بخشی از مقاله

چکیده:
دایره ی علم بسیار گسترده و دارای قطر نامحدودی است، به طوری که هرچه معلومات انسان بیشتر شود، دایره مجهولات هم بزرگتر می شود. علم دارای شاخه های گوناگون است که یکی از این شاخه ها جغرافیا است. جغرافیا دانش مطالعه روابط محیط و انسان است. این دانش حوزه ی مطالعاتی بسیار گسترده ای دارد که یکی از شاخه های این علم جغرافیای سیاسی است. جغرافیای سیاسی به مطالعه ی واحد های سرزمین، مرزها و زیر مجموعه های اداری و اجرایی سیاسی می پردازد. در واقع این رشته ی جغرافیایی به تاثیرات سیاست بر محیط جغرافیایی می پردازد. تحقیق حاضر در صدد معرفی و در واقع واضح کردن حدود مطالعاتی جغرافیای سیاسی است و از نوع بنیادی است و با روش توصیفی - تحلیلی نوشته شده است .

واژگان کلیدی: جغرافیا،سیاست، جغرافیای سیاسی

-1مقدمه:

به طور کلی آنچه، به نگرش جغرافیای انسانی، رنگی سیاسی بخشیده است، "چرخش فرهنگی " مطرح شده در اواخر دهه ی 1980و اوایل دهه ی 1990که با درکی جدید از فرهنگ آنرا محصول گفتارهایی می داند که مردم از آن طریق، هویت و تجربیات خود را متبلور می سازند و این گفتارها همواره مورد بحث و چالش قرار می گیرند - . - 1 جغرافیای انسانی به عنوان یک رشته ی دانشگاهی پا به پای رشته های دیگر در علوم جغرافیا در حال پیشرفت و ترقی است به گونه ای که امروزه در هر بحثی که در حیطه ی سیاست کشورها انجام می گیرد، جغرافیا به طور عام و جغرافیای سیاسی به طور خاص خود را نشان می دهند و بنابراین می توان گفت: امروزه بحثهای کشوری کلا با جغرافیای سیاسی گره خورده و جغرافیای سیاسی در چارچوب کلامی و عملی در حال پیشرفت و رو نمایی خود است. جغرافیدانان سیاسی به افرادی صاحب نظر در عرصه های ملی و فراملی تبدیل شده اند. با توجه به این مطالب تحقیق حاضر به روشن کردن موضوع و حیطه کاربردی جغرافیای سیاسی می پردازد.

-2چارچوب تحقیق:

-2-1 جغرافیای سیاسی:

رویکرد متخصصان جغرافیای سیاسی در ارائه تعریفی جامع برای رشته جغرافیای سیاسی با یکدیگر متفاوت بوده است. به اعتقاد برخی،جغرافیای سیاسی به مطالعه ی واحد های سرزمین، مرزها و زیر مجموعه های اداری و اجرایی سیاسی می پردازد - - 2 به اعتقاد سایرین جغرافیای سیاسی مطالعه جریان های اساسی است و تنها تفاوت آن با علوم سیاسی تآکید وتوجه آن به آثار و پیامدهای جغرافیایی و به کار گیری فنون تحلیل فضایی است . - 3 - هر دو تعریف فوق، منعکس کننده ی رویکردهای نظری گسترده تری در دانش جغرافیا، جغرافیای منطقه ای و علم فضایی اند که در زمان هایی خاص درتاریخ تکامل جغرافیای سیاسی شاهد آنها بوده ایم و هر یک در برهه ای خاص بر دیگر ترجیح داده شده اند، اما امروزه رویکرد سومی نیز ارائه شده است که بیان می دارد جغرافیای سیاسی باید بر مبنای مفاهیم کلیدی خود تعریف شود و این مفاهیم به اعتقاد پیروان این رویکرد سرزمین و دولت اند . - 4 -

با توجه به تمایل این رویکرد به بازشناسی "ماهیت" جغرافیای سیاسی به گونه ای که بتوان از بررسی نمونه های مختلف جغرافیای سیاسی یک دسته بندی قطعی و مشخص ارائه نمود با دو رویکرد قبل تشابه هاتی وجود دارد با این حال حقیقت این است که با تدریس و حتی پژوهش درباره ی جغرافیای سیاسی در می یابیم که این شاخه از جغرافیا بسیار نابسامان و غیر منظم تر از آن است که بتوان تعریفی اساسی و الزام آور برای آن ارائه نمود. به عنوان نمونه واژه "سیاست "را در نظر می گیریم، تعاریف اساسی و ریشه ای جغرافیای سیاسی سیاست را به گونه ای بسیار رسمی می پندارد و آن را با دولت، انتخابات و روابط بین الملل همراه می کند، اما در حقیقت "سیاست "در شکل غیر رسمی تر خود هر روز و در موقعیت های مختلف قابل تصور است و غالبا از بعد جغرافیایی بسیار مستحکمی نیز بر خوردار است.

بدین گونه، نویسندگانی که در پی ارائه تعریفی جامع تر از جغرافیای سیاسی اند رویکرد چهارمی را اتخاذ کرده اند. به عنوان نمونه - - جان اگنیو - - جغرافیای سیاسی را به صورت "مطالعه چگونگی هم کنشی سیاست و جغرافیا و در واقع آثار جغرافیا بر سیاست "تعریف می کند . - 5 - در حالی که جو پنتر - 1995 - جغرافیای سیاسی را یک "گفتار"و یا" چهار چوب دانشی" می داند که برداشت های خاصی از جهان را ارائه می دهد، ویژگی خاص این برداشت ها، مجادلات داخلی، بهر برداری تکاملی از نظریات جدید و مرزهای پویای آن است. به طوری که جغرافیای سیاسی به عنوان شاخه از علوم اجتماعی تلقی می شود که به هم کنشی های متعدد و چند گانه، میان سیاست و جغرافیا می پردازد. این دو اصطلاح از یک پیکر بندی مثلثی برخوردارند. در یک سو ،مثلث قدرت، سیاست و خط مشی را می بینیم. قدرت،در واقع متاعی است که متضمن تداوم دو عنصر دیگر سیاست و خط مشی است و در سوی دیگر و در واقع در راس مثلث جغرافیا را مشاهده می کنیم.

-2-2تاریخچه ی جغرافیای سیاسی:
جغرافیای سیاسی به عنوان یک رشته ی دانشگاهی را می نوان به سه دوره تقسیم کرد :

-1دوره تسلط: از اواخر قرن نوزدهم میلادی تا جنگ جهانی دوم -2دوره انزوا: از دهه 1940تا دهه1970 -3دوره احیا: از اواخر دهه 1970تاکنون.

-3دوره احیا

-2دوره انزوا

-دوره تسلط

با این حال، ریشه های نوشتار و تفکر سیاسی در جغرافیا را می توان حتی پیش از دوره های ذکر شده نیز جستجو نمود. ارسطو 2300 سال پیش در یونان باستان پژوهشی پیرامون دولت با بهره گیری از رویکرد جبری محیطی مسائلی نظیر ملزومات مرز پایتخت و نسبت میان اندازه سرزمین و جمعیت را بررسی کرده است در عین حال، استرابو، جغرافیدان یونانی -رومی، توانایی امپراتوری روم در غلبه بر دشواری های ناشی از وسعت سرزمین خود و ارائه ی عملکردهای مؤثر را بررسی کرد. علاقه به عوامل مؤثر در شکل دهی به حدود سرزمینی سیاسی در "دوران روشنفکری"اروپا-طی قرن های شانزدهم تا هجدهم -احیا شد، در این دوره، نویسندگان به ترکیب علم و فلسفه در مسائل و مباحث عملی -که محصول یک دوره اصلاحات و عدم ثبات سیاسی بودن - توجه ویژه ای معطوف داشتند ویلیام پتی، دانشمند و اقتصاددان انگلیسی از جمله برجسته ترین افرادی است که به فعالیت در این دوره مشغول بوده است. او به ارائه نظریاتی پیرامون حوزه نفوذ دولت ،نقش پایتخت ها و همچنین اهمیت فاصله در محدود سازی حوزه فعالیت های بشری پرداخته است و به دغدغه های بسیاری ازمتخصصان جغرافیای سیاسی آینده خود اشاره می کند. برای یافتن ریشه های حقیقی جغرافیا ی سیاسی به عنوان یک رشته ی دانشگاهی باید آلمان قرن نوزدهم را مورد مطالعه قرار داد .

دوران تسلط :اهمیت آلمان به عنوان مهد جغرافیای سیاسی به شکل گیری نسبتآجدید و نواین کشور بر می گردد. در برخی از متون از فردریک راتزل به عنوان پدر جغرافیای سیاسی یاد می شود. تمایل وی به ارائه توجیهی منطقی برای توسعه سرزمین آلمان در بسیاری از آثار وی نمایان است. دوران انزوا :زیاده روی ژئوپلوتیک آلمانی، پرده سیاهی بر چهره ی جغرافیای سیاسی کشید و حیات و پویایی آن را به مخاطره انداخت. ریچارد هارتشون، جغرافی دان برجسته آمریکایی، در سال 1954سر گذشت تلخ جغرافیای سیاسی را به نگارش در آورد. او با هدف خارج کردن جغرافیای سیاسی ازسایه ی سیاست و بنای آن بر پایه ی اصول علمی در سال 1950رویکرد عملکردی نسبت به جغرافیای سیاسی را مطرح کرد. رویکرد عملکردی متخصصان جغرافیای سیاسی را به مسائلی نظیر توزیع جمعیت های قومی مختلف در یک دولت ،همانندی مرزهای دولتی با ویژگی های فیزیکی جغرافیای، سازماندهی مناطق تحت اداره دولت های محلی و طراحی الگوهای شبکه های ارتباطی درون دولتی و مسیر های تجاری بین دولت ها، علاقه مند ساخت. جغرافیای سیاسی صرفآبه لحاظ موضوع و اهداف خاص آن از سایر شاخه های جغرافیا متمایز است. در حالی که متخصصان جغرافیا یی منطقه ای در پی کشف و تشریح اجزای منفرد و مجزای یک زمین چهر فیزیکی و با مسائل انسانی هستند متخصصان جغرافیای سیاسی ساختار فیزیکی و انسانی حدوده سرزمینی سیاسی را به لحاظ جغرافیایی تحلیل می کنند - . - 6 دوران احیا وشکوفایی :این دوران جغرافیای سیاسی که در دهه ی1970توسط - - مویر - - پیش بینی شده بود ،تحت تآثیر دو جریان موازی تحقق یافت.

-1آغاز مجدد نظریه پردازی در عرصه جغرافیای سیاسی و به طور گسترده تر -2بروز یک چرخه سیاسی در دانش جغرافیا .

-1 آغاز مجدد نظریه پردازی در عرصه جغرافیای سیاسی به طور گسترده تر دوران احیا وشکوفایی

-2بروز یک چرخه سیاسی در دانش جغرافیا

در این میان نکته حائز اهمیت این است که هیچ یک از دو جریان فوق، از توسعه و گسترش روند اصلی و تثبیت شده ی جغرافیای سیاسی نشآت نگرقته اند، بلکه منعکس کننده ی نو آوری های صورت گرفته پیرامون جغرافیای سیاسی بودند. با این حال جغرافیای سیاسی کماکان در حال جلو رفتن و وارد شدن به همه ی عرصه های علوم انسانی است.

-2-3عناصرجغرافیای سیاسی :

ارائه هر تعریفی از جغرافیای سیاسی و بیان هر مطلبی درباره آن، اعم از داخلی یا خارجی، باید یک سری مفاهیم و عناصر، در ارتباط با این مفهوم را، که بدون وجود آنهاجغرافیای سیاسی وجود نخواهد داشت، مورد بررسی قرار گیرد. در واقع می توان این مفاهیم را، عناصر تشکیل دهنده جغرافیای سیاسی دانست که عبارتند از:

-1سرزمین

-2ملت

-3حکومت

-4دولت

-5مرز

حاکمیت در اینجا به اختصار به بررسی هر یک از اینها می پردازیم.

-سرزمین/قلمرو:1با تکامل دانش جغرافیا به مرحله ای از رشد و درک رسیده ایم که بدانیم در سرزمین چیزی بیشتر از منابع درون آن یعنی مزارع، معادن و یا املاک وجود دارد.مکان چیزی بیشتر از یک موقعیت جغرافیایی روی نقشه است. گرچه جغرافیدانان کلماتی از این نظیر را با طرق گوناگون تعبیر کرده اند، اما همواره ارتباطی روانی و عاطفی میان مردم و فضاهایی که زندگی روزمره خود را در آن می گذرانند، وجود دارد.پیتر هاگت بیان می کند که کلمه ی سرزمین در زبان انگلیسی معنای متعدد دارد . - 7 - کلمه ی سرزمین،لفظی لاتین بوده وبه معنی زمین است - 8 - معنای رایج سرزمین، بخشی از فضای اشغال شده به وسیله ی یک فرد، گروه، اقتصاد محلی و یا حکومت است.

سرزمین به معنای فضای اجتماعی محدود شده ای است که به وسیله ی گروه های اجتماعی گوناگون به دلیل پیامد استراتژی، سرزمین سازی، اشغال می شود و مورد استفاده واقع می گردد - . - 9 گرچه هر شخصی سعی می کند که به دلیل تمایلات غریزی که دارد حریم شخصی خود را حفظ نماید - - 10 ولی مفهوم سرزمین در ارتباط با یک سازمان است ، که شامل حکومت هم می شود. مفهوم سرزمین گرچه به نظر به صورت ساده انگارانه فقط به قلمرو حکومت تقلیل یافته است، ولی واقعیت آن است که به غیر از حکومت وملت،گروههای سازمان ملی،گروههای سیاسی، اقوام، گروههای بومی و از نظر تاریخی قبیله ها،امپراطوری هاوجنبش های ضد استعماری نیز دارای سرزمین بوده و یا ادعاهای سرزمینی دارند . - 11 - سرزمین ، عصاره ی فضایی حکومت است که با گستره فضایی، قلمرو حاکمیت دولتی را مشخص می نماید و به عنوان ظرف فیزیکی و دربرگیرنده بدنه ی سازمان سیاسی قلمداد می گردد ،که دولت تلاش می کند تا حدی از همسانی و نظارات را بر قلمرو مورد نظر اعمال کند و از طریق ساز و کارهای نظارتی و کنترلی مردم را در قلمرو نگه دارد . - 12 -

سرزمین در ارتباط دو جانبه با بسیاری از فرآیندها، پدیده ها و تشکیلات اساسی قرار دارد . مفاهیم ملت، کشور، حکومت، دولت، قوم، اقلیت، مرز، پیرامون و غیره ارتباط مستقیم با مفهوم سرزمین دارد. خشونت، جنگ، پاکسازی های قومی، تغییرات و تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از فرآیند سرزمین سازی و سرزمین خواهی منشاء می گیرد. تلاش جهت سازماندهی فضا همراه و همزاد انسان بوده و غریزه و فرهنگ سرزمین سازی منجر به حرکت تاریخ و طبیعت ،حکایت از تلاش بشریت جهت نفوذ، تأثیرگذاری و تملک و کنترل بر سرزمین و فضا است. در هر حال تعلق انسان و حکومت بر سرزمین و پیوند با خاک ، نیرویی در انسان ایجاد می کند تا پیکربندی های اجتماعی خویش را بر مبنای آن ایجاد و بازتولید نماید . - 13 -

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید