بخشی از مقاله
چکیده
رویکردهای مختلفی نسبت به جایابی مفهوم اخلاق در فرآیند توسعه پایدار وجود دارد. برخی توسعه پایدار را متهم به خلط معنایی مفهوم فنی توسعه با الزامات اخلاقی نموده اند. هدف مطالعه حاضر که با روش اسنادی انجام شده است، روشن نمودن مسئله و نیز یافتن جایگاهی مناسب برای مفهوم اخلاق در فرآیند توسعه پایدار می باشد. ازین رو بر یکی از مهم ترین شاخصه های اخلاق یعنی عدالت اجتماعی تمرکز شده است.
به منظور دقیق تر نمودن بحث سراغ مفهوم » برابری « به عنوان یکی از مولفه های عدالت اجتماعی رفتیمتا منطقِ رابطه ی میان عدالت درون نسلی و بین نسلی به عنوان مفاهیم اخلاقی پرکاربرد در توسعه پایدار مورد واکاوی دقیق قرار گیرد. بررسی ها حاکی از آن است که برقراری عدالت بین نسلی در فرآیند توسعه پایدار به بهای چشم پوشی از عدالت درون نسلی اقدامی ناکارآمد و مغایر با اهداف درونی توسعه پایدار می باشد. از طرفیبحث ها نشان داد که قطعاً نمی توانیم نسبت به آینده نسل های پس از خود در برخورداری برابر از منابع طبیعی، اکوسیستم سالم و رفاه اجتماعی بی تفاوت باشیم. ازین رو بجای پیگیری عدالت مطلق که خود عین بی عدالتی است، بایستی به دنبال عدالت عملی در مناسبات میان جوامع و نسل ها، در قالب توسعه پایدار بود.
.1 مقدمه
در نظریه های جدید توسعه، به جای دعوت به خودداری از رشد اقتصادی، مفهوم توسعه پایدار را مطرح می کنند. اصطلاح » توسعه پایدار « نخستین بار طی گزارشی موسوم به گزارش برونتلند و به سفارش سازمان ملل در 1987 تحت عنوان» آینده مشترک ما « منتشر شد. توسعه پایدار بنا به تعریف عبارت بود از کاربرد منابع تجدید شونده و احیاء پذیر برای پیشبرد رشد اقتصادی، حفاظت از گونه های جانوری و تنوع زیستی، و پایبندی به حفظ پاکی هوا و آب و خاک. کمیسیون برونتلند، توسعه پایدار را » تامین کننده نیازهای زمان حاضر، بدون به خطر انداختن توانایی نسل های آینده برای تامین نیازهایشان « قلمداد می کرد[1] از زمانی که کمیته برونتلند برای نخستین بار مفهوم توسعه پایدار را تعریف نمود، ده ها متخصص و فعال دیگر در این حوزه تعاریف جایگزین خود را ارائه نمودند. با این حال یک تعریف روشن و ثابتی به دست نیامده است.
به عنوان مثال ویلفرد بکرمن در قالب یک مقاله چالشی مفهوم توسعه پایدار را مفهومیاساساً ناقص و اشکال دار توصیف می کند. وی معتقد است، این مفهوم شاخصه های فنی و تکنیکی یک مسیر خاص توسعه ای را با یک دستور و الزام اخلاقی، خلط معنایی نموده و در هم می آمیزد[4] یا فیلسوف نروژی، جان وتلسن [6] بر این باور است که در گزارش برونتلند نیز قاتی نمودن معنای فنی توسعه با یکسری الزامات و ترجیحات اخلاقیکاملاً مشهود است.
او معتقد است که در این گزارش، مفهوم توسعه پایدار بر ضد فرضیات پیشین در حوزه وظایف و الزامات اخلاقی ارائه شد؛ بدون آن که به آنها به طور مستقیم پرداخته شود. و این یکی از موارد نقدهای متعدد وارده به گزارش برونتلند می باشد. از نظر منتقدان، مفهوم » توسعه پایدار « بیش از اندازه مبهم است و نیازهای خاص کشورهای فقیر را نادیده می گیرد. طبق نظر این منتقدان، فکر توسعه پایدار فقط به نیازهای کشورهای ثروتمند توجه دارد؛ و هیچ اعتنایی نمی کند که چگونه تامین سطوح بالای مصرف در کشورهای مرفه به زیان مردمان کشورهای دیگر تمام می شود. تاکید بر روی خودداری از به خطر انداختن تامین نیازهای نسل های آتی بدون هر گونه توجه و التفات به منافع و نیازهای نیازمندان مناطق غیربرخوردار فعلی جهان از جمله ضد و نقیض های اخلاقی است که در گزارش مذکور مشهود است. از این رو می توان توسعه پایدار را یک مفهوم مرکب ضد و نقیض دانست.
.2 تئوری و تحلیل
جایگاه اخلاق در توسعه پایدار:
در مقام یک واکنش اولیه نسبت به مواضع مختلفی که نسبت به جایابی مفهوم اخلاق در فرآیند توسعه پایدار وجود دارد، می توان گفت که اگرچه » آینده مشترک همه ما « بر پایه وظایف و مسئولیت های اخلاقی بنا نشده است، اما اینمسئله قطعاً بدان معنا نیست که پایه و اساس این رویکرد اشتباه است. اگرچه مسلم و مشهود است که ابعاد اخلاقی گزارش مذکور بیشتر از آن که صریح و روشن باشد، به صورت تلویحی و ضمنی بیان شده است، با این وجود می توان گفت که محتوای اخلاقی در دل متن » آینده مشترک ما « به وضوح قابل مشاهده است. کمیتهبرونتلند علناً چنین اظهار می دارد که موضوعاتی که در گزارش آمده است برای کیفیت زندگی بر روی زمین از اهمیت بسزایی برخوردارند و این که این موضوعات تلاش می کنند نشان دهند که چگونه بقاء، رفاه و خوشی انسان می تواند منوط به موفقیت در ارتقاء توسعه پایدار درحوزه اخلاقیات جهانی باشد.
[11] این اخلاقیات جهانی بر اساس فرضیه وظایف و مسئولیت ها در یک بستر تاریخی خاص از آگاهی های رو به رشد اکولوژیکی، مخاطرات اکولوژیکی و منازعات عمیق میان مناطق برخوردار و غیر برخوردار از جهان بر ساخت می شود.[9] در این بستر گسترده تر است که پیوند میان» هدف توسعه « و » شرط پایداری « بایستی به عنوان یک موضع جامع و فراگیر اخلاقی مورد توجه قرار گیرد .بنابراین در حالی که بکرمن[4] از یک مفهوم تکنینی توسعه پایدار سخن می گوید، » آینده مشترک ما « به صراحت این استراتژی را رد می کند.
جالب اینجاست که کمیته برونتلند اخلاقیاتش را به شیوه غیر مستقیم توسعه می دهد. در واقع باید چنین اظهار داشت که موضوعات فنی و تکنیکی از موضوعات هنجاری و ارزشی قابل تفکیک و جدا شدن نیستند. به اعتقاد لافرتی پایداری فیزیکی قابل دستیابی نیست مگر آن که سیاست های توسعه ای به این موضوعات به عنوان تغییرات در دستیابی به منابع و نیز تغییرات در توزیع هزینه ها و منافع توجه کند.[8] بنابراین این که توسعه ای بتواند به لحاظ فیزیکی پایدار باشد به هر دو مسئله مذکور وابسته است. تغییرات در دستیابی به منابع و نیز تغییرات در توزیع هزینه ها و فایده ها بخش جدایی ناپذیر فرایند تعیین سطح پایداری فیزیکی را تشکیل می دهد .
به عنوان مثال در شرایطی که منابع بسیار کم هستند، نحوه توزیعی که در آن اقلیت کوچکی از جمعیت جهان کنترل و اختیار بیشترین منابع را در دست داشته باشند ممکن است برای مدت زمان طولانی تری امکان پذیر باشد تا زمانی که منابع اندک به طور مساوی میان جمعیت جهان تقسیم شود.متعاقباً این پرسش که چه چیزی به لحاظ فیزیکی پایدار است بدون توجه به مسئله توزیع و اینکه افراد واقعاً دوست دارند چه چیزی را نگه دارند و توسعه دهند، قابل پاسخ دادن نیست.[8] بنابراین حتی مفهوم بسیار ظریف و فنی پایداری فیزیکی- کمترین الزام برای توسعه پایدار- نمی تواند از یک مفهوم اخلاقی بسیار مهم به نام » عدالت اجتماعی « قابل تفکیک باشد .[5]
بنابراین این پرسش پیش می آید که پس ساختار منطقی چارچوب اخلاقی توسعه پایدار چیست؟ پاسخ به این سوال در تلاش آشکار کمیته برای برقراری ارتباط میان محیط زیست و توسعه در یک مقیاس جهانی است. از این رو ارتباط میان عدالت اجتماعی و تامین نیازها، ارتباط میان عدالت اجتماعی و فرصت برابر، و تلاش برای اولویت دادن به نیازها در برابر علایق و آرزوها موضوعات مهمی هستند که در این حوزه مورد تاکید قرار می گیرند . بر اساس مباحث بالا می توان تاکید و تمرکز رویکرد توسعه پایدار را بر سه اصل بنیادین نتیجه گیری نمود:
1. برابری بین نسل ها
2. ایجاد تعادل بین نیازهای اقتصادی و نیازهای محیطی با هدف حفظ منابع تجدید ناپذیر
3. به حداقل رساندن مخاطرات صنعتی شدن و آلودگی های زیست محیطی در حقیقت توسعه پایدار بخش اعظم طنین افکنی، و قدرت خود را مرهون ابهام آلود بودنش است .
عدالت: مفهومی از جنس اخلاق دوران مدرن دوران شکوفائی تئوری های عدالت است که غالب آن ها، خیر و سعادت انسان را تا آن حد که در یک ساختار اجتماعی ممکن است منوط به تحقق برنامه ها یا نقطه نظرهای خود می شمارند. برای مدافعان اصلی این تئوری ها، نه تلاش های شخصی افراد بلکه وجود یک جامعه آرمانی عاملی است که بیش از هر چیز دیگر خیر و سعادت افراد را تضمین کند. وفور و درجه نفوذ بالای این تئوری ها خود، تا حد معینی این نکته را توضیح می دهد که چرا در برهه هایخاصی از دوران مدرن ندای اخلاق، انعکاس لازم را در اذهان و کنش های گروه های زیادی نیافته است. تئوری های عدالت مسئولیت اخلاقی فرد را، به خصوص تا آنجا که به مسئولیت او در مقابل بقیه مربوط می شود، معطوف به اصلاح یا تغییر و تحول ساختار اجتماعی می نمایند .
در درک امروزین ما از عدالت، مفاهیمی چون آزادی، برابری و برادری جایگاهی کلیدی دارند. آن نظامی از هنجارهای اجتماعی، عادلانه است که همه اعضای جامعه را دارای حقوق مساوی دانسته و یکایک افراد را به تضمین بهروزی و آزادی یکدیگر فرا می خواند. آزادی به تمایز یک فرد از دیگر افراد و به رسمیت شناخته شدن این تمایز اشاره دارد. اما برابری به معنای تشابه افراد با یکدیگر و یکسانی آنهاست. برابری به صورت یک اصل آرمانی بر یکسانی انسان ها در نیاز به امکانات رفاهی، حرمت اجتماعی و تحرک اجتماعی تاکید دارد.
بی تردید انسان ها از همه لحاظ شبیه یکدیگر نیستند. نه احتیاجات مادی افراد همانند هم است و نه سلیقه و توان های آن ها. امور گوناگونی مانند سن، جنسیت، ساختار اندامی و شرایط جغرافیایی محل زیست، نیازهای مادی انسان را شکل می دهند و هرکس بر اساس سلیقه شخصی، گروهی یا قومی خود برآوردن برخی احتیاجات خویش را مهم تر از بقیه می شمارد. اما این تفاوت ها در اصل مساله شباهت و یکسانی افراد تغییری بوجود نمی آورد. همه افراد صرفنظر از آن که دارای چه دیدگاه ها و سلیقه هایی هستند به یکسان به امکانات مادی و اجتماعی اساسی نیاز دارند .[2]
عدالت اجتماعی: مقوله ای بین نسلی یا درون نسلی؟
اگر بخواهیم به مفهوم عدالت اجتماعی از منظر یک امر بین نسلی یا درون نسلی نگاه کنیم، می توان به رابطه بسیار نزدیک میان عدالت اجتماعی و ارضای نیاز در » آینده مشترک ما « پی برد. عدالت اجتماعی می تواند به عنوان برابری در ارضای نیازهای بشر مورد توجه قرار گیرد که حتی با کمی چرخش در کاربرد معنا می توان آن را اولین هدف توسعه در فرآیند توسعه پایدار قلمداد نمود.[8] از سویی دیگر پایداری، پیش شرطی برای عدالت اجتماعی میان نسل هاست. زیرا هرگونه عدول از محدودیت های پایداری، توانایی نسل های آینده را برای تامین نیازهایشان تحلیل می برد.
اما مسئله مهم دیگر این است که توجه به برابری اجتماعی میان نسل ها، بایستیمنطقاً به برابری درون هر نسل نیز تسری داده شود. به بیانی روشن تر در این قسمت بحث، سوال بسیار مهمی مطرح می شود مبنی بر این که » چرا عدالت اجتماعی میان نسل ها بایستی به عدالت درون هر نسل بسط داده شود؟.» در یک نگاه سطحی شاید بتوان گفت که » فقر « علت اصلی مشکلات زیست محیطی در مقیاس جهانی است و دنیایی که فقر و نابرابری در آن مختص مناطقی خاص است، همواره آبستن بحران های اکولوژیکی و دیگر بحران ها خواهد بود.[10] از طرفی همان طور که پیش تر نیز اشاره شد، پایداری پیش شرط عدالت اجتماعی است، از این رو به منظور توسعه صحیح زیست محیطی بایستی به مسئله کاهش فقر توجه ویزه شود.