بخشی از مقاله

«جلوه ها و وجوه اشتراک و اختلاف داستان مجنون ليلي عربي و منظومه ليلي و مجنون نظامي»
چکيده
داستان ليلي ومجنون داستاني است عربي،و ليلي و مجنون «قيس »دو شخصيتي هستند که در قرن اول هجري يعني در عصر اموي مي زيسته اند(١).وقيس بن ملوح «مجنون »يکي از عاشقان عذري در زمان خويش است .داستان اين دو عاشق دلداده در زبان عربي در حيطه تاريخ باقي ماندوهيچ کدام از شعراي عرب اين داستان را وارد حيطه ادبيات نساختند.(٢)تااينکه درقرن ششم يکي از شعراي نامدار ادبيات پارسي يعني حکيم نظامي گنجوي يه درخواست اخستان بن منوچهر ،حاکم شروان اين داستان را از حيطه تاريخي خارج ساخته ووارد حيطه ادبيات نمود و در قالب مثنوي و در بيش از ٤٥٠٠بيت به نظم درآورد(٣).وبعد از آن داستان ليلي و مجنون در ادبيات فارسي رواج و رونق بسياري يافت به طوريکه شعراء و ادباي پارسي بيش از شعراء و ادباي تازي به اين موضوع پرداختند(٤)و يا نام آن دو را دراشعارشان و يا متونشان ذکر کردند(٥)که در اين مقاله مجال پرداختن به آن نيست و فقط منظومه نظامي و تاثير اصل داستان عربي بر منظومه وي مورد بررسي قرار مي گيرد.بايد پذيرفت که نظامي در نظم اين داستان پر سوز و گداز عاشقانه ،کتب و منابع عربي(٦) را که اين داستان در آنها مذکور است را در دسترس داشته و مورد مطالعه قرار داده است . پس منظومه او بايد متأثر از اصل عربي اين داستان باشدهرچند که نظامي با استادي و هنر مندي شاعرانه خويش به اين داستان که در محيط جغرافيايي و نيز اعتقادي خشک آن زمان عرب ظهور يافته را آب و رنگي ديگر بخشيده و در واقع بايد گفت که طرحي نو در انداخته است تا هم توانايي خويش و هم قدرت مسحور کننده ادبيات پارسي را به رخ بکشد.در اين مقاله ،نخست به بررسي وجوه و جلوه هاي تأثير اصل عربي داستان بر منظومه نظامي پرداخته مي شود و سپس وجوه افتراق ويا ويژگيهاي فارسي منظومه مورد بررسي قرار مي گيرد.
کليد واژه : ليلي و مجنون -ادبيات تطبيقي-تأثير و تأثر-نظامي گنجوي


مقدمه
جلوه هاي تأثير داستان عربي بر منظومه نظامي:
وجوه و جلوه هاي اين تأثير را بايد از چند جهت مورد بررسي قرار داد:
١-شکل کلي داستان :نظامي در نظم اين داستان از چارچوب قصه عربي خارج نشده و در به تصوير کشيدن صحنه ها و مناظر آن تا حد بسيار زيادي به اصل
آن مقيد و پايبند مانده است (٧) که چارچوب کلي داستان عبارتست ار:
عاشق شدن قيس و ليلي به هم و رشد و گسترش يافتن عشق پاک و عذري در بين آنها،سرزبان افتادن و مطرح شدن داستان عشق و عاشقي آن دو در بين مردم ،پنهان ماندن ليلي از ديدگان قيس ، رفتن پدر قيس به خواستگاري ليلي و نپذيرفتن پدر ليلي و آوارگي و سرگرداني قيس در کوه ها و بيابان ها، بردن مجنون به کعبه ،...برخورد نوفل با مجنون ووساطت او نزدپدر ليلي،ازدواج ليلي ،مرگ ليلي و در نهايت مرگ مجنون .
٢-ويژگيهاي محيط عرب و عادات و رسوم آن زمان اعراب :نظامي در سرودن منظومه خودبسياري از جلوه ها ومظاهر محيط عربي آن زمان را گرفته و از آنها استفاده کرده است . ازجمله اين مظاهر و جلوه ها:آوارگي مجنون در کوه ها و بيابانها وزندگي کردنش به دور از مردم و انس گرفتنش با حيوانات وحشي،صحبت کردن ليلي با مجنون از درون خيمه و خرگاه ،ايستادن مجنون بر خرابه ها و ويرانه ها وبه ياد آوردن روزهاي خوش و شيرين گذشته را که با معشوقه اش سپري کرده است ،به ديدن ليلي آمدن مجنون در جايي که نخلهاي بلند و پر ثمر داردو...که همه اين مناظر و جلوه هايعني زندگي در بيابان ،ظاهر نشدن زن در برابر مرد،وقوف براطلال و ويرانه هاو... از ويژگيهاي خاص محيط آن زمان عرب است .همچنين برخي از عادات و رسوم عرب مانند تفاؤل و تشاؤم در منظومه نظامي به چشم مي خوردمثلا عرب هنگامي که کلاغي را مي بيند و صداي آن را مي شنود آن را به فال نيک مي گيرد (٨)و مجنون در داستان نظامي هنگامي که کلاغي را مي بيند و فريادش را مي شنود ، با اميد به اينکه سخن او را به يارش برساند با او هم نوا و همکلام مي شود (٩)
٣-عشق پاک و عذري:همانطور که قبلا ذکر شد مجنون از جمله عاشقان عذري بود که به عشق پاک و عفيف معتقد بوده اند و عشقشان از اهداف حسي و جسمي به دور و فراتر از آن بوده است ،نظامي نيز در نظم اين داستان متأثر از اين عشق پاک است که اين نوع عشق با ويژگيهاي خاص خود از ديگر انواع عشق متمايز مي شود.مهمترين اين ويژگيها که هم در اصل عربي داستان و هم در منظومه نظامي نمايان است عبارتند از(١٠): الف :پاک و عفيف بودن عشق و اخلاص در عاطفه :مجنون در بيان عشق واخلاص خود ،ليلي رامخاطب قرار داده و چنين مي سرايد(١١):
«وکادت بلاد الله يا أم مالک بما رحبت يوما علي تضيق »
ونظامي اين عشق پاک و واقعي را چنين توصيف نموده است (١٢):
عشقي که نه عشق جاودانيست بازيچه شهوت جوانيست
عشق آن باشد که کم نگردد تا باشد از اين قدم نگردد
آن عشق نه سرسري خيال است کو را أبد الأبد زوال است
مجنون که بلند نام عشق است از معرفت تمام عشق است
تا زنده به عشق بارکش بود چون گل به نسيم عشق خوش بود
واکنون که گلش رحيل ياب است اين قطره که ماند از او گلاب است
مجنون که در تنهايي و خلوت ،ليلي رامخاطب قرار داده چنين مي گويد(١٣):
«فلم أر مثليـنا خليلي صبابـۀ أشد علي رغم الأعادي تصافيا
خليلان لا نرجو اللقاء و لا تري خليليـن إلا يرجوان التلاقـيا»
نظامي متاثر از اين ابيات چنين سروده است (١٤):
قانع شده اين از آن به بوئي وان راضي از اين به جستجوئي
از بيـم تجسـس رقيـبان سازنده ز دور چـون غريـبان
و نيز از جمله ابياتي که بيانگر حدت عاطفه و خالص بودن آن است ،ابياتي است که هنگام رهانيدن آهو ازدست صياد سروده است (١٥): «أيا شبه ليلي لا تراعي فإنني لک اليوم من بين الوحوش صديق أيا شبه ليلي أقصر الخطو فإنني بقربـک إذا سـاعفتني لخليـق ايا شبه ليلي رد قلبـي فإنـه لـه خفقـان دائم و بروق أيا شبه ليلي لو تلبثت ساعۀ لعـل فـؤادي من جـواه يضيق فعيناک عيناها و جيدک جيدها سوي أن عظم الساق منـک دقيـق »
نظامي که از اين قضيه يعني آزاد کردن آهوان توسط مجنون تاثير پذيرفته در اين مورد ابيات زيادي دارد که بعضي از آنها که از نظر معني و مفهوم شباهت و ارتباط بيشتري به ابيات عربي دارد ذکر مي گردد(١٦):
چشمش نه به چشم يار ماند رويش نه به نو بهار ماند
و يا: کين چشم اگر نه چشم يار است زان چشم سياه يادگار است
آن پاي لطيف خيزراني در خورد شکنجه نيست داني
ب :اعتقاد به قضا و قدر:دکتر غنيمي هلال معتقد است که اعتقاد به قضا و قدر ،معني و مفهومي است ديني که از ادبيات عرب وارد ادبيات فارسي شده است (١٧).قيس در منظومه نظامي به قضا و قدر باور دارد و معتقد است که تقدير الهي چنين بوده که او دچار چنين عشق و آوارگي شودلذا براي رهايي از آن تلاش نمي کندو به جاي سعي و تلاش جهت رهايي و نجات چنين مي گويد(١٨): من بسته وبندم آهنين است تدبير چه سود؟قسمت اين است
اين بند به خود گشاد نتوان ويـن بار زخـود نهاد نتـوان
در منابع عربي که اين داستان در آنها نقل شده ابياتي وجود دارد که بيانگر اعتقاد مجنون به قضا و قدر مي باشدکه نظامي در سرودن ابيات فوق متاثر از اين ابيات مي باشد.مانند:
الحب أول ما يکون لحاجۀ تأتي به و تسوقه الأقدار(١٩)
و يا:
ما أنا و الحب قد أبلغني وکان هذا بقضاء و قدر(٢٠)
و يا:
قضاها لغيري وابتلاني بحبها فهلا بشيء غير ليلي ابتلانيا(٢١)
٤-موارد و مضامين مشترک ديگر:
الف :غافل ماندن مجنون از صحبت با دوستان و عدم توجه وپاسخ به آنان بجز هنگام ذکر نام ليلي:
در اين مورد در اصل عربي قصه چنين آمده است (٢٢):
شغلت عن فهم الحديث سوي ما کان منک فإنه شغلي
أديم نحو محدثي ليري أن قد فهمت وعندکم عقلي
و نظامي در اين مورد چنين سروده است (٢٣):
بيرون ز حساب نام ليلي با هيچ سخن نداشت ميلي
هر که که جز اين سخن گشادي نشنودي و پاسخش ندادي
ب :يکسان بودن ليلي و مجنون در عشق و عاشقي و آزاد بودن مجنون در بيان عشق و محبوس بودن ليلي:
در داستان عربي در بيان حالت عشق ليلي و وضعيت وي چنين آمده است (٢٤):
لم يکن المجنون في حالۀ إلا و قد کنت کما کانا
لکنه باح بسر الـهوي و إنني قد مت کتمـانا
وحکيم گنجه متاثر از اين دو بيت چنين هنر نمايي کرده است (٢٥):
گفتم چه کسي و گريت از چيست ناليدن زارت از پي کيست
ليلي بـودم ،ليکن اکـنون مجـنون ترم از هـزار مـجنون
زان شيفتـه سيـه ستاره من شيفتـه تر هـزار بـاره
او گرچه نشانه گاه درد است آخر نه چو من زن است مرد است
در شيوه عشق هست چالاک کـز هيچ کسي نيايـدش بـاک
چون من به شکنجـه در نکاهـد آنجا قـدمـش رود که خواهد
مسکين من بي کسم که يکدم با کـس نــزنم دمـي در اين غم
پ :غيرت و تعصب مجنون نسبت به ليلي:نظامي در منظومه خود قيس را شخصيتي قرار داده که نسبت به ليلي غيرت و تعصب بسياري دارد بطوريکه اگر مگسي به روي ليلي نشيند به غيرتش بر مي خورد و تاب تحمل از کف مي دهد:
داني که ز دوستاري خويش باشد دل دوستان بد انديش بر من
ز تو صد هوس نشيند گر بر تو يکي مگس نشيند(٢٦)
مي توان غيرت و تعصب او نسبت به ليلي را از ابيات زير در يافت که نظامي بايستي تحت تاثير اين ابيات ،بيتهاي فوق را سروده باشد. مجنون بيتهاي زير را در مورد همسر ليلي سروده است :
فإن کان فيکم بعل ليلي فإنني و ذي العرش قد قبلت فاها ثمانيا
و أشهد عند الله أنـي رأيتها و عشرون منها إصبعا من ورائيا
أ ليس من البلوي التي لا شوي لها بأن زوجت کلبا و ما بذلت ليا(٢٧)
ت :غمين و اندوهگين بودن ليلي قبل و بعد از ازدواج :در متن عربي داستان چنين آمده که ليلي بين عادات و رسوم و تقاليد قديمي عرب اسير است و از حقوق اجتماعي خويش محروم و نمي تواند سرنوشت خودش را تعيين کند، بطوريکه پدرش در مورد انتخاب همسر به او مي گويد:« والله لئن لم تختاري "وردا"، لنمثلن بک »(٢٨).و نظامي نيز در مورد حزن و انده او از زبان خود ليلي چنين آورده است :
«مسکين من بي کسم که يکدم با کس نزنم دمي در اين غم »
ث :باد صبا و ارسال بوي عشق به مجنون :
در کتاب «الاغاني« آمده است که خانواده مجنون او را براي شکار به صحرا بردند و در راه از کوههاي «نعمان » گذشتند.يکي از جوانان محله گفت اين کوه نعمان است که ليلي نيز اينجا مي آمده است .مجنون فورا گفت کدام باد از جانب اين کوهها مي وزد ؟ گفتند ،باد صبا .مجنون در پاسخ گفت :«و الله لا أريم هذا الموضع حتي تهب الصبا»(٢٩) و سپس چنين سرود(٣٠):
أيا جبلـي نعمان بالله خليـا سبيل الصبا يخلص الي نسيمهـا
أجد بردها او تشف مني حرارة علي کبد لم يبق إلا نسيمهـا
فإن الصبا ريح ما تنسمت علي نفس محزون تجلت همومهـا
نظامي گنجوي متاثر از اين ابيات چنين سروده (٣١):
کاي باد صبا به صبح بر خيز در دامن زلف ليلي آويز
گو آنکه به باد رفته توست بر خاک ره اوفتاده توست
از باد صبا دم تو جويد با خاک زمين غم تو گويد
بادي بفرستش از ديارت خاکيش بده به يادگارت
ج : بردن پير زن مجنون را به خيمه ليلي:
در ديوان مجنون (گرد آوري والبي)آمده است که روزي مجنون به طرف کوي ليلي حرکت کرد و چون به نزديکي آنجا رسيد مضطرب و نگران شد و ندانست که با چه حيله و نيرنگي وارد کوي ليلي شود در همين فکر بود که پير زني را ديد که گدايي با اوست که زنجير به گردنش انداخته و او را خانه به خانه مي چرخاند. به او گفت :از اين گدا چه مي خواهي؟
پير زن گفت :« نصف چيزي که مي گيرد را =نصف ما يأخذ» مجنون گفت اين زنجير را بر گردن من بينداز و تمام چيزي که مي گيرم را بردار. پيرزن زنجير را برگردنش نهاد و در محله ليلي گرداندش و بچه هاي محله سنگش مي زدند...چون به چادر ليلي نزديک شد چنين گفت :(٣٢)
هنيئا مريئا ما أخذت و ليتني أراها و أعطي کل يوم ثيابيا
و يا ليتها تدري بأني خليلها و إني أنا الباکي عليها بکائيا فيا
أهل ليلي کثر الله فيکم من أمثالها حتي تجودوا بها ليا
و نظامي متاثر از اين داستان چنين مي سرايد(٣٣):
شد پير زني زدور پيدا با او شخصي به شکل شيدا
مجنون چو اسير ديد در بند زن را به خداي داد سوگند
کاين سلسله و طناب و زنجير بر من نه ،از اين رفيق برگير
مي گردانم به روسياهي اينجا و به هر کجا که خواهي
هرچ آن به هم آيد از چنين کار بي شرکت من تراست بردار
چ : بردن پدر، مجنون را به خانه کعبه :
اين مورد از داستان ليلي و مجنون مورد واضحي است که هم در داستان عربي و هم درداستان نظامي گنجوي ذکر شده است و بدون شک نظامي در سرودن اشعار اين قسمت متاثر از داستان عربي و به خصوص اين دو بيت است (٣٤):
يا رب إنک ذو من ٍّ و مغفرة بيـت بعافيۀ ليـل المحبينا
يا رب لـا تسلبني حبها ابدا و يرحـم الله عبدا قال آمينا
اشعار نظامي(٣٥):
يا رب به خدايي خداييت وآنگه به کمال پادشاييت
کز عشق به غايتي رسانم کاو ماند اگر چه من نمانم
گر چه ز شراب عشق مستم عاشق تر از اين کنم که هستم
گويند که خو ز عشق وا کن لـيلي طلبـي ز دل رها کن
يا رب تو مـرا به روي لـيلي هـر لحظـه بده زياده ميلي
از عمر من آنچه هست برجاي بستان و به عمر ليلي افزاي
ح :تأکيد بر جنبه و رنگ و بوي اخلاقي داستان :
مجنون از جمله شعراي عذري است که عشقشان عشق عفيف و پاک است و داستان عربي از چارچوب عفت و اخلاق خارج نشده است . نظامي گنجوي نيز بر اين جنبه تاکيد بسيار کرده و در داستانش به فضيلت و اخلاق اسلامي دعوت کرده است نظامي داستانش را طوري سروده که رنگ و بوي صوفيانه در آن برجسته و واضح مي باشد(٣٦).
موارد مذکور بالايجاز موارد شباهت در داستان عربي و داستان نظامي گنجوي بود که وي در بيان داستان متاثر از آن بوده است . اما موارد افتراق و يا به عبارتي ويژگي هاي فارسي داستان :
الف :جريان داستان و سلسله مراتب آن : داستان عربي ليلي و مجنون داراي نظم و ترتيب خاصي نيست و حوادث داستان به ترتيب اتفاق نيفتاده و ذکر نشده است اما نظامي آن را مرتب ساخته و به صورت داستاني کامل قرار داده که حوادث آن يکي پس از ديگري و به ترتيب اتفاق مي افتد. ديگر اينکه اين داستان در عربي در حيطه تاريخ باقي ماند و وارد ادبيات نشده بود اما نظامي آن را از حيطه تاريخي خارج و وارد ادبيات نموده است (٣٧)و آخر اينکه داستان نظامي از حيث ابيات نيز با عربي تفاوت دارد ،نظامي آن را در بيش از ٤٥٠٠ بيت سروده اما ابيات موجود در ديوان مجنون ( گرد آوري والبي)از ١٠٠ بيت کمتر است .
ب :جلوه ها و مناظر محيط فارسي:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید