزایش مهارتهای آنها با در نظر گرفتن ویژگی های و براساس مدل نانوکا تاکوچی و چگونگی دستیابی به اطلاعات و تجربیات و دانش شخصی افراد برای افزایش همکاری و بهره وری به کمک تسهیل جریان به اشتراک گذاری اطلاعات بین افراد به ما کمک می کند.از آنجایی که در جوامع فرا صنعتی دانش به عنوان یک منبع کلیدی مطرح است و اهمیت دانش به عنوان یک منبع در مقایسه با سایر منابع افزایش یافته است - ابزری،. - 2014

فرآیند تبدیل دانش به عنوان یکی از قسمتهای اصلی مدیریت این سرمایه عظیم اهمیت زیادی دارد، لذا بررسی این فرآیند در شرکت های پیشرو در زمینه فن آوری های نوین و سازمان های دانش محور بسیار ضروری است - صمیمی، - 2015 .این طرح کمک می کند تا سازمان های نام برده با شناخت نقاط ضعف و بهبود آن بتوانند بقا و رشد خود را در محیط رقابتی موجود تضمین کنند در این تحقیق به این نکته نیز اشاره میشود که مدیران برای استفاده بهینه از دانش ضمنی و تصریحی موجود افراد با توجه به نقاط ضعف احتمالی سیستم چه استراتژی هایی باید داشته باشند و به بررسی نقش هوش معنوی بر تبدیل دانش پرداخته می شود.

مرور بر ادبیات: هوش:

تاریخچه نبرد میان توجه به هیجان و انکار هیجان در تفکر غرب به جنبش رواقیون در یونان باستان برمی گردد. در فلسفه رواقی شخص خردمند هیچ هیجانی را تایید نمی کند. ایشان مفاهیم اخلاقی اجتماعی را که میراثی از تمدن غرب بوده، به درونی ترین ساختارهای مسیحیت منتقل کرده و در نهایت منجر به گسترش و رواج تفکر ضد هیجان شدند که البته حرکت مبتنی بر هیجان، همدلی و تفکر در اروپا این تفکرات را به حاشیه برده است - بنیادی، . - 1390یکی از جدیدترین ایده ها، نظریه هوش گاردنر است. گاردنر به جای تمرکز بر تحلیل امتیاز آزمون ها اعتقاد دارد که مقدار عددی هوش انسان، بیانگر دقیق و کامل توانایی های او نیست - گاردنر و هچ1، . - 1993

گاردنر در سال 1983 الگویی برای سنجش هوش افراد ارائه کرد - هوش چندگانه - که برخلاف الگوی متکی بر هوش و استعداد علمی و منطقی - IQ - که تغییر ناپذیر است حالتی چندگانه داشت - هوگز و همکاران، . - 2005 گاردنر در این نظریه به هوش های فردی اشاره می کند که شامل دو مولفه مهم است. هوش درون فردی یعنی توانایی ایجاد الگوی دقیق و عینی از خویشتن و استفاده از آن جهت فهم و هدایت رفتار خویش. هوش میان فردی توانایی درک سایر افراد از جهت انگیزه، همدلی، تفاوت در خلق و مزاج را در بر میگیرد - بار- آن، . - 1997 سالهاست که نظریه پردازان کوشیده اند تا احساسات را به حیطه هوش وارد کنند به جای آنکه عواطف و هوش را دو متضاد ناهمسان در نظر بگیرند - گلمن، . - 1389

هوش معنوی:

گسترش »مفهوم هوش« به سایر قلمروها، ظرفیت ها و تواناییهای انسان و بخصوص مطرح شدن هوش هیجانی در روانشناسی، ایمونز در سال 1999، هوش معنوی را مطرح کرد و آن را »مجموعهای از توانایی ها برای بهرهگیری از منابع دینی و معنوی« دانست. هوش معنوی سازه های هوش و معنویت را با هم داراست، در حالی که معنویت جستوجو برای یافتن عناصر مقدّس، معنایابی، هشیاری بالا و تعالی است. هوش معنوی شامل توانایی برای استفاده از چنین موضوعاتی است که میتواند کارکرد و سازگاری فرد را پیشبینی کند و منجر به تولیدات و نتایج ارزشمندی گردد. گاردنر در نظریه »هوش«، چند معیار بیان میکند. چنانچه بخواهیم مجموعهای از ظرفیتها یا توانایی ها را به عنوان هوش قلمداد کنیم باید هشت معیار را در نظربگیریم:

1.مجموعهای از فعالیتهای مشخص را دربرگیرد.

2.دارای تاریخچه تکاملی باشد و از نظر تکاملی، عقلانی به نظر برسد.

3.دارای الگوی بخصوصی از رشد و تحوّل باشد.

4.بتوانیم از طریق آسیب مغزی آن را مشخص کنیم.

5.بتوانیم افراد را در گسترهای از وجود آن توانایی و یا فقدان آن، طبقهبندی کنیم.

6.قابلیت رمزگردانی با یک نظام نمادین را داشته باشد.

7.با مطالعات روانشناسی تجربی حمایت گردد.

8.با یافته های روانسنجی تأیید شود.

معیارهای مطرحشده توسط گاردنر را نمیتوان تنها ملاک بررسی این موضوع دانست که آیا معنویت یک هوش است یا خیر؟ ایمونز - 2000 - معتقد است: هوش معنوی این معیارها را داراست و پایههای زیستشناختی هوش معنوی را در سه سطح میتوان بررسی کرد: زیستشناسی تکاملی، ژنتیک رفتاری، و دستگاههای عصبی.کریک پاتریک - 1999 - معتقد است: همین که در طول تاریخ تکامل انسان، دین توانسته است سازوکارها و راهبردهای روان شناختی را به وجود آورد که از طریق انتخاب طبیعی بتواند بسیاری از مشکلاتی را که اجداد ما با آن روبهرو بودهاند حل و فصل کند، نشاندهنده کارکرد تکاملی دین و معنویت است. ازجمله این سازوکارها، دلبستگی، وحدت و پیوستگی، تبادل اجتماعی و نوعدوستی قومی است. در خصوص ارثی بودن تواناییها وظرفیتهای معنوی نیز مطالعاتی انجام شده است، اما شواهد روانسنجی نشان میدهد که هوش معنوی یک ظرفیت عالی شناختی است،نه یک توانایی اختصاصی که صرفاً به بخشی از مغز مربوط باشد که با تخریب مغزی و یا تحریک آن بتوان هوش معنوی افراد را دستکاری کرد.

جایگاه هوش معنوی در سازمان

چنانکه گذشت، هوش معنوی مفاهیم معنویت و هوش را در یک سازه جدیدتر با هم ترکیب میکند و به انسان این فرصت را میدهد که در مقابل واقعیتهای مادی و معنوی حسّاس باشد و تعالی را هر روز در لابهلای اشیا، مکانها، ارتباطات و نقشها دنبال کند. ادوارد - 2003 - معتقد است: داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در خصوص هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح میکند. ازاینرو، نباید داشتن دانش وسیع درباره مسائل معنوی و تمرینهای آنها را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمّق برای حل مسائل اخلاقی دانست، هرچند میتوان گفت برای بهرهمندی مؤثر از معنویت، داشتن دانش نظری و عملی لازم است.

هوش معنوی با زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد و شامل ظرفیت مهم فهم عمیق سؤالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری میشود. آگاهی از نفس، زمینه و بستر بودن یا نیروی زندگی تکاملی خلّاق را دربر میگیرد. هوش معنوی به شکل هشیاری ظاهر میشود و به شکل آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس و روح درمیآید. بنابراین، هوش معنوی چیزی بیش از توانایی ذهنی فردی است و فرد را به ماورا فرد و به روح مرتبط میکند. علاوه براین، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف است. بدین روی، خودآگاهی شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر زمین و همه موجودات میشود. هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار میگیرد و چنین سؤال هایی در ذهن ایجاد میکند: »آیا شغل من موجب تکامل من در زندگی میشود؟« و »آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟

« در واقع، این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن؛ بدین معنا که فرد سؤالات بیشتری را درباره خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح میکند همچنین قابل ذکر است که سؤالهای جدّی درباره اینکه از کجا آمدهایم، به کجا میرویم و هدف اصلی زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی میباشند. به نظر میرسد، هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود میگردد. این دیدگاه شامل همه رویدادها و تجارب فرد میشود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفتهاند. فرد میتواند از این هوش برای چارچوبدهی و تفسیر مجدّد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است از لحاظ پدیدارشناختی به رویدادها و تجارب فرد، معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد.

آمرام معتقد است: هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدّس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا میشود. بعضی از ویژگیهای فردی که برای بهرهگیری از هوش معنوی مفید است. عبارتند از: خردمندی، تمامیت - کامل بودن - ، دلسوزی، کلنگری، درستی و صحت، ذهن باز داشتن و انعطافپذیری. این ویژگیها روش های متفاوتی برای دانستن از طریق روشهای غیرزبانی و غیرمنطقی مانند رؤیا، شهود و تجربه عرفانی بهمنظور دستیابی به سطوح عمیقتر معنا ارائه میکنند. زوهار و مارشال سه نوع هوش عقلانی، هیجانی و معنوی ذکر کردهاند. آنها مشخصات افراد دارای هوش معنوی بالایی را اینگونه ذکر کردهاند: این افراد انعطافپذیرند؛ درجه بالایی از هوشیاری نسبت به خویشتن دارند؛ توانایی رویارویی با مشکلات و دردها و چیره شدن بر آنها را دارند.

همچنین الهام از طریق ارزشها و بصیرت ها، اجتناب از بد کردن نسبت به دیگران، تفکر وحدتگرا - پی بردن به روابط میان اشیا و پدیده های گوناگون - جستوجو برای پاسخ دادن به سؤالهای اساسی، عدم وابستگی به دیگران و مقاومت در برابر شیوهها و سنّت های معمول جامعه از ویژگیهای دیگر آنهاست ویژگیهایی که لازمه هوش معنوی است،حتمالاً در کنار تواناییها و فعالیت های دیگری قرار دارد که عبارت است از: دعا کردن، تعمیق، رؤیاها و تحلیل رؤیا، باورها و ارزشهای دینی و معنوی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فراروندگی. برای مثال، بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن که فضایل اخلاقی را مورد توجه قرار میدهند، ممکن است به عنوان روشهایی برای تقویت هوش معنوی مطرح باشند. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر درباره سؤالات وجودی مانند وجود

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید