بخشی از مقاله
عبرت و تربيت در قرآن و نهجالبلاغه
منابع عبرت و شيوههاى عبرتآموزى
عبرتها به وسعت دنيا گسترده است. هر پديده، آيهاى از آيات الهى است و پيامى دربردارد. هر كس ديدهاى عبرت بين داشته باشد، مىتواند از لابلاى پديدهها، پيامها را دريابد. براى آگاهى و بيدارى انسان هشدارها داده شده است و عبرتها بىپرده و آشكار رخ نمودهاند. به فرموده اميرالمؤمنين(ع)، اگر انسان چشم باز كند و ببيند، وسايل بينايى او فراهم است، و اگر گوش شنوا داشته باشد، سخنان حق گفته شده است و اگر اهل هدايت باشد، وسايل هدايت فراهم است:
وَلَقَدْ بُصِّرْتُمْ اِنْ اَبْصَرْتُمْ، وَ أُسْمِعْتُمْ اِنْ سَمِعْتُمْ، وَ هُدِيتُم اِنِ اهْتَدَيْتُمْ، وَبِحَقٍّ اَقُولُ لَكُمْ: لَقَدْ جاهَرَتْكُمُ الْعِبَرُ وَ زُجِرْتُمْ بِما فيهِ مُزْدَجَرٌ.23
آن حقايق را به شما نيزنشان دادند، ولى ديدن نخواستيد و به گوش شما رسانيدند، ولى شنيدن نخواستيد، شما را راه نمودند، ولى رهيافتن نخواستيد، براستى مىگويم كه عبرتها و اندرزها بر شما آشكار بود و از آنچه مىبايد دورى جوييد شما را منع كردند .
ولى افسوس كه از اين همه منابع عبرتآموز، اندكى از مردم پند مىگيرند و بخش عظيمى از مردم چشم عبرتبين ندارند و همچنان در شهوات نفس و غفلتها گرفتارند:
مَا اَكْثَرُ العِبَرُ وَ اَقَلُّ الاِعْتِبَارُ.24
عبرتها چه بسيارند و عبرت گيرچه كم!
در اين بخش به مهمترين منابع و شيوههاى عبرتآموزى اشاره مىكنيم. و پيش از آن، ذكر اين نكته را لازم مىدانيم كه منابع عبرت و شيوههاى عبرتآموزى، دو مبحث جداگانه است و هر كدام بحث مستقلى دارد، ولى با توجه به اينكه اين دو مبحث بسيار به هم نزديك هستند و شناخت هر منبع، اتخاذِ روشى را به دنبال دارد،اين دو را در يك مبحث ذكرمى كنيم:
الف. دنيا، سراى عبرت
يك نگاه عموعى به دنيا و ويژگيها و سنتهاى حاكم بر آن، جداى از وقايع تاريخى، پندهاى فراوانى به انسان مىدهد. قوانينى بر دنيا حاكم است كه هر يك مىتواند درس عبرتى براى انسان باشد. شناخت دنيا و آشنايى با خصوصيات آن، تأثير قابل ملاحظهاى در سلوك و رفتار فراگيرنده مىگذارد. شايد اميرالمؤمنين(ع)، تنها كسى باشد كه به طور جامع به توصيف ابعاد و ويژگيهاى مختلف دنيا پرداخته و به قصد تأثيرگذارى و عبرتدهى از آن سخن گفته است، تعابير، تشبيهات و تمثيلات گوناگونى كه در باب دنيا، در كلام على(ع) وجود دارد، همه حاكى از همين مطلب است
.
تعابيرى چون: «اَلدُّنْيَا دارٌ مُنِىَ لَهَا الفَنَاءُ25 ...»، «اَلدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ و عَنَاءٍ و غِيَرٍ و عِبَرٍ...26»، «[الدنيا] دَارُ حَرْبٍ وَ سَلْبٍ وَ نَهْبٍ وَعَطْبٍ...27»، «اِنّهَا دَارُ شُخُوصٍ و مَحَلَّةُ تَنْغِيصٍ28...»، «دارٌ بِالْبَلاَءِ مَحْفُوفَةٌ29...»، «مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الحَيَّةِ30...»، و صدها تعبير ديگر، همه درصددِ دادن شناختِ عبرتآموز به انسانهاست. چنانچه گذشت، خود حضرت، پس از توصيههاى فراوان در ابعاد گو
ناگون به فرزندش امام مجتبى(ع)، هدف خود را از اين همه سفارش چنين بيان مىفرمايد:
يَا بُنَىَّ اِنّى قَدْ انْبَأتُكَ عَنِ الدُّنْيَا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ انْتِقَالِهَا وَ أنْبَاْتُكَ عَنِ الآخِرَةِ وَ مَا اَعَدَّ لِأهْلِهَا فِيهَا وَ ضَرَبْتُ لَكَ فِيهِمَا الأمْثَالُ، لِتَعْتَبِرَ بِهَا وَ تَحْذُوَ عَلَيْهَا.31
پسر عزيزم! من تورا از دنيا و تحولات گوناگونش و نابودى ودست به دست گرديدنش آگاه كردم و از آخرت و آنچه براى انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم و براى تو از هر دو مثال زدم تا به آن پندپذيرى و براساس آن در زندگى گام بردارى.
طبق اين كلام، دادن اين شناخت در مورد دنيا و آخرت به اين دليل است كه فراگيرنده از آن عبرت بگيرد و مسير زندگى را بر آن اساس پايهگذارى كند. بنابراين يكى از شيوههاى عبرتآموزى، توصيف دنيا و بيان ويژگيها و سنتهاى رايج آن براى فراگيرنده است.
ب. تاريخ، مدرسه عبرتآموزى
تاريخ و حوادث مختلف آن، از ابتداى آفرينش تاكنون، از مهمترين و اصلىترين منابع عبرتآموزى است كه در منابع اسلامى به صورت گستردهاى به آن اشاره شده است. بخش عظيمى از آيات قرآن، ذكر مباحث تاريخى در قالب داستان، قصه و خاطره تاريخى است و همه اينها با هدف پندآموزى و عبرتدهى به مخاطبان صورت گرفته است. زيرا غالبا پس از ذكر هر قصه يا جريان تاريخى، به اين هدف اشاره شده است. مثلاً، پس از ذكر داستان حضرت يوسف(ع)، به عنوان نتيجه تربيتى آن، چنين مىفرمايد:
«لَقَدْ كَانَ فِى قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِى الاَلْبَابِ، مَا كَانَ حَدِيثا يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الّذِىَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ
تَفْصِيلَ كُلِّ شَىءٍ وَ هُدَىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤمِنُونَ.32
در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود! اينها داستان دروغين نبود؛ بلكه وحى آسمانى است، و هماهنگ است با آنچه پيشروى او (از كتاب آسمانى پيشين) قرار دارد، و شرح هر چيزى (كه پايه سعادت انسان است)؛ و هدايت و رحمتى است براى گروهى كه ايمان مىآورند!
در اين آيه شريفه به چند مطلب اشاره شده است:
1. غرض از ذكر اين داستان، عبرتها و پندهايى است كه در آن نهفته است. داستان فوق آيينهاى است كه مىتوان در آن عوامل پيروزى و شكست، كاميابى و ناكامى، خوشبختى و بدبختى، سربلندى و ذلت و خلاصه آنچه در زندگى انسان ارزشمند و يا بىارزش است، را ديد، آيينهاى كه عصاره تمام تجربيات اقوام پيشين و رهبران بزرگ در آن به چشم مىخورد و مشاهده آن، عمر كوتاه مدتِ هر انسانى را به اندازه عمرِ تمام بشريت طولانى مىكند.
2. داستان فوق بيان واقعيتهاست و از آميختگى با دروغ و افتراء منزه است.
3. تنها صاحبان عقل و انديشه هستند كه توانايى مشاهده اين نقوش عبرت را بر صفحه اين آيينه عجيب دارند.
4. هر آنچه انسان به آن نياز دارد و در سعادت و تكامل او دخيل است، در اين آيات آمده است و به همين دليل، مايه هدايت و رحمت براى همه كسانى است كه ايمان مىآورند.33
نمونه اين نوع نتيجهگيرى در جاى جاى قرآن كريم به چشم مىخورد. اميرالمؤمنين(ع) نيز در نهجالبلاغه، بخش عظيمى از تلاش خود را به بيان عبرتهاى تاريخى اختصاص داده است. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مىشود:
ـ وَ اِنَّ لَكُمْ فِى القُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبَرةٌ. اَيْنَ العَمَالِقَةُ وَ ابْنَاءُ العَمَالِقَةِ، اَيْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَ اَبْنَاءُ الفَرَاعِنَةُ.34
همانا در قرنهاى گذشته براى شماعبرتى است، عمالقه (پادشاهان حجاز و يمن) و فرزندانشان كجا رفتند؟ فرعونها و فرزندانشان كجايند؟
واعْتَبِروا بِمَا قَدْ رَأَيْتُمْ مِنْ مَصَارِعِ الْقُرُونِ قَبْلَكُمْ، قَدْ تَزَايَلَتْ اَوْ صَالُهُمْ، وَزَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَأَسْمَاعُهُمْ، وَذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَعِزُّهُم.35
ـ و از آنچه برگذشتگان شما رفت عبرت گيريد كه چگونه بندبند اعضاى بدنشان از هم گسست، چشم و گوششان نابود شد و شرف و شكوهشان از خاطرهها محو گرديد.
ـ فَاعْتَبِرُوا بِمَا اَصَابَ الاُمَمُ المُسْتَكْبِرينَ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَأسِ اللّهِ وَصَوْلاتِهِ وَوَقَايِعِهِ وَمَثُلاَتِهِ.36
از آنچه از عذاب و صولت خدا و وقايع و عقوبتهاى او به امتهاى مستكبر پيش از شما رسيد پ
ند گيريد.
ـ و احْذَرُوا مَانُزِّلَ بِالاْءُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلاَتِ بِسُوءِ الاَْفْعَالِ37... .
از كيفرهايى كه در اثر كردار بد و كارهاى ناپسند بر امتهاى پيشين واقع شده برحذر باشيد.
ـ فَاعْتَبِرُوا بِحَال وَلَدِ اِسْمَاعِيلَ وَبَنِىاِسحقِ وَ بَنِىيَعْقُوبَ عَلَيْهِمِ السَّلامُ.38
از حال فرزندان اسماعيل، فرزندان اسحاق و فرزندان يعقوب عبرت گيريد.
امام(ع) با بيان سرگذشت اقوام و ملل گذشته و توصيف زندگى و مرگ آنها، مردم را به عبرتگير
ى از سرانجام نيك و بد آنها فرامىخواند. مربيان نيز مىتوانند در تربيت متربيان خود، از همين روش بهره بگيرند و با بيان تاريخ و حوادث تلخ و شيرين آن، درس زندگى به آنها بياموزند. بررسى اين سرگذشتها، متربيان را با مباحثى آشنا خواهند ساخت كه در پرتو آن به نكاتى دست خواهند يافت كه در سير و سلوك آنها، تأثير عميقى مىگذارد. نكاتى مانند:
1. خداوند مفسدان را به سبب فساد و ظلمشان هلاك مىكند.
2. تأخير توبه و ندامت تا زمان نزول بلا سودى به حال انسان ندارد.
3. خداوند بندگان مؤمنش را يارى مىدهد و در دل دشمنان آنها رعب و وحشت ايجاد مىكند.
4. خداوند فتنهها و توطئههاى منافقين و بدخواهان را خنثى مىكند.
5. تغيير سرنوشت انسانها، به خواست و رفتار خود آنها بستگى دارد.
و دهها نكات تربيتى ديگر كه همگى درسها و عبرتهايى هستند كه تربيتآموزان خردمند مىتوانند به آنها دست يابند و آنها را در زندگى خود بهكار بندند.
براى سهولت دستيابى اين افراد به اين نتايج گرانبها، بهتر است مربى قبل از بيان تاريخ، سؤالاتى در همين زمينه طرح كند و اذهان آنان را آماده سازد. او به هنگام بيان تاريخ، با طرح سؤالاتى ديگر، به تجزيه و تحليل آن بپردازد و نكات ارزشى و يا ضد ارزشى داستان را با كمك آنها مشخص كند و در پايان، موقعيت كنونى تربيتآموزان را با آن پيشآمدها تطبيق دهد و عبرتها و درسهاى آن را بيان كند.39 البته گاهى هم بهتر است نتيجهگيرى را به خود آنان واگذار نمايد.
كته قابل توجه اينكه به موازات مطالعه تاريخ، با سير و سفر در آفاق و انفسنيز، مىتوان به همان نتايج دست يافت. به عبارتى ديگر، بيان تاريخ و سير و سفر در روى زمين، دو روى يك سكهاند كه يكى از طريق حس شنوايى و ديگرى از طريق حس بينايى، انسان را به تفكر و انديشه در سرگذشت پيشينيان فرا مىخواند. تاريخ فقط حوادث وقوع يافته و عكسهاى خشك و بىروح آنها را براى ما مجسم مىسازد، در حالى كه آثار باقيمانده از دورانهاى قديم، در نقاط مختلف كره زمين، اسناد زنده و گويايى است كه اشكال و صور و نقوش دل و روح، تفكرات، قدرت و عظمت و يا حقارت و زبونى اقوام گذشته را به ما نشان مىدهد. ويرانه كاخهاى ستمگران، بناهاى شگفتانگيز اهرام مصر، برج بابل و كاخهاى كسرى، آثار تمدن قوم سبأ و هزاران آثار بهجاى مانده از اقوام گذشته در گوشه و كنار جهان، هر يك در عين خاموشى، هزاران زبان دارند و سخنها مىگويند.
قرآن كريم در آياتى گوناگون و گاه به صورت امر، انسان را به سير در زمين دعوت مىكند.
سِيرُوا فِى الاَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ.40
در روى زمين سير كنيد و ببينيد عاقبت كار مجرمان به كجا رسيد!
و در آيهاى ديگر در قالب استفهام انكارى مردم را به اين امر فرا مىخواند.
اَفَلَمْ يَسِيرُوا فِى الاَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبْ يَعْقِلُونَ بِهَا .41
آيا آنان در زمين سير نكردند، تا دلهايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند؟
اين فراخوانى، اهداف مقدسى را دنبال مىكند كه در آيات مختلف به آن اشاره شده است. اهدافى مانند بيدارى قلوب،42 درك عاقبت پيشينيانى كه از نظر قدرت و قوت و خدم و حشم بر ا
نسانهاى كنونى برترى داشتند،43 درك عاقبت گنهكاران و دروغگويان،44 درك چگونگى خلقت و عظمت آن و ديدن شگفتيهاى خلقت45 و... كه هر كدام از آن به تنهايى براى پنددهى و عبرتآموزى به انسان كافى است.
اميرالمؤمنين(ع) نيز مطالعه آثار گذشتگان را وسيله عبرت و مايه هشدار مىداند:
اَوَ لَيْسَ لَكُمْ فِى آثَارِ الاَوَّلِينَ مُزْدَجِرٌ وَ فى آبائِكُم الْماضين تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبِرٌ انْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؟46
آيا براى شما در آثار پيشينيان وسيله عبرتى نيست كه شما را (از كرداربد) بازدارد؟ و آيا اگر انديشه كنيد در زندگى پدران خود، آگاهى و عبرتآموزى نيست؟
و در جاى ديگر آن حضرت، از تأثير و نفوذ اين آثار بىزبان، در چشمان عبرتگير و گوشهاى شنوا سخن مىگويد:
وَ لَئِنْ عَمِيتَ آثارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ اَخْبَارُهُمْ، لَقَدْ رَجَعَتْ فِيهِمْ اَبْصَارُ العِبَرِ وَسَمِعَتْ عَنْهُمْ آذانُ العُقُولِ وَتَكَلَّمُوا مِنْ غَيْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ.47
و اگرچه آثارشان محوشده و اخبارشان منقطع گشته است، ولى چشمهاى عبرت بين، آنها را مىنگرد و گوش هوش، اخبارشان را مىشنود و با غيرزبان خود با ما حرف مىزنند.
به هر حال سير در زمين و به تعبير امروزى، جهانگردى و گردشگرى، يكى از شيوههاى عبرتآموزى است كه مربيان مىتوانند از اين طريق، تربيتآموزان خود را در موقعيت عبرت و تأثيرپذيرى از آثار به جاى مانده از پيشينيان قرار دهند. چرا كه جهانگردى با هدف عبرتآموزى، قلب انسان را خاشع و دانا، چشم او را بينا و گوش وى را شنوا مىگرداند و از خمودى و جمود رهايى مىبخشد.
البته جهانگردى صورت ديگرى هم دارد و آن گردشگرى با هدف هوسرانى، بى بند و بارى، سرگرميهاى ناسالم، انتقال فرهنگهاى مبتذل و غيره است كه به آن سياحت گفته مىشود و اسلام آن را نهى كرده است.48 شايد حديث «لاسِيَاحَةَ (فِى الاِسْلاَمِ)...»49 اشاره به همين مطلب باشد. گردشگرى با اين هدف، قلب را مىميراند و چشم و گوش را از درك حقايق باز مىدارد.
ج. شگفتيهاى خلقت منبعى ديگر
در قرآن منبع ديگرى از عبرتآموزى وجود دارد كه مىتوان از آن با عنوان شگفتيهاى خلقت نامبرد، مانند نزول باران، چهارپايان، ميوهها،50 دگرگونى شب و روز51. قرآن همه اينها را آيات الهى و مايه عبرت دانسته است. عبرت بودن اين آيات از آن جهت است كه چگونگى خلقت آنها و بهرهمندى فراوان انسان از آنها، موجب شگفتى او مىشود و وى را به تفكر و انديشه درباره خالق قدرتمند آنها وادار مىكند. براستى، اين قادر مطلق كيست كه با نزول باران، زمينهاى مرده و درختان پژمرده را دوباره زنده و شاداب مىگرداند و خلقت چهارپايان و ميوهها را مايه حيات انسانها قرار مىدهد و
نوشيدنى گوارا و زندگىبخش براى انسان، بهنام شير، از لابلاى خون و غذاى هضم شده دورن معده52 بيرون مىآورد. آيا خلقت شب و روز و نقش حياتى آن در تعديل درجه حرارت هوا و بارور شدن گياهان و حيات همه موجودات مايه شگفتى نيست؟ تفكر در همه اين عجايب، انسان را به عظمت و قدرت خالق آن رهنمون مىكند و به كُرنش و خضوع در برابر او وامىدارد. وظيفه مربى، توصيف شگفتيهاى خلقت،و آشنا ساختن تربيتآموزان با آيات الهى است كه خود انگيزه آنان را در جهت تفكر و تدبر در آيات الهى بيشتر مىكند.
د. تجربههاى اوليه زندگى، عبرتى ديگر
انسان سرمايه عظيمى به نام عمر دارد كه منبع ارزشمند ديگرى براى تنبيه و عبرتآموزى اوست. تأمل انسان در آنچه كه تاكنون بر وى رفته است و حوادث تلخ و شيرينى كه پشت سر گذاشته است مىتواند براى او راهنماى خوبى جهت پيمودن راه درست زندگى باشد. عقل، حكم مىكند كه از تجارب گذشته پند گيريم53 و يك تجربه را تكرار نكنيم، چرا كه گفتهاند: آزموده را آزمودن خطاست، و مؤمن از يك سوراخ دوبار گزيده نمىشود.
وظيفه مربى در اين باب، تذكر و يادآورى حوادثِ گذشته و بيان پيروزىها و شكستها و ناكاميها و تبيين علت آنهاست. اميرالمومنين(ع)، آنجا كه علت هلاك ملتها را بيان مىكند، به همين نكته اشاره كرده است:
وَ فِى دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبِرٌ وَ مَا كُلُّ ذِى قَلبٍ بِلَبِيبٍ ولاَكُلُّ ذِى سَمْعٍ بِسَميعٍ ولاكُلُّ ناظِرٍ بِبَصِيرٍ.54
و در سختيهايى كه با آنها روبهرو هستيد و مشكلاتى كه پشت سر گذاشتيد، درسهاى عبرت فراوان وجود دارد، اما افسوس كه هر صاحب دلى، انديشمند و هر صاحب گوشى، شنوا و هر صاحب چشمى، اهل بصيرت نيست.
به هر حال آنچه گذشت مصاديق بارزى از منابع عبرتآموزى بود كه هريك، اتخاذ روشى را نيز در پى داشت. روشهاى ديگرى مانند بيان خاطرات عبرتآموز، سر زدن به مقابر و مزارها، عيادت خصوصا بيماران صعب العلاج، سرزدن به خانه سالمندان و مشاهده انسانهاى از كارافتادهاى كه روزى بانشاط و قدرت زائد الوصفى دنيا را تسخير كرده بودند، و تفكر در صدها حادثه كوچك و بزرگ و تلخ و شيرينى كه روزانه در اطراف انسان رخ مىدهد، همه مىتواند انسان را در عبرتآموزى و پندپذيرى يارى دهد.
آسيبشناسى روشى
بهكارگيرى هر روشى ممكن است با مشكلاتى مواجه شود و در نتيجه آسيبهايى را نيز به دنبال داشته باشد. اين مشكلات ممكن است به دليل وجود محدوديتهايى در ناحيه خود روش، مربى، فراگيرنده و يا هر سه مورد باشد. در اينجا در خود روش مشكل خاصى به نظر نمىرسد، زيرا اين روش عمدتا با بيان تاريخ و ديدن آثار بجاى مانده از گذشتگان و سير در آفاق و انفس سر و كار دارد كه براى انسانها جاذبه دارد.
در ناحيه مربى، همان مشكلى كه در بسيارى از روشهاى ديگر مشاهده مىشود، در اين روش هم وجود دارد و آن دوگانگى در قول و فعل مربى است. خود به آنچه مىگويد عمل نمىكند و به فرموده اميرالمؤمنين(ع):
يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لاَيَعْتَبِرُ وَ يُبالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَ لاَيَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِّلٌ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ.55
عبرت آموختنرا توصيف مىكند ولى خود عبرت نمىگيرد؛ موعظه بسيار مىكند امّا خود موعظه نمىپذيرد؛ سخن بسيار مىگويد امّا عمل كم مىكند .
آرى برخى از مربيان در توصيف عبرتها مهارت خاصى دارند، اما خود بهرهاى از آن نمىبرند، در موعظه يد طولايى دارند، ولى خود پندپذير نيستند و در گفتار از همه پيشى مىگيرند، ولى در عمل از گروه بازمىمانند. اما اگر مربى از هر جهت صلاحيت تربيت كردن را داشته باشد و بر امر عبرتآموزى و تكنيكهاى آن واقف باشد، مشكلى از اين ناحيه پيش نمىآيد.
اما در ناحيه تربيتآموزان، عمدتا دو مشكل قابل تصور است، يكى غفلت فراگيرنده و محروم بودن او از داشتن قلبى خاضع و خاشع دربرابر آيات الهى است كه هرچه اين غفلت و سنگدلى بيشتر باشد،
دايره تأثير شيوههاى عبرتآموزى محدودتر خواهد بود. حل اين مشكل چندان آسان نيست و به زمان وسيعى نيازمند است. دوم ضعف روحى و عدم آمادگى روانى تربيتآموز است كه اگر او ظرفيت و آمادگى لازم را نداشته باشد، ممكن است ذكر يك رويداد تاريخى و يا ديدن آثار مخروبه پيشينيان و يا يك صحنه عبرتآموز مثل تصادف و ... تأثير منفى در وى داشته باشد و او را دچار وحشت، بيمارى و بيزارى از زندگى كند. حل اين مشكل، داشتن يك مربى آگاه و ماهرى است كه به همه جوانب تربيت آشنا باشد.
نتيجه
از مباحث گذشته مىتوان نتيجه گرفت كه عبرت، حالتى است كه در اثر امورى خاص براى انسان پديد مىآيد. طى اين حالت انسان از امرى محسوس و ظاهرى به معرفتى باطنى و غيرمحسوس دست مىيابد. پيامد اين معرفت تغييرى است كه در سلوك و رفتار انسان بهوجود مىآيد. نقش عمده را در ايجاد چنين حالتى خود فرد بهعهده دارد و از اين لحاظ عبرت يك روش خودتربيتى محسوب مىشود. در عين حال، ممكن است ديگران نيز زمينه ايجاد چنين حالتى را در فرد فراهم كنند كه در اين صورت به نظر نگارنده يك روش ديگرتربيتى قلمداد مىشود. عمدهترين منبع عبرتآموزى، دنيا و تاريخ انسان است، و عمدهترين روش آن آشنايى با دنيا و سنتهاى حاكم بر زندگى بشر در طول تاريخ است. به فرموده اميرالمؤمنين(ع):
اگر انسان دنيا را از روى شهرهاى ويران شده و خانههاى درهم فروريخته بشناسد، خواهد ديد كه دنيا يادآورى كنندهاى دلسوز و واعظى گوياست و همچون دوستى مهربان است كه در رسيدن اندوهى به انسان بخل مىورزد.56
پىنوشتها
1. قرآن كريم، سوره حشر، آيه2.
2. سوره يوسف، آيه 111.
3. خوانسارى، جمالالدين محمد، شرح غررالحكم ودررالحكم، تهران: دانشگاه تهران، 1373، ج3، ص284، شماره 4493.
4. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، تهران: مكتبة المرتضويه، ماده «عبر»، ص320.
5. ابنمنظور، لسان العرب، بيروت: داراحياء التراث العربى، 1408ق، جلد9، ص18، ماده «عبر».
6. راغب اصفهانى، مفردات، واژه «عبر»، ص320.
7. نهج البلاغه صبحى صالح، نامه 31.
8. شرح غررالحكم و دررالحكم، ج3، ص316، كلام 4574.
9. عبرتآموزى روش رمزها و آيههاست و در كشف رموز، عنصر تفكر و انديشه ضرورى است. چرا كه به فرموده على(ع) «مَنْ تَفَكَّرَ اَبْصَرَ» («نهجالبلاغه» نامه 31). قرآن مجيد در آيات فراوانى، خصوصيات كسانى را كه مىتوانند از اين روش بهرهمند شوند، ذكر كرده است. اين كتاب الهى، معمولاً پس از ذكر يك مثل، داستان، جريان تاريخى و يا ذكر عجائب خلقت، در قالب «اِنَّ فِى ذلِكَ لاَآيَةً لِقَوْمٍ ...» يا «... لاَآياتٍ لِقَوْمٍ ...» به خصوصيات اين افراد مىپردازد، خصوصياتى مانند اهل
تعقل و تفكر بودن، اهل ذكر بودن، چشم بينا و گوش شنوا داشتن، اهل بصيرت بودن و غيره كه همگى مىتوانند فرد را در كشف رمزها و درك عبرتها يارى دهند.
10. باقرى، خسرو، نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، تهران: دفتر امور كمك آموزشى و كتابخانههاى وزارت آموزش و پرورش، 1368، ص154.
11. براى تبيين ويژگيهاى رشد در دورههاى مختلف از نظريه رشدشناختى پياژه استفاده شده است. ر. ك.دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، روانشناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى(2)، تهران: سازمان سمت، 1375، ج2، ص577ـ625.
12. نهجالبلاغه، حكمت 208.
13. همان، خطبه 103.
14. همان، خطبه 153.
15. شرح غررالحكم و دررالكلم، ج3، ص75، كلام 3863.
16. نهج البلاغه: نامه 31.
17. شرح غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص291، كلام 1121.
18. شرح غررالحكم ودررالكلم، ج1، ص221، كلام 789.
19. نهج البلاغه، خطبه 16.
20. شرح غررالحكم و دررالكلم، ج5، ص217، كلام 8056.
21. نهج البلاغه، نامه 49.
22. همان، نامه 69.
23. همان، خطبه 20.
24. همان، حكمت 297.
25. همان، خطبه 45.
26. همان، خطبه 114.
27. همان، خطبه 191.
28. همان، خطبه 196.
29. همان، خطبه 226.
30. همان، حكمت 119.
31. همان، نامه 31.
32. سوره يوسف، آيه 111.
33. مكارم شيرازى، ناصر، تفسيرنمونه ، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1371، ج10، ص100.
34. نهج البلاغه، خطبه 182.
35. همان، خطبه 161.
36. همان، خطبه 192.
37. همان، خطبه 192.
38. همان، خطبه 192.
39. النحلاوى، عبدالرحمن، اصول التربية الاسلاميّة وأساليبها، بيروت: دارالفكر المعاصر، 1403 ق، ص274.
40. سوره نمل، آيه 69.
41. سوره حج، آيه 46.
42. همان.
43. سوره يوسف، آيه 109، روم، آيه 9 و42، فاطر،آيه 44، غافر،آيه 21 و72 و محمد، آيه 10.
44. سوره انعام، آيه 11 و سوره نمل، آيه 69.
45. سوره عنكبوت، آيه 20.
46. نهجالبلاغه، خطبه 99.
47. همان، خطبه 221.
48. تفسير نمونه، ج16، ص459.
49. البته عبارت «فى الاسلام» در متن حديث نيست، وآن را
صاحب كتاب نهايةالادب، به هنگام تبيين لغت «سياحة»، به آن اضافه كرده است. متن حديث چنين است: «اِنَّ اللّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَعْطَى مُحَمَداً(ص) شَرايِعَ نُوحٍ وَ ابْراهِيمَ وَمُوسى وَعيسى: التُّوحِيدَ، وَالاِخْلاَصَ وَخَلَعَ الاَْنْدادَ، وَالفِطْرَةَ، وَالْحَنَفِيَّة السَّمْحَةَ، لاَرُهْبَانِيَّةَ وَلاسِيَاحَةَ...» بحارالانوار، ج68، ص320.
50. سوره نحل، آيه 65 ـ 67 و سوره مؤمنون، آيه 21.
51. سوره نور، آيه 44.
52. سوره نحل، آيه 65ـ67.
53. «انّما اَلْعَاقِلُ مَنْ وَعَظَتْهُ التَّجَارُبُ؛ عاقل كسى است كه از تجربهها پند گيرد»، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج3، ص75، كلام 3863.
54. نهجالبلاغه، خطبه 88
55. همان، حكمت 150.
56. همان، خطبه 223.