بخشی از مقاله
چکیده
تنها عاملی که در جهان ماتریالیستی امروز میتواند بشریت را از اعوجاج و انحراف به سوی سلامت معنوی سوق دهد حیات طیبه است، فقط در این صورت است که امید و رجاء واثق به حبل االله به جای پوچ گرایی و از خود بیگانگی می نشیند، حیات طیبه از ثمره های ذاتی معرفت به نفس است. این معرفت در شناخت خداوند و به صورت شهودی است حیات طیبه صیرورت از طبیعت به ماورای طبیعت و از کثرت به وحدت و وحدت در وحدت است. مسئله این موضوع مسئله فکری و نظری نیست بلکه مقصدی عرفانی است که جز از راه عمل نمی توان نسبت به آن معرفت تام و کامل پیدا کرد. بررسی حیات طیبه در عرفان هدف این تحقیق است، مقاله این موضوع را به روش توصیفی و مطالعه کتابخانهای پی میگیرد.
واژههای کلیدی: حیات طیبه - عرفان - عرفان عملی - معرفت - نفس.
مقدمه
یگانه عاملی که میتواند آدمی را از ضایعه »مادهپرستی« برهاند و کیان و شخصیت او را از خطر خود بیگانگی مصون دارد، برخورداری از حیات طیبه است.از بررسی دقیق منابع اسلامی برمیآید، راه تحصیل حیات طیبه در این جهان معلول چهار عامل است:
-1 سلامت جسم
-2 سلامت روح - آرامش خیال -
-3 مساعد بودن شرایط همزیستی - همسر و فرزند و همنشین شایسته -
-4 حسن عاقبت
آدمی در سفر حیات با موانع و گردنههای زیادی مواجه است و این موانع او را از هر سو به گمراهی میکشاند. انسان از هر گردنه ای بگذرد، خطری دیگر با قیافه ای جدید عرض اندام می کند. هیچ کس در این سفر نمیتواند بدون راهنما باشد، تنها کسانی می توانند در این سفر پر خطر راهنمای انسان باشند که به همه مقتضیات جسمی و روانی و نیازمندیها و خواهشهای طبیعی این اعجوبه آفرینش آشنایی کامل داشته باشند تا بتوانند او را به درک صحیح از اصول مسلم نظام آفرینش نائل کرده به شاهراه زندگی شرافتمندانه و آزاد رهنمون سازند. مسلم است که تنها پیشوایان راستین دین مقدس اسلام، نمونه و شاخص چنین امری هستند.
این اولیاء با پرستش خداوند متعال به همه بندگیها پشت پا زدند و در کوتاهترین مدت، بزرگترین مواهب الهی را که لایق یک انسان پاکباز است، به دست آوردند. پیروی از تعالیم حیاتبخش این وارستگان میتواند آب زندگانی را در کام انسان زلال و گوارا سازد وزندگی جاودانهای را برای او به ارمغان آورد. انسانی که اراده میکند از »حیات طیبه« برخوردار باشد، ضرورت دارد به عنوان مرید و عاشق در این سفر سلوک نماید تا حقیقت انسانیتش بشکفد، رشد یابد و به معراج رسد. چه در غیر این صورت حیات واقعی ممکن نیست و تعالیمی که از پیشوایان دین برای سعادت انسانها وضع شده است، در واقع ضامن حفظ آزادی واقعی بشر و حفظ آن از خطر هرج و مرج و نابودی است.
قرآن کریم می فرماید:ن عَمِلَ صالِحاً»أَنثیمِنوَ هذَوکَرٍمُؤمِنٌ،اَو فَلَنُحیِیَنﱠهُ حیوةَ َطِّیبة.« - نحل، آیه - 97»هر کس عمل صالح انجام دهد - و نیکوکاری کند - در حالی که مؤمن باشد، خواه مرد - باشد - و خواه زن، ما او را به - داشتن - حیات طیبه، - زندگی خوش و صاف و بی کدورت - زنده خواهیم کرد.«»قرآن کریم مردم بی ایمان و بدکار را زنده و حساس نمیخواند. می فرماید کسانی که نیکوکاری کنند و ایمان و علاقه به معنویت داشته باشند، ما آنها را زنده میکنیم و از مردگی خارج می سازیم، آن وقت می فهمند که زندگی بی معنا و بی هدف نیست، می فهمند سعادت واقعیت دارد، می فهمند که می شود در این دنیا طوری زندگی کرد که کدورتی از رنج و ناراحتی وجود نداشته باشد.« » - مطهری«، 1385، ص . - 41جستجوی حیات طیبه به قدمت زندگی انسان در روی زمین است. هر انسانی با هر دین و مسلکی دنبال حیات واقعی و ایده آل خویش است و تمامی انسان ها به فطرت و روح تکوینی خویش با تمام وجود نیاز به یک زندگی ماوراء مادیات و خواهش های نفسانی درک می کنند. اما این زندگی که از آمال و آرزوهای بشر است چگونه قابل حصول است. با کاوش در سئوالات زیر تلاش می کنیم به آن برسیم.
1. چه نوع زندگی به حیاة طیبه ختم می شود؟
2.چه ارتباطی بین سلوک عرفانی و حیاه طیبه وجود دارد؟
3. حیاة طیبه اقتضاء کدامین معرفت انسانی است؟
اصول حیات طیبه
-1 عقل سلیم -2 عبودیت -3ولایت پذیری
نقش عقل در رساندن آدمی به حیات طیبه
در معارف و عقلانیت دینی، عقل که وسیله شناخت است، موهبتی الهی است، و خود پرتوی از نور عالم قدس و شعور کلی حاکم بر خلقت است. به گفته شیخ اشراق نور عقل شعاعی و جلوه ای از حقیقت کلی، یعنی »نورالانوار« است. - دنیانی، 1386 ص . - 23عقل عامل کنترل، هدایت و نظارت در نفس آدمی است. احادیث منقول از معصومین - ع - به کثرت دال بر این معنا هستند. به عنوان یقُ کُلﱢ إمرئٍنمونه: عَقلُهُ» وَ عَدُوﱡهُ جَهلُهُ:« دوست هر انسان عقل اوست و دشمن او جهل و نادانی است. - کلینی، 1363، ج1،ص - 11عقلانیت اسلامی تعقل و خرد گرایی به معنای پیروی از »عقل« مستقل از وحی، عقل کلی نیست. عقل کلی یا همان عقل عقل در تاریخ فلسفه و عرفان مسیحی هم سابقه درازی دارد. مولوی در توضیح این مقوله میسراید:
عقل عقل اند اولیاء و انبیاء بر مثال اشتران تا انتها - مثنوی مولوی -
اتصال عقل جزوی انسان - عقل صوری، عقل ابزاری، عقل معاش و عقل حسابگر و کثرت بین و دنیا مدار - به »عقل کلی« عقلی که حاکم بر خلقت است؛ آثار ثمر بخشی حاصل می آید. با این اتصال عقلانیت دیگر به عنوان ابزاری خدمت امیال قرار نمی گیرد. وهدفداری در آفرینش و تکوین و حتی تشریع، سرچشمه وظایف و مسئولیت ها و مسئول بودن انسان در تمامی عرصه های حیات می گردد.
عقل جزوی عقل را بدنام کرد کام دنیا مرد را ناکام کرد - مولوی -
با این تبیین مسئله »مبدأ« عمده ترین مسئله برای عمل عاقلانه و توجیه پذیر انسانرَبﱠنااستما» خَلَقتَ هذا باطِلا « - آل عمران، - 191 وجود همه ممکنات از جمله انسان دارای هدف و غرض است. جوادی آملی از آن به »هدف محوری« یاد می کند. - نسبت دین و دنیا، ص - 182 و آیات قرآن کریم تأکید فراوانی بر این امر دارند - صف9 /، بقره91 / و 119، نبأ39 /، انبیاء16/و 97، آل عمران. - 190 روشن است که این » هدف داری« در چهار چوب توحید، یعنی وحدت خالق، وحدت خلق و وحدت ادیان، و به طور کلی وحدت شعور حاکم بر خلقت معنی می دهد، و »عمل صالح« نیز زمانی تعریف می شود که در رابطه با یک »باید« مرکزی سنجیده شود. - لاریجانی/ 1377 ش -
بر همین پایه، منشأ نفع یا ضرر در عقلانیت اسلامی، چه در رابطه با خود فرد و چه در رابطه با دیگران، به نسبت سیر به سوی »کمال حقیقی« و هدف سنجیده می شود . - طباطبایی، ص - 550 در عقلانیت اسلامی که »عقلانیت بنیادی« نیز نامیده میشود. سود و زیان معنای دیگری می یابد و منفعت با توجه به کمال جویی انسان و تکامل انسانیت توصیف و تبیین می گردد. و در همین معنا از سود و زیان است که زهد، تقوی، ایثار، فضیلت، دگر دوستی، راستگویی، عدالت و فداکاری، احسان و امثال اینها مفهوم پیدا می کند. در این دیدگاه ارزشهای مذکور که مقدمه کمال انسانی هستند، در برترین مرتبه عقلانیت قرار می گیرند.
زبان روایات مؤید این معنا است: »عقل از بدی ها باز می دارد، عقل رفتار را اصلاح می کند، اساس رفتار عقلانی رفتار نیکو با انسانهاست: »رأس العقل، معاشره الناس بالجمیل.« بر عکس در عقلانیت ابزاری، تعامل عقلانی، عمل »مرد سودا گرا « است، که در محاسباتش جز لذات و منافع مادی را در مطمح نظر ندارد. هر چند همین عقلانیت معاش هم مورد توصیه در عارفم اسلامی است - افضل الناس عقلاً، احسنتم تقدیراً لمعاشه - یا - العاقل یجتهد فی عَمله - اما در عقلانیت اسلامی عقل معاش در سایه عقل کل و در طول آن است. - الکاد لعیاله، کالمجاهد فی سبیل - . چون عقلانیت دینی عقلی است متصل به شعور کلی حاکم بر آفرینش، بنابراین نه فقط »ارزش « بلکه اهداف را می سنجد. و افزونتر به مقوله »سریان العشق - نیز تکیه و تأکید دارد. فأینَم»اتُوَلّوا فَثَمﱠوَجهُ االله - : به هر سو که بنگرید جهت تان رو به وجه خداست.« - بقره - 115 /
به صحرا بنگرم صحراته وینم به دریا بنگرم دریاته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از روی زیبای ته وینم - بابا طاهر -
عرفا گاهی به ستیز با عقل برخاسته اند و آن هیولایی است و مکسبی که همان عقل جزئی نگر و عدد اندیش است. و نه عقلی کهأوﱠلُ» ما خَلَقَ االله« است که عقل رحمانی نیز نامیده می شوند. تحقیر عقل، در ذهن و زبان عارف و سرزنش عقلمُشوّب و بریده از اصل معنای ویژه ای دارد. این تحقیر زمانی که به عرصه »استدلال« و »قیل و قال« فلسفی، آن هم فلسفه الحادی بریده از »فطرت« و آسمان می رسد، اوج و موج شتابنده تری می بابد. استدلالی که در فرهنگ عارفان، پای چوبین دارد و »پای چوبین« هم سخت لرزان و بی تمکین است: پای استدلالیان چوبین بود پای چوبی سخت بی تمکین بود! - مثنوی مولوی -
به نظر می رسد تقبیح استدلال عقلی، همه استدلالات عقلی را شامل نمی شود بلکه فقط از استدلالات عقلی جزوی که عقل بریده از خدا و آمیخته با هوا و سودا گری است دَم می زند. مولوی در توجیه این عقل جزوی می گوید: عقل جزوی عقل را بد نام کرد کام دنیا مرد را بی کام کردعقل جزوی گویا همان عقل مکسبی است که با تجربه و آموزش و مشاوره فربه می شود. برای »شدن« و در مسیر تکامل قرار گرفتن، عقل جزوی باید به انوار عقل کل یا عقل کلی منور گردد و مدام از عقل عقلا استمداد بطلبد و »شرب مدام« بنماید بلکه تقاضا بر تقاضا رساند تمامی بزرگان عرفان از تئوری »مولانا« و عمل »شمس« چنین بوده اند و در این صورت است که چراغ کم سوی عقل جزوی درخشنده و پر شعاع می گردد و عقل از »عقلیه« یا عقال بودن می رهد و در مسیر کمال پر می کشد و چنین است که انسان »اشرف مخلوقات« می گردد و خون سایر حیوان ها بر او مباح می شود: