بخشی از مقاله
چکیده
نوجوانی، از حساس ترین دوره های زندگی انسان است که طی آن، فرد با یادگیری مهارت هایی، از جمله مهارت مدیریت خشم خود را آماده ی مواجهه با چالش های زندگی در آینده می کند. به نظر می ر سد دا شتن سطحی از هوش اخلاقی و خودکنترلی بتواند فرد را در این امر یاری نماید. این پژوهش به بررسی رابطه بین هوش اخلاقی، خود کنترلی و خشم در نوجوانان پسر سال اول و دوم دبیر ستان های شهر بیرجند پرداخته ا ست.
روش پژوهش از نوع تو صیفی-همب ستگی« و جامعه آماری در این پژوهش، کلیه دانش اموزان پایه اول و دوم دبیرستان های خاص شهر بیرجند شامل دبیرستان های شاهد، نمونه تربیت، شهید بهشتی، صدرا و هنرست ان نمونه البرز می باشد. که 225 نفر از آنان به صورت تصادفی ساده به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند. تعداد افراد نمونه با توجه به جامعه آماری 550 نفری براساس جدول مورگان بدست آمده است. از این تعداد 191 نفر به سه پرسشنامه هوش اخلاقی، خودکنترلی و خ شم پا سخ کامل دادند. داده ها با ا ستفاده از آزمون همب ستگی پیر سون و تحلیل خطی رگر سیون تحلیل شد. نتایج بد ست آمده نشان داد که بین هوش اخلاقی؛ خودکنترلی و کنترل خشم رابطه معناداری وجود دارد.
واژگان کلیدی: هوش اخلاقی؛ خود کنترلی؛ نوجوانی ؛ کنترل خشم
مقدمه
در متون علمی هوش به عنوان یک مفهوم جهان مشمول که با توانایی ادراکی ارتباط دارد، تعریف شده است این مفهوم عموما به توانایی یادگیری و تفکر مرتبط بوده و غالبا برای توصیف به کارگیری مهارت ها و وقایع به کار رفته است اخلاق نیز به عنوان مجموعه ای از اصول که اغلب به عنوان منشوری برای راهنمایی و هدایت به کار می رود تعریف شده است . در واقع مفاهیم اخلاقی نمایانگر اشکالی از زندگی بشر است و اعتقادات و ارزش های هدایتگر افراد در تصمیماتشان را توصیف می نمایند. اخلاق مندی به عنوان سرمایه ای راهبردی برای مجموعه های انسانی مطرح است و پیش شرط زندگی اجتماعی کارامد را تشکیل می دهد.
مفهوم هوش اخلاقی به عنوان توانایی کاربرد ا صول اخلاقی جهانی در اخلاقیات، اهداف و مراودات یک فرد از روی قاعده تعریف شده است. یک برداشت از این تعریف آن است که اخلاقیات از اولویت های زندگی است، بدان معنا که افراد دارای تمایل ذاتی برای فعالیت با درستی، مسئولیت، دلسوزی و بخشندگی هستند، هوش اخلاقی اعتقاد عمیق فرد و ارزش های او ست که تمامی افکار و فعالیت ها را هدایت می کند و فرآیند ت صمیم گیری اخلاقی م شروط به عوامل دموگرافیکی چون جن سیت، نژاد، ملیت یا فعالیت مذهبی نیست.
هوش اخلاقی اصطلاحی که توسط میشل بوربا در روان شناسی وارد شده است. وی هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از نادرست، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار در جهت صحیح و درست تعریف می کند . هوش اخلاقی به این حقیقت ا شاره دارد که ما به صورت ذاتی، اخلاقی یا غیراخلاقی متولد نمی شویم، بلکه یاد می گیریم که چگونه خوب با شیم، یادگیری برای خوب بودن شامل ارتباطات، بازخورد، جامعه پذیری و آموزش ا ست که هرگز پایان پذیر نی ست، آنچه که ما برای انجام کارهای درست به آن نیاز داریم، همان هوش اخلاقی است که با استفاده از آن به یادگیری عمل هوشمندانه و دستیابی به بهترین عمل خوب نزدیک می شویم.
در هر بخشی از زندگی به بهترین اطلاعات قابل دسترس می رسیم، خطرات را به حداقل می رسانیم و نسبت به پیامدهای آن خوش بین هستیم. افراد باهوش اخلاقی بالا، کار درست را انجام می دهند، اعمال آنها پیوسته با ارزش ها و عقاید شان هماهنگ است، عملکرد بالایی دارند و همیشه کارها را با ا صول اخلاقی پیوند می دهند . بر اساس تحقیقات بوربا، یکی از اصول اساسی مورد نیاز برای هوش اخلاقی؛ خودکنترلی است. لوگ خود کنترلی را پرداختن به رفتارهایی که پاداش درنگیده، ولی بیشتر، به دنبال دارند تعریف می کند. خود کنترلی از نظریه شناخت اجتماعی بندورا مشتق شده است که به باورها و قضاوت های فرد نسبت به توانایی های خود در کنترل وظایف و مسئولیت ها، اشاره دارد.
نظریه شناخت اجتماعی مبتنی بر الگوی علی سه جانبه رفتار، محیط و فرد است. این الگو به ارتباط متقابل بین رفتار، اثرات محیطی و عوامل فردی - عوامل شناختی، عاطفی و بیولوژیک - که بر ادراک فرد، جهت توصیف کارکردهای روان شناختی اشاره دارد، تاکید می کند. براساس این نظریه، افراد در یک نظام علیت سه جانبه برانگیزش و رفتار خود اثر می گذارند. خود کنترلی یکی از چند عامل تاثیر گذار خود است که رفتار را تحت تاثیر قرار می دهد. از نظر بندورا منبع کنترل در محیط قرار ندارد بلکه در ارتباط متقابل محیط، رفتار و شخص می باشد.
خود کنترلی ایجاد حالتی در درون فرد است که او را به انجام وظایفش متمایل می سازد، بدون آن که عامل خارجی او را تحت کنترل داشته باشد. هدفی که در خود کنترلی دنبال می شود ارائه یک شخصیت سالم است که به بلوغ فکری رسیده و در برابر انواع مشکلات از خود مقاومت نشان می دهد و خود با بینش عامل آن را انتخاب می کند. افرادی که می توانند هدف های واقع گرایانه را اولویت بندی کنند و در زمان تصمیم گیری میان عواطف و عقل تعادل برقرار کنند خود کنترل هستند.
ظرفیت انسان برای اعمال خود کنترلی به طور بحث انگیزی یکی از قدرتمندترین توانایی ها و موجب سازگاری سودمند در روان انسانی است، افراد وقتی بتوانند بین خود و محیطشان هماهنگی و سازگاری مطلوبی ایجاد کنند، شاداب ترین و سالم ترین شرایط را خواهند داشت و سازگاری اساسا با تغییر دادن خود در جهت تطابق با جهان پیرامون بهبود می یابد . علاوه بر این توانایی خود برای اجتناب از تکانه های ضد اجتماعی و هم نواشدن با نیازهای زندگی گروهی که از نشانه های زندگی متمدن است را فراهم می کند، حتی امروزه به نظر می رسد بسیاری از مشکلات عمده فردی و اجتماعی، ناشی از نقص در خود کنترلی باشد.
خود کنترلی پیامدهای ارزشمندی نیز در فرآیند یادگیری، آموزش و حتی موفقیت زندگی دارد. سازگاری و موفقیت در مدرسه مستلزم آن است که دانش آموزان با توسعه خود کنترلی یا فرآیندهای مشابه، شناخت، عواطف یا رفتارهای خود را گسترش دهند و تقویت کنند تا بدین وسیله بتوانند به اهداف شان بر سند . نار سایی خود کنترلی با مفهوم تکان شگری رابطه دارد و ن شانگر ناتوانی در تفکر در مورد پیامدهای رفتار است.
بنابراین مسئله ی خود کنترلی می تواند رابطه نزدیکی با کنترل خشم داشته با شد. خشم یکی از هیجان های پیچیده ی انسان و واکن شی متداول ن سبت به ناکامی و بدرفتاری است، همه ما در طول زندگی با موقعیت های خشم برانگیز روبرو شده ایم از یک طرف خشم پا سخ طبیعی ان سان است و از طرف دیگر می تواند روابط بین فردی را مختل کرده و انسان را از رسیدن به اهداف باز دارد. در واقع خشم هیجان شایعی است که بیشتر نسبت به دو ستان و نزدیکانی که نتوانسته اند انتظارات و خواسته های ما را برآورده سازند تجربه می شود .
آثار زیان بار خشم هم متوجه درون شخص و هم متوجه بیرون اوست. ناتوانی در مدیریت خشم، افزون بر ناراحتی شخصی، اختلال در سلامت عمومی و روابط میان فردی، نا سازگاری و پیامدهای زیان بار رفتار پرخا شگرانه را در پی دارد. پژوهش های انجام شده در مورد هوش اخلاقی به خصوص در رابطه با نوجوانان بسیار محدود بود بر طبق پژوه شی که تو سط محمد امین بهرامی به منظور برر سی سطح هوش اخلاقی اع ضای هیات علمی و کارکنان دان شگاه علوم پز شکی شهید صدوقی یزد، انجام گرفت، سن افراد دارای رابطه معنی دار با سطوح هوش اخلاقی آن ها بود، به طوری که با افزایش سن، میانگین امتیاز هوش اخلاقی افراد کم تر از 50 سال افزایش یافته و در افراد بالای 50سال مجدداً کاهش یافته است.