بخشی از مقاله
چکیده
بحث از انسان و ابعاد وجودی او در حکمت متعالیه صدرایی از اهمیت و وسعت زیادی برخوردار است و پس از مسأله خدا، انسان محوری ترین مسئله به شمار می آید؛ چرا که آفرینش جهان، فرستادن پیامبران و نزول کتب آسمانی برای رسیدن او به سعادت نهایی اش صورت گرفته است. انسان شناسی علاوه برآن که مقدمهای است برای شناخت جهان بلکه بالاتر از آن مقدمه و زمینه ای است برای شناخت خدا. این مقاله به بررسی ماهیت انسان به طور کلی و تبیین جایگاه او در نظام هستی میپردازد و از آنجا که نهایت تمام مباحث انسان شناسی صدرا به انسان کامل ختم می شود و حد اعلی تمام ویژگی های انسان در » انسان کامل« وجود دارد، به دیدگاه ملاصدرا درباره انسان کامل نیز اشاره میکند.
-1مقدمه
در نظام فکری صدرایی پس از مسأله خدا، انسان محوری ترین مسئله به شمار می آید چرا که آفرینش جهان ، فرستادن پیامبران و نزول کتب آسمانی برای رسیدن او به سعادت نهایی اش صورت گرفته است .شناخت حقیقت انسان همواره یکی از مهمترین مسائل تفکرات اندیشمندان ، عرفا و فلاسفه بوده است . آنها به خوبی دریافته اند که با موجودی بسیار پیچیده مواجهند که با تلاشهای علمی معمول نمی توان به آسانی به حقیقت او پی برد .
بحث از انسان و ابعاد وجودی او در حکمت متعالیه صدرایی نیز از اهمیت و وسعت زیادی برخوردار است چرا که انسان شناسی علاوه برآن که مقدمه ای است برای شناخت جهان بلکه بالاتر از آن مقدمه و زمینه ای است برای شناخت خدا . پس اگر انسان در پی شناخت حضرت حق و نائل شدن به مقام قرب الهی است که همانا غایت خلقت عالم می باشد باید اول به شناخت تمام زوایای وجود خویش بپردازد.
حضرت علی - علیه السلام - می فرمایند: » من عرف نفسه فقد انتهی الی غایه کل معرفه و علم« - شیخ الاسلامی، 1374، . - 1462 از این بیان حضرت می توان اینگونه استنباط کرد که انسان شناسی، اشرف علوم است و در میان علوم از مقامی رفیع و حائز اهمیت برخوردار است زیرا ایشان این علم را به عنوان غایت سایر علوم معرفی کرده اند. پس چنانکه غایت اعلیخلقتِ عالم از آن جهت که خلق است شناخت و شهود حق تعالی می باشد، غایت تمامی علوم، رسیدن به شناخت خداوند است و از آنجا که شناخت خداوند از طریق شناخت نفس انسان ممکن است پس می توان به نوعی شناخت انسان را نیز در درجه دوم غایت سایر علوم دانست.
از ویژگی های قابل توجه آثار فلسفی صدرالمتألهین آن است که در حین بیان مباحث مختلف فلسفی، متناسب با موضوع مورد بحث اشاراتی به آیات قرآن و تفسیرآنها نیز شده است. این ویژگی در آثار تفسیری او نیز مشهود است، او دراین آثار از آمیختن تفسیر با مباحث فلسفی ابایی ندارد. بنابراین در این نوشتار علاوه بر بیان نظرات فلسفی صدرا در باب انسان، آراء تفسیری او در این باره را نیز بیان میکنیم چرا که تفکیک این دو از یکدیگر مانع از فهم کامل نظرات ملاصدرا خواهد شد.
1 حقیقت انسان
-1-1 امکان شناخت انسان
اولین سؤالی که در مقام شناخت ماهیت انسان مطرح می شود آن است که آیااصولاً شناخت حقیقت انسان میسر است ؟ ملاصدرا در مقام پاسخ گویی به این پرسش اگرچه شناخت حقیقت انسان را به علم حصولی میسر نمی داند اما راه دستیابی به آن را نیز بسته و ناممکن نمی داند . به عقیده صدرالمتألهین حقیقت انسان که همان نفس ناطقه اش می باشد به دلایلی قابل شناسائی نیست. اومعتقد است انسان برخلاف سایرممکنات که از ماهیت ومرتبه وجودی خاصی برخوردارند ، هویت خاص و مرتبه وجودی ثابتی ندارد بلکه به مقتضای حرکت جوهری و اتحاد و یگانگی با بدندائماً در حرکت بوده و از مرتبه ای به مرتبه دیگر منتقل می شود ، بنابراین مراتب وجودی متفاوتی دارد و در هر لحظه ای به موجود جدیدی منقلب می گردد و از هر مرتبه اش ماهیت خاصی انتزاع می شود .
همچنین وجود انسان منحصر در عالم طبیعت نیست ، بلکه عوالم و نشآت خاصی قبل و بعد از این جهان دارد و در هر نشئه ای صورت وفعلیت متناسب با آن عالم را می یابد ، پس بدیهی است که شناخت حقیقت چنین موجودی که توقف در مرتبه ای ندارد و همواره در تحول و تکامل است بسیار سخت و دشوار بوده و همین سختی سبب ظهور دیدگاههای مختلف شده است - ملاصدرا، 1368، ج8، . - 343 ملاصدرا دیدگاههای مختلف در باب نفس انسان را در دوبخش خلاصه می کند: او براین عقیده است که عده ای از حکماء ، بدون توجه به تمایز انسان با سایر حیوانات ، به بررسی عوارض نفس از آن حیث که به بدن تعلق دارد پرداخته اند و تنها ادراکات و تحریکاترا که عموماً مشترک میان انسان و سایر حیوانات است ، مورد بررسی قرار داده اند . به عقیده ملاصدرا این طریق شناخت نمیتواند معرّف حقیقت انسان باشد .
اما گروه دیگری از حکما علاوه بر مطالب فوق به تجرد نفس و بقاء آن بعد از انقطاع تصرفش در بدن هم توجه کرده اند و عمده دلیلشان هم برای اثبات تجرد و بقای آن بر پایه ادراک کلیات می باشد ، که به نظر ملاصدرا این نیز تمام حقیقت نفس نیست. ملاصدرا در جای دیگر دلایل دیگری را هم جهت تبیین ناشناختنی بودن حقیقت انسان ذکر می کند ؛ ملاصدرا حقیقت انسان که همان نفس ناطقه است را عین اضافه اشراقیه و تعلق وجودی به مبدأ اعلی می داند و از این رو معتقد است که نفس انسانی بدون شناخت مبدأ و مستقل از آن قابل ادراک نمی باشد ، زیرا معرفت وصف است و همواره تابع موصوف ، و اگر حقیقتش عین تعلق و وابستگی باشد در شناخت خود نیز نمی تواند مستقل و بی نیاز باشد پس شناخت انسانی که عین تعلق و وابستگی است در پرتوی شناخت مبدأ میسر است ، حال آنکه انسان بدلیل همین محدودیت قوای ادراکی قادر به شناخت یک موجود نامتناهی نخواهد بود پس حقیقت انسان هم آنچنان که باید قابل شناسایی نمی باشد.
ترجمه عبارت ملاصدرا در این مورد چنین می باشد: »علم ما به نفوسمان از علم ما به مبدئمان حاصل می شود و علم ما به مبدئمان عبارت از وجود مبدئمان می باشد و از آنجا که اضافه مبدأ ما به ما اضافه ایجاد و فاعلیت است پس علم ما به مبدئمان عبارت از وجود مبدئمان با لحاظ اضافه ایجادی و فاعلیتش نسبت به ما خواهد بود بنابراین علم ما به مبدئمان مقدم بر علم ما به ذات خودمان است چرا که ذات او هم مقدم بر وجود ما می باشد« با این همه ، گرچه انسان به دلایل مذکور برخلاف موجودات ممکنه عالم هستی شناختنی نیست اما ملاصدرا معتقد است که انسان را بواسطه صفات ، افعال و حالاتش می توان شناخت . به عقیده او انسان در ذات و صفات و افعال مثال حق تعالی است و شناخت حقیقت واجب تعالی جز برای واجب ممکن و یسّرم نمی باشد. ولا» یحیطون به علماً و عنت الوجوه للحی القیوم« - طه: - 111 اما شناخت آیات و نشانه ها و مظاهر و تجلیات او ما را به ذات قدس الهی رهنمون می سازد.
علاوه براین غیر ممکن بودن شناخت حقیقت انسان در قالب علم حصولی به معنای بسته شدن کلیه راههای شناخت نمی باشد چرا که با درک شهودی و فنای عرفانی می توان به شناخت این حقیقت دست یافت و خویشتن خویش را شناخت. چنانکه ملاصدرا می گوید: علم به ذات و حقیقت خویش جز با حضور ذات خود برای خود ممکن نیست و بدست آوردن این علم جز با دگرگونی وجود ظلمانی نفسانی به وجود نورانی روحانی نه ممکن است و نه می توان تصورش کرد چنانکه فرموده پیامبر نیز به همین مطلب اشاره دارد : » ان االله خلق الخلق فی ظلمه ثم مثل علیهم من نوره فمن أصابه ذلک النور فقد اهتدی« - همو، 1360، . - 163 به همین دلیل ملاصدرا هیچ علمی را بالاتر از علم انسان به نفس خویش نمی داند و آن را اول العلوم و اقدم آنها قرار می دهد .
-2-1 ماهیت انسان
درباره » ماهیت انسان « نظرات مختلفی وجود دارد . چرا که قضاوت درباره ماهیت موجودی که ابعاد و جنبه های گوناگون ندارد و غایت محسوسی را دنبال می کند ، کار دشواری نیست اما سخن گفتن ازکمال و نقص انسان آسان نمی باشد زیرا او دارای قوا ، استعدادها و تمایلات و غرایزکاملاً متفاوتیاست و هر بُعدی از ابعاد وجود اوغایت و کمالی دارد که اگر به فعلیت برسد، انسان در آن جنبه و جهت به کمال رسیده است .
بنابراین به نظر می رسد برای شناخت بهتر ماهیت انسان باید آن دسته از ابعاد و جنبه هایی را که حقیقت انسان وانسانیت او را تشکیل می دهند مشخص کرد. فلاسفه گذشته معتقدند مهمترینبُعدی که ماهیت انسان را از دیگر ماهیات جدا می کند نفس ناطقه او می باشد . ملاصدرا هم مانند فلاسفه پیشین ، انسان را حیوان ناطق تعریف می کند و نطق را که فصل منطقی آدمی است به معنای درک کلیات ورسیدن به حقایق کلی می داند . اما به عقیده ملاصدرا انسان فقط نفس ناطقه نیست بلکه مرکب از نفس و بدن است اما نه به نحو ترکیب دو جزء مجزا از یکدیگر . اگر چه نفس و بدن در منزلت و مرتبت ، مختلف با یکدیگرند ولیدر حدّ ذات ، حقیقت واحدی هستند که در عین وحدت و بساطت درجات متفاوتی دارند مانند شیء واحدی که دو طرف دارد.