بخشی از مقاله

چکیده

اقبال و توجه به نظریههای ادبیای چون ساختارگرایی، هرمنوتیک مدرن، تبارشناسی و... امروزه چنان رایج است که تعداد بسیاری از مقالات و تحقیقات ادبی معاصر نام یکی از این نظریهها را در عنوان خود دارند؛ این پذیرش عمومی را حتی میتوان در مقالات و آثار اساتید سنتی - و نه تنها محققان جوان - نیز می-توان مشاهده کرد. این توجه به نظریه، البته نمیتواند بیدلیل باشد؛ ولی همیشه نیز چنین نیست که به کارگیری نظریهها، گره گشا بوده باشد و بسیار نیز پیش آمده و می آید که آنچه باید درمان باشد، خود درد میشود.چنین به نظر میرسد که آنچه انگیزه اصلی توجه به این نظریهها میباشد، توانایی و قابلیّت آنها در روشن ساختن زوایای پنهانی است که رویکرد سنتی - رویکردی که بزرگانی چون مینوی، قزوینی، اقبال و...آن را به کار بستهاند - ناتوان از نشان دادن آنهاست اما الف: نبود شناخت دقیق و درست نظریهها ب: بی-توجهی به بستر تاریخی و فرهنگی که این نظریهها در آن بالیده و شکل گرفتهاند پ: نادیده گرفتن واقعیت-ها ت: انتخاب نادرست نظریهها - نظریه ها متنوع و بسیارند و در نتیجه نمیتوان از یک نظریه برای هر موضوعی سود جست - ث: ناتوانی در ترکیب نظریهها، سبب میشود تا کاربرد آنها نه تنها سودی نداشته باشد بلکه خود دردی باشد در کنار دیگر دردها.

واژه های کلیدی: نظریههای، واقعیت، آسیب شناسی، تحقیقات معاصر، بسترهای تاریخی 

مقدمه:

تحقیقاتی که بر پایه مبانی نظری استوارند، پیشینه چندانی در غرب ندارند و قدمت آنها به زحمت به یکی دو قرن میرسد. دلیل آن هم این است که عمده این نظریهها مانند ساختارگرایی، تبارشناسی، هرمنوتیک مدرن، پدیدارشناسی و... در قرن بیستم و پس از افول پوزیتیویسم پدیدار شدهاند و نمایندگان و بنیانگذاران آن کسانی چون سوسور، استروس، هوسرل و...غالباً فلاسفه، زبان شناسنان و جامعهشناسان قرن مذکور میباشند. در ایران نیز عمر چنین تحقیقاتی به مراتب کمتر است؛ جدای از وارداتی بودن این نظریه-ها، حضور شخصیتهایسنّتگرایی چون فروزانفر، همایی و... در فضای دانشگاهی کمتر مجالی برای طرح چنین نظریههایی باقی میگذاشت. در بیرون از دانشگاه نیز هرچند فلسفه هستی هایدگر، اگزیستانسیالیسم سارتر، مارکسیسم و... طرفدارانی داشت، اما توجه به این نحلههای فلسفی نیز بیشتر به درونمایههای آنها چون اضطراب و آگاهی طبقاتی معطوف بود تا روشهای تحقیقاتی آنها.

با وجود این در یکی دو دهه اخیر کار از لونی دیگر شده است بدین معنی که به جای - یا در کنار - توجه به درونمایههای فلسفی این مکتبها، روششناسی آنها بیشتر مورد توجه قرار گرفته استمثلاً، اگر زمانی ایرانیانی که مخالف غرب بودند، به فلسفه هایدگر، به ویژه نگاه انتقادی او به تکنولوژی، توجه خاصی داشتند، حالا به روش او، پدیدارشناسی هرمنوتیکی، روی خوش نشان میدهند و سعی میکنند تا آن را چون ابزار تحقیق به کار گیرند - دهقانی، - 1388 تا بدین نحو به شناختی متفاوت و عمیقتر از برخی متون ادب فارسی، به ویژه شاخه عرفانی آن و شخصیتهایی چون عین القضات و حافظ دست یابند.

با این حال نمیتوان گفت جامعه دانشگاهی ما در پذیرش این نظریهها یکدست است؛ هنوز اساتیدی پیدا میشوند که نقدهایی جدی بر آن دارند؛ نقدهایی که بسیاری از آنها وارد است. همین مسأله سبب شده است تقابلی جدی میان آراء صاحبنظران ادبیات فارسی به وجود آید. گروهی بر این باورند که این نظریه-ها همچون هوایی تازهاند که قالب تحقیقات ادبی را جانی دوباره میبخشند و گروهی دیگر آن را عملی بیهوده میدانند که تنها با ذکر نامهایی چون پدیدارشناسی هرمنوتیک، ساختارگرایی تکوینی و... خوانندگان خود را مرعوب میسازند و طبلی میان تهی بیش نیستند. نگارنده این مقاله بر این باور است که توانایی و قابلیّت این نظریهها در روشن ساختن زوایای پنهان مانده آثار ادبی، اصلیترین دلیلی است که سبب شده است محققان امروزی آنها را بپذیرند؛ اما به دلایلی چون 

الف: نبود شناخت دقیق و درست نظریهها ب: بی-توجهی به بستر تاریخی و فرهنگی که این نظریهها در آن بالیده و شکل گرفتهاند پ: انتخاب نادرست نظریهها - نظریهها متنوع و بسیارند، در نتیجه نمیتوان از یک نظریه برای هر موضوعی سود جست - ت: ناتوانی در ترکیب نظریهها، سبب گردیده است تا کاربرد آنها به درستی انجام نشود و در نتیجه انتقادات فراوانی را بر انگیزد. در این مقاله تلاش بر آن است تا نخست به ذکر دلایلی پرداخته شود که توجه و به کارگیری نظریهها را امری ضروری میسازند و در ادامه نیز آسیب شناسی کاربرد نظریهها مورد توجه قرار میگیرد. بنابراین در آغاز به دلایلی پرداخته میشود که توجه و کاربرد نظریهها را گریزناپذیر میسازد. این دلایل را میتوان به دو دسته دلایل تئوریک و عملی تقسیم کرد.

الف - تئوریک: آنان که به نظریهها با دیده انکار و تردید مینگرند پیش از هر چیز باید بتوانند در نزاعی نظری و تئوریک بر باورمندان به کاربرد نظریهها پیروز شوند و این کار با توجه به پیشینه این بحث کار بسیار دشواری است؛ چرا که نتایج تحقیقات و مطالعات بر گریزناپذیری از نظریهها و تقدم آنها بر واقعیت گواهی میدهند.همزمان با آغاز عصر جدید - مدرن - در غرب این اندیشه رایج شد که شناخت جهان نه به واسطه کتاب مقدس و آموزههای کلیسا بلکه تنها از طریق مشاهده و تجربه امکان پذیر است. بررسی جزئیات از طریق مشاهده این اجازه را به مشاهدهگر میدهد تا »به یک حکم کلی که در همه افراد ]و پدیدهها[ مشترک است« - گندمی نصرآبادی، - 27 :1381 دست یابد و بر پایه آنها نظریهای مدون سازد. مشاهده و تجربه نیز زمانی پذیرفتنی بود که از لوث هرگونه پیشداوری و پیشفرضی رها باشد یابه تعبیری دیگر مشاهده کاملاً بی-طرف و خنثی باشد. پس اصلیترین شرطِصحّت یک تحقیق کنار نهادن پیشفرضهایی است که ممکن است مشاهده را فاسد سازد

. صورتبندی و بیان کلاسیک این مسأله را در آثار فرانسیس بیکن، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی، میتوان جستجو نمود. بیکن عواملی را که سبب فساد مشاهده میشوند، بت مینامید و آنها را به چهار دسته بتهای طایفه، بتهای غار، بتهای بازار و بتهای نمایشنامه تقسیم میکرد - جهانگیری، - 105 : 1385؛ به نظر او فیلسوف یا دانشمند زمانی میتوانست بر مشاهده بینقص خویش یقین داشته باشد که این بتها را پیشتر درهم شکسته باشد. این رویکرد خط تمایزی میان نظریه و مشاهده می-کشید و برای نظریه هیچ جایی در نظر نمیگرفت.»اساس فلسفه بازسازی منطقی علم این دعوی است که گزارشهای ماخوذ از مشاهده، مستقل از نظریه است. نظریه پردازان فلسفه علم رسمی فرض میکردند که میتوان صدق و کذب گزارشهای ماخوذ از مشاهده را بدون تمسک به عبارات مرتبه نظری معین کرد: فلسفه علم رسمی بر آن بود که عبارات مستقل

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید