بخشی از مقاله

نوذر پرنگ، شاعر دو مجموعه فرصت درویشان و آن سوی باد، اگرچه در هر دو منظومه خود عنان سخن را با توانمندی در دست گرفته و به فردیتی مستقل به لحاظ سبکی دست یافته اما حتی در میان ادبدوستان، آنچنانکه شایسته اشعار اوست، با اقبال مواجه نگشته است. فرصت درویشان نخستین منظومه شعری پرنگ، با فضایی تاریک و تصاویری وهم آلود، از شاعری سخن می گوید که در مسیر شناخت خویشتن به ناکامی رسیده و در تاریکی ناشناخته دنیای درون خویش فروغلتیده است. اما در منظومه دوم خواننده با فضایی کاملاً متفاوت روبهرو میشود؛ فضایی مملو از نور و روشنی که نشانگر اتحادی درونی و صلحی بیرونی است. برای بررسی و توضیح این گذار از دنیای ظلمت به دنیای نور، در این دو مجموعه به واکاوی کهنالگوها از دیدگاه روانکاوانه کارل گوستاو یونگ پرداخته شده است. در منظومه نخست، شاعر در آغاز مسیر شناخت قدم برمی دارد؛ برای ورود به دنیای تاریک و مبهم ناخودآگاه تلاش میکند و ناکام میماند. اما در منظومه دوم براساس درکی واقعی ازخویشتن، فرآیند فردیت را با موفقیت سپری کرده و به آرامشی درونی دست یافته است.

»تقی حاج آخوندی - 1385-1316 - « که اغلب آثار شعری او در دو مجموعه ی فرصت درویشان و آن سوی باد گردآوری شده است از سال 1330 با نام شاعرانه ی » نوذر پرنگ « در ادبیات معاصر شناخته شده است. مساله ای که به هنگام خواندن اشعار این شاعر، برای هر خواننده ای پیش میآید تفاوت فضای دو منظومه شعری اوست. تصاویر شعرهای منظومه ی اول - فرصت درویشان - ، بسیار ذهنی و تاریک و لبریز از تصاویر وحشت زاست. واژه های خون، رنگ سرخ، شب ومرگ با بسامد بسیار بالایی در این اشعار تکرار می شوند. اما در منظومه دوم - آن سوی باد - فضا کاملاً متفاوت است. وخواننده با تصاویری روشن و امید بخش روبرو میگردد.

در این پژوهش، دیگرگونی این دو فضای متفاوت اشعار نوذر، » سفری نمادین « تلقی می شود که از دنیای تاریکی آغاز شده و به سوی نور وروشنایی در حرکت است. برای توضیح وتفسیر این تحوّل شاعر، از کهن الگوی » فرایند فردیت « یونگ بهره برده شده است. چون فرآیند فردیت سفری نمادین است که راوی برای شناخت خویش آغاز می کند. مکاشفه ای که برای آگاهی یافتن از ابعاد تاریک ناخودآگاه آغاز می شود و قرار است به کشف خویشتن منجر شود و در نهایت فرد را به تعالی برساند. پس با استناد به این مهم در پژوهش حاضر به این سوال پاسخ داده میشود که چگونه میتوان این تحوّل وسفر از تاریکی به سوی امید و روشنی را با سفر نمادین فرایند فردیت یونگ توصیف وتفسیر کرد ؟

.2 مطالعات نظری

.کهنالگو1 کارل گوستاویونگ - 1875-1961 - 2 روانپزشک سوئیسی، ناخودآگاه را به دو گونه فردی و جمعی تقسیمبندی کرد. او ناخودآگاه جمعی 3 را میراثی از زندگی تاریخی گذشته می دانست و به شکلگیری آن از طریق وراثت معتقد بود میراثی از زندگی نیاکان و حتی از دورانی که بشر در مراحل حیوانی می زیسته است. یونگ معتقد بود ناخودآگاه فردی بخش اندکی از روان انسان را تشکیل می دهد و بخش بزرگ تر روان آدمی مربوط به مجموعه یافته ها و انباشته هایی است که جنبه همگانی دارد و ناخودآگاه جمعی نامیده می شود. این انباشته های ناخودآگاه جمعی محدود به تجربههای فردی انسان نیست بلکه از باورها و عواطفی تشکیل شده که از گذشته ها و پیشینیان به او رسیده است؛ به عبارتی دیگر می توان گفت: »در اعماق روان و در جایی که از آگاهی آدمی پنهان است، ناخودآگاه جمعی واقع شده که انباشتگاه دانش و تجربیات و تصاویر مربوط به کل نوع بشر است«

یونگ این لایه ناخودآگاه جمعی را عمیق تر از تمامی لایه های روان می داند. محتویات این لایه به هیچ فرد بهخصوصی تعلق ندارد و از آن تمامی افراد بشر است .و این تصاویر اولیه یا خاطرات جمعی و مشترک بشر را کهنالگو مینامد . کهن الگو، آرکیتایپ، سرنمون، صورت مثالی یا صور اساطیری را بهسختی می شود تعریف کرد یونگ در تعریف کهنالگو میگوید: »کهنالگو در واقع یک گرایش غریزی است... البته غرایز به وسیله خیال پردازی ها هم بروز می کنند و اغلب تنها به وسیله نمایه های نمادین حضور خود را آشکار می سازند و من همین بروز غرایز را کهن الگو نامیده ام«  او معتقد است:تصور» صورت مثالی، ناشی از مشاهده مکرر مثلاً اساطیر و قصه های پریان در ادبیات جهان است که دارای نقشهای معیناند و در همه جا ظاهر میشوند« در تعریف دیگری که آنتونیو مورنو از آرکی تایپ ارائه می دهد روشنگری بیشتری وجود دارد: »نوعی آمادگی جهت تولید پی در پی اندیشه های اساطیری یکسان و مشابه، گنجینه ای از روان جمعی، از اندیشه های جمعی، از آفرینندگی، راه و رسم اندیشیدن، احساس و تخیل کردن، که هر جا و هر زمان فارغ از سنت پدید میآیند«

تجربه ظهور کهن الگوها، تجربه ای خاص و ویژه است که بازنمود آن را در ادبیات به وضوح میتوان دید. مهم ترین کهن الگوهای یونگ، آنیما و آنیموس، سایه، نقاب و کهن الگوی ولادت مجدد هستند. این موتیف های تکرارشونده در آثار ادبی جهان قابل بازیابی اند و واکاوی آنها در یک متن ادبی به شناخت هرچه بیشتر متن یاری میرساند.  نقاب4 نقاب یا پرسونا یکی از انوع مشهور کهنالگوهای یونگ است. در اصل پرسونا نام نقابی بوده است که بازیگران رومی بر چهره می زدند تا نماینده نقشی مشخص و متمایز باشند. »در نظر یونگ نیز رفتار و کردار و صورتی که شخص در اجتماع به خود میگیرد و نشان میدهد، غیر از شخصیت واقعی ]اوست«[ - اردوبادی، بی تا: . - 47 از نظر یونگ وجود چنین نقش و نقابی برای زندگی اجتماعی و گروهی لازم است. یونگ معتقد است مردم اغلب نقش هایی را برای خود انتخاب می کنند که احساس می کنند بیشتر برازنده آنهاست اما این نقش ها هرگز نمیتوانند و نباید تمامیت وجود شخص را تشکیل دهند.

 سایه1 از دیگر کهن الگوهای مهم یونگ، سایه است. به اعتقاد یونگ، سایه قسمت پست شخصیت آدمی است. بخشی
از شخصیت انسان که با انتخاب آگاهانه او سازگاری ندارد. یونگ معتقد است روبهرویی با این بخش از شخصیت در خواب ها یا رؤیاها به شکل فردی هم جنس با بیننده رؤیاست. سایه آن بخش از روح آدمی ست که شخص قصد دارد آن را پنهان یا سرکوب کند - - Samuels, 1986: 138؛ چرا که بهلحاظ اجتماعی این بخش مورد پذیرش نیست و به عقیده یونگ ریشه های آن در نهایت به قلمرو اجداد حیوانی ما بازمی گردد. در حقیقت می توان گفت: »سایه همان شخص ترسناک و شروری است که اگر محتاط نبودیم و همه گرایش های نامطلوب خود را کنار نمیگذاشتیم بدکار و اهریمنصفتی چون او میشدیم« اساساً یونگ واژه سایه را از آن جهت برای این کهنالگو انتخاب کرده که این بخش تاریک شخصیت انسان مثل سایه همواره با اوست و همیشه آن بخش ناخواسته و دوست نداشتنی ماهیت روان را تشکیل می دهد. یونگ معتقد است هر چیز سه بعدی در جهانِ واقع، در برابر نور، سایه تولید می کند و انسان بدون سایه کامل نیست. او همچنین انسان را از سرکوب و واپسرانی سایه برحذر میدارد سایه شامل همه آرزوها و هیجاناتی است که نمی پذیریم و با معیارهای اجتماعی و شخصیت آرمانی ما سازگاری ندارد. همه چیزهایی که نمی خواهیم باشیم؛ بنابراین: »هر اندازه اجتماعی که ما در آن زندگی می کنیم بیشتر متعصب و مقید باشد سایه ما وسیعتر خواهد بود.« 

 آنیما2 یونگ معتقد بود فقط مواجه شدن با سایه نیست که سبب بروز مسائل اخلاقی می شود، شخصیت دیگری نیز در پشت سایه وجود دارد که شخص باید با آن روبه رو شود و مواجه شدن با آن اغلب موجب بروز مشکلاتی جدید می گردد. یونگ این شخصیت را که تصویری مردانه و زنانه است، آنیما و آنیموس می نامد. یونگ عنصر مادینه روان مرد را آنیما و عنصر نرینه روان زن را آنیموس مینامد. او درباره ویژگیهای آنیما میگوید:

»آنیما کیفیتی لازمان دارد، او اغلب جوان دیده می شود هرچند که همیشه آثار سال ها تجربه و استنباط در ورای وی موجود هستند. آنیما خردمند است ولیکن نه چندان دهشت انگیز از این لحاظ چنین به نظر میرسد که چیزی معنی دار به او پیوسته است معرفتی رمزی یا فردی پنهانی. وی همواره با خاک یا آب ارتباط دارد و ممکن است دارای نیروی عظیمی باشد«

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید