بخشی از مقاله
چکیده
زنان، از نظر ارجمندی و مقام و درجه، در طول تاریخ خواه در ایران و خواه در کشورهای دیگر جهان، وضعیتی به نسبت مشابه داشتهاند. اگر به عنوان مثال، در آثار زبان فارسی، دیده میشود که زن گاهی مظهر مکر و حیله و گاه مظهر مهر و عطوفت است، همین ویژگیها در ملتها و فرهنگها دیگر، کم و بیش مشاهده میشود. آزادی و رسالت زن به معنای اصیل و منحصرش، در جای جای جهان، به دوران اخیر مربوط است و چنین نیست که ملتی یا فرهنگی، در خصوص پاسداشت مقام زن، با دیگر فرهنگها، از زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد؛ با این حال، با توجه به متنهای گوناگون که به یک زبان نوشته شده، اختلاف باور و عقیده نسبت به زنان، باید عاملها و محرکهایی داشته باشد که یافتن آنها، به تحلیل نگاه یک فرهنگ به زنان یاری میرساند.
از آن میان، در فرهنگ ایرانی و اسلامی، جایگاه زن را میتوان در متنهای ادبی و هنری بازیابی کرد.ادبیات ما که برخی آن را آیینهی تمامنما و بدون دروغ اجتماع دانستهاند، در مقامارجمندی زنان، اختلافاتی دارد که ممکن است به زمینههای فرهنگی و باورها و اندیشههای سنتی و دینی مربوط باشد! این که برخی از متنها چهرهی ناخوشآیندی از زنان را ترسیم میکنند، در قبال متنهای دیگری که به زن جایگاه والا میبخشند، این نظریه و نظر را تقویت میبخشد. ما به این نکته که ادبیات و شعر و داستان محاکات تمامنمای اجتماع باشد، باور صد در صد نداریم؛ اما تردید هم نداریم که سهم بزرگنمایی و اغراق در فروبردن جایگاه زنان، چنان نیست که بتوانم روی برخی از قصهها و حکایتها، به ویژه آنجا که چهرهی مطلوبی از زن را نمایش نمیدهند، خط بطلان بکشیم.
در آثار منثوری که به زبان فارسی نوشته شدهاند، کلیله و دمنه و طوطینامه، اگرچه هر دو خاستگاهی هندی دارند؛ اما بیشتر روایتها و داستانهایشان، مطابق با فرهنگ ایرانی اسلامی و بیشترش متعلق به همان دورهای است که این کتابها یا ترجمه شده و یا به رشتهی تحریر درآمدهاند. ما در این پژوهش، به صورت تلحیلی و توصیفی به آن بخش از این دو کتاب توجه کردهایم که زن یا زنان در مرکز توجه قصه و حکایت واقع شده باشند. طبیعیست که یکی از هدفهای این پژوهش، جز تحلیل قصهها و رابطههای آنها با اخلاق زنان، نظر به مقایسهای این دو اثر نیز بوده است.
واژگان کلیدی: زن، حکایت، کلیله و دمنه، طوطینامه
.1 مقدمه
زنان پیوسته در طول تاریخ، معیاری برای اندازهگیری رشد و توسعهی انسانی درزمینههای مختلف حیات بشری بودهاند. جایگاه زن در هر جامعهای متأثر از فرهنگ آن جامعه است و فرهنگ از اساطیر، باورهای ملی، اعتقادات دینی و مذهبی و ادبیات جامعه شکل گرفته است. ادبیات، عاوه بر آن که یکی از عناصر فرهنگی جامعه است، همچون آیینهای در برابر فرهنگ و شیوه تفکر مردم را واقع میشود و در تثبیت باورهای فرهنگی و حتی فرهنگسازی اهمیت بسزایی دارد. چنان که برخی از پژوهشگران گفتهاند: »آثار ادبی به منزله مدرکهای اجتماعی یا تصویرهای فرضی از واقعیتهای اجتماعی میباشند؛ چون در این زمینه اتفاق نظر وجود دارد که ادبیات هر دوره، تصویر فرضی از اجتماع آن دوره است« - عاملی رضایی، . - 128 : 1391
مردسالاری در اغلب متون ادبی ما به طرز اسفباری بیداد میکرده است. مرد در منزل نقش خدا را به خود میگرفته و مخالفت با خواست و دستور او در هر زمینه و در هر حدی که بوده، گناهی به شمار میرفته که زن را سزاوار زشت ترین القاب میکرده است. این مردسالاری، هنگامی که به باورهای نهچندان اصیل مذهبی پیوند میخورد، اساسی محکمتر مییافت که تزلزل در آن سخت دشوار بود. نظر به فرهنگ مردسالارانه در روزگار کهن و متناسب حضور اندک و یا عدم حضور فعال زن در عرصهی اجتماع، به ندرت میتوانیم تصویری واقعی از او ملاحظه کنیم. یکی از عرصههای ملاحظهی حضور زن در اعصار گذشته ادبیات است؛ »هر چند که در اینجا نیز زن به گونهای متغیر تصویر شده است. گاهی زن آرمانی و رویایی است و گاهی تحقیر شده و کمخرد که موجب ظلالت مرد بوده است« - حسینی، - 12: 1388
در کلیله و دمنه شخصیتهای افسانه ای که بیشتر جانوران هستند، کنشگر داستانها قلمداد میشوند. در جای جای این کتاب به بهانههای مختلف از زبان شخصیتهای حکایت، سخن از بیوفایی زنان و ناپایداری عهد ایشان رفته است و این کار با توصیف گناهکاری کاراکتر زن که در داستان نقش دارد، موجه جلوه داده شده است.در برخی دیگر از نثرهای کهن از جمله طوطینامه نیز وجود زن تنها با در نظر گرفتن نقشی که در تداوم نسل انسان دارد؛ یعنی نقش واسطهای، قابل هضم میشود و سزاوار آن است که مرد در عین رفتار محتاطانه و پرهیز از دل بستن به او اندک التفاتی به او بنماید. این دو مجموعه؛ اگرچه دارای اصل هندی هستند؛ اما در انعکاس تصویر