بخشی از مقاله

چکیده

یکی از بحرانهای اجتماعی عصر حاضر خود بیگانگی فرهنگی است که به معنای از دست رفتن خویشتن اجتماعی افراد جامعه و جایگزین شدن فرهنگ بیگانه به جای فرهنگ خودی است. بررسی فضای فرهنگی عصر صدرا بیانگر مواجهه او با گروهای اجتماعی است که گرفتار این معضل فرهنگی شده بودند. از طرفی تعریف صدرا از خودبیگانگی فرهنگی بستگی تام به تصویری دارد که در حکمت متعالیه نسبت به حقیقت انسان ارائه میشود. در فلسفه صدرا رابطه انسان با خدا عین ربط و تعلق به خداوند است وخود بیگانگی نتیجه مستقیم خدافراموشی است. بنابراین آنچه ملاصدرا را وا میدارد تا به تبیین شرایط زمانه خود بپردازد، انحراف جامعه از مسیر تعالی فردی و اجتماعی و به عبارتی خودبیگانگی فرهنگی است.

ملاصدرا با آراء انحرافی جامعه خود که در میان طبقه علما و صوفیه رواج داشت و به نوعی خویشتن اصیل خود را فراموش کرده بودند، به مقابله میپردازد و برای این مهم آنچنان اهمیتی قائل است که همت خویش را در جهت مخالفت با جهله صوفیه و عارف نمایان معطوف میدارد. این نوع مواجهه ملاصدرا به دلیل انحطاط فرهنگی جامعه به دست عالم نمایانی است که تاثیر بهسزایی در تعالی یا تنزل فرهنگی جامعه دارند. صدرا دلیل این کج روی ها از سوی جهله صوفیه و علمای ظاهری را، نوعی خدافراموشی و در واقع خودبیگانگی فرهنگی میداند. علاوه براین مواجهه سلبی، صدرا در عین صیانت از فرهنگ اصیل جامعه خویش، مواجههای فعالانه با فرهنگهای دیگر دارد و از عناصر مثبت وسازنده آنها درجهت تعالی فرهنگی جامعه خویش، بهره میبرد.

کلمات کلیدی: خودبیگانگی، فرهنگ، ملاصدرا.

بیان مسأله

از خودبیگانگی یکی از مهم ترین مسائل انسان شناختی است که در حوزه های مختلف علوم انسانی اعم از جامعه شناسی، روانشناسی، فلسفه و حتی روان پزشکی مورد توجه است و به عنوان یک آسیب و بحران، هویت انسانی را مورد تهدید قرار می دهد. این واژه در طول تاریخ بار ارزشی مثبت و گاهی نیز بار ارزشی منفی وضد ارزش داشته است. الیناسیون یا خودبیگانگی به معنای مثبت یعنی وارستن از خود یا از خود بی خودشدن و وجد و حال عرفانی است . اما در عصر جدید به خصوص از زمان هگل مفهوم از خودبیگانگی معنای منفی پیدا کرده است. در واقع طرح مساله از خودبیگانگی، بستگی تام به تصویری دارد که در مکتب های مختلف نسبت به حقیقت وهویت انسان ارائه می دهند.

ریشه های اولیه مساله از خودبیگانگی را باید در تعالیم ادیان آسمانی جستجو کرد؛ اما طرح آن به صورت علمی، به برخی از دانشمندان سده هیجدهم و نوزدهم میلادی بهویژه هگل و فوئرباخ و مارکس نسبت داده شده است. در واقع روسو جزء اولین متفکرانی است که مفهوم از خودبیگانگی در اندیشههایش مستقر است و نخستین فیلسوفی که به توصیف و تعریف آن پرداخت هگل است . بررسی و تحلیل مفهوم از خودبیگانگی بهطور گسترده بعد از هگل، توسط پیروانش چون مارکس دنبال شد. وی این مفهوم را از هگل و فویر باخ گرفت و آن را در معنای وسیعتری به کار برد. بررسی مفهوم از خودبیگانگی بعد از مارکس نیز ادامه یافت و دیدگاهها و مکاتب مختلفی پدید آمد.

در بینش قرآنی حقیقت انسان را روح جاودانه او تشکیل میدهد که از خدا نشأت گرفته و به سوی او باز میگردد. از دیدگاه انسان شناسی قرآنی توجه به خداوند عامل خودیابی و غفلت از او، موجب خودبیگانگی است؛ یعنی اگر انسان در مسیری که در فطرت او بالقوه نهاده شده است حرکت کند، تکامل پیدا کرده، خود را یافته است وگرنه از خودبیگانه ومسخ میگردد. در واقع خودبیگانگی سبب میشود که ارتباط انسان باحقیقت وجودی خویش منقطع گردد؛ چون حقیقت فطری و هویت انسان مرآت خداست، اگر این آیینه غبارین شد ارتباط انسان باخدا قطع میگردد. اگر انسان در مسیر الی االله حرکت کند، چون خداوند غایت همه کمالات است، این حرکت ، حرکت از خود ناقص به خود کامل است. »

نحن اقرب الیه منکم « یعنی خود واقعی شما هستم؛ پس در واقع رابطه انسان با خداوند، رابطه انسان با غایت خویش است و سبب می شود انسان بیشتر خود واقعی خود را دریابد و او را از یاد بردن، خود را از دست دادن و خودبیگانگی است. در میان اندشمندان مسلمان، ملاصدرای شیرازی اهمیت ویژهای برای علم النفس قائل است. خودشناسی در نظر صدرا جایگاه والایی دارد و از آن به عنوان ام الفضایل و اصل المعارف یاد میکند. وی بازگشت به اصل خویش را گامی موثر در خودشناسی میداند. از نظر ملاصدرا معرفت نفس، انسان را در مسیر کمال قرار میدهد وکمال مطلوب انسان همان قرب الی االله است و از آنجا که انسان در فلسفه صدرا، نوعیت مشخص ندارد و در مسیر تکامل دارای کثرت نوعی است ، از خود ضعیف به سوی خود قویتر میرود و انحراف از مسیر تکامل واقعی انسان انحراف از خود به ناخود و همان خودبیگانگی است، به همین دلیل معرفت نفس از معرفت رب جدا نیست.

از طرفی در عصر حاضر، از خود بیگانگی دارای صورتها و انواع گوناگونی است. یکی از انواع خودبیگانگی ها خودبیگانگی فرهنگی است. از آنجا که شاخصههای اخلاقی و آرمانها و ارزشها، سازنده فرهنگ یک جامعه است و از طرفی اخلاق و تعالی و ارزش ها، از بازیافتن خود حاصل میشود و از خودبیگانگی همواره از رسیدن انسان ها به رشد و تعالی و رسیدن به مقام ربوبی جلوگیری میکند ، لذا نوشتار حاضر برآن است تا به مسأله خودبیگانگی فرهنگی از دیدگاه ملاصدرا بپردازد و اینکه تعریف خودبیگانگی فرهنگی از نظر ملاصدرا چیست و اوضاع فرهنگی عصر صدرا چگونه بوده است؟ ملاصدرا در آثارخویش، چه نوع مواجههای با خودبیگانگی فرهنگی داشته است؟

-1 تعریف خودبیگانگی

ازخودبیگانگی معادل الیناسیون است که در اصل فرانسوی بوده و خود از واژه لاتین «Alineatio» به معنای انتقال مالکیت شیء یا چیز منقول و غیر منقول، بهطور رایگان یا با شرایط بسیار، گرفته شده است. الینه به کسی میگویند که شعور خود را از دست داده است، مثل دیوانه و مخبط و کسی که به مرض دماغی دچار شده است. مصدر الینه در لاتین «Alenare» بوده که به معنای فروختن، خیانت کردن، انتقال دادن عواطف و تعقل است. الینه شدن به مفهوم جنزدگی یا جنون و دیوزدگی یا دیوانهسری است. از خودبیگانگی نیز مترادف فقدان عقل و منطق است که منجر به ابراز عجز در برابر شناخت واقعیات زندگانی میگردد. - ماهینی،کیاشمشکی و خسرو پناه، 1393، ص - 59

در اصطلاح الیناسیون یا از خودبیگانگی، حالتی است که در آن، شخصیت واقعی انسان زائل میگردد و شخصیت بیگانه ای در آن حلول میکند و انسان »غیر« را »خود« احساس میکند. - شریعتی، 1388 ،ص - 18 البته بیگانگی از خویش بدین معنی نیست که انسان، بالفعل به چیزی تبدیل میشود، که آن نیست یا اینکه انسان به دو انسان تکوّن مییابد یا او را بالفعل به چیزی متبدل میکند که دور از آن است که ممکن بود بالقوه باشد، بلکه دوری از خویشی برای انسان ایجاد میکند، که او آنچه را خود میپندارد، که آن نیست و تصویری از خود متصور میسازد که از خود او نشانی در برندارد و هیچ یک از دو شخصیت او منطبق بر آن دیگر نیست.؛بدین جهت به انسانی دو شخصیتیمبدّل میشود؛ که یکی شخصیت حقیقی اوست و آن دیگر شخصیتی است پنداری و شخصیت دوم هیچ نشانی از نخستین آن، ندارد.

پس موضوع، آنگونه که میبینیم، در اطراف شناخت واقعی انسان و ابعاد گوناگون او و آنچه که محدود به آن است، میچرخد. - سروش،1364، ص - 13 در منظر قرآن خودبیگانگی، حالتی روانی و فکری و دارای لوازم، نمودها و آثاری است. انسان از خودبیگانه که دیگری را خود میپندارد، به طور طبیعی، هویت دیگری را هویت خود می انگارد و این هویت هرچه باشد، انسان از خود بیگانه، تصویری متناسب با آن از خود، خواهد داشت. این هویت و تصویر دیگر، در اغلب موارد، هویت و تصویری است که بر اساس جهان بینی انسان از خود بیگانه، شکل گرفته است. - رجبی، 1385، ص - 74 از نظرجوادی آملی، خودبیگانگی، نتیجه فراموشی حقیقت اصیل انسان، یعنی فطرت ومقام خلافت است. - جوادی آملی، 1384، ص - 308

-2 خودبیگانگی فرهنگی

مهمترین نوع خودبیگانگی، الیناسیون فرهنگی است. از فرهنگ تعاریف مختلفی ارائه شده است. یکی از تعاریف مهم فرهنگ، تعریف تایلور است؛ شاید کاربرد دقیق و تعریف مفهوم فرهنگ با تایلور آغاز شد. تایلور در .1871م فرهنگ را اینگونه تعریف کرد: »فرهنگ، کلیّت درهم تافتهای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات و هر گونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عضوی از جامعه بهدست میآورد - « آشوری، 1380، صص 71 و - 32 در تعریف ارائه شده توسط شاین از فرهنگ آمده است: فرهنگ عبارت است از الگویی از مفروضهای مشترک که گروه فرا میگیرد؛ به طوری که مشکلهای انطباقپذیری خارجی و هماهنگی داخلی آن را حل میکند و به سبب عملکرد و تاثیر خویش، معتبر دانسته میشود و از این جهت به مثابه روش درست ادراک،تفکّر و احساس در خصوص آن مشکلها، به اعضای جدید گروه، آموزش و یاد داده میشود. - شاین، 1383 ، ص - 30

از نظر شاین، فرهنگ دارای سه سطح است که عبارتند از: -1 مصنوعها یا دست ساختهها - که آشکارند اما کشف رمز آنها مشکل است - - 2 ارزشهای حمایت شده - که ترجیحهای مورد حمایت را بیان میکنند. - -3 مفروضهای اساسی و زیربنایی - که منبع نهایی ارزشها و اقدامها هست - . - همان، ص - 37 واژه »فرهنگ« در معنای فارسی خود، از زبان پهلوی، از دو جزء »فر« و »هنگ « تشکیل شده فر یا فره نمود بارقه الهی است که بر دل انسان تجلی می کند و مایه تعالی و کمال نفس می گردد و هنگ یا هنج از مصدر هیختن یا هنجیدن به معنای آوردن و جلوه گر ساختن است. - کاظمی، 1376، ص - 35 فلذا فرهنگ، تجلّی کمال و تعالی انسان و تربیت کردن آدمی برای مجهز نمودن او به امور متعالی شامل خرد و هنر و دانش میباشد.

و به این ترتیب از منظر ایرانیان »فرهنگ« امری متعالی است که آدمی باید به آن وارد شود و این کار با تربیت وی صورت میگیرد. - جعفری ، 1378، ص - 130 حال اگر فرهنگ جامعه ای در درون جامعه دیگر وارد شود و تحمیل یا جذب شود، به آن خودبیگانگی فرهنگی می گویند. - شریعتی،1388 ،ص - 19 بنابراین در خود بیگانگی فرهنگی انسان هویت جامعه دیگری را هویت خود میپندارد و آنرا اصل قرار میدهد. - رجبی،1385، ص - 82 جوامعی که دیگری را به جای خود مینشانند، در فرهنگ آن جامعه دیگر، هضم می شوند؛ انتخاب و اقتباس نمی کنند. اقتباس در جایی است که خودی فرض شود، فرهنگ خودی مطرح باشد؛ مقایسه ای صورت گیرد و بهترین انتخاب شود؛ ولی اگر جامعهای از خود بیگانه شد، به فرهنگ خودی پشت پا میزند و همه را نادیده میگیرد. - همان، صص - 83-82

خودبیگانگی فرهنگی، از جمله آسیبهای اجتماعی است. آسیبهای اجتماعی هم سطوح روبنایی فرهنگ یک جامعه را تخریب میکند و هم در متن فرهنگ اصیل آن جامعه، رسوخ کرده و هسته مقاومت افراد را، در برابر آسیبهای فرهنگی تضعیف میکند.راه حل از خود بیگانگی بازگشت به خویشتن و خود باوری است؛ اما این بازگشت به خویشتن، به معنای روی برگرداندن از حال و پشت پا زدن به آینده و نگاه متعصبانه به نو آوریها نیست. بازگشت به خویشتن به معنای احیای سنتهای پوسیده انحرافی و متحجر و عقب

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید