بخشی از مقاله
چكيده
پژوهش حاضر با هدف مطالعه ميزان سلامت رواني در كارمندان اداره بهزيستي شهر نيشابور انجام شده است كه جامعه آماري اين پژوهش را كليه كارمندان زن و مرد اداره بهزيستي شهر نيشابور با حجم 36 نفر تشكيل مي دهند كه از اين افراد تعداد 31 نفر با محقق در اجراي آزمون سلامت عومي GHQ و پرسشنامه محقق ساخته همراه آن همكاري نموده اند اين تحقيق از انواع زمينه يابي و با هدف بررسي يك فرضيه و چهار سوال تحقيقي انجام گرفت كه داده هاي آماري با
استفاده از نرم افزار آماري SPSS با درجه آزادي 95% مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت پس از تجزيه و تحليل داده هاي آماري نتايج بدست آمده در پاسخ به فرضيه و سوالات تحقيق به اين ترتيب مشخص شده است كه ميزان سلامت رواني در مردان بيشتر از زنان است و بين سلامت رواني و سن كارمندان رابطه معني داري وجود ندارد همچنين نتايج گوياي اين مطلب است كه نوع اشتغال در كارمندان در ميزان سلامت رواني آنها تأثير گذار نيست و وجود گروههاي مختلف فعاليتي در اداره بهزيستي تأثيري در ميزان سلامت رواني كارمندان ندارد و بالاخره اين كه بين سلامت رواني و سنوات كاري كارمندان بهزيستي رابطه معني داري وجود ندارد.
فصل اول
كليات
1-1 مقدمه
«اگر سلامتي رواني انسانها مهمتز از سلامتي جسمي آنها نباشد لااقل هم سطح آن خواهد بود» (مطهري)
از آغاز پيداش انسان همواره مسأله سلامتي او نيز مطرح بوده است.
اما عموما بعد جسماني او نيز در نظر گرفته مي شود و كمتر كسي است كه به بعد رواني آن نيز اهميت بدهد. در حاليكه به تعريف سازمان بهداشت جهاني «سلامتي تنها نبود نقص عضو يا نبود بيماري نيست بلكه حالت كامل رفاه جسمي رواني است».ت (گنجي 1376)
براي اينكه سلامت جسمي و رواني يك جامعه را بررسي كنيم نمي توانيم تمامي افراد آن جامعه را ارزيابي كنيم بلكه از نمونه گيري از جامعه مورد نظر استفاده كرده و نتايج را به جمعيت مبنا تعميم مي دهيم. به همين خاطر وارد قلمرو علمي شده ايم كه «همه گير شناسي» نام دارد. و آن علمي است كه تمامي جنبه ها و رويدادها و حالات مختلف تندرستي جامعه را در بر مي گيرد. متأسفانه با توجه به اهميت بالاي همه گير شناسي بيماريهاي رواني به خصوص همه گير شناسي در ارتباط با سازمانها و نهادهاي دولتي و خصوصي ، اين نوع مطالعات در ايران كمتر انجام پذيرفته است كه عوامل بسياري از قبيل وقت گير بودن، زحمت زياد، داشتن هزينه هاي سنگين مطالعاتي، و از طرف ديگر عدم سناخت كافي نسبت به اختلالهاي رواني عوارض و پيامدهاي آن بر روي افراد خانواده و اجتماع در اين بابت تأثير گزار بوده است.
در بحث راجع به سلامت رواني عوامل متعددي هستند كه مي توانند بر ميزان سلامت رواني تأثير گذار باشند. مثلاً : عواملي همچون سن، جنس، نوع اشتغال و طبقه اجتماعي- اقتصادي را مي توان نام برد. كه ما در اين تحقيق به بررسي بعضي از اين عوامل مي پردازيم.
با اميد اين كه دست اندر كاران مسادل بهداشتي و بخش درمان و آموزش پزشكي امكا
نات و سرمايه اي لازم در اين زمينه مبذل دارند تا شاهد انجام پژوهشهاي بيشتري در مورد سلامت رواني در مركز مختلف باشيم.
1-2 بيان مسئله
بيماري هاي رواني از بدو پيدايش بشر وجود داشته و هيچ فردي در مقابل آن مصونيت ندارد، و اين خطري است كه بشر را تهديد مي كند. عدم سازش و وجود اختلالات رفتار در جوامع انساني بسيار مشهور و فراوان است. در هر طبقه و صنفي و هر گروه و جمعي اشخاص نامتعادلي زندگي مي كنند.
بنابراين در مورد همه افراد اعم از كارگر، دانش پژوه ، پزشك و مهندس زارع، استاد دانشگاه و … خطر ابتلا و ناراحتي هاي رواني وجود دارد. به عبارت ديگر هيچ انساني در مقابل اين امراض مصونيت ندارد. (شاملو 1380)
اين موضوع براي كساني كه ارتباط نزديكي با معلولان جسمي و ذهني دارند و يا كساني كه در مؤسسات نگهداري از بيماران رواني كار ميك نند، اهميت بيشتري پيدا مي كنند.
ادارات بهزيستي از جمله مؤسساتي است كه كاركنان شاغل در آن داراي يك ارتباط متقابل چه بصورت مستقيم يا غير مستقيم با معلولان جسمي و ذهني و حتي بيماران رواني هستند كه اين امر باعث ايجاد استرس و اضطراب در كاركنان بهزيستي مي شود و بدين ترتيب محيط كاري در بهزيستي حالتي تنش زا پيدا مي كند.
با چنين وضعيتي مقامات دولتي و مديران ارشد چنين سازمانهايي لازم است، توجه خاصي به وضعيت بهداشت رواني كاركنان خود داشته باشند. ميزان سلامت رواني كاركنان را مورد بررسي قرار دهند و به نتايج حاصله توجه خاصي داشته باشند با ارائه و تنظيم برنامه هاي جديدتر و ايجاد تغييراتي در محيط ، ميزان و شرايط كاري در بهزيستي در جهت بهبود سلامت رواني كاركنان خود
علي الخصوص زنان داشته باشند.چرا كه زنان شاغل در بهزيستي، هم در منزل و هم در محيط كاري وظيفه اي سنگين را به دوش مي كشند و به دليل دوم اينكه تمام تحقيقات گذشته خارجي همچون مطالعات نيوهاون، مانهاتان وتحقيقات داخلي كه توسط باش و بهادرخان و ديگر افراد در
زمينه همه گير شناسي بيماريهاي رواني انجام شده است بر اين امر تأكيد داشته است كه سلامت رواني وابسته به جنسيت است و همواره ميزان سلامت رواني در زنان كمتر از مردان بوده است.
منظور از سلامت رواني همان احساس رضايت و بهبود رواني و تطابق كافي اجتماعي با موازين مورد قبول هر جامعه مي باشد. (فرهنگ روانپزشكي كمپل – پورافكاري 1373)
همچنين در فرهنگ روانشناسي لاروس سلامت رواني را استعداد رواني براي هماهنگ و خوشايند و مؤثير كردن كار براي موقعيتهاي دشوار و توانايي داشتن تعريف كرده است.
اما هنوز مشخص نشده است كه :
آيا سلامت رواني بر متغيرهاي ديگر نيز وابسته است؟
آيا متغير هايي همچون سن، اشتغال، نوع فعاليت، سنوات كاري و … در ميزان سلامت رواني چنين كاركناني تأثير گذار هستند يا خير؟
البته بسيار واضح است كه دانستن ميزان شيوع و عوامل ايجاد كننده اين آسيبها در سنين و جنسهاي مختلف مي تواند اطلاعات مفيدي را براي برنامه ريزيهاي بلند مدت و كوتاه مدت در اختيار قرار دهد و با تدابير قابل اتخاذ بر اساس اين اطلاعات مي توان از بسياري از مشكلات جلوگيري كرده و در كاهش هزينه هاي مروبط مؤثر باشد.
1-3 اهميت و ضرورت تحقيق
اگر نگاهي به آمار و ارقام شيوع بيماريهاي رواني در كشورهاي مختلف و پژوهشهاي بسيار اندكي كه در ايران انجام گرفته بيندازيم، اهميت اين پژوهش آشكار تر مي شود.
ساتر لويس (1993) در كنفرانس جهاني حقوق بشر تعداد بيماران رواني را در سرتاسر جهان بيش از نيم ميليارد نفر گزارش كرد كه تقريبا نيمي از اين بيماران از خدمات بهداشتي و درمان لازم محروم بوده اند.
سازمان بهداشت جهاني در سال (1993) شايعترين بيماري هاي رواني را در سرتاسر جهان به ترتيب ، افسردگي، اضطراب و بيماري هاي رواني تني معرفي نموده است (فخريان فولادي 1375) . در ايران پژوهشهاي در زمينه همه گير شناسي بيماري هاي رواني انجام شده بطور مثال: در پژوهشي كه توسط باش و همكاران در سال (1342) انجام گرفت شيوع اين بيماري در افراد بالاي 5 سال 9/11 درصد گزارش شد. در پژوهشي كه توسط بهادرخان در سال (1372) انجام گرفت. شيوع كلي بيماريها 6/16 درصد گزارش شد در پژوهشي كه در مناطق شهري و روستايي كشور در سال (1378) انجام گرفت، شيوع كلي بيماري هاي رواني را 21 درصد نشان داده كه شيوع بيماري در زنان بيشتر از مردان است با دقت در نتايج تحقيقات گذشته كه شيوع بيماريهاي رواني در اجتماع را در سطح بالاي نشان مي دهند و با ذكر اين نكته كه افراد شاغل در ادارات و سازمانها، جمعيت كثيري از جوامع شهري را تشكيل مي دهند. اين ضرورت احساس مي شود كه پژوهشي در زمينه بررسي سلامت روان و ارتباط آن با اشتغال در سازمان و ادارات انجام پذيرد.
تا ضمن پاسخگويي به سوالات محقق بتوانيم به شناسايي عوامل خطر زايي كه سلامت روان كارمندان را تهديد مي كنند پرداخته، در جهت رفع موانع و مشكلات قدم برداشته آموزشهاي لازم را انجام دهيم، و در كل اقدامات پيشگيرانه را در جهت كاهش ميزان بروز بيماري هاي رواني در سطح اجتماع و متقابلاً در سطح ادارت و سازمانها برداشته و سطح سلامت روان را در اين قشر از جامعه افزايش داده . در جهت رشد و شكوفايي هر چه بيشتر اجتماع قدم برداريم.
1-4 اهداف تحقيق
هدف كلي
هدف اصلي از انجام اين تحقيق بررسي ميزان سلامت رواني كليه افرادي است كه در اداره بهزيستي شهر نيشابور مشغول به فعاليت هستند.
1-4-1 اهداف جزئي
1. بررسي تفاوت دو جنس در سلامت روان.
2. بررسي رابطه سن درسلامت روان.
3. بررسي تفاوت اشتغال در سلامت روان.
4. بررسي تفاوت سلامت روان با نوع فعاليت.
5. بررسي رابطه سلامت روان با سنوات كاري.
1-5 فرضيه و سوالات تحقيق
فرضيه تحقيق
ميزان سلامت رواني در كارمندان مرد بيشتر از كارمندان زن است.
سوال تحقيق
1. آيا بين سلامت رواني كارمندان با سن آنها رابطه معني داري وجود دارد؟
2. آيا بين سلامت رواني كارمندان رسمي و پيماني و شركتي تفاوت معني داري جود دارد؟
3. آيا تفاوت معني داري در ميزان سلامت رواني افرادي كه فعاليت حمايتي اجتماعي، توان بخشي، اداري و خدماتي انجام مي دهند وجود دارد يا خير؟
4. آيا بين ميزان سلامت رواني و سنوات كاري كارمندان رابطه معني داري وجود دارد؟
1-6 متغيرهاي تحقيق
در اين بررسي متغيرهاي تحقيق بر اساس فرضيه و سوالات تحقيق مشخص شده اند.
در فرضيه تحقيق:
متغير وابسته- سلامت رواني متغيير مستقل- جنسبت
در سوال اول:
متغير وابسته : سلامت رواني. متغير مستقل : سن.
سوال دوم:
متغير وابسته: سلامت رواني. متفير مستقل: نوع اشتغال
سوال سوم:
متغير وابسته: سلامت رواني. متغير مستقل: نوع فعاليت.
سوال چهارم:
متغير وابسته: سلامت رواني. متغير مستقل: سنوات كاري.
متغير مزاحم: ميزان درآمد، تعداد فرزندان ، طبقه اقتصادي ، نوع مدرك تحصيلي، سطح تحصيلات، ميزان رضايت از زندگي.
1-7 تعاريف عملياتي و مفهومي
سلامتي رواني (Mental health)
فرهنگ روانپزشكي كمپبل اين اصطلاح را احساس رضايت وبهبود رواني و تطابق كافي اجتماعي با موازين مورد قبول هر جامعه تعريف كرده است(پورافكاري 1373)
فرهنگ بزرگ روانشناسي لاروس سلامت روان را «استعداد روان براي هماهنگ خوشايند و مؤثر كردن » براي موقعيتهاي دشوار، انعطاف پذير بودن و براي بازيابي تعادل خود «توانايي داشتن» تعريف كرده است. (گنجي 1376)
در اين پژوهش كسي داراي سلامت روان است كه در آزمون سلامت عمومي نمره بيشتر از 24 كسب كرده باشد.
فعاليت توانبخشي
توان بخشي استفاده از انواع فيزيوتراپي همراه با تعديل رواني اجتماعي و بازآموزي حرفه اي در تلاش براي كسب حداكثر عملكرد و انطباق و آماده سازي جسمي رواني، اجتماعي و حرفه اي براي غني ترين زندگي ممكن كه مطابق توانائي و ناتوانائي هاي او است.(پورافكاري 1373)
در اين پژوهش منظور از توان بخشي فعاليتي است كه در اداره بهزيستي در جهت 1- بهبود جسمي بيماران انجام شود 2-بيمار را به استفاده از حداكثر توانائي هاي خود قادر سازد و بالاخره تعديلي رضايت بخش در روابط شخصي و اجتماعي بيمار بوجود آورد تا بتواند بعنوان عضو مفيدي در جامعه فعاليت كند.
فعاليت حمايتي اجتماعي
به فعاليتي كه در جهت تحقق كليه طرح ها و برنامه هاي مصوب سازمان بهزيستي در جهت حمايت از خانواده هاي تحت پوشش، مبارزه با فقر، توزيع مايحتاج اوليه خانواده هاي نيازمند، اعطاي وام به افراد تحت پوشش، ارائه مشاوره هاي تخصصي و غيره … مي باشد.
كارمندان رسمي: به فردي مي گويند كه براساس حكم كارگزيني بعنوان كارمند رسمي شناخته مي شود.
كارمند شركتي: به افرادي كه از طرف يك شخص مشخص به نهادها و سازمانهاي ديگر جهت ارائه خدمات معرفي مي شوند و در آنجا به ارائه خدمات مي پردازند.
فعاليتهاي خدماتي (مشاغل كم خطر)
افرادي كه براساس حكم كارگزيني به ارائه خدمات به ديگر بخشهاي سازمان مي پردازند. مشاغل كم خطر با مشاغل خدماتي به افرادي همچون: آبدارچي، منشي، تلفنچي، نگهبا
فعاليت هاي اداري و حسابرسي
به فعاليتهايي اطلاق مي شود كه افراد شاغل در آن فعاليت حمايتي اجتماعي توان بخشي و خدماتي نمي پردازند بلكه تنها به انجام اموري اداري و حسابداري مي پردازند و افرادي همچون رئيس، معاون، حسابداران و كارمندان دبيرخانه را شامل مي شود.
فصل دوم
پيشينه تحقيق و پايه هاي نظري
2-1 پيشينه نظري تحقيق
2-1-1 مفهوم سلامت روان
Mental healt : فرهنگ روانپزشكي كمپل اين اصطلاح را در احساس رضايت بهبود رواني و تطابق كافي اجتماعي با موازين مورد قبول هر جامعه تعريف كرده است.(پورافكاري 1373)
اما براي اين اصطلاح از سوي صاحب نظران تعاريف ارائه شده است بطور مثال:
كارل منينجر : سلامت روان را سازش فرد با جهان اطرافش با حداكثر امكان به طوري كه باعث شادي و برداشت مفيد و مؤثر گردد، تعريف مي كند.
واستون : رفتارهاي عادي را كه از سوي افراد عادي سر مي زند را نشانه اي از سلامت رواني مي داند.
كينز برگ : سلامت روان را تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط به ويژه در سه فضاي مهم زندگي، عشق ، كار و تفريح مي داند. به نظر وي استعداد يافتن در ادامه كار، داشتن محيط خانوادگي خردسند، فرار از مسائلي كه با قانون درگيري دارد، لذت بردن از زندگي و استفاده درست از فرصتها ملاك تعادل و سلامت روان است. (ميلاني فر 1370)
سازمان بهداشت جهاني سلامت روان چنين تعريف مي كند«سلامت رواني در درون مفهوم كلي بهداشت جاي مي گيرد و سلامت رواني يعني توانايي كامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي رواني و جسمي بهداشت تنها نبود بيماري با عقب ماندگي نيست (حمزه گنجي 1376)
انجمن كانادايي بهداشت رواني سلامت روان را در سه قسمت تعريف كرده است:
1- نگرشهاي مربوط به خود: كه مواردي همچون: تسلط بر هيجانهاي خود، آگاهي از ضعفهاي خود و رضايت از خوشيها را شامل مي شود.
2- نگرشهاي مربوط به ديگران: كه علاقه به دوستيهاي طولاني و صميمي، احساس تعلق به يك گروه، احساس مسوليت در مقابل محيط انساني و مادي جزئي از آن نام برد:
3- نگرشهاي مربوط به زندگي: كه پذيرش مسوليتها، ذوق توسعه امكانات و علايق خود ، توانايي اخذ تصميم و ذوق خوب كار كردن را شامل مي شود.
به نظر مي رسد كه هر تعريف گوشه هايي از واقعيت را به همراه دارد و تعريف هاي سازمان جهاني بهداشت و انجمن بهداشت رواني كانادا جامعتر باشد.(احمدون 1382)
2-1-2 تاريخچه سلامت و روان در جهان
مسئله بيماريهاي رواني و سلامت روان يكي از مسائلي است كه از زمان پيدايش بشر وجود داشته و هميشه مورد توجه قرار گرفته است. اين مسئله از زماني كه بشريت زندگي اجتماعي را شروع كرد بيشتر نمايان شده است. (ميلاني فر 1370)
در طول تاريخ براي بيماري هاي رواني نامهاي مختلفي ذكر شده و تا قبل از ميلاد مسيح رفتار جنون آميز به عنوان تنبيهي بود كه در مقابل توهين به خدايان صورت مي گرفت و همچنين واژ
ه جن زده در مورد اين بيماران تاريخ كهن دارد كه براي درمان آن از سحر و جادو استفاده مي شده كه هنوز هم اين نگرش غلط در بسياري از كشورهاي و بخصوص مناطق روستايي وجود دارد.(فخريان، فولادي 1375)
در زمينه درمان بيماريهاي رواني و اعتقاد به مباني عضوي بيماريهاي رواني قديمي ترين اطلاعاتي كه در دست است مربوط به تمدن قديم مصر و دوران ايمهوتپ مصري است كه به عنوان مظهر حرفه پزشكي در دو هزار سال قبل از بقراط شناخته مي شود.
اما اولين پزشكي كه به طبيعت آدمي و بيماريهاي رواني از ديدگاه علمي نگريست و در حقيقت او را بايد پدر علم پزشكي به حساب آورد بقراط (377-460 ق-م) بود. (محرري 1373)
بقراط بيماريهاي رواني را ناشي از عدم تعادل اخطاط چهارگانه (سودا، صفرا، خون، بلغم) مي دانست.
او مغز را به عنوان عامل هوشياري و مهمترين عضو بدن مي دانست و حملات صرع را علت آسيب مغزي مي دانست. او همچنين درباره افسردگي، حالات گم گشتگي، ترسهاي غير منطقي روان پريشي و هيستري مطالبي نگاشته است.(فخريان، فولادي 1375)
در مورد نظريات بقراط بايد گفت كه او به طور كلي از دخالت دادن جن و جن شناسي در امر پزشكي خود را به دور مي داشت. و در زمينه بيماريهاي رواني به گفته فيثاغورت كه مغز را مركز فرماندهي و مسئول خوشي ها و ناخوشي ها مي دانست صحه گذاشت. افلاطون (347-429 ق.م) بدين موضوع توجه كرده بود كه رفتار بشريت تأثير و نتيجه احتياجات جسماني و غرائز اوست. ارسطو در دنباله نظريه بقراط درباره اخلاط چهارگانه براي هر كدام از آنها يك سلسله ويژگيهاي رواني قايل مي شد و بالاخره جالينوس با توجه به فرضيه هاي كه درباره علم تشريح وضع نمود بدين نكته رسيد كه بيماري دماغ موجب بروز اختلال و يا بيماري هاي رواني است.
بالاخره با مرگ جالينوس در سال 201 ميلادي روزگار تيره و تار علم امراض دماغي آغاز گرديد و نظريات بقراط و پيروان او در يونان و روم كه در حقيقت بسياري از نظريات امروزي ما در باره ناخوشي ها رواني پيش بيني كرده بود در ميان ابرهاي سياه موهومات و خرافات ناپديد كرد و بيشتر پزشكان دوباره به روشهاي جن گيري و طلسم و مانند آن بازگشتند. اين امر در تمام قرون وسطي ادامه داشت تا اينكه از اواخر قرن 15 ميلادي جنبشهاي افشاگرانه بر عليه جن و جن گيري و جادو و طلسم بوسيله باراكوس (1541-1493 م) جان وير (1588-1515 م) و ويرجينيا اسكات (1599-1538 م) آغاز و به دنبال آن اكتشافات و پيشرفتهاي علمي روشنگر همه جنبه هاي پزشكي از جمله روانپزشكي گرديد (محررّي، 1376)
در ادامه همين تلاشها در قرن 17 ارتباط بين جسم و روان و محل اين ارتباط در سلسله اعصاب مورد بحث قرار گرفت و در كارت و مالپكي و … مراكزي براي اين ارتباط تعيين كردند.
دراواخر 18 و در اوايل قرن 19 مي توان از كارهاي فليپ پنيل در فرانسه (1826-1745) ويليام توك در انگليس، ون سنزو كيارگي در ايتاليا و بنيامين راش و دورتي ديكس (1884-1802) در آمريكا. در درمان بيماران رواني و رهايي آنها از بند و غل و زنجير تلاش نمودند، نام برد. (ميلاني فر ، 1370)
در قرن بيستم افرادي چون فرويد، ادلر، آليس و يونگ و … به ارائه نظرات و ديدگاههاي مختلف درباره علت بيماريهاي رواني پرداختند.
فرويد انسان سالم را كسي مي داند كه مراحل رشد جنبي را با موفقيت گذرانده باشد و سلامت رواني را نشاي از تعادل و هماهنگي بين نهاد، من و من برتر و همچنين سطوح خودآگاهي و ناخودآگاهي مي داند و بهم خوردگي اين تعادل را بيماري تلقي مي كند.
آدلر بيماري رواني را تلاش براي رهايي از تمام محدوديتهاي جامعه مي داند. تلاشي كه به علت يأس ، احساس حقارت، قصور در يادگيري، همچنين به خاطر ادراكها و تصورات منحرف بوجود مي آيد.(فخريان، فولادي 1375)
آليس كه روان درمانگر معاصراست علت بيماري را ناشي از تصورات نادرست مي داند. و كسي را سالم مي داند كه افكار صحيح را جانشين تفكرات نادرست نمايد.
همين ارائه تئوريهاي مختلف درباره روانكاوي، روانپزشكي، ديناميك، ژنتيك، بيولوژي، ارتباط جسم و روان ، تئوريهاي سرشتي، مطالعه اثرات الكترو شوك و عمل جراحي مغز در بعضي از بيماريهاي رواني بر اهميت توجه به بيماري هاي رواني و درمان آن افزود و باعث شد كه در سال 1930 اولين كنكره بين المللي بهداشت رواني با مشاركت نمايندگان پنجاه كشور در واشنگتن تشكيل شده و
مسائل كشورها در مورد مطالعه قرار گرفت.
در سومين كنكره بين المللي بهداشت رواني كه در سال 1948 در لندن تشكيل شد، فدراسيون جهاني بهداشت رواني بنيانگذاري شد. در همان سال اين فدراسيون به عضويت رسمي سازمان يونسكو و سازمان بهداشت جهاني در آمد و سازمان جهاني در ژنو نقش رهبري رسمي فدراسيون جهاني بهداشت رواني را بر عهده گرفت و روز هفتم آوريل برابر با 18 فروردين روز جهاني بهداشت اعلام گرديد(ميلاني فر 1370)
3-1-3 تاريخچه سلامت روان در ايران
اولين دوران عظمت پزشكي ايران اواسط هزاره اول قبل از ميلاد مسيح شروع و در زماني كه قسمت عمده خاورميانه تحت نفوذ امپراتوري ايران قرار داشت به نقطه اوج رسيد.
ابتدائي ترين اطلاعاتي كه درباره ي فلسفه در ايران قديم در دست است مربوط مي شود به زند، اوستا و ونديداد كه مجله اخير الذكر مجموعه اي است از قوانين ضد شيطاني. در فرهنگ ايران شنخات بيماريهاي رواني و رفتار غير عادي سابقه اي دور و دراز دارد. اگر كلمه ديوان را بعنوان اسم عام بيماري رواني و رفتار غير عادي قبول كنيم قدمت اين آشنايي تا قبل از روزگاري كه اقوام هند و ايراني با هم در يك جا زندگي مي كردند كشيده مي شود. (محرري 1373)
در قديمي ترين متوني كه از ايران باستان به جاي مانده متني است از گزيده هاي زاد اسپرم درباره ساخت مردان، كه ساختمان بدن انسان را به چهار قسمت تقسيم كرده است:
تني، جاني ، دانشي، رواني، كه جزئيات ساختمان بدن و روان آدمي در زير يكي از چهار قسمت مزبور تقسيم بندي شده است.(محرري 1373).
در زمان ساسانيان در جندي شاپور اهواز براي بيماران رواني مكان مخصوصي ترتيب يافته بود و حتي قبل از آن نيز در ايران مدارس پزشكي وجود داشته و از كتابهاي يوناني به صورت ترجمه در اين مدارس استفاده مي شده است.(فخريان، فولادي 1375)
در مكتب اسلام، هم معيارهاي بيماري رواني و حداقل سلامت رواني و هم معيارهاي ايده آل تعريف شده است. حتي پيامبر اسلام از كاربرد لغت مجنون براي افرادي كه تظاهرات رواني دارند اكره دارند و اين افراد را تنها بنام بيمار مي خوانند(حسيني 1372)
تعاليم عاليه قرآن شريف و ساير كتاب هاي مذهبي از قبيل نهج البلاغه، نهج الفصاحه، صحيفه سجاديه و متون اسلامي فارسي معتبر چون: اخلاق ناصري و كيمياي سعادت ، الانسان الكامل، انديشه هاي مدينه فاضله، مرصاد العباد و ساير نوشته و اشعار عرفا، گرايش به پاكي و آئين
جوانمردي كه همگي متأثر از كتاب آسماني است هم جنبه شناخت نفس را داشته و هم جنبه اصلاح و درمان رفتارهاي غير عادي و تعيين راه و .
رسمي بهتر براي خوب زيستي و پيشگيري از بيماريها و اختلافات و انحرافات رواني را دارد. (محرري 1373)
در ميان دانشمندان اسلامي محمد زكرياي رازي و ابوعلي سينا دو تن از كساني بودند كه به درمان بيماري هاي رواني پرداخته و حتي در اين زمينه كتابهايي هم نوشته اند.
زكرياي رازي علل مغزي را، براي بيماريهاي رواني بيان مي كند و ابراز مي دارد«هرگاه مزاج مغز دگرگون شود واكنشهاي رواني هم به سبب آن دگرگوني تغيير خواهد» كرد او به طور كلي انواع اختلالهاي رواني را سه گونه مي داند:
1- اختلال ادراك همراه با سالم بودن تفكر.
2- اختلال تفكر همراه با سالم بودن ادراك.
3- اختلال تفكر همراه با اختلال ادراك.
زكرياي رازي نوع سوم را شديد تر مي داند، وي همچنين در كتاب الحاوي خود در ارتباط با زوال عقل در مورد مانيا، ماليخوليا نظراتي بيان كرده كه قابل قبول روانپزشكي نوين است.(فخريان، فولادي 1375)
از آنچه كه گذشت چنين بر مي آيد كه به طور كلي برداشت حكما و پزشكان ايراني چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام از لحاظ شناخت و درمان بيماري برداشتي واقع بينانه بوده و آنها به جنبه هاي ارگانيك و رواني، هر دو واقف بودند.(محر ري 1373)
در ايران نيز از همان ابتدا بيمارستان ها و مراكزي براي درمان و نگهداري بيماران رواني وجود داشته است. بطور مثال در قرن پنجم هجري در دارلعباده يزد مركز بزرگ پزشكي به نام دارلشفا وجود داشته، مجهز به بخشهاي مختلف كه به آنها مجلس المجانين يا محفل المجانين مي خواندند. و حتي در ديگر بيمارستانهاي اسلامي ايران از قصه گويان و نقلان براي مشغول نگه داشتن بيماران استفاده مي كردند.(محر ري 1373)
در تاريخ معاصر ايران نيز در سال 1276 به زمان خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان دارلشفايي در يزد و در باغي بزرگ بنا شد.
در سال 1297 نگهداري و سرپرستي بيماران رواني و جلوگيري از حوادث ناگوار به شهرباني واگذار شد و باغي در اكبر آباد تهران به صورت دارلمجانين به عنوان اولين بيمارستان رواني تهران بكار گرفته شد.
در سال 1300 در زمان صدارت سيد ضياءالدين طباطابايي مديرت و اداره دارلمجانين از شهرباني به شهرداري منتقل شد. در سال 1310 اولين متخصص اعصاب و روان در بيمارستان مشغول به كار گرديد. در سال 1338 اداره بهداشت رواني در اداره كل بهداشت و ادارات بهداري تشكيل شد. در سال 1355 پس از ادغام دو وزارت بهداري و رفاه اجتماعي تمام مراكز وابسته به بيمارستانهاي رواني به انجمن توان بخشي و وابسته به وزارت بهداري و بهزيستي منتقل شد.
در ارديبهشت سال 1358 پس از ادغام سازمان توان بخشي فعاليت بهداشتي و درمان اين سازمان به سازمان هاي بهداري منطقه اي تهران و فعاليت آموزشي آن به انستيتو روان پزشكي تهران واگذار شد كه اين انستيتو فعلا جزء دانشكده علوم پزشكي ايران فعاليت آموزشي پژوه
شي و طرح برنامه ريزي و مشورتي درباره مسائل بهداشت رواني را بر عهده دارد (ميلاني فر 1370)
2-1-4 سلامت روان از ديدگاههاي مختلف
از نظر آمار دانان
كساني كه با آمار سر وكار دارند براي تعريف افراد بهنجار از ميانگين يا منحني توضيع عمومي
استفاده مي كنند و افراد جامعه را با خصويات افراد ميانگين مقايسه مي كنند. اين روش جنبه آماري دارد و فاقد جنبه ي باليني و درمان است برابر اين ديدگاه كساني كه از ميانگين جامعه انحراف دارند از بهداشت رواني بهرمند نمي باشند. (احمدوند 1382)
2- از نظر پزشكان
پزشكان سالم بودن را نداشتن علايم بيماري تلقي مي كنند. اين استدلال در مورد برخي از بيماريهاي جسمي نظير بيماريهاي عفوني ممكن است صدق كند ولي در مورد بيماريهاي رواني قابل تعميم نيست (ميلاني فر ، 1370)
3- روانپزشكان
اكثر روانپزشكان توانايي سازش با محيط، انعطاف پذيري ، قضاوت عادلانه و منطقي در مواجهه با محدوديتهاي و فشارهاي رواني را ملاك سلامت و تعادل روان مي دانند و هدف اصلي از درمان بيماران رواني نيز قادر كردن آنها به زندگي در خانواده و اجتماع و به اصطلاح سازش با محيط است. (احمدوند، 1382)
روانپزشكان فردي را از نظر رواني سالم مي دانند كه بين رفتار و كنترل او در برخورد با مشكلات اجتماعي تعادلي وجود داشته باشد. انسان و رفتارهاي او در مجموع يك سيستم تلقي مي شود. برابر اين نگرش سيستمي عوامل متنوع زيستي انسان بر عوامل رواني اجتماعي او اثر گذاشته و برعكس از آن اثر مي پذيرد. از اين رو در بهداشت رواني آنچه مورد بحث قرار مي گيرد پديده هاي است كه در اطراف انسان وجود دارد و بر كل سيسيتم او تأثير مي گذارند و يا از آن متأثر مي شوند.(ميلاني فر 1370)
4- نظر روانكاران
روانكاران كه روي شخصيت ايده آل تكيه دارند «من» را واسطه بين خواسته هاي «نهاد» و كنترل نظارت «من برتر» دانسته و سلامت روان را ميانجيگري درست و منطقي بين دو قدرت «نهاد» و «من برتر» تلقي مي كند.(ميلاني فر، 1370)
«من بايد بتواند بين تعارضهاي نهاد و من برتر تعادل ايجاد كند و چنانچه از عهده برقراري تعادل لازم بر نيايد بهداشت رواني به هم مي خورد و شخص دچار مشكل رواني مي گردد. (احمدوند، 1382)
2-1-5 سلامت رواني از نظر مكاتب مختلف:
1- مكتب زيست گرايي
مكتب زيست گرايي در مطالعه رفتار انسان بيشترين اهميت را بر بافتها و اعضاي بدن قائل مي شود. اين مكتب كه پايه اصلي روانپزشكي را تشكيل مي دهد، بيشتر بر بيماري رواني توجه دارد نه بهداشت رواني زيرا بيماري رواني جزء ساير بيماريها به حساب مي آورد.
ديدگاه روانپزشكي براي تبيين بيماري رواني بر پديده ها و اختلالها فيزيولوژيك اهميت مي ده
د. اين ديدگاه از علم پزشكي الهام مي گيرد. زيرا علم پزشكي معتقد است كه بيماري جسمي در اثر بي نظمي در عملكرد يا در خود دستگاه بوجود مي آيد.
از نظر اين ديدگاه اگر رفتار شخص از هنجار منحرف شود به اين دليل خواهد بود كه دستگاه رواني او اختلال پيدا كرده است. بنابراين فرض بر اين است كه در آينده نوعي نقص در دستگاه عصبي كشف خواهد شد و همه اختلالهاي فكري و رفتاري براساس آن قابل تنظيم خواهد بود.
ديدگاه روانپزشكي درباره فرد ديد تعادل حياتي دارد. طبق اين ديد «سلامت رواني عبارت است از نظام متعادلي كه خوب كار مي كند، اگر تعادل به هم بخورد بيماري رواني ظاهر خواهد شد. (گنجي، 1376)
2- مكتب رفتار گرايي
مكتب رفتار گرايي معتقد است كه سلامت رواني به محركها و محيط وابسته است.
اين ديدگاه سعي دارد رفتار را با عبارات عملياتي تعريف كند. بنابراين رفتار گرايان براي آن كه از رفتار ديد عيني بدهند بر مشاهده رفتار و تعادل بين آن و محيط تأكيد مي كنند. بدين ترتيب آنچه را كه مثل ساير رفتارها آموخته شده است. مسلما اين رفتار با رفتاري كه در برخي از موقعيتها بطور طبيعي اتخاذ و پذيرفته مي شود، مطابقت نمي كند. با اين همه رفتار آموخته شده اي است. آنان معتقدند كه رفتار ناسازگار مثل هر رفتار ديگر بر اثر تقويت آموخته مي شود. بنابراين از ديد رفتار گرايي سلامت رواني رفتاري است كه محيط معيني، با نوعي بهنجاري رفتاري سازگار باشد. (گنجي 1376)
3- مكتب روانكاري
زگيومند فرويد بنيانگذار روانكاوي يك پزشك بود به همين دليل روانكاري به آساني از طرف روانپزشكي پذيرفته شده است. البته بين اين دو شباهتهايي وجود دارد و روانكاري مثل زيست گرايي بر مفهوم تعادل بين ساختها، تشخيص و درمان استوار است. روانكاري معتقد است كه شخصيت فرد از سه عنصر نهاد، من و من برتر تشكيل شده است. نهاد تنها عنصر ذاتي شخصيت است: عنصري كه به هنگام تولد حضور دارد نهاد منبع همه نيروهاي غريزي فرد است و از اصل كسب لذت پيروي مي كند. «من» از تولد به بعد همراه با رشد كودك ساخته مي شود و از اصل آرماني و از كمالجويي پيروي مي كند. من برتر براي فرد وجدان اخلاقي فراهم مي آورد. بعضي از روانكاوان معتقدند كه سلامت روان زماني حاصل مي شود كه «من» با واقعيت سازگار شده و تكانشهاي غريزي نهاد به كنترل در آيد.
برخي ديگر از روانكاران مي گويند كه فرد بايد بتواند بين سه عنصر شخصيت تعادل برقرار كند بنابراين اگر بين نهاد و من برتر تعارض بوجود آيد بيماري رواني ظاهر خواهد شد و بر حسب اينكه در مقابل يك من برتر خيلي قوي يا يك نهاد خيلي قوي قرار گرفته باشيم بيماري رواني به صورتهاي مختلف ظهور خواهد كرد. (گنجي، 1376)
مكتب انسانگرايي
يكي از مشهورين روانشناسان انسانگر آبراهام مزلو است. وي معتقد است كه نيازهاي انسان متناسب با نيرومندي به پنج طبقه تقسيم مي شود. به عقيده او «بهداشت رواني عبارت است از حالات كسي كه از نظر نيازهاي بنيادي آنقدر ارضا شده است كه مي تواند براي خود شكوفايي انگيز داشته باشد. مفهومي كه مزلو از سلامت رواني دارد بر رشد فرد جهت خود شكوفايي تأكيد مي كند. هر عاملي كه نيروي خود شكوفايي را به حركت در آورد فرد را در جهت سلامت رواني و خلق نيازهاي بالاتر هدايت خواهد كرد برعكس كسي كه تمام تلاشهاي او به ارضاي نيازهاي زيستي محدود شود رشد نخواهد يافت و به بهداشت رواني كامل نخواهد رسيد. (گنجي، 1376)
مكتب بومي شناسي
بوم شناسي يعني مطالعه محيطهاي زندگي موجودات زنده و مطالعه روابط اين موجودات با يكديگر و با محيط برابر اين ديدگاه عوامل موجود در محيط فيزيكي مثل سر و صدا يا آلودگي صوتي، آلودگي هوا، زيادي جمعيت، كوچكي محل سكونت و … مي تواند سلامت رواني فرد را به خطر ا
ندازند. (گنجي 1376)
2-1-6 اصول سلامت رواني
همانطور كه مي دانيم هدف از سلامت رواني ارشاد و راهنمايي و آشنا ساختن مردم به اصول و روابط صحيح انساني و بر حذر داشتن آنها از مخاطراتي است كه سلامت روان را تهديد مي كند. اين منظور بوسيله ايجاد محيط فردي و اجتماعي مناسب حاصل مي گردد و چون بهداشت رواني هم افراد اجتماع را منفرداً و هم به طور دسته جمعي در بر مي گيرد، لذا اصل كلي براي ايجاد سلامت رواني، سالم سازي محيط فردي و اجتماعي است و براي نيل به اين منظور اصول زير را بايد بكار برد.
1- اعتماد به نفس و احترام به شخصيت خود و ديگران
يكي از شرايط اصولي سلامت رواني احترام به شخص خود است و اينكه خود را دوست بدارد و بالعكس يكي از علائم بارز غير عادي بودن تنفر از خويشتن است.
فرد سالم احساس مي كند كه افراد اجتماع او را مي پسندند و او نيز به نظر موافق به آنان مي نگرد و براي خود احترام قائل است. شخص غير عادي به اين طريق عكس العمل نشان نمي دهد. او معمولاً بدبين است و اذعان مي كند كه هيچ وقت دوست واقعي در زندگي نداشته و خود نيز به كسي اعتماد ندارد. به علاوه براي خود نيزارزشي قائل نيست اصول سلامت رواني مبتني بر تقويت افراد است نه تخريب شخصيت آنها براساس اين اصول بايد نسبت به ديگران اغماض و بردباري داشت و بعوض تنبيه، تشويق را پيشه كرد و خلاصه اينكه براي شخصيت افراد احترام قائل شد. بكاربردن اين اصول استفاده شايان در بردارد و هر فردي از هر طبق با صنفي كه باشد مي تواند به افراد جامعه كمك فراواني نمايد.
2- شناختن قدرت و شايستگي ها و محدوديت ها در خود و افراد ديگر
يكي ديگر از اصول بهداشت رواني اين است كه شخص با واقعيت زندگي روبرو شود. خود و شخصيت خود را همانطور كه هست بشناسد و قبول كند. كشمكش با واقعيت اغلب سبب بروز اختلال رواني مي گردد. شخص سالم در عين حاليكه از خصوصيات مثبت و برجسته خود استفاده مي كند به محدوديت ها و نواقص خود نيز آشنايي دارد. پي بردن به شخصيت و قابليتها و توانايي ها يا خود پنداره از مهمترين مسائل بهداشت رواني است تصور متعادل و مثبت از خود داشتن نشانه سلامت رواني و تصور منفي و نا متعادل از خود به معناي روان ناسلام قلمداد مي شود. صميميت، محبت، استوار بودن خانواده و روابط صحيح بين اعضاي؛ آن باعث ثبات و پايدار خودپنداري شده و بالعكس از هم گسسته شدن خانواده و يا روابط نامطلوب اعضاي آن باعث عدم ثبات خودپنداري و از دست دادن اعتماد به نفس شده و شخص در مقابله با مشكلات دچار نگراني اضطراب و رفتارهاي نامناسب مي شود.
3- دانستن اين حقيقت كه رفتار انسان معلول عواملي است
در هر عملي بايد اصل علت و معلول حكمفرما باشد زيرا كه از نظر علم هيچ پديده اي خود به خود بوجود نمي آيد. در مورد رفتار بشر نيز مانند علوم فيزيك شيمي و بيولوژي براي هر پديده دليلي موجود است كه روانشناسان نيز به دنبال كشف علل ايجاد اين رفتارها هستند. البته در افراد سالم ضرورتي براي دانستن دلايل رفتار خود وجود ندارد ولي در صورتي كه همين افراد به اختلالات رواني مبتلا شوند لازم مي آيد تا از خود سؤال كنند كه چرا گرفتار اين حالات شده اند زيرا اولين قدم براي از بين بردن اضطراب و تشويق يافتن دليل آن است.
4- آشنايي به اينكه رفتار هر فرد تابع تماميت وجود اوست
روان و تن پيوستگي دائمي و هميشگي دارند و ناراحتيها و اعمال هر كدام در ديگري اثر قطعي دارد. كسي كه از نظر رواني ناراحت است دچار زخم معده، آسم، ناراحتي هاي قلبي و ديابت مي شود. پس هر گونه رفتار و ناراحتي تابع تماميت فرد از نظر رواني و جسماني است، پس به علت رابطه نزديك و مستقيم در بين جسم و روان بايد اذعان كرد
همانطور كه اختلالات رواني باعث اختلالات جسماني مي شوند، اختلالات جسماني نيز ممكن است باعث اختلال رواني بشود. به طور كلي رفتار هر فرد ممكن است علل جسمي ، رواني ، اجتماعي و… داشته باشد.
5- شناسايي احتياجات و محركهاي كه سبب ايجاد رفتار و اعمال انسان مي گردد
بهداشت رواني مستلزم دانستن و ارزش دادن به احتياجات اوليه افراد بشر است. بعضي از اين احتياجات جسماني است، مانند: احتياج به غذا، آب، استراحت و گروهي از آنها رواني مي باشد مانند احتياج به پيشرفت، امنيت و … بشر دائماً تحت تأثير اين نيازهاست و به نسبت محروميت و يا ارضاء آنها رفتار مي كند. انسان از بدو تولد به علت اين احتياجات دائماً در كشمكش است و سكون مطلق موقع مرگ به وجود مي آيد. دانستن احتياجات نيروهاي داخلي نحوه ارضاء و رفع آنها از راههاي منطقي، مطلوب و استفاده از واكنشهاي رواني ناخودآگاه در هنگام مواجه شدن با مشكلات و ناكاميها باعث تعادل بيشتر رواني شده و شخص با اطمينان خاطر به زندگي بدون تشويش خود ادامه مي دهد. (سعيد شاملو، 1369)
2-1-7 هدف ايجاد سلامت روان
براي ايجاد سلامت روان عوامل زيادي را بايد كنترل كرد. سلامت روان را مي توان به وسيله پيشگيري از ابتلاء به بيماري هاي رواني، عوامل مؤثر در بروز بيماريهاي رواني، تشخيص زودرس بيماريهاي رواني، پيشگيري از عوارض ناشي از برگشت بيماري هاي رواني و ايجاد محيط سالم براي برقراري روابط صحيح انساني به وجود آورد.
پس سلامت روان علمي است براي بهزيستي رفاه اجتماعي و سازش منطقي با پيشامدهاي زندگي، در سلامت روان آنچه بيش از هر چيز مورد نظر است احترام به شخصيت و حيثيت انسان است. روي اين اصل سلامت روان را دانش يا هنري مي دانند كه به افراد كمك مي كند كه با ايجاد روشهاي درست رواني و عاطفي بتوانند به محيط خود سازگاري حاصل نموده و براي حل مشكلات از راههاي مطلوب اقدام نمايند. (احمدوند 1382)
اگر بخواهيم سطح سلامت اجتماعي جامعه را به حد مطلوبي برسانيم نياز به يك سري تدابير و فعاليتهايي داريم كه از پيدايش و افزايش بيماريهاي عصبي رواني در جامعه جلوگيري كند، اين چنين فعاليتهايي تحت عنوان پيشگيري شناخته مي شوند.(ميلاني فر، 1370)
فعاليتهايي كه تحت عنوان پيشگيري شناخته مي شوند به سه بخش تقسيم مي شوند:
1- پيشگيري اوليه 2- پيشگيري ثانوي 3- پيشگيري ثالث
پيشگيري اوليه
منظور از پيشگيري اوليه عبارتست از جلوگيري از پيدايش بيماري و به عبارت ديگر علاج واقعه قبل از وقوع است. اين پيشگيري اشاره دارد به كاربرد روشها و ابزاري كه جلوگيري از ظهور بيماري موثر هستند و رفتارهاي مثبت را تقويت مي كنند. هدف مداخله در پيشگيري اوليه جلوگيري از شيوع بيماري و يا اختلال است به نحوي كه احتمال وقوع آن را در مقطع زماني خاص كاهش مي دهد. اين هدف زمان تحقق مي يابد كه عوامل سبب زا را از بين ببريم، از انتقال و شيوع بيماري جلوگيري كنيم، عوامل خطر زا را كاهش دهيم، مقاومت را بالا ببريم و سلامتي را از طريق ايجاد شرايط محيطي مناسب افزايش دهيم . (احمدوند، 1382)
پيشگيري ثانوي(درمان)
اين پيشگيري عبارتست از مداخله زود هنگام و درمان سريع نشانگان يك بيماري يا اختلال با اين هدف كه از شيوع و گسترش آن توسط كوتاه كردن مدت آن كاسته شود.
هدف در اين پيشگيري شامل: 1- كاستن از علايم اختلال (كم كردن رنج) 2- محدود كردن ادامه اختلال و رساندن آن به كمترين ميزان شيوع است.
پيشگيري ثانوي متضمن رعايت موارد ذيل است
1- بيماري يابي به منظور تشخيص شناخت فوري و بيشترين علائم عادي و يا رفتارهاي نامتعادل
2- درمان فوري زودرس و كامل جهت رفع علائم بيماري، پيشگيري از بروز علائم شديد و برگردانيدن هر چه زودتر بيماران رواني به جامعه.
3- درمان پيشگيرنده و نگهدارنده به منظور پيشگيري از بازگشت عوارض بيماري تا حصول بهبودي كامل، پيشگيري ثانوي مترادف با تشخيص و درمان مي باشد. (احمدوند، 1382)
پيگيري ثالث
اين پيشگيري عبارتست از كاستن از گسترش عوارض جنبي كه در حاشيه يك بيماري و يا اختلال اصلي وجود دارد. اين بخش اشاره دارد به فعاليت هاي توانبخشي كه، افرادي را كه مبتلا به بيماريهاي مزمن طولاني مدت هستند قادر مي سازد كه با حداكثر توانايهاي جسماني و رواني و اجتماعي خود فعاليت كنند. در اين راستا آموزش مهارتهاي شغلي و اجتماعي بسيار مفيد واقع مي شود.(احمدوند، 1382 ص12)
2-1-8 مكانيز رواني و نقش آن در سلامت روان
يكي از شاهكارهاي روانشناسي كه فرويد بنيانگذار روانكاري در نظريه روانكاوي خود براي شناخت هر چه بيشتر رفتار انسان و در نتيجه شخصيت او بيان مي كند مكانيسم هاي دفاعي رواني است. امروزه اكثر روانشناسان و روانپزشكان و ديگر متخصصان بر اهميت مكانيسم ها دفاعي در ايجاد سلامت رواني معترفند. به خصوص در قرن حاضر كه با روند سريع صنعتي شدن در جهان و ايجاد تغيير و تحول هاي سريع در زندگي بشري و حتي ايجاد تغيير در آداب و رسوم اجتماعي، عرف و قوانين اجتماعي، بشر براي دوري از كشمكش ها و حل تعارضات و سازگاري با تغيير و تحولات و حفظ سلامت روان دست به انجام رفتارهايي مي زند كه بعضي از آنها در قالب مكانيسم هاي دفاعي جاي مي گيرند. (ميلاني فر، 1370) همانطور كه گفته شد مكانيسم هاي دفاعي براي ناچيز جلوه دادن شكستها و حمايت در مقابل نگراني ها و احساس ارزش و كفايت و در نهايت در ايجاد سلامت رواني موثر است و به اين جهت آنها را واكنشهاي سازشي عادي مي ناميم .(احمدوند 1382)
روانشناسان و كارشناسان مختلف براي مكانيسم هاي دفاعي انواع مختلفي ذكر كرده و تقسيم بندي هاي متعددي از آنها به عمل آورده اند كه هيچكدام رضايت بخش نيست، به خصوص اينكه شخص ممكن است از مكانيسم ها دفاعي مختلفي در يك آن استفاده نمايد. (احمدوند 1382)
لذا ما در اينجا فقط به ذكر بعضي از مهمترين مكانيسم هاي دفاعي مي پردازيم.
مكانيسم سركوبي
به نظر فرويد سركوبي اساس و پايه مكانيسم دفاعي خود است. شخص در مكانيسم سركوبي به طور ناخودآگاه كوشش مي كند تا از تظاهر تمايلات ناخودآگاه جنسي و پرخاشگري به گونه اي جلوگيري نمايد. كه هيچ گاه نتواند به ضمير آگاه او راه يابد. در مكانيسم سركوبي فرد نه تنها از تعارضات اضطراب انگيز دروني بي خبر مي ماند بلكه حتي وقايع هيجان انگيز گذشته را نيز به ياد نمي آورد. البته تمايلات سركوب شده از بين نمي روند بلكه در ناخودآگاه بصورت فعال و
در انتظار رسوخ به ضمير آگاه باقي مي مانند. (احمدوند، 1382).
مكانيسم برون فكني
به آنوع روشهاي دفاعي كه فرد بوسيله آن بطور ناخودآگاه تمايلات عقايد و رفتارها و برداشت هاي غير قابل قبول خو را به محيط بيرون از خود نسبت مي دهد برون فكني گويند. (شاملو، 1377)
مكانيسم جايه جايي
در جابه جايي موضوع تمايلات غريزي از يك موضوع پرخطر به موضوع كم خطرتري منتقل مي شود. البته مي توان گفت كه جا به جايي به منظور كاهش فشار دروني كه در نتيجه ناكامي و عدم ارضاء تمايلات پيدا شده به كار مي رود. بطور مثال: كودكي كه از طرف برادر بزرگترش آزاري مي بيند ممكن است به خواهر كوچكترش آزار برساند. (شاملو، 1377)
مكانيسم بازگشت