بخشی از مقاله
چکیده
پژوهش حاضر به بررسی رابطه بین درک بازار و راهبردهای تجاری شرکتهای پذیرفته شده بورس اوراق بهادار تهران پرداخته است.استفاده ازراهبردهای تجاری از ابزارهای مؤثری تلقی میشود که میتواند به وسیلهی مدیران جهت افزایش سود اقتصادی شرکت، جذب سرمایهگذاران وافزایش ارزش سهام در بازارسرمایه به کارگرفته شود. در راستای هدف پژوهش، جامعه آماری کلیه شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران بود که دریک دوره زمانی6 ساله - سالهای - 1388 -1393درنظرگرفته شد. در نهایت58شرکت واجد شرایط در این مطالعه انتخاب شدند. آزمون فرضیات پژوهش با استفاده از نرم افزارهایEVIEWS وSPSS انجام شده است.
یافتههای پژوهش نشان ازعدم وجودرابطه معناداربین نسبت کیو توبین و راهبردهای تدافعی و تهاجمی در شرکتها دارد. همچنین تفاوت معناداری بین میانگین کیوتوبین درشرکتهایی که راهبرد تدافعی دارند باشرکتهایی که راهبرد تهاجمی دارند، وجود ندارد. شاید بتوان گفت رکود اقتصادی فراگیر در دوره زمانی پژوهش، در عدم رابطه درک بازار و بیتفاوتی راهبردهای تجاری شرکتهای بورس اوراق بهادار تهران بی تاثیر نبوده است.
-1 مقدمه شرکتها برای ارتقای سهم بازار و در نهایت افزایش قیمت سهام در بازار از راهبردهای تجاری بهره میبرند. تریپاتی - 2006 - ، راهبردها را به عنوان عنصری میداند که تأثیر مستقیم بر عملکرد شرکت دارند. بازار نیز که چشم خود را بر عملکرد شرکت دوخته است تا بر اساس آن قیمت سهام شرکت را مشخص نماید به طور غیرمستقیم از راهبردهای تجاری تأثیر میپذیرد. این جاست که برای ذینفعان خارج از شرکت مانند اعتباردهندگان و سرمایهگذاران راهبردهای تجاری حائز اهمیت میشود که شرکت به چه سمت و سویی در پیش است.
اگر بازار سرمایه نسبت به راهبردهای تجاری حساس شود و نسبت به آن با آگاهی برخورد کند، نشان میدهد که بازارسرمایه، راهبردهای تجاری را درک کرده است و این یک ارزش مثبت برای تعیین راهبردهای تجاری میباشد. شرکتهایی که در اندیشهی ارتقای کارایی و اثربخشی در بازارهای جهانی هستند مدیران واحدهای اقتصادی را به تولید محصولاتی با کیفیت بالا، ارائه خدمات مطلوب به مشتریان و در نهایت کاستن از هزینه تمامشده کالا و خدمات ترغیب مینمایند. به همین دلیل آنها ناگزیرند از راهبردهای تجاری که هدف آن دستیابی شرکت به موقعیت رقابتی پایدار و در نتیجه موفقیت مستمر شرکت میباشد، استفاده نمایند. در این راستا این مطالعه در پی یافتن تأثیر درک بازار از راهبردهای تجاری شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران میباشد.
-2 ادبیات و پیشینه پژوهش هدف مدیریت راهبردی دستیابی شرکت به موقعیت رقابتی پایدار و در نتیجه موفقیت مستمر شرکت میباشد. راهبرد کسب و کار معمولاً در سطح محصولات یا واحد تجاری راهبردی اجرا میشود و بر بهبود موقعیت رقابتی کالاها و خدمات شرکت در یک صنعت خاص یا یک بخشی از بازار خاص تأکید دارد. دو چارچوب رایج و حاکم برای راهبردهای کسب و کار عبارتند از طبقهبندی مایلز و اسنو که بر نرخ تمایل به تغییر محصول بازار تمرکز دارد و طبقهبندی مایکل پورتر که بر مشتریان و رقبا تمرکز دارد.
راهبردهای عمومی پورتر - 1988 - در حوزه رقابت بیان میدارد که یک شرکت باید از میان رقابت به عنوان تولیدکنندهای با کمترین هزینه در صنعت خود -راهبرد رهبری هزینه- یا رقابت از طریق تولید محصولات ممتاز و بینظیر از حیث کیفیت، ویژگیهای عینی محصول و مجموعه خدمات مرتبط با آن -راهبرد تمایز محصول- و توجه بر محصولات و خدمات خاص که نیازهای گروه کوچکی از مصرفکنندگان تأمین شود - راهبرد تمرکز- یکی را برگزیند. پورتر تأکید کرد که ماهیت راهبردتجاری یک شرکت، دلالت بر توانایی آن شرکت در انتخاب درست و سنجیدهی مجموعهای از فعالیت ها دارد که ترکیبی کم نظیر از ارزش و مطلوبیت را به مشتریان ارائه می دهد.
اما مایلز و اسنو - 1978 - ضمن تحقیق در مورد انواع سازمانهای مختلف دریافتند که سازمانها به منظور کاهش تاثیرپذیری منفی از محیط و افزایش بهرهمندی از فرصتها،عمدتاً از یکی از چهار نوع راهبرد تطبیقی استفاده میکنند. ایشان سازمانها را برحسب نوع راهبرد تطابقی شان با چهار نام مدافعان، مهاجمان، تحلیل گران و منفعلان خواندند. مدافعان و مهاجمان در دو سر طیف راهبردهای احتمالی جای می گیرند. تحلیلگران در جایی میان مدافعان و مهاجمان قرار می گیرند و بخشی از خصوصیات هر یک از آن دو گونه سازمان را به نمایش میگذارند، به عبارتی تحلیلگران حالتی دو رگه را دارند. اما منفعلان با سایرین متفاوت اند.
به نظر میرسد که سازمانهای واکنشگر نمی توانند فقط از یکی از انواع راهبردها تبعیت کنند و ناگزیر پس از وقوع هر نوع رویداد منفعلانه نسبت به آن واکنش نشان می دهند - رحمان سرشت،. - 1377 در این پژوهش بر دو راهبرد اصلی مدافعان و مهاجمان که در دو سر طیف قرار دارند، تاکید شده است. سازمان مدافع؛ سازمانی با ثبات است که مسئله کارآفرینی خود را با هدفگیری قلمروی ثابت و محدود حل می کنند. آنها برای کسب موقعیتی مسلط در قسمت محدودی از بازار تلاش میکنند و مجموعه محدودی از محصولات به سمت بخش محدودی از کل بازار هدایت میشوند. آنها معمولا با تکیه بر قیمت، کیفیت و یا هر دو عامل، رقابت میکنند و تلاش خود را در جهت رضایت مشتریان خاصی مصروف میدارند.
در واقع سطح قلمرو را کاهش داده وترجیحاً با تسلط عمیق در آن نفوذ می کنند. آنهاغالباً توجهی به تولید محصولات جدید نشان نمی دهند زیرا مدیران آنهامعمولاً درونگرا هستند و با دنیای بیرون از قلمرو فعالیتهای خود تماس چندانی ندارند. آنها را همواره یک خطر اساسی تهدید میکند. آن خطر از احتمال وقوع تغییر ناگهانی در بازار خاص و ناتوانی آنها در پاسخگویی سریع به آن دگرگونی ناشی میشود - رحمان سرشت،. - 1377