بخشی از مقاله
چکیده :
یکی از مهم ترین ابزارهای مدیریت دولتی نوین خط مشی های عمومی می باشد که چارچوبی را برای سایر تصمیم گیری ها فراهم می آورد. این مسأله لزوم تجزیه و تحلیل خط مشی های عمومی را به عنوان یک موضوع درخور توجه در مدیریت هزاره سوم مطرح می سازد.
در مطالعه حاضر با مروری بر تحقیقات انجام شده در زمینه تجزیه و تحلیل خط مشی عمومی، ماهیت خط مشی عمومی تشریح می شود و جایگاه خط مشی در سازمان بررسی می شود. در ادامه ضمن بیان رویکردهای مختلف به خط مشی عمومی مدل هایی برای آن ارائه می گردد. سپس به بیان اجرا و ارزیابی خط مشی پرداخته شده و در نهایت مسائل و مشکلات مبتلابه بررسی می شود.
مقدمه :
مبحث خط مشی از جمله مباحث مهم علم مدیریت است که طی سه دهه گذشته به صورت جدی مورد توجه صاحب نظران قرار گرفته است. خط مشی گذاری عمومی به عنوان یک دانش جوان بعد از جنگ جهانی دوم مطرح شده است. نقش اصلی دولت در جهان جدید » خط مشی گذاری عمومی« است. دولت ها که دربرگیرنده قوه مجریه و مقننه هستند به خط مشی های عمومی شکل می دهند، آنها را به » اجرا« درمی آورند و آنگاه به »ارزیابی « آنچه اجرا شده است می پردازند. خط مشی های عمومی جهت گیری های کلی هستند که چگونگی عمل سازمان ها و مؤسسات دولتی را در آینده مشخص می سازند معمولاً برای مقابله با یک مشکل و مسأله عمومی و به منظور حل آن پدید می آیند.
خط مشی های عمومی از لحاظ منطقی مبتنی بر دو مقدمه اند؛ یک مقدمه »توصیفی« و »تبیینی«، یک مقدمه »ارزشی« و »هنجاری -
این قاعده برای تمامی خط مشی ها و در حوزه های مختلف - فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... - صحیح است. نقد هر خط مشی نیز با نقد یک یا دو مقدمه آن امکان پذیر است. قانون اساسی، قوانین موضوعه، ارزش های دینی، فلسفه اجتماعی، ایدئولوژی سیاسی و اخلاق مهم ترین منابع جهت نقد خط مشی می باشند. کارآمدی خط مشی گذاری عمومی در دنیای جدید حاصل پیدایش و فراگیر شدن علوم و به کارگیری آنها به عنوان یکی از منابع خط مشی گذاری است
خط مشی ها، اندیشه ما را در تصمیم گیری راهنمایی می کنند. خط مشی مشخص کننده محدوده ای است که تصمیم های آتی باید در داخل آن اتخاذ شود. خط مشی ها را می توان با توجه به موضوع آنها با عنوان خط مشی های شخصی و غیره نامگذاری کرد. خط مشی یک برنامه عمومی است که به منزله راهنمای عمل در نظر مدیران قرار می گیرید. بدین معنی که مدیران بلندپایه نقش برجسته ای در تعیین خط مشی کلی و سراسری سازمان دارند. نحوه اجرای برنامه برای مسؤلان اجرای سازمان بوسیله خط مشی تعیین می شود و همینطور وسیله مؤثری برای کنترل عملیات به شمار می آید
نظریه سیستم را محققان زیادی که در صدد تجزیه و تحلیل و بررسی علل و پیامدهای خط مشی های عمومی هستند بطور صریح یا تلویحی مورد استفاده قرار داده اند
طور خلاصه، اجرای خط مشی به عنوان یک مفهوم تمام فعالیت ها را در بر می گیرد. اگرچه اجرای خط مشی یک پدیده پیچیده است اما ممکن است به عنوان یک فرآیند، یک برونداد و یا یک پیامد در نظر گرفته شود. نکته ای که نباید از نظر دور داشت رابطه در هم تنیده اجرای خط مشی و ارزیابی خط مشی می باشد
در ساده ترین شکل ممکن ارزیابی خط مشی با آگاهی از پیامدهای خط مشی عمومی ارتباط مستقیم دارد. این امر به معنی ارزیابی خط مشی های جایگزین جهت جبران کاستی های خط مشی موجود می باشد. دو وظیفه مشخص در ارزیابی خط مشی وجود دارد؛ نخست تعیین چگونگی پیامدهای یک خط مشی همراه با توصیف اثرات آن است و دوم قضاوت در مورد موفقیت یا شکست یک خط مشی بر اساس مجموعه ای از استانداردها یا معیارهای ارزشی است
ماهیت و سرشت خط مشی های عمومی سرآغاز بحث خط مشی گذاری عمومی است. بنابراین در مقاله حاضر پس از بیان ماهیت خط مشی گذاری عمومی برخی تعاریف موجود در مطالعات صورت گرفته پیشین ارائه گردیده است که می تواند در تبیین هرچه بهتر ماهیت خط مشی گذاری عمومی راهگشا باشد. موضوع مهم بعدی در خط مشی گذاری عمومی که در این مطالعه نیز مورد تأکید قرار گرفته است رویکردهای مختلف به این پدیده است. در نهایت، برخی مدل ها و چارچوب های عملی در جهت بکارگیری خط مشی های عمومی ارائه گردیده است.
پیتر هال برداشتی ابزاری از یادگیری دارد و معتقد است که یادگیری خط مشی ، در حوزه خط مشی عمومی ، به معنی وسیله ای برای حصول به اهداف ارزشمند تر برای دولتهاست. بنابر اظهار او ، یادگیری " کوششی است آگاهانه برای سازگار کردن اهداف یا فنون خط مشی با اطلاعات جدید ، با توجه به پیامدهای خط مشی گذشته به منظور حصول به مقاصد عالی حکومت".
هیوهکلو مدعی است که یادگیری فعالیتی نه چندان آگاهانه است که اغلب در نتیجه واکنش دولت به برخی تحرکات اجتماعی و محیطی حاصل می شود. به زعم وی" یادگیری را می توان به معنی تغییر نسبتا پایداری در رفتار دانست که از تجربه ناشی می شود. این تغییر معمولا به صورت تغییرد ر پاسخ به واکنشهایی است که از برخی محرکها دریافت شده است." یادگیری ازنظر هکلو ، اقدام دولت در پاسخ به وضعیت جدید براساس تجربه های گذشته اش است.
تعاریف فوق ، ماهیت روابط بین یادگیری خط مشی و تغییر خط مشی را روشن می سازند ،ولی از نظر نگرشی که به موضوع دارند، کاملا با یکدیگر متفاوتند. یادگیری از نظر هال ، بخشی از فرایند عادی خط مشی عمومی است که در آن تصمیم گیرندگان می کوشند دریابیند ، چرا برخی اقدامات آنها به موفقیت و برخی دیگر به شکست منجر می شود. اگر تغییر خط مشی حاصل یادگیری است پس عامل محرک تغییر ، در فرایند رسمی خط مشی دولت ریشه دارد.
از سوی دیگر از نظر هکلو ، یادگیری خط مشی اقدامی است که خط مشی گذار، عمدتا در واکنش به تغییرات حادث در محیط های خارجی خط مشی صورت می دهد. اگر خط مشی گذاران بخواهند با تغییر محیط ، خط مشی هایشان موفق باشد باید خود را با آن تغییر سازگار کنند. این دو مفهوم متضاد این پرسش را به دنبال دارد که یادگیری خط مشی به صورت درونزا اتفاق می افتد یا برون زا؟ بدین معنا که آیا یادگیری فرایندی است که از بیرون فرایند خط مشی به خط مشی گذاران تحمیل می شود یا در درون فرایند ریشه دارد و خط مشی گذاران با تلاش برای سازگار کردن خط مشی های خود یادگیری درون زا در شبکه های کوچک و متمرکز خط مشی روی می دهد . هدف از این یادگیری، شناخت جوامع خط مشی یا ابزارهای خط مشی است. یادگیری برون را ، برعکس ، زمانی اتفاق می افتد که با اجتماعات وسیع خط مشی مواجه هستیم. در این حالت برداشت از مسئله یا هدف خط مشی مورد نظر ممکن است زیر سوال برود.
به اعتقاد ریچاردرز می توان گفت که نوع اول یادگیری درون زا ،نوعی درس گرفتن است. این نوع یادگیری در فرایند رسمی خط مشی ریشه دارد و بر انتخاب ابزارها یا روشهای خط مشی گذاران در کوشش برای حصول به اهدافشان اثر می گذارد. این آموزشها به احتمال قوی ، چندین پیشنهاد عملی در مورد جنبه هیا مختلف چرخه خط مشی ، ارائه می کنند البته تا آنجا که به گذشته مربوط میشود. برای مثال ، کدامیک از ابزارهای خط مشی در چه شرایطی موفق بوده اند و کدام یک شکست خورده اند یا چه مواردی در فرایند دستور گذاری از پشتیبانی عمومی برخوردار بوده یا نبوده اند.