بخشی از مقاله

چکیده

در نظر یونگ محتواي ناخوداگاه جمعی یا کهنالگوها بهشکل افسانه و اسطوره پدیدار میشوند که خود ناشناخته و ناپیدایند اماشکلبه رؤیا، افسانه و اسطوره تجلّی مییابند. از میان قهرمانان نمادین حماسههاي اساطیري دنیا، »اسطورهيقهرمان« درداستان ضحاك و فریدون دربخش اساطیري شاهنامهي فردوسی و نیز درداستان آدم وحواي بهشت گمشدهي میلتون، بهگونهاي شگفتانگیز بر چهارچوبهاي نقد اسطورهاي مبتنی بر دیدگاه یونگ و پیروانش، سنجشپذیر است. البته آنچه ارزش تطبیقی این دواسطوره را بیش از هر چیز آشکارمیسازد، تأویل تطبیقی قهرمانان آنها، به عنوان جلوههاي مختلف یک روان واحد بر پایهي نظریهي فراینددیت و مراحل رشد آن به سوي کمال شخصیت است.

کلیدواژهها: یونگ، اسطورهيقهرمان، فرایندفردیت، شاهنامه، بهشت گمشده

-1درآمد

جمع »صورت« با چنینمعنی« » ژرف           نیست ممکن جز زسلطانی شگرف - مثنوي، - 1393/3

براساس دیدگاه برخی از صاحبنظران، هنرحقیقی، زمانی پا به عرصهي وجود مینهد که احساس وادراك تجربهشدهي خالق اثر، به تمامی و به درستی به مخاطبش انتقال یابد. انجام این فرایند، تنها با وجود یک معنی یا محتواي خامِ اثر،بی هرگز قابل تصور نیست بلکه نیازمند بهرهیابی هنرمند از ابزارهاي ویژهي انتقال است - تولوستوي، - 57 :1382 تا از این رهگذر، احساس و اندیشهي بیدارشدهيخود را چونان مادهاي خام و اولیه، فرم - صورت - بخشد و بدین ترتیب، معنی - محتوا - را در دامان صورت اثرش بپروراند و ببالاندو اینگونه در انتقال و سرایت احساس و ادراکش به مخاطب بهکمال توفیق دست یابد .

شعر نیز بهعنوان اثري ادبی، یکی از مهمترین آثار هنري بهشمار میآید و بر طبق تعریف بالا، شاعر کسی است که بتواند با گزینش هنرسازههایی ویژه، پویایی و زندگی را در عوامل سازندهي شعرش به وجود آورد؛ به اثرش صورت ببخشد و از این راه محتوا و معناي احساس و اندیشهي بیدار خود را به مخاطبش منتقل کند؛ اینجا و از این چشمانداز است که معنی همان صورت است و صورت همان معنی. یعنی همانگونه که صورتگرایان روسی برآنند، محتوا در دامان صورت میپرورد، میبالد و به مخاطب سرایت میکند و بدینگونه تقابل دیرینهي » صورت« و »معنی« از میان برداشته میشود و یا به بیان دیگر، دو چشم انداز متفاوت از صورت و معنی که یکی صورت را بر معنی پیشی و برتري میدهد و دیگري معنی را بر صورت، همدیگر را کامل میکنند.

از میان شاعران بزرگ ادب پارسی، حکیم فردوسی در شاهنامه، حماسهيمنظومِ ملّی– اساطیري ایرانزمین، به ظرفترین و زیرکانهترین شیوهي ممکن، این دو چشمانداز متفاوت را در تکامل یکدیگر قرار دادهاست و با انتخاب هنرسازههایی مناسب و متناسب با نوع - ژانر - شعري حماسی در حماسهي اساطیري خود، سایر عوامل و اجزاي سازندهيشعرش را نیز به زندگی واداشته و در سطح کلان و کلّی، فرم - صورت - هنري بدان بخشیده است و بدین ترتیب از رهگذرِ صورت هنري شعرش، محتواي خام حماسی ذهن خود را به طریقی هنري و مخیل و اینبار چونان معنایی ثانویه در ذهن و جان مخاطبش میدمد و در یک کلام: صورت را با معنی دیدار و آمیزش میدهد. پیش از آنکه در بارهي این هنرسازههاي ویژه در شاهنامه و شیوهي دیدار صورت و معنی از طریق آنها، سخن بگوییم لازم است با تعاریف بنیادینی همچونادبی»ت«، »فرم - صورت - هنري« و »هنرسازه« آشنا شویم.

-2مبانی نظري

1-2ادبی-ت در تعریفادبی»ت»، گفته شده است:ادبی»ت، همان عاملی است کهماد»ه«ي ادبی را تبدیل بهیک»اثرادبی«میکند[...] و هنگامی آغاز میشود که» هنرسازه«ها-که هم شمارندبی و هم تقریباًمشترك در تمام آثار ادبی-از حالت آشنا و تکراري و غیر فعال خود به درآیند و به گونهاي خود را برخواننده آشکار کنند که خواننده تصور کند که این نخستین باراست که با این هنرسازهها روبهرو شدهاست« - شفیعیکدکنی، :1391 60 و. - 59 بنابراین توانمی گفت: ادبیت همان چیزي است که یک متن موجود در یک زبان را از دیگر متنهایی که ارزش ادبی ندارند، جدا میکند.

-2-2 فرم - صورت - تعریفی که در بالا از ادبیت بیان کردیم، تعریف »فرم« یا »صورت« هنري را نیز دربردارد چرا که فرم،حاصل همکاري متقابل اجزاي یک متن یا همان هنرسازههاست تا بدینوسیله، همهي این اجزاي سازنده در پرتو اجزا یا هنرسازههاي غالب و چشمگیر، زنده و پویا گردند .

-3-2 هنرسازه عواملی همچون وزن، قافیه، ردیف، تصویر، موسیقی کلمات، تشبیه، استعاره، کنایه، حذف بلاغی، تقدیمهاوهايتأخیربلاغی، تغییر هنريِ جايِ اجزاي جمله، جانشینکردن صفت بهجاي موصوف و هر نوع وسیلهايکه برساحت زیباییشناختی متن بیفزاید، همه، مصادیق هنرسازه هستند - همان: 150و - 149که به اهمیت جریان برهمکنش آنها در یک متن ادبی اشاره کردیم. در واقع هنرسازهها مواد اصلی پژوهشگران ادبیات بهشمار میروند و هرگونه نوآوري در حوزهي ساخت و صورت، در گسترهي گستردهي هنرسازه قرار دارد. به بیان دیگر، هرآنچه سبب انگیزش هنرسازههادربافت کلّی متن، خواه در سطح خُرد و خواه در سطح کلان گرددگونه،وبدینبهمتن، زندگی، پویایی و تشخّص ببخشد، در حقیقت به آن متن، ادبیت - شعریت - و ارزش هنري - شعري - بخشیدهاست چراکه تنها چنین متنی است کهاز صورت - فرم - و ساختی هنري برخوردار است .

و اما قلمرو عواملی که میتوانند سبب انگیزش هنرسازهها در یک متن شوند قلمروي گسترده است که ممکن است در حوزهي کلمه ویا در حوزهي چگونگی ارتباط کلمات با یکدیگر نمایان شود. این ارتباط نیز، خود میتواند با معماري موسیقایی زبان، تنوع در ساختارهاي نحوي و رتوریک ویا گزینش مایگانیها و وجه غالب پیوند یابد - همان،199و155و. - 115بدیهی است که همهي هنرسازهها، در زبانها و ادبیات فرهنگهاو ملّتهاي مختلف، یکسان و مشترك نیستند؛ بدینمعنی که ممکن است برخی از هنرسازهها در یک زبان وادبیات آن زبان وجود داشته و بسیار کارآمدگیرو باشندچشم و در زبان وادبیاتی دیگر یا اصلاً وجود نداشته و یا اهمیت کمتري داشته باشند.

این تفاوت در کاربرد هنرسازههاممکن است با تفاوت در نوع - ژانر - ادبی اثر ویا حتّی گونههاي متفاوت یک نوع ادبی ویا با تفاوت در گزینش وجوه غالب و مایگانیها نیز در ارتباط باشد. مثلاً در یک منظومهي حماسی ملّی و اساطیري، با توجه به نقش بسزاي اسطورهها، دو هنرسازهي »نماد« و »تشخیص« - و جاندارانگاري - ، هنرسازههایی چشم گیر و برجستهاند. در مقابل، در یک منظومهي حماسی مصنوع یا ادبی، با توجه به گسترهي گستردهتر اختیارات و ابتکارات شاعر در آفرینش داستان - داستانها - ، تنوع بیشتري در بهکارگیري هنرسازهها دیده شودمی . اما صرفنظراز گونههاي متفاوت حماسه، هنرسازههایی مانند»اغراق« و »تضاد« نیز وجود دارند که دروندپی با ماهیت و ذات حماسه، در همهي انواع آن از کاربردي چشمگیر و بسزا

برخودارند.

به طور کلّی می توان گفت رستاخیز و انگیزشی که شاعر حماسهسرا، با ایجاد »تناسب« میان هنرسازههایی ویژه و نوع ادبی حماسه از آن بهره مییابد، در سطح کلان متن، فرم کلان هنري به آن میبخشد که خود قابل جداسازي به فرمهاي کوچک و کوچک تر است. برخی از مهمترین هنرسازههاي همسان در بیشتر منظومههاي حماسی عبارتند از: نماد، تضاد و تشخیص - و جاندارانگاري - .

-3 بحث و تحلیل
-1-3 نماد
-1-1-3 تعریف نماد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید