بخشی از مقاله

بحران هويت و شكاف نسلي

چكيده
بحران هویت و شکاف نسلی
«بحران هویت» بدون شک مهمترین آسیب اجتماعی امروز ایران است که علایم آن را می‌توان در کلیه روابط اجتماعی و کنش‌های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و حتی بین‌المللی امروز ایران به وضوح مشاهده کرد.


اکنون دیگر تمام کارشناسان و صاحب‌نظران داخلی تاکید می‌کنند که شاخص‌های بحران هویت در جامعه ایران به مرز «از هم گسیختگی اجتماعی» و «فروپاشی اجتماعی» رسیده است. تکانه‌های ناشی از بحران هویت را می‌توان به سادگی در فروپاشی آشکار چارچوب‌ها و پارادایم‌های اخلاقی/ افزایش تصاعدی رذیلت‌های اجتماعی مانند دروغ و ریاکاری/ خشونت در ارتباطات فردی/ و نهایتاً قطع ارتباط بدنه اجتماعی با نخبگان / و شکاف عظیم بین نسلی مشاهده کرد.

دلایل این بحران شدید هویت در جامعه ایران را می‌توان به شرح زیر برشمرد:
۱ـ جامعه ایران در ۳ دهه اخیر یکی از بزرگترین تغییرات سنی را تجربه کرده و از جامعه‌ای با متوسط سن ۳۸ سال به جامعه‌ای با متوسط سن ۲۴ سال رسیده است. ۷۰ درصد جامعه ایران اکنون زیر ۳۰ سال و در حقیقت زاده‌ی دوران انقلاب اسلامی هستند.


۲ـ محدودیت‌های شدید اجتماعی در ۳ دهه اخیر باعث فراگیری نوعی «ریاکاری و دورویی اجتماعی» شده است. تقریباً اکثریت مردم ایران، در خانه و حریم شخصی خود به یک شکل و در صحن اجتماع به شکلی دیگر رفتار می‌کنند.


۳ـ الگوهای رسمی تبلیغ شده در دهه‌های اخیر تضادی اساسی با نیازهای دوران بلوغ، نوجوانی، جوانی و الگوهای جذاب یک جامعه پویا داشته است. این واقعیت باعث سرگشتگی جامعه میان الگوی رسمی سختگیرانه و الگوهای ذهنی جذاب برای جامعه جوان ایران شده است.


۴ـ در سه دهه اخیر عملاً میان ۳ جریان یعنی «فرهنگ ایراني»، «فرهنگ اسلامی» و «فرهنگ غربی» نوعی مجادله و تعارض در عرصه اجتماعی وجود داشته است. فرهنگ اسلامی که غالباً توسط رسانه‌های رسمی تبلیغ می‌شود همواره فرهنگ ایرانی و فرهنگ غربی را مذمت کرده و مطرود دانسته است. تلاش بخشی از حاکمیت برای مقابله با شاخص‌های فرهنگ ایرانی (نظیر تلاش برای حذف عید نوروز و چهارشنبه سوری یا مقابله با مراسم بابک) باعث زیرزمینی شدن فرهنگ باستانی ایران در کلان‌شهرها و همچنین در خرده‌فرهنگ‌های مناطقی چون آذربایجان و کردستان شده است.


۵ـ قالب‌هایی که رسماً ترویج می‌شوند، قالب‌هایی تنگ و محدود هستند که به افراد جامعه اجازه نمی‌دهند خود را در بروزهای اجتماعی متمایز سازند. فردی که هیچ‌گاه امکان خودنمایی و کسب توجه نداشته باشد، ندانسته و به تدریج علاقه خود به جامعه را از دست می‌دهد که پیامدهای این فرایند روشن است.


۶ـ واقعیت این است که برداشت جامعه ایران از گذشته دور خود با برداشتی که از شرایط فعلی خود دارد، برداشتی کاملاً متضاد است. جامعه ایران معتقد است که گذشته‌ای با شکوه و با عظمت داشته است حال آن که در دهه‌های اخیر در بسیاری از زمینه‌ها مخصوصاً در زمینه اقتصادی تحت فشار شدید بوده است. این تضاد و حسرت باعث نوعی «وهم‌انگاری و خودبزرگ‌بینی اجتماعی» شده است.


۷ـ جامعه ایران در دهه‌های اخیر کم و بیش با احساس تحقیر مواجه بوده است. یک شهروند ایرانی خود را در جامعه جهانی تحقیر شده می‌بیند. واکنش‌های انتقادی شدید به انگشت‌نگاری از اتباع ایرانی در برخی کشورهای غربی یا ناراحتی از سرسختی کشورهای غربی برای اعطای ویزای موقت به شهروندان ایرانی نمونه‌ای از این احساس تحقیر شدگی است. شهروند ایرانی علاوه بر این، در جامعه خود یعنی جامعه داخلی نیز به دلیل مشکلات اقتصادی، بی‌نظمی‌های اداری، از

هم گسیختگی‌های رایج وبعضاً برخوردهای خشن عوامل انتظامی و امنیتی جمهوری اسلامی غالباً حس تحقیر دارد. این وضعیت را البته می‌توان یکی از عوامل تمایل به گریز از ایران نیز دانست.
۸ـ شکاف شدید طبقاتی از دیگر عوامل موثر در بحران هویت است. تازه به دوران رسیده‌هایی که به دلیل تلاطم‌های اقتصادی در یک شب ثروتمند شده‌اند، غالباً الگوهایی را با اعتماد به نفس کاذب خود در جامعه ترویج می‌کنند که هیچ نتیجه‌ای جز تشدید بحران هویت نخواهد داشت.


۹ـ فقدان گفتگوی درون اجتماعی و شکاف بین نسلی نیز از عوامل دیگر موثر در بحران هویت اجتماعی است. تقریباً بخش اعظم رابطه جوانان با نسل گذشته (و حتی نخبگان) قطع شده و تاثیر پذیری از الگوهای سنتی به حداقل رسیده است. بدتر از همه آن است که جامعه جوان نوعی واکنش خشونت‌آمیز و افراطی در قبال سنت نشان می‌دهد. این امر نه تنها باعث بحران هویت که باعث ترویج «الگوهای من‌درآوردی» می‌گردد که تاثیری مخرب بر تعاملات درونی جامعه دارد.
۱۰ـ توسعه نامتوازن نیز از شاخص‌های مهمی است که آسیب‌پذیری یک جامعه در حال گذار مانند ایران را بیشتر می‌کند.


۱۱ـ تولیدات فرهنگی ناب در جامعه ایران طی ۳ دهه اخیر مخصوصاً در حوزه‌هایی چون ادبیات، موسیقی و سینما به حداقل رسیده است. غالباً محصولاتی اجازه نشر یا ورود به بازار را پیدا می‌کنند که در راستای الگوهای رسمی و گرایش‌های حاکمیت باشند. کاهش تولیدات فرهنگی خودجوش و اصیل در جامعه ایران، باعث یک خلاء فرهنگی بزرگ شده که آسیب‌پذیری از الگوهای بیرونی را نیز افزایش داده است. البته در سال‌های اخیر با یک موسیقی زیرزمینی جالب مواجه بوده‌ایم که نشانه تلاش خودجوش برای پاسخگویی به نیازهای طبیعی مردم و ترمیم این فقر شدید فرهنگی است.


۱۲ـ جامعه ایران درگیر یک احساس مخرب یعنی «ناکامی و عدم موفقیت دائمی» است که ناشی از شرایط نابسامان اقتصادی و ضعف ساختار اقتصادی است. این احساس نه تنها اعتماد به نفس اجتماعی را کاهش داده که باعث نوعی از خود بیگانگی با «من» ایرانی شده است. در سال‌های اخیر،‌ پیروزی‌های کوچک اجتماعی نظیر پیروزی بر تیم‌های فوتبال استرالیا و کشورهای عرب با چنان پایکوبی خودجوش وسیعی مواجه شده که تعجب ناظران را برانگیخته است.

چند ماه قبل، حذف زودهنگام تیم فوتبال ایران از رقابت‌های جام جهانی برای هفته‌های متوالی کانون تمام مجادلات خانوادگی در اقشار مختلف جامعه ایران شد. در یک کلام؛ جامعه ایران به دنبال هر بهانه کوچکی برای فراموش کردن مقطعی «احساس شکست دائمی» است. هر گونه تبلیغات سیاسی‌ای که با توجه به این اصل برنامه‌ریزی شود، بی‌شک موفق خواهد بود.


۱۳ـ جامعه ایران نه تنها اسطوره‌های خود را از دست داده، که قدرت تولید الگوهای جدید برای نسل جوان و هضم الگوهای غربی که از جذابیت بسیاری برخوردارند را نیز از دست داده است. واکنش‌های عمومی به این خلاء بسیار جالب است. در سال‌های اخیر گرایش مشهودی به پادشاهان باستانی یا اسطوره‌هایی نظیر کوروش و داریوش به چشم می‌خورد که نشانه‌ای از تلاش جامعه برای حل این معضل است. خشم عمومی از فیلم ۳۰۰ را نیز می‌توان با همین تحلیل توجیه کرد.


این«بحران هویت» نه تنها در روابط اجتماعی و فردی ایرانیان که در رفتارهای سیاسی آنان نیز اثرگذار است. در مجموع تصور می‌کنم که بحران‌ هویت در جامعه ایران آثار و پیامدهایی به مراتب فراتر از مرزهای ایران دارد. حمایت‌های اجتماعی طبقه محروم از گفتمان دکتر محمود احمدی‌نژاد و ایستادگی وی در مقابل جهان غرب و از همه مهم‌تر، پیش‌بینی ناپذیر بودن جامعه ایران از جمله مسایلی است که ناظران را همواره با تعجب روبرو ساخته است

.
به نظر می‌رسد که تحلیل درست رفتارهای جامعه ایران در مقاطع بحرانی نیازمند مدنظر قرار دادن این موضوع اساسی یعنی بحران هویت در جامعه امروز ایران است.
شكاف نسل ها و مسئله هويت
كشور ايران در حال حاضر در حال گذر از جامعه سنتي به مدرن است و در اين راه دچار دگرگوني هاي بسياري از لحاظ ارزشي، فرهنگي، صنعتي، ارتباطي و غيره شده است. در اين راستا مسائل و معضلات بسياري براي جوانان ايراني به وجود آمده كه مي توان به اين معضلات بزرگ كه براي

نسل فعلي ايجاد شده در قالب طيف وسيع به مواردي چون جريان هاي پو£ گرايي، پوزيتيويسم اخلاقي، نژادپرستي، مدگرايي و غيره اشاره كرد كه اين معضلات از يك طرف ناشي از دگرگوني هايي است كه در كشور رخ داده است و از طرف ديگر ناشي از شكافي است كه بين نسل جوان و گذشته به وجود آمده است.


تغيير و دگرگوني از ويژگي هاي جوامع بشري است. نسل ها از پي هم مي آيند، هر نسل تجربيات نسل قبل را با تجربيات خود درآميخته و به يافته هاي جديدي دست مي يابد كه تغييراتي را در روش زندگي او پديد مي آورد. تا به حال اين تغييرات به كندي و در درازمدت انجام مي گرفته است. اما امروزه رشد سريع وسايل ارتباط جمعي و سرعت ارتباطات نظير ماهواره، اينترنت و راديو و تلويزيون سبب شده تا روند اين تغييرات سرعت بيشتري به خود بگيرد و همين سرعت در تغييرات اجتماعي باعث به وجود آمدن نوعي ناسازگاري رواني، اجتماعي و اخلاقي بين نسل ها شده است. شكاف بين نسل ها پديده اجتماعي است كه تمام جوامعي كه خواهان استفاده از تكنولوژي و صنعت هستند خواه ناخواه با آن مواجه مي شوند و هر چه بر سرعت پيشرفت هاي مبتني بر

دانش فني افزوده مي شود تعارض ميان نسل ها نيز عميق تر مي شود. اما نكته قابل توجه نحوه رويارويي نسل ها با اين پديده است. از يك طرف اتكاي نسل جديد به فناوري هاي تازه در تمام زواياي زندگي اجتماعي، باعث به وجود آمدن نوعي تفكر خودمحوري در ميان آن ها شده بطوري كه خود را آگاه تر از گذشتگان مي دانند و ديگر حاضر به پذيرفتن تجربيات نسل گذشته نيستند، از طرف ديگر نسل گذشته نيز خواهان اين است كه هم چون گذشتگان مورد توجه و احترام جوانان

باشند و بنابر اين باور كه بدون استفاده از راهنمايي هاي آن ها نسل امروز نمي تواند راه سلامت و سعادت را بپيمايد سعي دارند آموخته هايشان را به آن ها منتقل كنند. ليكن عملكرد ناموفق و تحكم آميز اين نسل در انتقال تجربه و انتقال فرهنگ باعث عميق تر شدن اين شكاف مي شود.
حال با توجه به اين مطالب اگر كشور ايران را در نظر بگيريم مي توانيم چنين شكاف نسلي را از لحاظ ارزشي در بين نسل جوان و پير مشاهده كنيم، بطور كلي پديده شكاف نسل ها با مسئله بي هويتي كه در ميان جوانان وجود دارد در ارتباط است. “بي هويتي خود ناشي از دو دسته از عوامل است يكي عوامل فردي و شخصيتي است كه جنبه رواني داشته و مربوط به برآورده نشدن

نيازهاي مختلف فرد در جامعه است و ديگري عوامل اجتماعي فرهنگي است كه اگر شرايط اجتماعي، سياسي، فرهنگي جامعه به گونه اي باشد كه آگاهي هاي سطحي و كاذب در مورد رويدادهاي مختلف به جوانان داده شود بحران هويت در آنان افزايش خواهد يافت. افزايش بحران هويت موجب تضعيف اعتماد به نفس شده و در بي اعتمادي و بدبيني جوانان موثر واقع مي شود و اين حالت باعث به وجود آمدن شرايطي مي شود كه امكان نفوذ عناصر فرهنگي بيگانه در شخصيت و رفتار جوانان افزايش يافته و اين خود باعث به وجود آمدن شكاف نسل ها مي شود”.


با توجه به پيشرفت بشر در تمام زمينه ها و از طرف ديگر ارتباط و انتقال اين اطلاعات، هر نسلي تحت تاثير اين پيشرفت ها براي خود ارزش ها و شيوه هاي خاصي به وجود مي آورد كه متناسب با اين پيشرفت است. اگر بخواهيم اين مسئله را كه شكاف نسل ها چرا به وجود مي آيند را موشكافانه تر بررسي كنيم بايد به ارتباط بين جوامع بيشتر دقت شود. مثلن انتقال فرهنگي از

كشوري به كشور ديگر سريع رخ مي دهد و اين باعث رواج ارزش ها و شيوه جديد زندگي كردن در بين جوامع مختلف شده، در ايران نسل گذشته كه همان والدين هستند با ارزش ها و شيوه دوران خود منطبق بودند و از طرف ديگر نسل جوان نيز با فرهنگ جديد و ارزش هاي جديد وارد صحنه مي شود پس درك متقابل اين دو نسل از همديگر مشكل است و باعث به وجود آمدن مسائل مختلفي در خانواده مي شود، براي كاهش شكاف، متخصصان بايد ارزش هاي مشترك بين دو نسل را ترويج كنند


آسيب شناسي ازخود بيگانگي و بحران هويت درجوانان
علي ترکاشوند- رئيس مرکزدانشگاهي جامع علمي وکاربردي بعثت2
اشاره :موضوع جوانان، گستره بسياروسيعي ازمقولات وسرفصل هاي متنوعي را دربرمي گيرد که سخن درمورد هرکدام ازآنها بسيار است. هنگامي که ازمشکلات جوانان صحبت مي شود، بي اختياربه مسائلي همچون اشتغال، ازدواج، مسکن، تحصيل، اوقات فراغت و... پرداخته مي شود.

البته اين مسائل جزومهمترين دغدغه هاي اين قشربوده ومي باشد که نيازمند برنامه ريزي دقيق و به کارگيري کليه ظرفيتها وتوانمندي هاي دولتي وغيردولتي است تا عرصه هاي مختلف زندگي ورشد جوانان با روال منطقي و مطلوب طي مسيرنمايد. ولي هدف ما دراين نوشته پرداختن به موضوعي بنيادي واساسي تربه نام «هويت جوانان» مي باشد .


مقدمه :
ازويژگي هاي عصرجديد، جريان سريع ودرعين حال پيچيده تحولات مي باشد. اين سرعت وپيچيدگي دربعضي موارد موجب محدود شدن قدرت تحليل وبازشناسي رويدادها مي گردد. يکي ازمشکلات جديد ونيمه پنهان بشردردوران پيشرفت تکنولوژي وبه تبع آن ارتباطات، بحران هويت است . به عقيده محققان علوم اجتماعي، انسان نوين درميان شهرهاي بزرگ وانبوه ارتباطات ، بخشي

ازحقيقت وجودي خويش را ازدست داده است واحساس تعلق به جايي نداشته ودرخود نمي بيند ؛ به عبارتي دچار«ازخود بيگانگي» يا «بي هويتي» شده است. توجه به اين نکته که آغازاين بحران ازدوره نوجواني وجواني بوده واهميت ندادن به آن، باعث تا ثريا کج رفتن شخصيت فرد مي گردد، ضرورت بررسي مسئله هويت در نوجوانان وجوانان را بيش ازپيش روشن مي سازد. اميد که توانسته باشيم با ارائه اين مطلب گامي درجهت شناخت صحيح ازابعاد موضوع هويت برداشته وبه اين طريق راهکاري براي رسيدگي به آن ارائه دهيم .


مسئله بحران هويت :
يکي ازمسائل عمده اي که درسال هاي پس ازانقلاب شکوهمند اسلامي بويژه درسال هاي اخيرتوسط مسئولان وسياست گذاران فرهنگي مطرح بوده، مسئله بحران هويت مي باشد. اين بحران، چالش ها وآسيب هاي جدي را درشکلگيري هويت اصيل اسلامي وايراني جوانان به وجود آورده است. تقابل زندگي مدرن با سنتها، آن چنان روند شتاب آلودي به خود گرفته است که فرصت جايگزيني فرهنگي وشکل گرفتن ساختارها ونهادهاي منطبق برمقتضيات زماني وفرهنگ بومي را

سلب کرده است. به گونه اي که افراد جامعه وبخصوص نوجوانان وجوانان، شرايط دشواري را ازلحاظ اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري تحمل مي نمايند وبا نوعي نابهنجاري )Abnormality( ويا حتي بي هنجاري)Anomie( دست به گريبان هستند که نتيجه آن بروز بحران هويت است . گرايش به مدهاي غربي، مصرف مواد مخدر، منفعل بودن، کم توجهي وکم علاقگي به مسائل ديني، ازخود بيگانگي

نسبت به خود وپيرامون وهزاران مورد ديگر، ازمظاهرازخود بيگانگي ووجود بحران هويت دربين جوانان است. تمام اين مسائل، مصداقي ازبحران هويت درميان افراد جامعه وبه ويژه جوانان مي باشد که مي توان يکي ازدلايل به وجود آمدن چنين شرايطي را افزايش وبسط ارتباطات فراملي توسط وس

ايل ارتباط جمعي وبه وجود آمدن نوعي تضاد وتعارض درفرآيند فرهنگ پذيري وايجاد تعارض نقشها درافراد دانست. به نظراريکسون محقق اسکانديناويايي، حل بحران هويت دربرابرسردرگمي نقش، عمده ترين تکليف يک نوجوان است؛ زيرا زماني که سايه ياس ونااميدي ازآينده اي مبهم برزندگي جوان گسترانيده شده باشد، بروز هررفتاري ازطرف وي قابل پيش بيني خواهد بود. نتيجه نهايي آن نيزغوطه ورشدن جوان دربحراني است که ازآن به بحران هويت ياد مي کنيم. شايد درگذشته با توجه با ساختارجوامع سنتي، هويت افراد به قبيله يا روستايي که درآن به دنيا آمده بودند،

وابستگي بسيار داشت ، ولي با پيدايش آثار صنعتي شدن و نيز پيشرفت در عرصه ارتباطات ، نيازها و انتظارت جديدي شکل گرفت که فرآيند شکل گيري هويت در جوانان را دگرگون ساخت . ناهماهنگي بين شتاب پيشرفت فناوري و تطابق افراد با تحولات جديد ، تعارض و در نتيجه بحران را در پي داشته است. متاسفانه عده کثيري ازجوانان بدون توجه به ارزشهاي فکري و فرهنگي،

دچارسردرگمي شده، خود وهويت اصيل خود را فراموش کرده اند. نشانه ها وشاخصه هايي که درزندگي فردي واجتماعي انسان نقش محوري داشته وارزشهاي جوامع انساني براساس آن تعريف وشناسايي مي شوند را ازدست داده اند، اموري را به عنوان شاخصه ومعرف شخصيت

وهويت خويش، اتخاذ کرده ومي کنند که ثبات واستقرارنداشته وهرروزرنگ عوض کرده، حالت تغييرودگرگوني دارند. متاسفانه برخي ازجواناني که خود را فراموش کرده اند، فرهنگ بيگانه درتمام زواياي زندگي شان سايه افکنده است .


هويت وبحران هويت
هويت درلغت يعني هستي، وجود وحقيقت شيء يا شخص که مشتمل برصفات جوهري است وآنچه که موجب شناسايي يک شيء يا شخص مي شود. دراصطلاح عبارت است ازمجموعه ويژگي ها ومشخصات فردي واجتماعي واحساسات وانديشه هاي مرتبط که فرد آنها را ازطريق

توانايي کنش متقابل با خود وبا يافتن تصوراتي ازخود به دست مي آورد ودرجواب سوال«من کيستم ؟» ارائه مي دهد. به طورکلي، آگاهي فرد ازوجود خود يکي ازمشخصه هاي مهم هويت است. با توجه به ابعاد گسترده هويت، ميتوانيم موضوعات متعدد را ازيکديگرتفکيک نماييم: «هويت فردي» به مشخصاتي اشاره دارد که فرد به عنوان يک شخص منحصربه فرد ومتفاوت ازساير افراد جامعه، آنها را به خود منتسب مي کند. درهويت فردي، «من» درمقابل ديگران قرارمي گيرد وتفاوت هايي که

فرد با ديگران دارد، آشکار مي شود وباعث احساسات وعلايق خاصي درفرد مي گردد. درکنارآن «هويت جنسي» قراردارد. «هويت اجتماعي» يک فرد به ويژگي ها وانديشه هايي اشاره مي کند که فرد آنها را ازطريق اشتراک اجتماعي وعضويت درگروه ها ومقولات اجتماعي کسب مي کند. اين گروه ها ومقوله ها شامل نژاد، مذهب، قوميت، مليت، جنسيت وغيره مي شود. «هويت ملي» به

مشخصات وويژگي هايي گفته مي شود که يک جامعه را ازجوامع ديگرمتمايزکرده ودر جامعه نوعي انسجام کلي ايجاد مي نمايد. ازنظرعلوم اجتماعي زبان مشترک ، دين مشترک وآداب وسنن مشترک، عناصراصلي هويت ملي را تشکيل مي دهد. «هويت فرهنگي» احساس تعلق به جامعه است، به طوري که دررفتارتاثيرگذاشته واعضاي يک گروه را ازاعضاي ديگرگروه ها متمايزمي نمايد. به عبارت ديگر، هويت فرهنگي احساس همبستگي به جامعه وفرهنگ آن است ،به طوري که

دررفتاراعضا تاثيرگذارد. فرد درمقابل هنجارها وارزش هاي جامعه خود احساس تعهد وتکليف کرده، درامورمختلف آن مشارکت جسته وانتظارات جامعه را ازخود پاسخ مي دهد. درتوضيح «هويت ديني» بايد گفت که هويت هر کسي که درهرکجاي عالم خاکي زندگي مي کند، درچارچوب مفاهيم والاي مذهبي بايد جستجووارزيابي شده ومعني پيدا کند. جوان براي هويت يابي خود، حضورجهان بيني ونقش آن را درزندگي فردي واجتماعي خود، مد نظرقرارداده، درنتيجه مسيرترقي و تکامل به سوي اهداف متعالي را درسرلوحه عملکرد روزانه خود قراردهد.


با توجه به اصول وارزشهاي ديني، انواع هويت ها به دودسته مطلوب ومذموم ، تقسيم مي شوند. ويژگي هايي که درتعامل مستقيم با ارزشهاي ديني قرارداشته باشند، مورد تائيد ومطلوب است وبايد درصدد تقويت وگسترش آن برآمد. اما موضوعاتي مانند دامن زدن به مسائل قومي ونژادي که درتضاد وتقابل با ارزشهاي ديني، قراردارند، اعتباري نداشته وبايد ريشه کن شود. با توجه به شناختي که ازهويت به دست آورديم، مي توانيم بحران هويت را با اين عبارات تبيين کنيم. بحران هويت عبارت است ازناتوانايي نوجوان وجوان درقبول نقشي که جامعه ازاوانتظاردارد. بحران هويت، بحران شخصيت وروحيات را به همراه خواهد داشت. اين بحران غالبا با حس ازخود بيگانگي شديد،

فقدان قدرت ونا امني همراه است. بحران هويت نوعي اختلال وازخود بيگانگي است که فرد با خود، ديگران وجامعه دارد. بحران هويت شخص را درارتباطات فردي واجتماعي دچاربيگانگي مي سازد. دراين هنگام فرد به شيئي تبديل مي شود که قدرت ارزيابي ازخويشتن خويش وارتباط متقابل با اجتماع را ازدست داده وديگرنمي تواند جايگاه ومنزلت خود را دقيقا ارزيابي نمايد ونمي داند چه

پيوندهايي رشته ارتباطي اورا به خود وجهان خارج(جامعه) متعلق مي سازد؟ نمي داند چه نقش ها ووظايفي درقبال خود وجامعه دارد؟ ودرنهايت نسبت خود را با گذشته، حال وآينده به درستي تشخيص نمي دهد ونمي شناسد. درجامعه شناسي، بحران هويت به معناي گسستن انسان ازجامعه، خانواده، قوم، تاريخ، فرهنگ، واحد اجتماعي مربوطه وبسياري ازمولفه ها وشاخص هاي

هويتي است. درروان شناسي، بيگانه شدن انسان با خويشتن خويش را معني مي دهد ودرسطح ملي به معناي بيگانه شدن انسان با واحد اجتماعي مربوطه مي باشد. دردين که هويت واقعي ومحور اصيل زندگي درست را قرارگرفتن درصراط الهي مي داند ، بحران هويت به معناي بيگانه شدن وغفلت ازخداوند است .

دوره نوجواني :
ازآنجا که بحران هويت ازسال هاي نوجواني آغاز مي شود، لذا شناخت شاخصه هاي اساسي اين دوره بسياربا اهميت است. برخي دوره جواني را دوران پختگي يا مرحله اي که استعدادها وتوانايي هاي بالقوه آدمي به رشد کامل مي رسند، مي نامند و معتقدند فرآيندهاي اساسي که درحصول پختگي هيجاني دخالت دارد، عبارتند از: حصول عدم وابستگي واعتماد به نفس، هدايت نيازهاي

زيست ساختاري وتظاهرات هيجاني به راه هاي قابل قبول ازنظرجامعه، دارا بودن برداشت روشني ازواقعيت ها ومخدوش نکردن آن با خيال پروري يا تفکرات رويايي درضمن داشتن تخيلات، دستيابي به تعادلي بين دادن وگرفتن، کنترل پرخاشگري، مشخصشدن اهداف معقول درمحدوده فرصت ها و ظرفيت هاي فرد، برخورداري ازقابليت انعطاف وانطباق لازم جهت برخورد با الزامات موقعيت هاي

جديد، داشتن برداشت صحيح ازتوانايي ها وناتواني هاي خود، درنظرگرفتن وارضاي صحيح نيازهاي لذت جويانه هرزمان درارتباط با نيازهاي آينده. با تغييرات زيست ساختاري درسنين نوجواني، حس کنجکاوي و ارزيابي پيرامون درافراد وارد مرحله جديدي گرديده ودرواقع توام با تحول جسمي،

درمسائل شناختي ورواني نوجوان نيزشاهد تحولات پيچيده اي هستيم . درهريک ازمراحل رشد، تغييراتي درابعاد جسمي، عاطفي، ادراکي واجتماعي پديد مي آيد. ولي اين تغييرات دردوره نوجواني اساسي بوده وويژگي هاي خاص خود را دارد. علاوه برآن منجربه پديد آمدن شکل خاصي ازآگاهي فرد نسبت به خويشتن مي گردد. چون اين تحولات دردوره نوجواني به ظرفيت نهايي خود مي رسد، شناخت فرد ازخويشتن نيزدرقالب نقطه نظرات، اعتقادات، ارزشها ، عکس العمل ها

ونحوه يکپارچه شدن با جامعه، ماهيتي مي سازد که به هويت تعبير مي شود. رسيدن به هويت دردوره نوجواني، به نحوه حل تضادهاي نوجواني بستگي دارد. دراوايل نوجواني، تعارضات وتضادهاي نوجوان درعالم تخيل ودورازواقعيت حل وفصل مي شود، اما نوجوان خيلي زود مي فهمد که اين راه چندان مفيد نيست، لذا به سازوکارهاي ديگري همچون همانندسازي وگرايش به سوي همسالان متمايل مي گردد. عدم موفقيت نوجوان در کسب يک هويت فردي وايفاي نقشهاي متفاوت، اعم

ازاينکه دراثرتجارب نامطلوب کودکي يا شرايط نامناسب فعلي اوباشد، بحراني ايجاد مي کند که اريک اريکسون درسال1902 ، آن را بحران هويت )Identity Crisis( ناميد . نوجوان دراين بحران ممکن است به هويتي برسد که با آنچه والدين وجامعه براي وي درنظرگرفته اند، متفاوت است. بحران هويت ناشي ازعوامل متعدد درگذشته فرد است. اين عوامل ازابتداي کودکي تا دوره نجواني را دربرمي گيرد. ازبين عوامل متعدد مي توان به عوامل محبت، نيازبه امنيت، کيفيت همانندسازي

وتاثيرخرده فرهنگ ها اشاره کرد. درمقابل اين عوامل، برخي هم به شرايط نامناسب زندگي نوجوان اشاره مي کنند. بويژه درزمينه نابساماني هاي فعلي نسل نوجوان معتقدند که نوجوانان اين نسل ازجهات گوناگون با نوجوانان نسل پيش متفاوتند. طبيعي است که اين تفاوت ناشي ازتغييردرپديده هاي ارثي وژنتيکي نيست ، بلکه تحت تاثيرفرهنگ وتحولات جامعه مي باشد. يکي ازتفاوتهاي

فرهنگي کاملامشخص دونسل، تغييردرسطح دانش، مهارتها وفناوري است. نوجوان امروزي ازدانش ومهارت هاي بيشتري برخورداراست تا نسلهاي پيشين، اما متقابلاوضع آنها بهترازنسل پيش نيست. دوران نوجواني دوران هويت يابي افراد است. اگرنهادهاي جامعه پذيري مانند خانواده ومدرسه بتوانند بيش ازپيش کارکرد خود را به درستي ايفا کنند وبسترمناسب را براي هويت بخشي به نوجوانان مهيا کنند، فرد دچاربحران هويت نخواهد شد.


شاخص هاي بحران هويت :
بحران هويت داراي شاخص هاي متعددي است که عبارتند از: فقدان تعادل روحي ورواني - کساني که دچار بحران هويت شده و ازخود بيگانه مي گردند، ثبات وتعادل روحي ورواني خويش را ازدست مي دهند، چرا که اولافرهنگ وهويتي که انسان خود باخته ازديگران تقليد مي نمايد، ممکن است با ساختاروجودي اوسازگاري نداشته باشد ويا درجامعه بين دوستان وآشنايان منفورواقع شده

وازاين ناحيه آسيبهاي روحي ورواني متوجه اوشده وتعادل اورا برهم زند. ثانيا با توجه به تنوع فرهنگ ها، انساني که ثبات نداشته ودچارخود باختگي شود، هرچند وقت يک باررنگ عوض کرده وهويت جديدي به خود مي گيرد. احساس بي قدرتي - حالتي که فرد احساس بي اختياري نموده وقادربه تحت تاثيرقراردادن محيط اجتماعي خود نيست.


احساس پوچي؛ احساسي که شخص تصورميکند براي رفتارها وباورهاي خود خطوط راهنمايي دراختيار ندارد. درواقع کسي که دچارپوچي شده، انتظارچنداني ازرضايت بخش بودن رفتارآينده ندارد . احساس بي معياري؛ دراين حالت فرد احساس مي کند براي رسيدن به اهداف ارزنده خود به ابزارهاي نامتعارف وحتي نامشروع نيازدارد وبراي رسيدن به اهداف وتامين نيازهايي که جامعه دراوبه وجود آورده است، دست به تلاش زده وراه هايي را براي رسيدن به اهدافش انتخاب مي کند که جامعه آنها را تائيد نمي کند. دراين حالت چون فرد نمي تواند ازطريق مشروع به خواسته هايش برسد، ممکن است مشکل را درخود ببيند ودست به خودکشي زده، يا به مواد مخدرپناه ببرد. جامعه گريزي ؛حالتي است که فرد احساس مي کند با ارزش ها وهنجارهاي جامعه بيگانه شده است. چنين فردي اعتقادي به شيوه کارکرد جامعه، روابط واهداف خرد وکلان حاکم برآن ندارد وچون فعالانه نمي تواند اين روابط واهداف را نفي کند، با گوشه نشيني وانزوا، خود را ازگزند جامعه به حاشيه مي کشاند. بسياري ازمبتلايان به الکل ومواد مخدراين حالت را تجربه مي نمايند.
جدايي ازخويشتن؛ حالتي که فرد ازخود بيگانه شده ونسبت به احساس واقعي، علاقه وباورهاي خويش بيگانه مي شود. نداشتن هدف ومعيار؛ افرادي که گرفتارمعضل بحران هويت وخود باختگي مي شوند، درزندگي فردي واجتماعي مقصد ومقصود را گم کرده اند. براي چنين انسان هاي

سرگشته وحيراني، سايرين متناسب با اهداف خاص خودشان شخصيت وهويت تعيين کرده وبه آنان الگووسرمشق مي دهند واغلب استثمارش مي نمايند. اصالت دادن به غير؛ کساني که هويت خود را ازدست داده، خود و ارزش هاي ملي ومکتبي خويش را فراموش مي کنند درتحليل وارزيابي ها وتشخيص واحساس درد وگرفتاري وتجويزنسخه و داروي درمان، بيگانگان را ملاک ومعيارقرارمي دهند وبراي رفع نابساماني ها، توسعه، پيشرفت وآباداني ، راه وروش ظاهري ديگران را تقليد کرده وازآن پيروي مي کنند وبراساس آن قضاوت وداوري مي نمايد.

 

پيامدهاي بحران هويت :
آسيب هاي فردي واجتماعي فراواني ازبحران هويت درجوانان ناشي مي شود. درصورتي که جواني دچاراين بحران گردد، نسبت به قابليت هاي خود نيزدچارترديد شده ويک احساس تحقيرنسبت به خود مي يابد. ممکن است براي فرارازاين بحران به مواد مخدرويا روانگردان روي بياورد. براي تشکيل خانواده وانتخاب همسر، ازمعيارهايي استفاده مي کند که احتمالادرآينده اي نه چندان دوروي را دچارمشکل خواهد نمود. افزايش آمارطلاق درسال هاي نخست ازدواج ازهمين امرناشي مي گردد. به تبع فروپاشيدن کانون خانواده، اين بحران براي طرفين وخصوصا فرزندان طلاق بيشترشده

ودرنتيجه آسيب پذيري نسل بعد را محتمل ترمي کند. چرا که فرزند قرباني طلاق درک کاملي ازنقش خانواده وکارکردهاي آن نخواهد داشت. فوري ترين نتيجه بحران هويت وازخود بيگانگي، ازبين رفتن وسيع مشروعيت گروه هاي مرجع، نخبگان ونهادهاي حاکم است. نوجوانان وجوانان به دليل داشتن روحيات لطيفي که ازويژگي هاي اين دوران است، درمعرض چنين حالاتي هستند. به

طورکلي بحران هويت نه تنها خود يکي ازآسيب هاي اجتماعي است، بلکه داراي پيامدهاي منفي بسياري نيزمي باشد که عبارتند از: آسيب هايي ازقبيل اعتياد، طلاق، بزهکاري وانواع انحرافات اجتماعي؛ ازاين جهت که سيستم کنترل دروني (فردي) وسيستم کنترل بيروني (اجتماعي) دچاراضمحلال شده وفرد دچاريک نوع ناهنجاري ويا حتي بي هنجاري مي گردد. همچنين بحران

فرارمغزها، بيکاري ،مشکلات آموزشي (ازآن روي که شخص را به لحاظ دروني مضمحل کرده وبي هدفي، رخوت ،سستي وانزوا را براومستولي مي سازد)، بحران مهاجرت وحتي مسائل زيست محيطي (ازآنجايي که محيط پيرامون افراد را با مشکل مواجه کرده، امنيت رواني شخص را دچاراضمحلال مي نمايد) ازآثاروعواقب بحران هويت مي باشد.


علل بحران هويت:
به طورکلي مي توان به مواردي همچون توسعه نامتوازن وتاخرفرهنگي نسبت به توسعه اقتصادي وپيشرفت فناوري؛ افزايش جمعيت؛ مهاجرت روستائيان به شهر؛ مسئله بيکاري؛ فقروثروت بدون تقوا وبه تبع آن نابرابري؛ وسع مالي درگروهي اقليت و اجبارنداشتن براي کارکردن ودرنتيجه افزايش اوقات بيکاري عده اي خاص؛ تزاحم يا شکاف نسلي؛ بزرگ شدن حومه ها دراکثر شهرهاي بزرگ

که باعث آزادي وفضاي بيشترودرنتيجه کاهش همنوايي ميان انتظارات جامعه نسل قبل وبعد مي گردد؛ فرد گرايي افراطي؛ ضعف سيستم هاي کنترل دروني وکنترل بيروني؛ آموزش وپرورش ناکارآمد؛ مسائل خانوادگي مانند طلاق يا ازدواج مجدد ودر نتيجه ازهم پاشيدگي بنيان خانواده؛ ازدواج درسنين پايين که باعث مي شود والديني که خود به قدرکافي رشد ذهني نيافته اند،

مبادرت به پرورش نامطلوب کودک نمايند وحمايت درازمدت والدين ازنوجوانان به عنوان عوامل به وجود آورنده ويا دخيل دربه وجود آمدن بحران هويت اشاره کرد. اما درکنارتمام اين عوامل، ازپذيرش اغلب خانواده ها درقبال کودکان به عنوان يکي ازمهمترين علت ها ياد مي شود. چرا که والدين نسل جديد نسبت به والدين نسل قبلي، به بچه اجازه بيشتري مي دهند که هر کاري دلش مي خواهد انجام دهد ويا هرچه بخواهد بگويد تا مبادا سرخورده شود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید