بخشی از مقاله

چکیده

این پژوهش با هدف بررسی پژوهش های مربوط به رابطه بین خودپنداره و خودکنترلی و ابعاد مختلف خودپنداره انجام شد. بررسی به شکل مروری بر پژوهش های مربوط صورت گرفت. یافته ها و نتیجه کلی این پژوهش نشان می دهد که بین خودپنداره و خودکنترلی افراد رابطه معناداری وجود دارد به این معنا که با افزایش خودپنداره فرد میزان کنترل وی بر اعمال و سوابق رفتاری وی افزایش خواهد یافت. به علاوه عوامل متعددی می توانند بر خودپنداره و خودکنترلی افراد تاثیر گذار باشند و فقط نمی توان بر سازه های روان شناختی تاکید کرد. بر اساس این نتایج می توان گفت بین خودپنداره و میزان خودکنترلی رابطه دوسویه ای وجود دارد و در اعمال و رفتار فرد به صورت متقابل بر یکدیگر تاثیرگذار می باشند.

مقدمه

خودپنداره1 به عنوان یکی از ابعاد مستند در پیش بینی رفتار و موقعیت انسانی است که تلفیقی از توسعه شخصیت، انگیزش و یادگیری را در غالب ساختاری منحصر به فرد ارائه می دهد - مایرز2،. - 2001 روان شناسان و جامعه شناسان خودپنداره را جزء اصلی تشکیل دهنده شخصیت و هسته مرکزی سازگاری اجتماعی قلمداد می کنند. همه انسان ها از بدو تولد با دنیای بیرون مواجه هستند؛ این تجربیات به تدریج پیچیده می شوند و درخلال گسترش آن ها یک بخش از بقیه تجربیات متمایز می شود این بخش جدید و جداگانه که با کلمه من، مرا و خودم تعریف می شود، خود3 یا خودپنداره است.

تشکیل خودپنداره مستلزم آن است که آنچه به طور مستقیم و بلافاصله بخشی از خود است از دیگران، اشیاء و رویدادهای بیرونی نسبت به خود متمایز شود. خودپنداره شامل نگرشها، احساسات و دانش ما درباره توانایی، مهارت و قابلیت پذیرش اجتماعی است؛ و تمام ابعاد شناختی، ادراکی، عاطفی و رویههای ارزیابی را در بر میگیرد. بنابراین، مجموعه نگرشهای شخص به خود را خودپنداره مینامند.

این سازه متشکل از سه مولفه است: تصویر خود، که به شیوه توصیف از خودمان یعنی به آنچه فکر میکنیم هستیم اشاره دارد. عزت نفس، که به طور اساسی جنبه ارزشیابی دارد و به حدی اشاره میکند که ما خویشتن را دوست داریم، میپذیریم و ارزش دارد درباره آن فکر کنیم و خود آرمانی4، همان چیزی است که دوست داریم باشیم و این ممکن است وسعت و درجات متفاوتی داشته باشد. هر چه فاصله بین تصویر خود و خود آرمانی زیادتر شود عزت نفس کاهش پیدا میکند؛ بنابراین خودپنداره تصور فرد از آن چیزی است که دوست دارد و باید باشد - راجرز5،. - 1966 خودپنداره مثبت موجب می شود تا فرد از اعتماد به نفس و احساس امنیت برخوردار باشد و در برابر انحراف اجتماعی تا حد زیادی مصونیت یابد در حالی که خودپنداره بی ثبات و منفی سبب تعارضات شخصیتی در نوجوانان شده و پاسخ های بهنجار نوجوان را کاهش داده و سبب مشکلات و اختلالات روانی وسازگاری های فردی و اجتماعی را مختل می سازد - فرام و نسبی1،. - 1998

مفهوم خود

مفهوم خود در بردارنده ی بخش مهمّی از تجربه ها و روابط ما از جهان است. این مفهوم نقش اساسی در حوزه رفتار ما ایفا کرده و موجب یکپارچگی و وحدت کنش ها ما می شود. ویلیام جیمز2اوّلین کسی بود که در مورد مفهوم خود بحث کرد و آن را مفهومی دانست که از وحدت جنبه های مختلف شکل می گیرد و طی تغییر نقش ها رشد می یابد و در فرد تثبیت می شود. به جرأت می توان گفت نگاه ویلیام جیمز به مفهوم خود پس از گذشت یک صد سال هنوز کامل ترین تعریف است؛ زیرا او خود را از دو بعد فاعلی3 و مفعولی4 تعریف کرده است.

ویلیام جیمز علاوه بر تبین ابعاد خود، رویکردی سلسله مراتبی برای خود قائل است و معتقد است که که ابتدا خود جسمی، سپس خود اجتماعی و در نهایت خود معنوی ایجاد می شود - سدیک و اسپنسر6،. - 2007 بنابر آنچه درباره ی مفهوم خود گفته شد بدن در پایه ی رشد خود قرار دارد. بدن عنصر بنیادین از حس فرد نسبت به خویش را تشکیل می دهد. این فرآیند، پایه و اساس رشد مفاهیم روانی پیچیده تر خود است. تصورّی که هر فرد از خود دارد ابتدا بدنی است که به آن تقدیر بدنیگفته می شود. پس تجسّمی و در نهایت مفهومی می شود.

چگونگی شکل گیری خود

از دیدگاه فروید7 شخصیت از سه بخش تشکیل شده است - فروید،: - 1957 نهاد8، خود، فرا خود. نهاد با مفهوم ناهشیار قبلی فروید مطابقت داشت. نهاد مخزن غرایز و لیبیدوست و ساختار قدرتمند شخصیت است، زیرا تمامی انرژی دو ساختار دیگر را تأمین می کند. در ادامه کودک در حال رشد یاد می گیرد با دنیای بیرون هوشمندانه و منطقی برخورد کند و توانایی ادراک، تشخیص، قضاوت و حافظه را پرورش دهد. توانایی هایی که بزرگسالان برای ارضا کردن نیازهای خود استفاده می کنند.

فروید این توانایی ها را تفکر طبق فرایند ثانوی نامید. بخش دیگر شخصیت فراخود9 می باشد که شامل احکام و عقاید قدرتمند که عمدتاٌ ناهشیار هستند که در کودکی فرا می گیریم : عقاید درست و غلط ما. در زبان روزمره ، این اخلاقیات درونی را وجدان می نامیم. مبنای این جنبه اخلاقی شخصیت معمولاٌ در پنج یا شش سالگی آموخته می شود و در آغاز از مقررات رفتار که والدین ما تعیین کرده اند، تشکیل می شود. کودکان از طریق تحسین و تنبیه ، سرمشق یاد می گیرند. والدین آنها چه رفتارهایی را خوب یا بد می دانند.

رفتارهایی که کودکان به خاطر آن ها تنبیه می شوند، وجدان 10یا یک قسمت از فراخود را تشکیل می دهند. قسمت دوم از فرا خود، خودآرمانی است که از رفتارهای خوب یا درستی تشکیل می شود که کودک به خاطر آن تحسین شدهاند. فراخود به عنوان داور اصول اخلاقی، در درخواست خود برای کمال اخلاقی، سنگدل و حتی ظالم است. فراخود از لحاظ شدت، غیر منطقی بودن و اصرار براطاعت، بی شباهت به نهاد نیست. هدف آن، مانند کاری که خود انجام می دهد صرفاٌ به تعویق انداختن درخواست های لذت جویانه نهاد نیست، بلکه جلوگیری کامل از آنها مخصوصاٌ آن درخواست هایی که به میل جنسی پرخاشگری مربوط می شوند. فراخود فقط برای کمال اخلاقی تلاش میکند.

علاوه بر نظریه فروید، خود1 محور اصلی نظریه شخصیت راجرز 2 است. او معتقد بود که افراد با گرایش فطری به شکوفا کردن حفظ کردن، بهبود بخشیدن خود برانگیخته می شوند. این کنش به سمت خود شکوفایی، بخشی از گرایش شکوفایی بزرگتر است که تمام نیازهای فیزیولوژیکی و روان شناختی را در بر می گیرد. گرایش شکوفایی با پرداختن به مقتضیات اساسی، مانند نیاز به غذا، آب و ایمنی ، به حفظ کردن ارگانیزم و زنده نگه داشتن آن خدمت می کند خود یا خودپنداری با کلمه هایی من، مرا، خودم توصیف می شود. تشکیل خودپنداره، متمایز کردن آنچه مستقیماٌ و بی واسطه بخشی از خود است از دیگران،اشیا و رویدادهایی که نسبت به خویشتن بیرونی هستند شامل می شود. خودپنداره تصورما از آنچه هستیم، آنچه باید باشیم و آنچه دوست داریم باشیم نیز هست.

در حالت ایده آل ، خود، الگوی هماهنگ یا کل سازمان یافته ای است تمام جنبه های خود برای هماهنگی تلاش می کنند - استیل3، . - 1998 وقتی خود پدیدار می شود، کودکان نیاز به آنچه را که راجرز توجه مثبت نامید پرورش می دهند. نیاز به توجه مثبت عمومیت دارد و پایدار است. این نیاز به پذیرش ، محبت و تأیید شدن از طرف دیگران، مخصوصاٌ از جانب مادر هنگام طفولیت را شامل می شود.

اگر مادر به کودک توجه مثبت نکند در این صورت از گرایش فطری کودک به شکوفایی در رشد خودپنداره، جلوگیری خواهد شد. کودکان عدد تأیید رفتارشان توسط والدین را به منزله عدم تأیید خود به تازگی پرورش یافته خویش می دانند. اگر این بارها روی دهد، کودکان از تلاش کردن برای شکوفایی و رشد باز می مانند. در عوض، آنها به صورتی عملی خواهند کرد که توجه مثبت از جانب دیگران را به بار آورد، حتی اگر این اعمال با خودپنداره آنها هماهنگ نباشند - اسنایدر4،. - 1974

مفهوم خودپنداره

خودپنداره5 از مهمترین عوامل موفقیت در زندگی افراد است، اگر فرد توانایی ها و استعدادهای خود را بشناسد و تلقی و برداشت مثبتی از توانایی های خود داشته باشد به این باور برسد که می تواند به آن چیزی دست یابد که استعدادش را دارد، این امور موجب افزایش بازدهی و کارآمدی و تحقق اهداف او می شود - دان و هامر6،. - 2012 خودپنداره تصویری است که ما از خود داریم. این تصویر به طرق مختلف از جمله تعامل با دیگران شکل می گیرد - پاستر و پورنیو7،. - 2013 خودپنداره در دوره نوجوانی موضوع بسیار مهمی است.

ارائه راهکارهای مناسب در جهت افزایش آن باعث کاهش مشکلات در این دوره می شود. پژوهش ها نشان داده اند افرادی که در آن ها کشمکش بین خود و خود ایده ال بسیار زیاد است از سلامت روانی و موفقیت کمتری برخوردارند - کومیز، فولس8،. - 2000 خود ایده ال این جنبه مثبت را دارد که وقتی شخص به آن برسد راضی نبوده و متوقف نمی شود، بلکه هدف های خود را ارتقاء می دهد و برای رسیدن به اهداف جدید تلاش می کند.

بر پایه بسیاری از نظریه های نوین، خود هم آموختنی است و هم ساختنی. خود با درونی سازی باورها و گرایش های افراد پیرامون و در نتیجه تعامل فرد با محیط ساخته می شود. خودپنداره برداشت کلی شخص نسبت به توانایی ها و قابلیت هایش در ابعاد مختلف، که از طریق تجارب شخص، واکنش های دیگران و متغیرهایی که ازاین تجارب و بارخوردها دارد، شکل می گیرد - مک کری و کاستا9،. - 1996 ارزشیابی شخص از خود قطعی ترین عامل در روند رشد روانی است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید