بخشی از مقاله

چکیده

نواندیشی دینی، جریانی است که از تلاقی دو تمدن اسلامی و غرب، و مواجهه متفکر دیندار با مدرنیته و تمدن جدید پدید آمده است. این پدیده یکی از مولفههای اساسی گفتمان دینی و اجتماعی سیاسی ایران معاصر بهشمار میرود که در جهت تجدید حیات دینی، کارآمدتر کردن دین و تمدنسازی صورت پذیرفته است. به طور کلی، رویکردهای مختلف نسبت به مدرنیته را میتوان در سه دسته پذیرش، نکوهش و گزینش مدرنیته جای داد، که به ترتیب نظریات روشنفکران سکولار، سنتگرایان - تجددستیزان - و نواندیشان دینی آن را باز مینماید.

بنابراین، نواندیشی دینی در میانه دو رویکرد سنتزدگی و سنت ستیزی یا تجددستیزی و تجددزدگی قرار گرفته که خود دارای پارادایمهای متعددی است که مهمترین آنها عبارتند از: پارادایم علمگرایی، پارادایم ایدئولوژیکی و پارادایم هرمنوتیکی. در مقاله حاضر، ضمن اشارهای کوتاه به خاستگاه تاریخی نواندیشی و پیشینه آن در جهان اسلام و ایران، رویکردهای مختلف از جمله رویکرد نواندیشان مسلمان در باب دین و مدرنیته ذکر شده، سپس مهمترین پارادایمهای نواندیشی دینی معاصر بهویژه پارادایم هرمنوتیکی مورد بحث قرار گرفته است.

مقدمه

تمدن غرب، همیشه برای فرهنگ و تمدن اسلامی یک موضوع قابل تأمل و چالشبرانگیز بوده است و این موضوع در دوره معاصر که تمدن غرب بیشترین داعیه چیرگی و جهانگستری و تحمیل خود به دیگر تمدنها را دارد، از اهمیت فزونتری برخوردار است. در نیمه دوم قرن نوزدهم، هنگامی که بیشتر جوامع اسلامی با گسترش فزاینده تمدن غرب در درون قلمرو خود مواجه شدند، مفاهیم و انگاره های مدرن در کانون توجه متفکران و روشنفکران مسلمان قرار گرفت.

این تهاجم و تسلط قدرتهای استعماری غربی بر ممالک اسلامی که فراتر از اشغال نظامی و بهره کشی اقتصادی بود، واکنش هایی را در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی پدید آورد. در مواجهه با این تهاجم همه جانبه مدرنیته غربی، موج بیداری اسلامی شکل گرفت و مسلمانان در مواجهه با فرهنگ و تمدن جدید غربی به عقبماندگی خود در برخی بخش شئون در برابر غرب پی برده و در نتیجه دست به احیاگری، بازسازی و تمدنگرایی دینی زدند.

این تحولات که از اواسط قرن نوزدهم با کوشش برای سازگار کردن اسلام با تمدن جدید آغاز شد، تا زمان حاضر با طرح آراء و افکار گوناگون درباره حکومت اسلامی و اسلام به عنوان عقیدهای جهانشمول و راهنمای عمل و نیز با تبیین جایگاه اسلام در دنیای جدید ادامه دارد. بنابراینظراًن، و عملاً طیف گسترده ای از نظریات، اندیشه ها و اقدامات، و نیز نهضت های متفاوت و گاه متناقض از اصلاحطلب تا انقلابی را شامل میشود. در این میان، نواندیشی دینی فصل مهم و مشبعی از تاریخ فرایند بیداری اسلامی است و ریشه همه تحولات نظری و عملی در این عرصه را باید در نواندیشی جستوجو کرد.
 
بنابراین، منشأ و خاستگاه نواندیشی دینی1 را می توان در مواجهه و رویارویی اندیشمندان مسلمان با تجدد و تحولات عصر مدرن جستجو کرد. در واقع، نواندیشی دینی پدیده ای است که با تحولات دنیای مدرنیته و تمدن جدید غرب ارتباط تنگاتنگی داشته، و پاسخ و واکنش اندیشمندان اسلامی به جدال و مشکله »سنت و مدرنیته« است. این رویکرد که موضعی بینابین در میان افراط و تفریط عرفی گرایی - سکولاریسم - و تحجرگرایی - رادیکالیسم - است، خواهان تجدد و فهمی نوین از دین - امروزی کردن یا معاصر ساختن دین - و ترک شیوههای پوسیده و کهن است.

منظور از ترک شیوههای سنتی، الغای همه میراث معرفت شناختی و روش شناختی و در عین حال، پرهیز از قربانی اندیشه غربی شدن است - ر.ک: الجابری، 1387، ص. - 23 از این رو جریان نواندیشی بر آن است که ما نمیتوانیم مقلد پیشینیان باشیم. گذشتگان در روزگار خود زیسته اند، اجتهاد کرده اند، علومی را پی ریخته اند، تمدنی به پا داشته اند، فلسفه ای ساخته اند و اندیشه ای بنا کرده اند. همه اینها بر روی هم، همان میراثی است که ما از ایشان به ارث بردهایم. این میراث همواره در شکلدهی به آگاهی ما سهیم است و آگاهانه یا ناآگاهانه بر رفتارهای ما اثر می گذارد.

اگر چه نمیتوانیم این میراث را نادیده بگیریم و آن را از قلم بیندازیم، به همین میزان نمی توانیم آن را دربست بپذیریم، بلکه آن را باید بازسازی کنیم؛ یعنی هر آنچه را با زمان ما ناسازگار است کنار بگذاریم، بر جنبه های مثبت آن پای بفشاریم و یا زبانی در خور زمان خود آن را از نو بنا کنیم. این همان نواندیشی است که سنت را با تجدد جمع میکند و میراث گذشته را با آینده پیوند میدهد - ابوزید،1381، ص. - 56 مساله »نو کردن میراث« یا »نزاع سنت و نواندیشی« نیست؛ چرا که آغاز راه میراث است و نواندیشی تنها به منظور ادامه فرهنگ ملی، ریشه دار کردن وضع حاضر، پیشرفت دادن آن و مشارکت در امور اصلاح اجتماعی است.

میراث به عنوان مسولیت فرهنگی – ملی، همان نقطه شروع است و نواندیشی به معنای ارائه تفسیر جدید و متناسب با نیازهای زمان از میراث است. پس گذشته مقدمه و مقدم بر وضع جدید است و سنت مبنای تجدد - حنفی، 1981، ص. - 11 آنچه در جریانهای مختلف اصلاحگرایانه و نواندشانه مورد تأکید قرار گرفته اصلاحات همه جانبه است که گاهی با عنوان »تمدن« بدان اشاره شده است. به عبارت دیگر، قرائتهای متفاوت نواندیشی دینی یک چارچوب اجتهادی مشترکی دارند و آن هم نوسازی دینی بر مبنای تمدناندیشی است.

چنانچه خواهیم دید، گرایشهای نو در عرصه نواندیشی دینی در تاریخ کوتاه خود مسیر واحدی را طی نکرده، بلکه جلوههای متنوعی داشته است. بررسی نحلههای مختلف نواندیشی معاصر دینی در جهان اسلام، کاری در خور و بایسته است و کمک فراوانی به تحلیل و شناخت وضعیت فرهنگ دینی در جهان اسلام میکند. در این نوشتار برآنیم ضمن ارائه گزارش تاریخی از اقسام نواندیشی دینی در جهان اسلام، نواندیشی دینی در ایران معاصر را مورد بحث قرار داده، و سپس به تحلیل و ارزیابی مبنای فلسفی B معرفتشناختی جدیدترین گرایشی که در این عرصه شکل گرفته است، بپردازیم.

این رویکرد نو، در عین حال که در برخی دغدغهها با نحلههای پیشین خود وجوه اشتراک دارد، با نگاهی متمایز به مساله مینگرد و راهحلی متفاوت ارائه میدهد. نحلههای مختلف نواندیشی، کم و بیش در این نکته مشترکند که فرهنگ و تمدن دینی موجود و فهم سنتی از دین باید اصلاح و بازسازی شود؛ زیرا آفات و نارساییهای فراوان در آن یافت میشود. تمایز این نحلهها در راهحلی است که ارائه میکنند. برخی چاره کار را در پیرایش دین از رسوبات و خرافات فرهنگی میدانند و برخی آن را در بازگشت به اسلام راستین و شناخت روح واقعی آن جستجو میکنند.

عدهای بر ارائه تفسیری علمپسند و منطبق بر دادههای علوم تجربی از مفاهیم اسلام پافشاری مینمایند و پارهای دیگر چاره را در تکیه بر فرهنگ خودی و درک درست از جامعه خودی و فرهنگ غیر خودی مییابند. در این مقاله ورود ایدههای هرمنوتیکی بهویژه هرمنوتیک فلسفی گادامر و تأثیر آن بر پروژه نواندیشی دینی معاصر مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و نشان داده شده است که گفتمان رایج و غالب در میان نواندیشان مسلمان متأخر ایرانی، معرفتشناختی و هرمنوتیکی است و هرمنوتیک فلسفی بهترین مدل ممکن را برای بسط پروژه نواندیشی جدید فراهم ساخته است.

پیشینه نواندیشی دینی در جهان اسلام

نواندیشی دینی در جهان اسلام از سه حوزه جغرافیایی که بنا بر دلایل تاریخی زودتر با رهاوردهای فرهنگ و تمدن غربی آشنا شده بودند سر برآورد: نخست در مصر با حمله ناپلئون بناپارت، سپس در شبه قاره هندوستان با تشکیل کمپانی هند شرقی و سرانجام در ایران به دنبال جنبش مشروطه. نخستین نواندیشی که در جهان عرب برای سازگار کردن اسلام با تمدن غرب کوشید، رفاعه رافع طهطاوی بود که در نخستین برخورد با فرهنگ و تمدن اروپا تلاش کرد تا اسلام را با تمدن جدیدسازگار کند. طهطاوی اصولاً اسلام را نه تنها مانع ترقی و جذب تمدن غربی نمیدید، بلکه تمدن اروپا را منتج از تمدن اسلامی میدانست.

حنفی، بیتا، ص. - 20 از اینرو، اندیشههای نوخواهانهاش را به آیات قرآن و احادیث پیامبر - ص - مستند میکرد - رجایی، 1381، ص. - 26 طهطاوی از نخستین کسانی است که از مفهوم »میهن« به معنای غربیاش در گفتار خود به کار برد و مصر را »میهن مصریان« نامید - ر.ک: عنایت، 1356، ص. - 35 پس از طهطاوی، یکی دیگر از چهرههای نواندیشی و روشنفکری مبتنی بر اخذ و اقتباس فرهنگ تمدن غربی شبلی شمیل است.

وی به علم، ایمانی بیپایان داشت و با اینکه در خانوادهای مسیحی زاده شده، و خود ماتریالیست بود، از اسلام در برابر حملات اروپاییان دفاع میکرد و معتقد بود که نابسامانیهای جهان اسلام به رفتار مسلمانان مربوط میشود و نه به اصل اسلام - همان، ص. - 53 نواندیشی دینی در شبه قاره هند نیز با حضور استعمار بریتانیا و تشکیل کمپانی هند شرقی به وجود آمد. با تأسیس دولت کمپانی هند شرقی در بخش اعظم هندوستان، مقامات بریتانیایی مداخله در زندگی فردی و اجتماعی مردم هند را به منظور استوار ساختن سلطه خود بر هندوستان آغاز کردند.

این مداخلات در اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 با تدوین سلسلهای از قوانین مدنی انگلیسی اسلامی و تلاش برای تحمیل آن بر مسلمانان - که پیش از این در امور فردی و اجتماعی خود از احکام شریعت پیروی میکردند - به اوج خود رسید و موجب ظهور دو رویکرد در میان رهبران مسلمان هند شد: یکی انطباق آموزههای اسلامی با آموزههای متجددانه و اخذ جنبههای مثبتِ تمدن جدید و عرضه اسلامی سازگار و هماهنگ با آن؛ دیگری بازگشت به تعالیم سنتی اسلام و احیا تمدن اسلامی. مهمترین نماینده رویکرد اول سیداحمدخان بود که میکوشید از یک سو مسلمانان را به سازگاری و همسویی اسلام با علوم جدید قانع سازد؛ و از سوی دیگر اسلام را نزد غربیها دینی خردگرا و قابل احترام معرفی کند.

- احمد، 1367، ص. - 17 در حوزه سیاست، تلاش سیداحمدخان معطوف به منصرف کردن مسلمانان از مبارزه مستقیم با استعمار انگلستان و تشویق آنان به مشارکت در نهادهای دولتی و همکاری با مقامات انگلیسی بود. وی با تمایلات پاناسلامیسم مخالف بود و چند مقاله در بطلان ادعای خلافت سلطان عثمانی نوشت و مسلمانان هند را از حمایت او برحذر داشت - کیم، 1372، ص. - 48 دیدگاافراطیِه وی در انطباق آیات قرآن با اکتشافات علمی جدید، همچنین همکاری او با مقامات انگلیسی انتقادها و حملات زیادی را متوجه وی کرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید