بخشی از مقاله

خلاصه:

آثار ادبی، تجلیگاه دیدگاههای بشر درباب موضوعات گوناگون می باشد و مرگ از مهم ترین دغدغه های ذهنی او در اعصار و قرون بوده است. گیل گمش، کهن ترین اسطوره جهان با بیش از پنج هزار سال پیشینه تاریخی، حماسه مرگ و زندگی است و تأثیرگزارترین داستانهای شاهنامه، در باب مرگ پهلوانان است. در نگاهی عام به ادبیات، به چند دیدگاه در باب مرگ و زندگی می رسیم: از جمله دیدگاه اغتنام فرصت پیش از رویارویی با مرگ ؛ یافتن آب حیات ؛ آمادگی برای مرگ و سرانجام زیبا دیدن و استقبال از آن.در این نوشتار با جستجو در آثار ادبی به تبیین دیدگاههای یاد شده می پردازیم.

واژگان کلیدی: مرگ ، زندگی، آثار ادبی.

.1 مقدمه:

مرگ حقیقتی بی کتمان و گریزناپذیر است که از لحظه تولد همچون سایه ای به دنبال انسان و در یک قدمی اوست و هزاران اتفاق ناگوار در هر آن، حیات او را تهدید می کند و به قول سهراب سپهری:[1]همیشه چیزی ، انگار هوشیاری خواب/ به نرمی قدم مرگ می رسد از پشت / و روی شانه ما دست می گذارد / و ما حرارت انگشت های روشن او را / بسان سم گوارایی / کنار حادثه سر می کشیم.انسان ها از آغاز در پی فهم ابعاد این پدیده بوده اند، گرچه همچنان از حلّ آن عاجز مانده اند؛ خیام نمونه ای از این کوشش های نافرجام را بهتصویر کشیدهازاستجِرمِ:[2]

گِلِ سیاه تا اوج زُحَل                     کردم همه مشکلات کُلّی را حَل
بگشادم بندهای مشکل به حِیَل     هر بند گشاده شد به جز بند اَجَل

اصولاً یکی از عواملی که انگیزه اصلی انسان برای شناخت مرگ بوده و هست، ترس از آن است که شوپنهاور آن را سرآغاز فلسفه و علت غایی ادیان می داند. [3]مرگ از منظر ادیان ابراهیمی به ویژه اسلام، کوچ دلنشین آدمیزاد از دنیا = - سرای پستی ها - به جهان آرمانی و ابدی و خواستنی است. در قرآن، مرگ با لفظ » الموت« و میراندن با لفظ توفّی«» آمده است که به معنایدریافت» تمام و کمال روح آدمی توسّط فرشتگان« است و بدان معناست که مردن به معنای فنا و نابودی مطلق نیست بلکه پدیده ای است که بر اساس آن، انسان روح الهی خود که به امانت در جسم او نهاده اند طبق اصل " هرکسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش" به مأوای اصلی آن بر میگرداند و در این مرحله جسم او که از خاک است به اصل خود و روح او نیز که از االله است به اصل خود باز می گردد و انسان درشئهن ای جدید، زندگی نوینی را از سر می گیرد چنانچه مطهّری [4]
می گوید: » مرگ نیستی است ولی نه نیستی مطلق بلکه نیستی نسبی یعنی نیستی در یک نشئه و هستی در نشئه دیگر.« جالب آن است که در قرآن ملاک صداقت در مدّعا و ولیّاالله بودن، طلب مرگ عنوان شده و خطاب به یهودیان که ادّعای انحصار در بهره مندی از مقام اولیاء اللّهی را داشتند، آمدهاستکه اگر راست می گویید مرگ را بطلبید و ادامه می دهد که آنان اصلاً جرأت چنین جسارتی نداشته و بیش از همه طالب دنیایند. [5]از سویی ادبیاتونهمچآیینه ای تجلّی گر تلقّی و دیدگاه مردمان هر عصر در باب موضوعات گوناگون است و همانطور که به تجلّی امور دنیوی انسان می پردازد مرگ او را هم منعکس می کند و بخش گسترده ای از ادبیات اختصاص به دیدگاه ها و واکنش های بشر به مسأله مرگ دارد.در این نوشتار با بررسیآثار ادبی شاعران بزرگ به تبیین دیدگاه و تلقّی آنان را در باب این مسأله که از دغدغه های فکری و اساسی مردم همه دوران هاست می پردازیم.

.2 مرگ اندیشی در ساحت ادبیات جهان:

در حماسه گیل گمش قدیم ترین تفکرات فلسفی اندیشیدن به راز مرگ و زندگی به نمایش گذارده شده است.[6] توصیف چگونگی و نتایج بازخوردهای مرگ پهلوانان در ایلیاد هومر نیز از دیگر نمونه هایی است که بیانگر دیرینگی مرگ اندیشی در ادبیات جهان استبه. طور کلّی میتوان مرگاندیشی در ادبیات جهان غرب را به سه دوره تقسیم کرد: در دورهی قرون وسطی آثار هنری به دلیل شرایط ویژهی اجتماعیو تسلّط کلیسا و پاپ، بیشتر آخرتگرا و مرگ اندیش بودهاند؛ سپس با شروع دوره رنسانس و عصر روشنگری تا قرن 19م.، زندگی محوری و دنیاگرایی وجه غالب هنر زمانه میشود و مرگ و نومیدی به حاشیه میرود، گرچه آثاری چون » ژاندارک« در ابتدای این دوره بر محور مرگ اندیشی شکل گرفته است.اما از قرن 19 به بعد با مدرن شدن روزافزون زندگی بشر و شروع عصر جدید ادبیات، فردگرایی و به دنبال آن مرگاندیشی و احساس پوچی مجددا به متن داستان و شعر برمیگردد و اینبار حتی مرگ به شکل بارزتری در صحنهی ادبیات قدرتنمایی میکند.

در این میان برخی از مکاتب ادبی چون رمانتی سیسم و نیهیلیسم و اگزیستانسیالیسم دل مشغولی ویژه ای نسبت به مرگ نشان می دهند. داستان "مرگ ورتر" اثر گوته در اروپا سروصدای زیادی کرد و حتی موجب خودکشی برخی جوانان آن عصر شد. در مشرب فکری برخی ادبای نیست انگار و نیهیلیست، خودکشی شکل نومیدانه آزادی قلمداد می شد و برخی از آنان حتی زندگی واقعی خود را نیز با خودکشی پایان داده اند.به عقیده پیروان این مکتب فلسفی - ادبی، دنیا پوچ و بی هدف است و انسان در این جهان فانی و بی قانون بدون هیچ هدایتگری رها شده است تا هرکس بتواند انتخابگر مسیر زندگی خود باشد.ژان پل سارتر به عنوان مطرح ترین نماینده ادبیات اگزیستانسیالیستی در آثار ادبی فلسفی خود نشان می دهد که »ما تنها در مواجهه با مرگ است که می توانیم خود را انسان حس کنیم.

« سارتر در رمان »دیوار« پوچی زندگی در برابر مرگ را به داستان می کشد و به بررسی احساس و حالات انسان در هنگام روبروشدن با مرگ می پردازد.رمان »دیوار« سرنوشت سه نفر جمهوری خواه اسپانیایی است که فاشیست ها آنان را به مرگ محکوم کرده اند و در انتظار اعدام به سرمی برند. سارتر از زبان »ای بی تیا« لحظه ای که در اتاق اعدام در انتظار مرگ است، می گوید: »در آن حالی که من داشتم اگر کسی می آمد و می گفت که زندگیم به من بخشیده شده است و اجازه دارم به خانه برگردم، با بی اعتنایی به او می گفتم: برایم فرقی نمی کند! وقتی که انسان می داند جاودانه نیست، چه فرقی می کند که یک ساعت انتظار بکشد یا چندین و چندسال![7 ]«تم اصلی داستان های داستایوفسکی و آلبرکامو از دیگر از نمایندگان ادبیات اگزیستانسیالیستی، حول محور »مرگ« است و از این طریق می خواهد پوچی زندگی را به مخاطب نشان دهد.

.3 مرگ اندیشی در ادبیات فارسی

از آنجا که ایرانیان از دوران باستان تا کنون همیشه تحت تأثیر اندیشه های توحیدی و دینی بوده اند و یکی از مهم ترین مسائلی که در چارچوب ادیان مطرح می شود بحث مرگ و زندگی پس از آن است؛ پس مرگ یک از محورهای اصلی و اساسی آثار ادبی ایرانی پیش و پس از اسلام بوده است.سفر روحانی ارداویراف = - ویراف مقدّس، از موبدان زرتشتی پیش از اسلام - به جهان دیگر و کسب اگاهی از سرنوشت مردگان در جهان برین و درعوالم برزخ و دوزخ و بهشت تلاش انسانی گرفتار در چنگال مرگ است برای یافتن آگاهی از رمز و راز مرگ و… کاری که بعدها در معراج نامه ها و سیر العباد الی المعاد و کمدی الهی دانته مشاهده می شود، گر چه هنوز " به کس بر نشد این در راز باز".در تمام داستان های شاهنامه که یادگار دوران پیش از اسلام است و به دست هنرمند فردوسی به کسوت زیبای نظم درآمده مرگ همچون جزء لاینفکی ایفای نقش می کند و دامن خرد و کلان و پهلوان و غیر پهلوان را می گیرد و حتی اسفندیار رویین تن را نیز رها نمی کند:[8]

چنین است رسم سرای سپنج      نمانی درو جاودانه مرنج

نه دانا گذر یابد از چنگ مرگ      نه جنگ آوران زیر خفتان و ترگ

اگر شاه باشی و گر زردهشت    نهالی ز خاکست و بالین ز خشت

چنان دان که گیتی ترا دشمن است    زمین بستر و گور پیراهن است

اگر چرخ گردان کشد زین تو    سرانجام خشت است بالین تو - همان، ج9، ص - 201

دلت را به تیمار چندین مبند    پس ایمن مشو از سپهر بلند

تو بی جان شوی او بماند دراز    حدیثی دراز است چندین مناز

ابوالقاسم قشیری که کتابی در شرح احوال عارفان و صوفیان قرون اولیه اسلامی دارد سراسر باب 47 کتاب خود را به بیان " احوال این طایفه در وقت بیرون شدن از دنیا" اختصاص داده است.[9 ]مرگ حقیقتی انکار ناپذیر و حتمی الوقوع است و کسی را از قلم نمی اندازد. نوع بشر و به خصوص ادیبان و شاعران که نمایندگان ذهن و فکر هم عصرانشان هستند بر این واقعیت وقوف کامل داشته و نسبت به اصل وجودی آن بالاتفاق اذعان دارند اما هر یک بنا بر شرائط و اقتضائات خاص زندگی شخصی شا، برخوردها و تلقّی های متفاوتی از این واقعیت یگانه دارند؛ گروهی با نگاه به زوایای مثبت مرگ، آن را با آغوش باز پذیرا می شوندو طالب مرگ می گردند البته این افراد نیز هر کدام انگیزه ها و دلایل خاص خودشان را برای این استقبال و اشتیاق دارند چنانچه بعضی آن را به دلیل وصول به حق و یکی شدن روح با روح الهی و برخی دیگر برای نیل به بهشت و بهره مندی از لذّات جاوید و بی اسیب اخروی خواستار می شوند.

گروه دوم در نقطه مقابل گروه یاد شده هستند و به شدّت از مرگ می هراسند و این ترس در افکار و اشعارشان متجلّی است؛ خیّام و توللی و فروغ فرخزاد ازین دست اند. دسته دیگر کسانی هستند که برای رهایی از ترس از مرگ به دنبال ماده ای حیات بخش برای جاودانگی هستند و در این راه از خضر و اسفندیار و … الهام می گیرند. گروه آخر کسانی هستند که واقع بینانه با این پدیده برخورد کرده و نسبت بدان نه اکراه داشته و نه اشتیاق و طلب بلکه آن را به مثابهخشب جدانشدنی از سیر طبیعی زندگی همچون تولّد و ازدواج و… می پذیرند که خواه ناخواه باید با آن روبرو شد و چه بهتر که این رویارویی با فکری روشن و نگاهی شیرین و آمادگی باشد.

در میان این گروه پاره ای از شاعران صاحب نام هستند که در فحوای اشعارشان به مردم توصیه می کنند به جای ترس از مرگ و فرار از آن اوقات زندگی را به کسب نام نیک و انجام اعمال صالح و ماندگار اختصاص دهند تا هنگام مرگ با آرامش تن به خاک و جان به حضرت والا دهند ؛ سعدی و فردوسی ازین جمله اند. مطهری می گوید:» اگر بنا بر رفتن و مردن است نمی بایست که می آمدیم اما حالا که بدون اختیار آمده ایم این اندازه لااقل از ما ساخته است که نگذاریم به بیهودگی ادامه یابد.«برای تبیین بیشتر و بهتر موضوع ، شعر نمایندگانی از هر گروه را به اجمال مرور می کنیم:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید