بخشی از مقاله
چکیده؛
طرح واره انسان عامل، بیان کننده آن است که در اندیشه اسلامی، انسان نه تنها موجودی نیست که اعمالش ناشی از علت های بیرون از کنترل وی باشد، بلکه چون عاملی در نظر گرفته شده است که خود منشاء عمل خویش است. می توان عمل های صادره از او را به خودش منتسب ساخت و او را منشاء عمل در نظر گرفت. بر این اساس، انسان مسئول اعمال خود خواهد بود.در خصوص مبانی زیرساز عمل از بررسی متون اسلامی و بویژه قرآن می توان نتیجه گرفت که مبانی عمل دست کم در سه نوع مبانی اساسی خلاصه می شود که می توان آن را مبانی شناختی، گرایشی و ارادی اختیاری نامید و هر گاه رفتاری اعم از مشهود یا نا مشهود بر این سه مبنا مبتنی باشد آن رفتار عمل محسوب خواهد شد. در این مقاله، نقش عقل در تربیت اخلاقی را به عنوان مبنای شناختی اخلاق بر اساس آیات قرآن و بکارگیری روش تحلیل محتوایی تبیین نموده ایم.
مقدمه
شاید بتوان یکی از مباحث بنیادین در فلسفه اخلاق را نظریه انسان عامل در نظر گرفت. "نظریه انسان عامل، تبیین کننده این امر است که در اندیشه اسلامی، انسان عاملی در نظر گرفته می شود، که می توان اعمال صادر شده از او را به خودش منتسب نموده و او را منشاء عملش در نظر گرفت. در طرح واره انسان عامل، عمل دارای سه مبنا می باشد؛ مبنای شناختی، گرایشی و ارادی اختیاری. با توجه به مبانی سه گانه عمل، هر جلوه یا حالتی از انسان اعم از درونی و بیرونی که مبتنی بر سه مبنای مذکور باشد، عمل محسوب می گردد، در غیر اینصورت نمی توان از آن بمنزله عمل آدمی سخن گفت. بر این اساس می توان گفت که هر رفتاری بر سه مبنای شناختی، گرایشی و ارادی اختیاری مبتنی باشد، آن رفتار عمل محسوب می شود." - باقری، خسروی؛1387،ص - 84
در میان انواع متفاوت عمل آدمی، عمل اخلاقی یکی از برجسته ترین انواع اعمال است که مبانی سه گانه در مورد آن صادق است.بنابراین در عمل اخلاقی انتظار می رود، مبانی شناختی، گرایشی و ارادی اختیاری زیر ساز آن بوده و همین زیر سازی مبانی سه گانه، آن را تبدیل به عمل نماید. در این تحقیق، به مبانی شناختی عمل اخلاقی پرداخته و سعی داریم آنرا از منظر اسلامی تبیین نماییم.مبنای شناختی عمل ناظر به تصویر و تصوری است که فرد از عمل و نتایج مترتب بر آن دارد. طبیعی است که این تصویر و تصور امری پویا و متحول باشد و متناسب با آن نیز می توان گفت که مبنای شناختی عمل تغییر و تحول یافته است. در آیات قرآن، اعمال آدمی، در ارتباط با دیدگاه معرفتی زیرساز آن تبیین شده است. خواه این دیدگاه معرفتی اصیل و جامع باشد و یا ناقص و خیالی.
در بالاترین سطح، قرآن عمل آدمی را در نسبت آن با باور توصیف می نماید. در باور و یقین، انسان با درک و فهمی استوار و ادله کافی به حکم در مورد یکی از دو طرف دست می یابد؛ طرف دیگر با دلایل محکم رد شده و طرف مورد قبول اثبات می گردد. خداوند در بیانی با ربط دادن عمل آدمی به باور وی می فرماید؛هُدیًلِلْمُتَّقین""ٌ در اینجا نیز تقوای متقین و اعمال نیک آنان به یقین و باور آنان به آخرت مبتنی گردیده است.علامه طباطبایی در باور و یقین متقین بیان می دارد؛ "متقین عبارتند از مؤمنین، چون تقوی از اوصاف خاصه طبقه معینی از مؤمنین نیست و اینطور نیست که تقوی صفت مرتبهای از مراتب ایمان باشد، که دارندگان مرتبه پائینتر، مؤمن بی تقوی باشند، و در نتیجه تقوی مانند احسان، اخبات و خلوص، یکی از مقامات ایمان باشد، بلکه صفتی است که با تمامی مراتب ایمان جمع میشود، مگر آنکه ایمان، ایمان واقعی نباشد.
و در این آیات نوزدهگانه که حال مؤمنین و کفار و منافقین را بیان میکند، از اوصاف معرف تقوی، تنها پنج صفت را ذکر میکند، و آن عبارتست از ایمان به غیب، اقامه نماز، انفاق از آنچه خدای سبحان روزی کرده، ایمان به آنچه بر انبیاء خود نازل فرموده، و تحصیل یقین." - علامه طباطبایی، 1374، ج1، ص - 70 بعضی از آیات قرآن، عمل آدمی را بر حسب گمان وی توصیف می نمایند. به اعتقاد راغب اصفهانی، "در گمان بر خلاف باور هر دوطرف مورد توجه فرد است و او یکی را به دیگری ترجیح می دهد. به بیان دیگر ظن گمان راجحی است که به حد جزم و یقین نمی رسد." - راغب، بی تا، ص - 539 در تبیین عمل با برقراری نسبت آن با گمان عامل، قرآن از فردی مثال می زند که در میان اهل خویش مسرور بود و علت این
سرخوشی گمان وی، مبنی بر عدم دگرگونی موقعیت وی بوده است.ٍ در اینجا نیز درک شادی وی فقط از طریق ارتباط دادن آن با گمان عدم تغییر و دگرگونی ممکن است." در حقیقت منشا اصلی بدبختی او اعتقاد فاسد و گمان باطلش دائر بر نفی معاد بود، و همین گمان باعث غرور و سرور او شده و او را از خدا دور ساخت و در شهوات غوطهور نمود، تا آنجا که دعوت انبیا را به باد استهزا گرفت، و وقتی به سراغ خانواده خود میآمد از این استهزا و سخریه شاد و خوشحال بود." - مکارم شیرازی،1360، ج26، ص: - 309 در آیاتی دیگر، این دیدگاه معرفتی، با واژه حسبان بیان شده است. انگاره - حسبان - "حالتی از شناخت است که در آن دو طرف موضوع محتمل است، اما فرد فقط به یک طرف توجه دارد و طرف دیگر از نظرش مغفول مانده است." - - راغب،بی تا، ص - 234 خداوند در آیه 39 سوره نور، عمل را به سرابی در بیابان خشک تشبیه نموده است که انسان تشنه آن را آب می پندارد. همانگونه
که آب پنداشته شدن سراب ناشی از انگاره فرد تشنه کام است، معنای هویت عمل در نسبتش با انگاره عامل می یابد. در این آیه عمل آدمی مرتبط با مبداء معرفتی آن مورد تحلیل و تبیین قرار می گیرد.در آیاتی دیگر، عمل جمع آوری و شمارش اموال شخص مال اندوز بر اساس انگاره ای دیگر تحلیل گشته است.َ در این توصیف عمل بر اساس انگاره ای مبنی بر جاودان شدن به وسیله امیال تبیین شده است. بدون در نظر گرفتن این انگاره نه شمارش اموال توسط فرد عمل محسوب می گردد و نه می توان آن را معنا نمود. با این انگاره زیرساز است که عمل تبیین می گردد. " از اینجا روشن میگردد که جملهیَحْسَبُ"أَنَّأَخْلَدَهُمالَهُ" به منزله تعلیل است برای جملهالَّذِی"جَمَعَعَدّمالًاوَدَهُ"، و میفهماند اگر مال پشیز دنیا را جمع میکند و میشمارد، انگیزه و علتش پندار غلطی است که دارد، و این خطای عملیش مستند به خطای فکری او است، که پنداشته مال او را جاودان میسازد." - علامه طباطبایی،1374، ج20، ص - 617
این آیه حاکی از اتکاء تمام به ثروت و مال است. آدم طاغی و قدرتمند کمتر به فکر میافتد که این قدرت روزی از دست من خواهد رفت، آمدن ماضی برای آنست که شخص مادی خلود و دائمی بودن پول و قدرت را قطعی و واقع شده میداند ولی "یحسب"میگوید؛ این گمانی بیش نیست و مایه دوری از خدا و خلود در آتش دوزخ است.نکته قابل ذکر آنکه انگاره و گمان می تواند به عنوان مراحلی برای رسیدن به باور در نظر گرفته شده و آدمی از طریق گمان و انگاره، به یقین و باور برسد. در مبنای فوق الذکر، با توجه به آیات و روایات، سعی داریم تا عقل را به عنوان یکی از مبنای شناختی موجود در حیطه اخلاق بیان و دلالتهای تربیتی آن را تبیین نماییم.ادراک کلیت عقلانی عمل اخلاقی عقل در لغت به معنای امساک، پیوند دادن و نگه داشتن است و به همین دلیل بستن شتر را عقال گویند. عقل به قوایی گفته میشودکه "آماده پذیرش علم و دانش است و گاهی نیز به دانشی نیز که به وسیله همین قوه بدست آمده است، گویند." - راغب، بی تا، ذیل ماده ع ق ل - . در قرآن کریم مشتقات عقل در چندین مورد استفاده شده است که شاید بتوان گفت همان فهم درست و دقیق و دریافت صحیح از حقایق عالم است.
در قاموس چنین آمده است؛ "عقل الشیء؛ فهمه" - فیروز آبادی،817 ه ق، ج4، واژه عقل - لفظ عقل از این باب بر ادراک اطلاق می شود که در ادراک عقد قلبی به تصدیق هست و" انسان را به این جهت عاقل می گویند، وبه این خصیصه ممتاز از سایر جانداران می دانندکه، خدای سبحان انسان را فطرتاً این چنین آفریده که در مسائل فکری و نظری حق را از باطل، و در مسائل عملی خیر را از شر، و نافع را از مضر تشخیص دهد، چون از میان همه جانداران او را چنین آفریده که در همان اول پیدا شدن و هست شدن خود را درک کند و بداند که او، اوست و سپس او را به حواس ظاهری مجهز کرده تا به وسیله آن، ظواهر موجودات محسوس پیرامون خود را احساس کند، ببیند و بشنود و بچشد و ببوید و لمس کند و نیز او را به حواسی باطنی چون؛ اراده، حب، بغض، امید، ترس و امثال آن مجهز کرده تا معانی روحی را به وسیله آنها درک کند، و به وسیله آن معانی، نفس او را با موجودات خارج از ذات او مرتبط سازد و پس از مرتبط شدن، در آن موجودات دخل و تصرف کند، ترتیب دهد، از هم جدا کند، تخصیص دهد و تعمیم دهد و آن گاه در آنچه مربوط به مسائل نظری و خارج از مرحله عمل است، تنها نظر دهد و حکم کند، و در آنچه که مربوط به مسائل عملی است و مربوط به عمل است حکمی عملی کند، و ترتیب اثر عملی بدهد." - طباطبایی،1374، جلد 2، صفحه - 373
تقسیم "عقل" به نظری و عملی، از مسائل مهم فلسفی و معرفتشناختی است که از دیرباز در میان فیلسوفان ومتکلّمان مطرح بوده و درباره تعریف و کارکرد آن سخن گفته شده است. هرچند پیدایش و گسترش این تقسیم به دوران اسلامی بازمیگردد؛ ولی بنیاد این تقسیمبندی را میبایست مربوط به یونان باستان دانست. به اعتقاد ارسطو در بحث از نفس قوّه" عقلیه انسان- پیوسته-غیرمتحرّک است؛ و تنها عقلی متحرّک است که در کنار شوق، غایتی را منظور دارد. به نظر میرسد که مقصود ارسطو از عقل متحرّک، همان عقل عملی بوده است." - ارسطو؛ 260، - 1378 وی، همچنین، در بحث از فضائل عقلی، آنها را برطبق دو استعداد یا قوّه عقلی تقسیم کرده استیکی؛" قوّه و استعداد علمی و دیگری قوّه و استعداد حسابگر. ضمناینکه حکمت و عقل عملی یا فرونزیس - بصیرت و تدبیر - را به قابلیت حقیقی برای عمل، به کمک یک قاعده، باتوجه به اشیایی که برای انسان خوب یا بدند تعریف کرده و آن را به فردی و خانوادگی و سیاسی تقسیم نموده است." - کاپلستون/ اعلم؛ ج1975،1، ص - 394-392