بخشی از مقاله

چکیده

اسطوره تکنولوژی به عنوان معیار پیشرفت در تمام رشتهها از جمله معماری مانع نگاه کلنگر به موضوع پیشرفت در حوزههای مختلف شده است؛ لذا از اوّلین گامها در رسیدن به الگوی پیشرفت معماری منطبق با اسلام، اسطورهزدایی از این مقوله و طرح جایگاه درست آن در مسیر پیشرفت رشته در راستای اهداف اسلامی است؛ در این پژوهش، ابتدا مفهوم تکنولوژی در معماری از مباحث سازهایِ صِرف فراتر برده شده و با نگاهی به تاریخ، تبیینی فراگیر از این مفهوم برای رشته معماری حاصل آمده است؛ سپس با تفسیر و استدلال منطقی، و با استفاده از راهبرد مدلسازی، مفهوم »معماری برای زندگی اسلامی« و نسبت تکنولوژی با فرهنگ و تمدن، بازسازی و بر فرایند تولید »معماری برای زندگی اسلامی « اعمال شده است؛ محصول این تحلیل منطقی، مدلی فرایندی برای معماری است که در آن، وضعیت مبانی اسلامی و تکنولوژی در جایگاههای مختلف فرایند طرّاحی تبیین شده است. در این فرایند تکنولوژی به جای وضعیت متافیزیکی در جایگاه ابزاری خود مستقر میشود و بازیابی ابزار تمدنی در محور کار قرار میگیرد.

واژههای کلیدی: فناوری، معماری، پیشرفت، رفتار اسلامی، تکنولوژی حضور

.1  مقدمه

وقتی صحبت از تکنولوژی معماری به میان میآید، نمیتوان تنها به فرض ساده سازه به مثابه تکنولوژی بسنده کرد یا مثلاً با تعمیم آن به تأسیسات یا تنظیم شرایط محیطی، موضوع را تمام شده دانست؛ نخستین موضوع این است که فرآیند تولد تا مرگ بنا با گونههای بسیار بیشتری از تکنولوژی سروکار دارد که طراحی و ابزار ارزیابی کارکرد بنا هم مشمول آن میشود؛ بنابراین در بحث تکنولوژی باید تمام چرخه زیر مورد نظر باشد: از سوی دیگر، تکنولوژی، در هر سطح، خود وجوه مختلفی هم خواهد داشت؛ کارل میچم - 1392 - در کتاب خود - فلسفه تکنولوژی چیست؟ - به تعریف فلسفههای تکنولوژی در چهار حوزه پرداخته است: تکنولوژی به مثابه شی؛ تکنولوژی به مثابه دانش؛ تکنولوژی به مثابه فعل یا فعالیت ؛ تکنولوژی به مثابه اراده.

.2  ضرورت تغییر نگرش به معماری از امر هنری به سوی امر اخلاقی و ابزار سبک زندگی

منظور از وجه هنری معماری در بحث حاضر، آن چیزی نیست که در مباحث فلسفی و تاریخ معماری و هنر به آن پرداخته میشود؛ بلکه جنبهای از معماری را مورد اشاره قرار میدهد که در آن درقیاس با موضوعات الزامی و بدیهیترِ برخاسته از زندگی واقعی یا ایدهآلی کاربر یا دستکم، مقدّم بر آن موضوعات دیگری طرح میشود. این موضوعات از ایدهآلهای شخصی یا صنفی طرّاح نشأت میگیرد. در این حالت، تصویر ذهنی معمار از آینده، زندگی آینده و آنچه که بنظر او »باید«باشد، طرح مسأله معماری و راه حلّ آن را تعیین میکند؛ همان چیزی که در دوران مدرن، کاندینسکی1 از آن به عنوان جایگزینی روح رهایی بخش هنرمند بجای خدای مسیحیت یا شمایل حضرت مسیح - علیه السلام - در دوران مدرن، یاد کرده است - Whyte, 2004 - و نوعی تقدّس و رازآلودی را در نگرش افرادی چون لوکوربوزیه، رایت و آلتو، نسبت به شخصیّت فرد خلّاق هنرمند به تصویر کشیده است؛

به بیان دیگر، از آنجا که - به بیان لیدمان، 1387، - 389 هنر نقش آزادی و جاودانگی را در نمایش مدرنیته به عهده گرفت، معماری هنری امری است بدواً وابسته به »ناخودآگاه« هنرمند و وسیلهای است برای بروز این ناخودآگاه1؛ این دوگانگی در اکثر مواضع پژوهشگران ونظریهپردازان معاصر، ویحاًتل یا صریحاً تأثیر داشته است. از منظر فلسفیتر و نظریتر اندرو بالنتاین - Ballantyne,  2002b - ، با وقوف بر این تمایز، نگرش به معماری را به عنوان ظرف سکونت، فاقد وجه متعالی مورد نظر معماران میشمرد؛ از این بابت وی موضع هنری و ایده-آلگرای معماری را مورد نظر دارد. به بیان وی - Ballantyne, 2002a - برای یک فیلسوف، امر معماری، میتواند در خمره دیوژن، خلاصه گردد و آن چیزی که در معماری پیچیدگی و کمال ایجاد میکند، نگرش هنری و عدم نگرش »کارکردی« است؛ گیراردو نیز از موضعی، دیگر همین تمایز را مطرح میسازد . - Ghirardo, 2002 -

رویکرد معماری به مثابه ابزار زندگی، بر موضوع »طرح مسأله« متمرکز است؛ یعنی اگر ما کل کار طراحی را نوعی مسأله به شمار آوریم، کار طرّاحی، ناچار دارای دو وجه طرح مسأله و حلّ آن خواهد بود : - Heath,  1984 - میتوان موضوع را از یک زاویه دیگر طرح کرد: سؤال بنیادی وجه عملی معماری - وبه عبارت دیگر چارچوب عمل معماران - عبارت است از »چگونگی طرح مطلوب«؛ در این سؤال، در حالیکه »چگونگی« به »فرآیند طراحی« و »طرح« به »محصول« عمل طراح، اشاره دارد، »مطلوب،«چیزی است که غایت و هدف کار طرّاحی را تعیین میکند و لذا بر دو امر دیگر، اولویت دارد. پرسش از مطلوبیت در معماری ، پرسشی عمیقاً انسانشناسانه و اخلاقی است: مطلوب برای چه کسی: برای معمار، برای جامعه، برای کارفرما، برای امروز، برای آینده و ...؟ مطلوبیت، در معماری که امری است معطوف به وضعیتی که هنوز نیامده است - آینده - ، در هر حال حکایت از نوعی کمبود، ضعف، نقصان و ... در »وضع موجود« دارد و به این اعتبار همواره حاوی »مسأله« است.

بنابراین پیوند معماری و زندگی، در گرو نگاه »مسألهمحور« به معماری است؛ در حالیکه رویکرد هنری، بدنبال »ابداع مسأله« جدید است - نمودار - .3 امّا برخی منتقدان، موضوع را معکوس میدانند: راجر اسکروتن، این نحوه نگرش به معماری را نوعی آورده فلسفه روشنگری به معماری میداند و آن را نفی میکند - ابتدای فصل دوم - Scruton,  1980؛ دو موضوع در مورد نقد وی درباره نگرش »مسألهمحور«به طرّاحی، قابل ارایه است: نخستین موضوع برمیگردد به نگرش »زیباشناسانه« به معماری - به معنایی که کیرکگور از زیباشناسی افاده میکند: لذتی مداوم و نو به نو - MacIntyre, 2006, 63؛ ساختار نهادی معماری هنری، براین اساس ممکن است نافی رویکرد مسأله پاسخ به طراحی باشد. اما چنانکه هریس بخوبی بحث کرده است،

رویکرد زیباشناسانه به هیچ وجه مساوی با ذات اصیل معماری نیست - رجوع به مقدمه کارستن هریس در اینباره . - Harries, 1998 اما امر دوم آن است که اسکروتن در نقد خود، در جستجوی یکپارچگی وجوه متعدد معماری است که به زعم وی، نه تنها در معماری بومی و سنّتی، بلکه در نظریات آلبرتی نیز ردپای آن دیده می شود؛ امّا اینکه »مسأله«تلقی کردن طراحی، لزوماً به معنای نفی همپیوندی باشد، جای سؤال است و حتی اگر چنین باشد، باید میان دو موضوع: یکپارچگی درونساختاری معماری و یکپارچگی انسانگرایانه-معماری، تمایز قایل شد؛ اگر اسکروتن با طرح بحث زیباشناسی، بدنبال امر اوّل باشد، بحث حاضر و سوگیری اخلاقی آن، .1 اگرچه بهسهولت میتوان دید که این آزادی، خود، ذهنیتی ساخته »نهاد - « تعریف - است و واقعیت بیرونی ندارد این موضوع در ادامه بهوضوح دیده خواهد شد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید