بخشی از مقاله

جامعه ریسک و اهمیت آن براي مطالعات استراتژیک


چکیده

جامعه مدرن دچار تحول بنیادینی شده و از اسامی گوناگونی براي مشخصکردن این تحول، از قبیل دوران پستمدرن، عصر پستماتریالیسم و نظایر آن استفاده میشود. به زعم اولریش بک، جامعهشناس آلمانی، این تحول نه عبور از مدرنیته که تعمیق آن است. وي با وضع اصطلاح جامعه ریسک کوشیده است نشان دهد در جامعه مدرن متأخر با نوعی وفور ریسک و آگاهی وسیع مردم از آن مواجهیم. در این جامعه، خطرات و تهدیدات نه ناشی از حوادث طبیعی، بلکه مصنوع دست انساناند.

تغییر و تحول در تهدیدات و ریسکها به معنی تغییر شکل سیاست نیز هست، زیرا یکی از اهداف مهم سیاست دفع تهدیدات است.

کلیدواژهها: جامعه مدرن، ریسک، جامعه ریسک،مطالعات استراتژیک، اولریش بک

مقدمه

در جامعهشناسی و تفکر اجتماعی، معمول است که هر از گـاهی، بـا الحـاق پـسوندي بـه موضوع اصلی علوم اجتماعی، یعنی جامعه، به صورتی واضحتر و مؤثرتر، عبور جامعه از یـک دور به دورهاي متمایز را القاء میکنند. به عبارت دیگر، عناوینی چون جامعه مـا بعـد صـنعتی، جامعه پستمدرن، جامعه پستماتریالیستی (اصطلاح رانالد اینگلهارت)، جامعه پست سـکولار (تعبیر یورگن هابرماس) و جامعه مابعد سنت1 (اصطلاح آنتونی گیدنز). اگرچـه ممکـن اسـت این تعابیر اغراقآمیز باشند، اما به واقع، بیانگر گذار از یک مرحله یـا شـاید صـحیحتـر، تغییـر خصیصه غالب جامعه میباشند. اغلب این تعابیر با پیشوند لاتین پست2 بیان میشـوند کـه بـر پشت سرنهادن یک دوره و آغاز دورانی جدید، دلالت دارد. در واقع، وفور این قبیل مطالعـات خود دلالت بر وقوع تحولی ژرف و بنیادین در جامعه بشري در چند دهه اخیـر دارد. بـا آنکـه نقطه آغاز و موضوع اصلی این اصطلاحات جوامع و ممالک غربی اسـت، امـا ایـن تعـابیر بـه زودي و به دلیل پیوستگی جوامع بشري و انتشار سریع افکار، نهادها و تکنولوژيها، در سراسر جهان مصداق مییابند. براي مثال، اگرچه در آغاز بحث از جهانیشدن و ظهور عصر مجـازي، امري خاص اروپا و غرب و در دیگر نقاط جهان بحثی لوکس و تئوریک به شمار میآمـد، امـا اینک اثرات و تبعات آن در سراسر جهان هویدا شده است.
اولریش بک3 متفکر اجتماعی و جامعهشناس آلمانی، هم از آن دسته متفکران است کـه بـه نوعی تحول و تغییر کیفی در جوامع امروزي (اروپایی و غربی و به مـرور جهـانی) بـاور دارد، ولی برخلاف آنان به گذار یا عبور معتقد نیست و به تعمیق و تکمیل مدرنیتـه مـیاندیـشد. بـه عبارت دیگر، به زعم وي، تحول کیفی رخ داده و در جریان وقوع در جوامع مـدرن، بـه معنـی تکمیل و تعمیق فرآیندي است که از آغاز عصر مدرن و روشنگري، شروع شده بود.((1 وي در سال 1986، با انتشار کتاب جامعه ریسک؛ به سوي مدرنیته جدید، توجهات محافل علمی را به خود جلب کرد. اثر مذکور مبناي مباحث آکادمیک فراوان و تحقیقات و تئـوريهـاي جدیـدي شد. او مدعی است نظریاتش به نحو بهتـري مـیتواننـد پدیـدارهاي جهـانی کنـونی همچـون جهانیشدن را تبیین و تفسیر کنند. در این نوشتار، بعد از بحث مختصري پیرامون مفاهیم اصلی در آراء وي، به ظهور جامعه ریسک جهانی و خـصوصیات آن و پیامـدهایش بـراي مطالعـات سیاسی و استراتژیک پرداخته میشود.


الف. مفاهیم بنیادین مبحث جامعه ریسک

محققان، آراء و آثار اولریش بک را التقاطی دانستهاند؛ به این معنا که ارباب سنتهاي بسیار است و بردة هیچ کدام نیـست((2 و بـه عبـارت دیگـر، از دسـتاوردها و مـصطلاحات فکـري مکاتب و متفکران دیگر، در آثار وي رد و نشانهاي بسیار دیده میشود. براي بحث حاضر، دو مفهوم را که یکی موضوع اصلی اندیشه بـک اسـت و دیگـري بـراي فهـم آراء او لازم اسـت، بررسی خواهیم کرد.


الف) ریسک: این واژه در کاربرد معمول آن بر خطر یا تهدید دلالت میکند. اگر بـه ریـشه لغوي کلمه برگردیم، محققان در باب آن اتفاق نظر ندارند و برخی ریشه آن را بـه لفـظ عربـی رزق میرسانند و عدهاي دیگر معتقدنـد لفـظ Risco کـه در اصـل اصـطلاح دریـانوردان و درمعناي ورود به آبهاي بدون نقشه1 است، منشأ واژة ریسک است.((3 به نظر میرسـد هـر دو ریشه معناي خویش را در اصطلاح مزبور حفظ کردهاند و وضعیت داراي ریسک وضعی است که در آن خطر با منافع و ثروت توأم شده است.((4 به عبارت دیگر، ریسک زمـانی اسـت کـه انسان، سود و زیان احتمالی یک امر را میسنجد و گزینه مطلوبش را انتخاب مـیکنـد. در هـر ریسکی میزانی از عدم قطعیت و احتمال نهفته است و از اینرو، ربط مستقیمی به تصمیمگیري و نظمدهی به آینده دارد. البته، هر ریسکی، براي عدهاي دیگر فرصت تلقی میشود و ایـن امـر به مسأله ارتباط ریسک و ادراکات بشري راه میبرد. همان طور که امنیت مفهومی برخاسـته از ذهنیت و طرز تلقی است، ریسک نیز بستگی زیادي به تلقی انسانها دارد. شاید به دلیل همـین ابعاد متنوع و تعدد و تکثر معنایی ریسک است که اولریش بک از ارائه تعریفـی جـامع و مـانع براي آن امتناع میکند و حتی در مقاله نسبتاً جدیدترش، در هشت نکته میکوشد، منظـورش از ریسک و محتواي آن را (البته در کنار جواب به منتقدان) بازگو کند. وي ریسک را چیزي مابین امنیت و ویرانی یعنی نقطهاي میداند که در آن، ادراك و برداشـت مـا از ریـسک بـه اعمـال و افکار ما شکل میدهد. به بیانی دیگر، هنگامی که از نتیجه تصمیم خـویش (مـثلاً بـراي خریـد کالاي سرمایهاي، ورود به عرصه فعالیت حزبی و سیاسی، برقراري ائتلاف سیاسی و ماننـد آن) اطلاع قطعی نداریم و در عین حال، بیتحرکی و عدم اقدام را زیانمنـد و بـیفایـده تـشخیص میدهیم، این ریسک است که به ذهن و عمل ما شکل میدهد.((5 در واقع، اولریش بک معتقد است این نوع برداشت از ریسک مفهوم و معناي برداشت رایج از نسبت گذشته، حال و آینـده را دگرگون میکند. محققان، در دو قرن گذشته، عموماً تأکید داشتند، آنچه به زمان حال شـکل داده و میدهد، گذشته و تاریخ است (نمونه روشن آن مارکس و مارکسیستها، ساختارگرایان در جامعهشناسی، ضمیر ناخودآگاه فرویدي)، حال آنکه میتوان گفت سایه تهدیدکننـدة آینـدة ناخوشایند (مثلاً آنچه در سناریوهاي مربوط به جهان آینده توسط طرفـداران محـیط زیـست و جنبشهاي سبز طرح میشود) باعث اتخاذ تصمیمات و اقدام براي زمان حال مـیشـود، یعنـی آینده تعیینکنندة زمان حال میشود و نه گذشته.((6 با این حال، ادراکیبـودن ریـسک موجـب میشود رسانهها و سیاستمداران خاصی بتوانند به صورت اغراقآمیـز بـر جنبـههـایی خـاص تأکید کنند و در واقع، با ایجاد ریسکها و دراماتیک نشاندادن آنهـا بـه افکـار عمـومی جهـت بدهند. به هر حال، در علوم اجتماعی، چهار رویکرد اصلی به مـسأله ریـسک وجـود دارد کـه توجه هر کدام آنها به یک بعـد از مـساله ذوابعـاد و ذووجـوه ریـسک اسـت و بـراي داشـتن تصویري دقیقتر و کاملتر، عنایت به هر یک از آنها مفید خواهد بود:((7 .1 مردمشناسان / انسانشناسان؛1 به برداشـتهـا و فهـمهـاي متنـوعی کـه از ریـسک در بـین فرهنگها و اقوام گوناگون وجود دارد، توجه میکنند. چه بسا امـري در یـک جامعـه ریـسک تلقی شود و در جامعه دیگر نه (مانند تلاش برخی سیاستمداران سویسی جهت ممنوع ساختن ساخت مناره براي مساجد در این کشور حال آنکه در دیگر کشورهاي اروپـایی چنـین امـري، دست کم به آن شد ت که در سویس وجود دارد، ریسک تلقی نمیشود.)((8

.2 روانشناسان؛ برداشت و شناخت فردي از ریسک را بررسی میکنند. طبیعـی اسـت سـاخت روانی و شخصیت هر کس موجب اختلاف در فهم ریسک میشود.
.3 رویکردهاي فوکویی: نقش نهادهاي اجتماعی را در شکلدادن به فهمهـا از ریـسک بررسـی میکنند. به بیانی دیگر، موضوع این رویکردها، مطالعه چگونگی ریسک دانستهشدن یک امـر و تأثیر نهادها و نظامهاي اجتماعی در شکلگیري ریسک مـذکور در اذهـان و افکـار شـهروندان است (یعنی تبارشناسی و دیرینهشناسی ریسک).
.4 رویکرد جامعهشناسانه که آنتونی گیدنز و اولـریش بـک از شـاخصتـرین چهـرههـاي ایـن رویکرد محسوب میشوند و به تأثیرات گسترده و عمیق ریسک بر حیات روزمره توجه دارند. به بیانی دیگر، ریسکهاي ادراکی، که به هر دلیل شکل گرفتهاند، چگونـه زنـدگی انـسانهـاي عادي را تحت تأثیر قرار میدهند. بنابراین، اولریش عمدة توجه خـود را بـه تـأثیر ادراكهـا از ریسک معطوف و به ابعاد دیگر کمتر توجه میکنـد و یـا هـیچ تـوجهی نمـیکنـد و در مقالـه جدیدترش میکوشد به برخی از این نقیصهها جواب گوید.
ب) تأملی / رفلکسیو:1 با آنکه مفهوم رفلکسیوبودن2 از مضامین مهم تفکـر فلـسفی غـرب طی یکی دو قرن اخیر و به ویژه در نیم قرن گذشته بوده است، اما کمتر به معنا و محتـواي آن توجه شده است.
مارگارت آرکر3 از معدود محققانی که کتابی را به بررسـی ایـن مفهـوم اختـصاص داده، از غفلت در این باب سخن میگوید.((8 شاید براي آغاز توضیح اینکه اصطلاح مزبور به جملات و افعال انعکاسی (جملاتی که شخص خود فاعل و مفعول آنهاست) در زبانهاي اروپایی هـم اطلاق میشود، نقطه خوبی باشد. در زبان روزمره انگلیسی، معانی متعـددي چـون خیالبـافی و رویاهاي بیداري، برنامهریزي ذهنی براي آینده، تعبیر و تفسیر وقایع، با خود سخن گفتن و بـه خود نهیبزدن و تصمیمگرفتن دربارة مـسایل مـشخص از لفـظ رفلکـسیو و الفـاظ مـشابه آن استنباط میشود.((9 در این میان، حدیث نفس و تکلم باطنی، بارزترین و فلسفیترین وجه این اصطلاح میتواند باشد. به عقیدة آرکر، اصطلاح رفلکیسو و مفهوم مزبور، بعدي اجتماعی هـم دارد و همه انواع حدیث نفسها و تدبرها را نمیتوان در زمرة آن جاي داد. با عنایت به نکات فوق، آرکر تعریف زیر را از اصطلاح رفلکیسوبودن ارائه میدهد: »فعالیت منظم توانایی ذهنـی مشترك بین همه انسانهاي عادي براي تأمل و تدبر راجع به خودشـان در پیونـد بـا محـیط و بستر1 اجتماعیشان(10).«
به این ترتیب، مفهوم رفلکسیو حاوي سه وجه است:

1. استفاده از قدرت ذهنی که بین انسانها مشترك است.
2. در آن تأمل و تدبر نسبت به خود فرد و شخص وجود دارد.
3. موضوع تدبر، نسبت شخص با محیط اجتماعی و بستر وقایع اجتماعی است.
به زعم آرکر، چنین تدبرها و ملاحظاتی از آن حیث شایسته توجهند کـه بنیـان تـصمیمگیـري افراد نسبت به آیندهشان را فراهم میآورد.((11 یعنی از این تدبرها و تـأملات تـصمیمات راجع به آیندة شخصی، برحسب تصورات و نگـرشهـا و ارزشهـاي خودشـان، نتـایج و
تصمیمهایی حاصل میشود.

ب. ظهور جامعه ریسک

به نظر اولریش بک، نوسازي دو فاز یا فرآیند را پشت سرگذاشته است:
.1 در قرن نوزدهم و عصر روشنگري، جامعه سنتی و فئودالی را درهـم شکـسته و ارزشهـاي خود را به جاي آن نشانده و جامعهاي صنعتی ایجاد کرده که به نظـر بـک بایـد جامعـه مـدرن کلاسیک و فرآیند مزبور را مدرنیزاسیون کلاسیک (یا سنّت) خواند.

.2 از حدود دهه 1970 به بعد، در اروپا (و آلمان) به ویژه، مدرنیزاسیون افق جدیدي پـیشروي خود گشوده که آن را باید مدرنیزاسیون جامعـه صـنعتی خوانـد. بنـابراین، مدرنیتـه در شـاکله جدیدي هویدا شده که میتواند تعمیق مدرنیته و ارزشهاي آن قلمداد شود.((12

این جامعه جدید، جامعه ریسک است که البته نباید گسست از گذشته محـسوب شـود. در این جامعه، مشکل دیگر رهایی از کمبودها و نقصانهاي طبیعی و گریز از بلایا و فجایع طبیعی و گستره محدودیتهـاي سـنت نیـست، مـسأله در امـان مانـدن از آسـیبهـا و معـضلات و ریسکهاي ناشی از خود مدرنیته است. به این معنا مدرنیته، رفلکیسو یا تأملی شده اسـت. بـه عبارت دیگر، به زعم بک، مشکل و تناقض اساسی در جامعه معاصر، خطرات عظیم و بلایـاي وخیمی است که محصول جامعهاند، اما جامعه به تنهایی قادر به رفع آنها نیست. بلایایی چـون خطرات شیمیایی، هستهاي و تشعششات رادیواکتیو، معضلات زیستمحیطـی و اکولوژیـک و حتی معضلات پنهانی چون آلودگی مـواد غـذایی بـه محـصولات شـیمیایی و مـواد گیـاهی و گوشتی دستکاري شده (ترانس ژنیک)، گوشـیهـاي موبایـل، آلـودگی هـوا و مـواد خطرنـاك موجود در جو زمین و آلودگی آبهاي آشامیدنی و زراعی (که در نهایت وارد مواد غذایی گیاهی میشوند) و دهها مورد نظیر آنها، با آنکه به واسطه دخالت انسان و جامعه در طبیعـت و ایجـاد صنایع و تکنولوژي به وجود آمدهاند، اما هر جامعهاي به تنهـایی قـادر نیـست همـه یـا حتـی اکثریت آنها را برطرف کند. ریسکها، حالت جهانی1 یافتهاند و هـیچ کـس کـشور و ملتـی از خطرات مذکور در امان نیست. به تعبیر اولریش بک، »حیات مـشتی چمـن سرسـبز در جنگـل باواریا به عقد و اجراي موافقتنامههاي بینالمللی بستگی یافته اسـت.(13)« بنـابراین، جامعـه ریسک را میتوان جامعه جهانی ریسک هم خواند. از طرف دیگر، اطلاع بشر و افراد جامعه از ریسک هم روزافزون شده و ما با بمباران اطلاعات راجع به ریسکها مواجهیم.
به صورت روزمره در اخبار رسانهها، خبرهایی دالّ بر زیانآوربودن مادة شیمیایی یا غذایی خاص و یا مخاطرات کلیتر متوجه عموم سـاکنان کـرة زمـین (تغییـرات اقلیمـی، ذوبشـدن یخهاي قطبی، سوراخشدن لایه ازون و مانند آن) شنیده میشود. با توجه به اینکه، سطح سـواد در اغلب جوامع و سطح رفاه (دست کم در ممالک اروپایی و صنعتی) بـه حـد بـالایی رسـیده است، نگرانی و اطلاع از ریسکهاي مزبور، صورت جد يتر و عمیقتري به خود مـیگیـرد. از طرف دیگر، ریسکهاي جامعه جدید، متوجه قـشر بخـصوصی نیـست و همگـان از آن متـأثر میشوند. به تعبیر اولریش بک، فقر به صورت سلسلهمراتبـی توزیـع شـده امـا اسـموگ2 (دود آمیخته به مه که حالت سمی دارد) به حالت دمکراتیک توزیع مـیشـود و همگـان از آن زیـان میبینند.((14 به عبارت دیگر، اگر در جامعه صنعتی، تأثیر فقر در طبقات مختلف متفاوت بوده، در جامعه جدید، ریسک به طبقه معینی اختصاص ندارد و ثروتمنـدان و قدرتمنـدان هـم از آن ایمن نیستند.

به این ترتیب، جامعه ریسک، جامعهاي است کـه در آن نگرانـی افـراد از آفـات و بلایـاي طبیعی (قحطی و زلزله) به سمت ریسکهاي ناشی از فعالیـتهـاي انـسانی کـه اغلـب شـکل جهانی و عالمگیر دارند، متوجه شده است. به تعبیر بـک، اگـر قـوة محرکـه جامعـه طبقـاتی و صنعتی در این شعار خلاصه میشد که »گرسنهام«، شعار جامعه جدید این است: »میترسـم یـا نگرانم(15).« در عین حال، آگاهی از ریسک نیز ناشی از وفور و افزایش سطح رفاه است. چـهبه نظر اولریش، مثلاً آلودگی محیط زیست در قرن نوزدهم نیز به حد بالایی وجـود داشـت. از جمله، در قرن گذشته، اگر کسی در رودخانه تیمس1 لندن میافتاد، نه به دلیل غرقشدن در آب که به علّت مواد سمی و فاضلاب موجود در آن خفه میشد.((16 بنابراین، آگاهی و توجـه بـه ریسکهایی از این دست، حاصل رفع نیازهاي اولیه مزبور و عنایت به مسائل ثانويتر نیـز بـه حساب میآید. در عین حال که ماهیت ریسکهاي جدید خود میزان بالایی از تهدید را متوجه زندگی یا کیفیت زندگی انسانها میکند.

در جامعه ریسک، به طور خلاصـه، ایـده محـوري و مرکـزي، ایمنـی اسـت و هـر کـسی میکوشد از مخاطرات و ریسکها ایمن بماند. حال آنکه، در جوامع طبقاتی سابق، مساله اصلی داشتن سهمی از درآمدها و مزایاي اجتماع و برابري و یا نابرابري آن بود. رفـاه دغدغـه اصـلی جوامع سابق بود، اما اینک حفظ سلامتی خویش در برابر خطرات و آسیبهاي سـاخته دسـت انسان دغدغه اصلی شده است.


ج. تکوین جامعه ریسک

به زعم بک، جامعه ریسک، تحت تأثیر سه پروسه کلیدي شکل مـیگیـرد کـه خـود ادامـه فرآیندهاي آغازین مدرنیته و تعمیق آنها میباشند:
.1 توزیع مجدد ثروت و ریسک: در مطالب گذشته اشاره شد کـه نـوع ریـسکهـا در جوامـع جدید، حاصل فعالیتهاي بشرند حال آنکه، ریسکهاي جوامع ماقبل مدرن شکل عدم قطعیت داشتند. در عین حال، در جامعه مدرن دعوا بر سر تقسیم ثروت و درآمد و امتیازات و به طـور کلی، »خوبیها« و »خیرها« و »چیزهاي مثبت« بود، ولی در جامعه ریسک، مـسأله بـه صـورت توزیع »امور ناخوشـایند«، »نـامطلوب« و »بـديهـا« و »امـور منفـی« درآمـده اسـت. همچنـین ریسکهاي جدید حالت جهانی و یا درستتر، سیارهاي دارند و همـه سـاکنان کـرة ارضـی را مورد تهدید قرار میدهند. اطلاع و معرفت علمی انسانها نسبت به ریـسکهـا، روبـه افـزایش میگذارد، اما در کنار آن، تردید نسبت به قابلیتها و اعتبار دانش بـشري نیـز، روي بـه تزایـد مینهد و فضاي قطعی و یقینی ترسیمی در عصر جامعـه صـنعتی یـا مدرنیتـه اولیـه، تـضعیف میشود. به این ترتیب، علم انحصار خود را بر معرفت و حقایق از دست مـیدهـد و مدرنیتـه، اندك اندك بنیانهاي خود را مورد سؤال قرار میدهد.((17
ظهور اشکال جدید اشتغال و بیکاري از طریق کار در خانـه یـا کـار در فـضاي مجـازي و شکل قراردادهاي کاري و استخدام نیز دگرگون میشود. این امر خود از جهاتی تولیـد ریـسک میکند و به تعبیر بک، نوعی کماشتغالی تنوعیافته1 شکل میگیرد و اتکا به سیـستمهـاي سـابق تأمین اجتماعی نیز با دشواريهایی مواجه میشود.
٢. فردیتیابی:2 فرد و فردیت از دعاوي اصلی و اساسی مدرنیته بوده و از قرن هفدهم، نهادها و ساختارهاي اجتماعی براي آزادي و استقلال فردي زیر سؤال رفته است. به تـدریج، زنـدگی اجتماعی همراه »ما« (یعنی خانوادة گسترده) که ویژگی جامعه فئودالی بـود، جـاي خـود را بـه »من« داد و خانوادهها شکل هستهاي به خود گرفتند. از سوي دیگر، تأثیر کلیـسا و مـذهب بـه حوزة خصوصی و شخصی افراد محدود گردید و در مقابـل، افـراد بـه نهادهـا و انجمـنهـاي داوطلبانه غیرشخصی آن بر حسب قواعد و به صورت تخصصی و متشکل از افراد اغلب ناآشنا اداره میشدند (انجمنهاي علمی، باشگاههاي اجتماعی و اتحادیهها) روي آوردند.
دولت ملّی نیز حالتی غیرشخصی داشت که وظیفه سـازماندهی خـدمات و سـاماندهی بـه زندگی اجتماعی را برعهده گرفته بود. بنابراین، فردي به وجـود آمـد کـه عامـل3 و وفـادار بـه نهادها و ساختارها بود و معناي حیات خویش را در وابستگی به نهادها جستجو میکرد.
از اواخر قرن بیستم، فردیت تعمیق یافت. به واسطه انقلابهاي علمی و تکنولوژیک، دیگر
نیازي به نیروي کار غیرماهر و فاقد تحصیلات وجود ندارد. از اینرو، جامعه اطلاعاتی4 بـسیار تحصیلکردهاي به وجود آمد که جاي نیروي کار یـدي سـابق را گرفـت. افـراد تحـصیلکـرده اهمیت زیادي را که نسلهاي سابق به وابـستگیشـان بـه نهادهـا و سـاختار مـیدادنـد، قبـول میکردند و در باب رابطهشان با این نهادهـا و سـاختارها بـه »تـدب ر« و »تأمـل« پرداختنـد و از اینرو، مکان و محل معنا به صورتی بنیادین تغییر یافت. دیگر نهادها و ساختارها منبـع معنـاي حیات فرد نبودند، بلکه فرد خود میتوانست شکوفایی فردي و بیوگرافی خویش را دنبال کنـد (منظور از بیوگرافی، سیر زندگی و جریانی است که براي حیات فردي انتخاب میشود.) فرد و »من« منبع و منشأ معناي زندگی میشود و در نتیجه، مشروعیت و اهمیت نهادها هم به تبـع آن زیر سؤال میرود.
محققان، دست کم به صورت ضـمنی، تـضعیف سـنتگرایـی1 و رهـایی از پیونـدها، آرا، ارزشها و عقاید سنتی را عامل استقلال بیشتر فردي و آزادي انتخاب میدانند.((18 بک نیز در همین راستا میاندیشد و براي فردیتیابی و تفرد سه مرحله یا لحظه را در نظر میگیرد:
الف) رهایی:2 یعنی آزادي از ساختارهاي نهادي که زمانی به صورت خروج از ارزشهـا و نهادها و سنتهاي جامعه فئودالی بود. امروزه علاوه بر افول و حتی مرگ3 سنت و بـه تبـع آن جستجوي راهبرد و مبانی دیگري براي گزینشهاي فردي، رهایی یا رهـاییسـازي دلالـت بـر چهار تحول بنیادین دیگر هم دارد: یکی تغییرات ناشی از افول طبقات مبتنی بر شأن است کـه از اوایل قرن بیستم آغاز شده بود و امروزه به کمال میرسد و دیگـري تغییراتـی اسـت کـه در وضع زنان اتفاق افتاده است. در اولی، تغییر ساختار خانواده، شرایط مسکن، توزیع جغرافیـایی – روابط داخل محلات، رفتارهاي مربوط به تفریحات و زمان تعطیلات، عضویت در کلوپها نظایر آنها را شامل میشود که محیط مورد نظر

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید