بخشی از مقاله
چکیده
یکی از واژگان کلیدی در قرآن کریم، »فلاح« است که با مفاهیمی چون ایمان، تقوی، تزکیه، هدایت و ... پیوند معنایی دارد. نوشتار حاضر با هدف فهم بهتر کلام الهی با جستجو درآیات مرتبط وکلام واژه شناسا ومفسران در پیِ کشف این روابط معنایی به نگارش درآمده و با بررسی کلمات هم سو، هم نشین، متقابل و متناسبِ واژه فلاح به این نتیجه رهنمون می شود که در میدان معناشناسی »فلاح«، محوری ترین واژه، »حزب االله« است و تنها راه ابدیت انسان و جاودانگی در نعمات الهی ورود در این جرگه است که تمام اهداف غایی و واسطی خلقت آدمی را پوشش میدهد.
کلید واژهها: فلاح، معناشناسی، واژه کانونی، میدان معناشناختی، حوزه معنایی
مقدمه:
قرآن کریم، معجزه آخرین پیامبر الهی، به عنوان کاملترین کتاب هدایت که تصدیق کننده کتب رسولان پیش از خود است، بهترین منبع برای دریافت نقشه راه زندگی است؛ از این رو تلاش برای فهم و درک معانی والای آن که مراد خداوند است، برای رسیدن به هدف، ضرورت مییابد. دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان در راستای فهم کلام خداوند، روشهای گوناگونی را برگزیدند، یکی از آنها تحقیق و بررسی مفاهیم قرآن است که از دیربازدر بسیاری از کتابهای لغت، تفسیر و وجوه و نظایر به کار گرفته شده و امروزه به دانش معناشناسی مبدل شده-است. معناشناسی با شیوهای نوین به بررسی واژگان قرآنی و کشف روابط میان آنها میپردازد
تا به نقش و جایگاه این مفاهیم در حوزه معنایی قرآن پی برده، واژه اساسی و کانونی این حوزه را با کشف روابط همسانی و هم نشینی بهدست آورد و با آشکار نمودن رابطه آن با مبدأ وحی به فهم مراد خداوند دستیابد، چرا که خداوند متعال، کانونی ترین واژه خلقت است که هستی با او آغاز گشته، استمراروبقاء آن نیز وامدار عشوههای رحمانی اوست. نوشتار پیشرو با درک ضرورت رسیدن به فهم کلام الهی به بررسی معناشناسی واژه »فلاح« میپردازد تا با بازخوانی معانی مختلف آن در گذر زمان از دوران جاهلیت تا بعد از اسلام و شناسایی مؤلفه هایی که در آن تأثیر گذارند با روش توصیف و تحلیل، نقش آن را در میدان معناشناسی قرآن پیدا کند، تا زمینهای برای دستیابی به گفتمان قرآنی از طریق نظام معنایی هموار گردیده، تحقق اهداف خلقت را به بار آورد.
معنی قاموسی
با وجود تفاوتهای نظر واژهشناسان در مورد معنی »فلاح«، در اینکه معنی اساسی و حسی آن از ریشه »ف ل ح«، به معنای شکافتن استالْفَلَحُ:»الشّقّ:«، اتفاق نظر نسبی وجود دارد . - فراهیدی،ًٌٌُ، جَ، صٍََ، راغب، بی تا، صُُّ ، ابن منظور،ٌٌُُ،جٍ، صُِْ - اختلاف لغوی این واژه را میتوان در سه دسته جای داد: فوز، بقاء، فوز و بقاء؛ قائلانِ هر کدان از این اقوال دلایلی نیز برای ادعای خویش آورده اند. ابن فارس فلاح را دارای دو اصل می داند: یک اصل به معنی شکافتن و ا صل دیگر به معنی فوز و بقاء، - ابن فارس،ٌٍُُق،صُْْ - ظاهرا اصل اول که ایشان عنوان کرده اند، همان معنی حسی است و دلیل آن به کار بردن »فلحت الأرض« به معنی شققتها - زمین را شکافتم - است ونیزاصطلاحی که در زبان عرب م عروف است: »الحدید بالحدید یفلح «آهن با آهن شکافته می شودهمچنین. به کشاورز فلّاح گفته می شود چرا که زمین را برای کشت میشکافد و نیز به مُ کاری به دلیل شباهتش به کشاورز أکّار - ، - فلّاح می گویند. - فراهیدی، همان-ازهری،ٌٌٍُ،جِ، صُْ- ثعالبی،ٌٌُُ -
ٌ - بقاء؛ اکثر لغویون اصل فلاح را به معنی بقاء دانسته اند . از این رودر تمام مترادفات آن به این معنی توجه شده؛ - فراهیدی،ًٌٌُ، جَ، صٍََ - جوهری، ٌَّْق، ج ٌ، صٍَُ- ازهری، ٌٌٍُق، جِ ، صُْ، ابن سیده،بی تا،ج ٌٍ، صَْ - ، دلیل معنی بقاء را نامیدن سحری به فلاح می داند، چرا که انسان با خوردن سحری بر قوت یافتن در روزه باقی میماند. یا به دلیل آن که هنگام سحر در اذان »حی علی الفلاح« گفته می-شود؛ - فراهیدی، راغب، ابن منظور، - همان - - ابن فارس،ٌٍُُق،صُْْ - به این بخش از اذان ، رو آوردن به بقاء هم گفته شده »حی علی الفلاح ، معناه : هلموا إلی البقاء، أی : اقبلوا علی سبب البقاء فی الجنه - « ابن انباری،ٌٌٍُ، صََ - رو آورید به عامل باقی ماندن در بهشت که منظور نماز است.
واین که به اهل بهشت مفلحون گفته میشود، به نقل از ازهری از این روست که به بقای ابدی دست می یابند و فلاح الدهر به معنی بقاء روزگار است و به طور کلی به هر کس که به خیری دست یابدمفلح گویند . - ابن منظور،ٌٌُُ، جٍ، صُِْ - ٍ -فَوْزٍو ظفر؛ به معنی نجات و رستگاری و رسیدن به هدف آمده است . - راغب، همان - وقتی به قومی »افلاح« گفته شود به معنی فائزون یعنی نجات یافتگان است. - زبیدی،ٌٌُُ، جُ، صًٌّ - مرحوم مصطفوی نیز فلاح را دارای اصل واحدی میداند به معنای نجات از شرور و رسیدن به خیر و صلاح که در فارسی تعبیر به پیروزی میشود؛ باقی ماندن در خیر و فوز از آثارهمان اصل و شقُ«»سَحَرو«» از مصادیق آن است، چرا که سحر، رفتن ظلمت و طلوع نور؛ و شکافتن زمین برای زراعت، خلاص کردن آن از بایر بودن و شروع زراعت است. همه موارد استعمال شده در قرآن کریم دلالت بر این اصل دارند. - مصطفوی،جُ، صٌَُ -
ایشان فلاح و صلاح را به یک معنی دانسته اند، اما بین آن دو ، تفاوتی ظریف وجود دارد که در معجم فروق اللغویه به آن اشاره شده، فلاح رسیدن به خیر و نفعی است که اثرش باقی است، اما صلاح چیزی است که به واسطه آن از خیر بهره مند و از شر میتوان خلاص شد. - عسکری، ٌٌَُق، صٌٍَ - َ - فوز و بقاء ؛ برخی نیز فلاح را به هر دو معنی بقاء و رستگاری دانسته اند ، بقاء درخیر هم معنی شده، - ابن منظور،ٌٌُُ،جٍ،صُِْ- ابن فارس، ٌٍُُق، صُْْ - طریحی،ٌَِْ، ج ٍ، ص ًٌُ- زبیدی، ٌٌُُ، جُ، صٌَِ - از این رو »حیالْفَلَاحِعلی « را به هر دو معنی »شتافتن به سوی عامل بقاء در بهشت« و » راه نجات و رستگاری« دانسته اند. - طریحی، همان -
جمع بندی اقوال
به این ترتیب قول اکثر لغویون صحیح تر به نظر میرسد که اصل در معنی فلاح را بقاء میدانند و شاید به این دلیل که فوز و رستگاری همان سعادت و نجات دائمی است به آن معنا نیز به کار برده شده است. این که چگونه و از چه زمانی معنی حسی شکافتن به معنی لغویِ بقاء تبدیل شد، در این بررسی به دست نیامد، اما می توان حدس زد از آن جا که شکافتن زمین برای زراعت موجب باقی ماندن بذر در زمین می شود، این تغییر معنایی صورت گرفته و نتیجه آن نیز پیروزی کشاورز و رستگاری دنیوی انسان ها میشود.
واژههای هم سان لغوی