بخشی از مقاله
عناصر معماری
برخي از عناصر
فضاهاي ورودي طراحي شده بسياري از بناهاي بزرگ و متوسط علاوه بر فضاهاي نامبرده، داراي عناصر متعددي هستند كه در اين بخش به صورت اجمالي به بعضي از آن ها اشاره مي شود.
در
در ورودي يكي از عناصر مهم فضاي ورودي به شمار مي آيد كه كاركرد اصلي آن كنترل ارتباط ميان فضاي دروني بنا و فضاي بيرون از آن است. ابعاد و تناسبات در ورودي هر بنا با نوع و كاركرد آن بنا متناسب است. البته برخي از مساجد نخستين، از جمله مسجد مدينه در ابتدا فاقد در ورودي بودند و فضاي ورودي در آن ها تنها شامل يك درگاه مي شد. ناصر خسرو قبادياني (قرن پنجم هجري)
درباره ورودي هاي مسجدالحرام چنين گفته است: (مسجد حرام را هيجده در است، همه به طاق ها ساخته اند بر سر ستون هاي رخام، و بر هيچ كدام دري ننشانده اند كه فراز توان كرد)
جنس در ورودي عموما از چوب و شكل بيشتر آن ها مستطيل بود استفاده از درهايي كه شكل آن ها مستطيل نبود، بيشتر از دوره قاجار معمول شد. اهميت در ورودي بعضي از فضاهاي مذهبي يا عمومي چنان زياد بود كه سطح روي آن ها را با گره سازي، منبت كاري تذهيب، نقاشي، ميناكاري يا كتيبه نگاري مزين مي كردند.
كوبه و حلقه
كوبه هايي بر روي درها نصب مي كردند كه در ساده ترين شكل، كاركرد آن اطلاع رساني بود. روي در ورودي خانه ها دو دركوب فلزي نصب مي كردند. هر كوبه روي يك لته در قرار مي گرفت يكي از آن ها را كه چكش مي ناميدند، صداي تم توليد مي كرد و ديگري را كه معمولا حلقه مي ناميدند صداي زير ايجاد مي كرد. چكش در مواردي مورد استفاده قرار مي گرفت كه مراجعه كننده مرد بود و در هنگامي كه مراجعه كننده زن بود از حلقه استفاده مي كرد. به اين ترتيب ساكنان خانه از جنسيت مراجعه كننده مطلع مي شدند و خود را آماده مي كردند.
كوبه در ورودي بعضي از بناهاي بزرگ و مهم، از جمله خانه هاي بزرگ و اعيان نشين را با طرح هاي بسيار زيبا متنوع و پر كار چنان مي آراستند كه بعضي از آن ها را مي توان از آثار هنري ارزشمند اين مرز و بوم به شمار آورد.
در برخي از دوره هاي و نيز در بعضي از شهرها چكش را بر روي لنگه راست و حلقه را بر روي لنگه چپ در ورودي نصب مي كردند. در مواردي نيز چكش را روي لنگه چپ و حلقه را در روي لنگه راست نصب مي كردند. در برخي از موارد منحصرا از واژه كوبه براي ناميدن چكش استفاده مي كرده اند.
آستانه
بخشي از چهارچوب در كه در پايين چهارچوب قرار دارد، آستانه ناميده مي شود. آستانه برخي از درهاي را اندكي بلند مي ساختند تا تمايز بين دو فضا به بهترين شكل صورت پذيرد و افراد در هنگام انتقال از فضايي به فضاي ديگر به تأني رفتار نمايند. در برخي از دوره ها آستانه معدودي از بناها اچنان اهميت يافته بود كه برخي از مردم آن را مي بوسيدند و كسي حق نداشت پاي خود را روي آن بگذارد و اگر شخصي مرتكب اين كار مي شد او را به شدت تنبيه مي كردند. كمپفر درباره
آستانه عالي قاپو، چنين گفته است: (عالي قاپو داراي آستانه ايست از مرمر كه در تكريم و اجلال پادشاه سهم عمده اي دارد. عابريني كه مي خواهند بدون شرفيايي به خدمت شاه به وي عرض ادب و احترام كنند در اينجا به زمين مي افتند و اين آستانه را مي بوسند. به اين دليل تمام واردين دقت تمام مبذول مي دارند كه سهوا با كف كفش خود اين آستانه را ملوث نكنند و در غير اين صورت از نگهبانان كتك جانانه اي مي خورند.
سكو
سكو عنصري است كه عموما به صورت زوج در دو سوي پيش طاق بسياري از نمونه هاي متعلق به هر يك از انواع بناهاي سنتي ساخته مي شده است. از اين عنصر براي نشستن در جلوي يك بنا در هنگام انتظار شخصي يا براي رفع خستگي استفاده مي كردند. هم چنين بسياري از افراد براي گذران بخشي از اوقات فراغت خود بر روي اين سكوها مي نشستند و به گفتگو مشغول مي شدند.
سكوهاي واقع در فضاي ورودي واحدهاي مسكوني بيش از ساير فضاهاي ورودي از چنين كاركردي برخوردار بودند. در برخي از شهرها اين سكوها را (خواجه نشين) مي ناميدند.
علاوه بر اين در پيرامون هشتي بعضي از فضاهاي ورودي نيز سكوهايي وجود داشت كه كمابيش داراي كاركردهاي سكوهاي پيش طاق ورودي بودند. جنس بيشتر سكوها به خصوص سكوهاي فضاهاي بزرگ و مهم از سنگ بود و تنها در برخي بناهاي كوچك و كم اهميت و از جمله در بعضي از خانه ها آجر به كار مي رفت. اين عنصر در فضاهاي ورودي بناهاي جديد حذف شده است.
سر در
بخشي از سطح فضاي ورودي كه در بالاي در ورودي قرار داشت، سر در ناميده مي شود. اين سطح را در انواع فضاهاي ورودي به خصوص فضاهاي ورودي بناهاي نسبتا بزرگ تزيين مي كردند. كمابيش مي توان گفت كه معمولا سطح سر در هر فضاي ورودي مزين ترين سطح از نماي خارجي هر بنا بوده است. در تزيين اين سطح از انواع آجر كاري، كاشيكاري، مقرنس، و گچبري استفاده مي كرده اند. در برخي موارد نام استاد معمار يك بنا را در كتيبه سر در مي نوشتند چنان كه نام استاد علي اكبر اصفهاني در كتيبه سر در مسجد شاه اصفهان ذكر شده است.
در و پنجره در معماري ايران
در ميان صنايع و هنرهاي وابسته به معماري درودگري و آهنگري نقش عمدهاي بر عهده دارند. طبيعي است كه هر بنا پس از پايان يافتن كار ساختمان، نخست به در و پنجره نياز دارد. شايد كهنترين مدارك و نمونههاي در و پنجره در معماري ايران را بتوان در نقش قلعههاي مادي در آثار دور شاروقين يافت، كه در همه آنها دروازههايي نموده شده كه داراي در دولته است، كه به اغلب احتمال از چوب ساخته و روي آن آهنكوب ميشده است. چنان كه بعدها نيز نظير آن را در همه دروازهها ميبينيم.
در روي جامهاي ساساني نقش چند بنا كه بعضي از آنها به معبد و بعضي ديگر به دژ ميماند نظير دروازههاي مادي را ميبينيم با اين تفاوت كه لنگههاي آن تبديل به مستطيل شده و هلالي و نالي بالاي آن با نقش خورشيد پر شده است. و اين قسمت تقريبا در كليه ادوار معماري ايران معمول بوده است. چنان كه هنوز هم هلالي بالاي در و پنجره را خورشيدي ميگويند. متأسفانه
از روزگار هخامنشيان و ساسانيان، معماري پارسي و پارتي در و پنجرهاي باز نمانده است تا بتوان چگونگي آنها را دريافت تنها اين را ميدانيم كه شاهنشاهان هخامنشي علاوه بر چوب سرو و كاج كه براي پوشش مناسب بوده چوبهاي سخت ديگري را از راههاي دور ميآورند كه به احتمال قوي به مصرف ساختمان در و پنجره ميرسيده است. حتي زر و سيم عاج و مصالح تزييني ديگر هم در آرايش در و پنجره مصرف زيادي داشته است.
در دروازه تخت جمشيد هنوز جاي پاشنه و پاشنه گرد درها كه در سنگ فرو رفته پيداست و
بيترديد نشان ميدهد كه اين دروازهها نيز درهاي سنگين دولته و شايد آهنين و زركوب و سيمكوب داشتهاند.
در همه كاخهاي تخت جمشيد وضع درهاي به خوبي روشن است و پاشنه گرد اغلب آنها خوشبختانه به جاي مانده، ولي آيا به جز در، روزن و جامخانه و شباك و نظاير آن، (كه در بناهاي پارتي و پس از اسلام ايران به كار رفته) نيز داشته؟
به درستي معلوم نيست، اگرچه با مقايسه كاخهاي ساساني و صفوي با آثار تخت جمشيد و با توجه به اين كه تقليد از بزرگان گذشته امري اجتنابناپذير بوده تقريبا مطمئن ميشويم كه كاخهاي هخامنشي نيز در بالاي درها و حتي روي بامها، روزنها و جامخانههايي داشته است و گرنه فضاي بزرگ سرپوشيده تچرواپدانه را چگونه اين چند جفت در كه اغلب هم بسته بوده روشن ميكرده است؟
از در و پنجرهها و روزنها كاخهاي ساساني، علاوه بر جاي آنها كه تهي مانده نشانههاي ديگري هم داريم كه سينه به سينه به ما رسيده است.
تخريب كاخهاي تيسفون مانند اسپيد دژ و شكستن درهاي زركوب و گوهرنشان آنها و همچنين نصب يك در نفيس بر مسجد مسلمانان كه مورد اعتراض خليفه وقت واقع شده حتي در تاريخ هم ضبط گرديده است.
علاوه بر در و پنجره و روزن جامخانهها وشباكهاي سفالين و گچين (كه گاه گاه با پارچههاي شيشه رنگين آرايش ميشده) در هواي متغير ايران و آفتاب تند و بادهاي سخت اين سرزمين اجتنابناپذير بوده و نمونههاي بسيار جالبي از آنها تاكنون به جاي مانده است.
از روزگاران كهن معماران ايراني تلاش ميكردند كه درگاهها (بخصوص درها) را به صورت مستطيل ساده در آورند، تا باز و بسته شدن در را آسان كند (بر خلاف امروز كه بعضي براي مثلا ايراني شدن سبك بنا از سادهجويي عدول ميكنند و قوسهاي عجيب و غريب در و روزن ساختمانها به كار ميبرند.) به همين جهت ميان در و روزن بالاي آن كلاف چوبي مينهادند كه علاوه بر استوار كردن بنا نقش چپيله يا به اصطلاح امروز نعل درگاه را بازي ميكرده و جاي در به صورت درگاهي
چهار گوش ساده در ميآمده است.
كلافكشي در كمركش ساختمان اعم از طاقي و چوب پوش، به خصوص در كشوري كه اغلب زمين لرزههاي سخت به سراغش ميآيد، كاري بسيار منطقي و لازم بوده است و شايسته است كه معماران جوان امروز هم همين تعبيه خوب و ارزنده نياكان را به كار گيرند. در معماري پارسي
(هخامنشي)، سردر گاهها با يك پاره سنگ يكپارچه پوشيده ميشده و در سبك پارتي هم در زير چپيله نالي روي درگاهها (كه كمي هم از بر ديوار آن پستر زده ميشده) كلاغپر و شاخك چارچوب جاي ميگرفته و روي آن با گچبريهاي زيبا يا منبت كاريها و زركوبيهاي پر كار پر ميشده است. در بناهاي عهد اسلام ايران هم (اعم از خراساني و رازي و آذري و اصفهاني) هر جا در و دروازه ديده ميشود، با كلاف چوبي به صورت ساده مستطيل درآمده مگر در چند مورد كه بر سر در
خورشيدي يا كتيبهاي به شكل جناغي يا كليل از جنس در به كار رفت است، ولي روزنهاي بالاي در كه بار طاقها و آسمانههاي سنگين را به دوش ميكشيده فاقد پوشش چوبي بوده و شكل قوسي خود را حفظ ميكرده است. ميتوان گفت كه چوب در معماري ايران تنها كار كششي داشته است.
كهنترين دري كه تا چند سال پيش، از آثار آغاز اسلام ايران به جاي مانده بود در دروازه مهريز (مهريجرد) يزد بوده. اين در با سه در ديگر به امر سرهنگان ابوجعفر كاكويه براي چهار دروازه در يزد (مهريجرد- كوشكنو- كيا و قطريان) توسط يك آهنگر هنرمند اصفهاني ساخته شده بود.
شادروان مجدزاده صهبا مقاله محققانهاي راجع به يكي از آنها نوشته و متن كتيبه كوفي آن را كه تاريخ 432 هجري قمري داشت، آورده است. اين در نيز متعلق به دروازه حظيره يزد بود كه در موقع احداث نخستين خيابان شهر (خيابان امام) كنده شده بود، و قطعات آهني آن تا چندي پيش در اداره فرهنگ يزد محفوظ بود.
در دروازههاي كوشكنو و قطريان مدتها پيش از بين رفته است و فعلا بر دروازه شاهي دري يك لته آهنكوب هست كه قدمت آن به اندازه آن چهار در نيست (و گويا مربوط به زمان شاه يحيي مظفري ميباشد)، ولي آنچه نگارنده از در دروازه مهريز از كودكي به ياد دارد، اين است كه در يك لته و چوبي بود كه روي آن پارههاي آهن نقشيني كوبيده بودند، و اغلب جانور و تيرانداز و تير كمان داشت.
از سدههاي
ميانه هجري نمونههاي زيبا و متعددي از در و پنجرههاي چوبي و فولادي وجود دارد كه اغلب آنها زينتبخش موزههاي جهان هستند، و شايد در ميان آنها در بقعه سيد ابوجعفر ابيض واقع در چابكسر، كه در قرن نهم به دست درودگري تهيجاني (يا شميجاني) ساخته شده، از نظر تناسب بينظير باشد و جا دارد كه با دقت هرچه تمامتر محافظت شود. در خانهها و باغها علاوه بر درهاي دو لته در يك لته نيز زياد ديده شده، مثلا اغلب باغها و بوستان درهاي يك لته دارند كه در ديوار چينهاي قرار گرفته و كنار آن سوراخي در چينه هست كه كلون و تره در آن جاي دارد و كليد آن نيز چوبي است.
اين گونه درها از چند پارچه تخته موازي كه عمودي يا مورب پهلوي هم چيده و با يك يا دو نيم تير چوبي و گلميخ مهار شده، تشكيل ميشود و پاشنهگرد و شاخه آن در چينه استوار شده ولي كلاغپر و چارچوب ندارد، در خانه، در خانهها در ميان كرياس و دالان معمولا دري كار ميگذاشتند كه به مياندر معروف بود. مياندرها نيز معمولا يك لته بوده و روي آن قطعات مستطيل چوب به طور مورب و لوزي ميكوبيدند كه خود تزئيني براي در محسوب ميشد (نمونه اين نوع در در خانهاي روبروي مسجد جامع نايين معروف به خانه خان متعلق به روزگار صفويه موجود است).
در دروازهها و قلعهها از جمله همان چهار در كهن يزد يك لته بوده است. درهاي ورودي اطاقها و بقعهها و در و پنجرهها مشبك اغلب دو لته متقارن بوده و سعي ميشده است كه لتهها زياد پهن نباشند تا در موقع باز شدن فضاي اطاق را نگيرند، و اغلب هم رو به بيرون باز ميشدهاند، به استثناي درهاي ورودي كه رو به درون باز ميشدهاند.
نمونههاي مختلف در و پنجره، چه آنها كه اصل آن موجود است و چه آنهايي كه از ميان رفته و تنها ميتوان از روي نقاشيها و حكاكيها به شكل و طرح آنها پي برد، از روزگاري كهن تا كنون تا پيش از اين كه معماري ايران تحت تأثير معماري غرب قرار گيرد تقريبا به يك شكل و هيئت و به اصطلاح امروز استاندارد بوده است.
درها و پنجرههاي دولته در هر طرف به سه قسمت تقسيم ميشدهاند، در بالا و پايين قابي چهار گوش (معمولا مربع و گاهي مستطيل واقفي) و در ميان قابي مستطيل و عمودي قرار داشت و در به وسيله يك پاشنه، در چوب يا سنگ يا آجري كه در پشت چارچوب قرار داشته (پاشنهگرد ناميده ميشده) و شاخي كه از كلاغپر (چوبي كه در بالاي چارچوب قرار داشته) ميگذاشته است، ميگشته و به ديوار تكيه ميداده است.
چارچوب كه معمولا داراي آستانهاي بلند بود، در پشت لتههاي در كار گذاشته ميشده و گاهي پاشنه گردها و كلاغپرها نيز بدان چسبيده و پيوسته بوده است. پاشنه گردها گاهي جدا از هم و گاهي يكپارچه در پشت آستانه كوبيده ميشده است. كلاغپر نيز گاهي به شكل دو ذوزنقه در پشت شاخ چارچوب و اغلب يكپارچه جاي داشته است.
قابها در درهاي ورود گاه با خاتم و منبتكاري و گاه با نقاشي و رسم ساده آرايش ميشده و در و پنجره مشبك بوده است. در و پنجره و روزنهاي مشبك چوبي و سفالين و گچين، در زمستانها با كاغذ روغن زده مسدود و تابستانها مجددا باز ميشده است. (به همين مناسبت كركرهها و درهاي مشبك حجرات مدارس و كاروانسراها را كاغذ لق (تركي) ميگويند و در و پنجره مشبك در اغلب زبانها به اسم ايراني (Persiana) معروف است.
اجزاء در
هر لته در از اجزاء زير تشكيل يافته است:
1- دو قطعه چوب عمودي كه در دو طرف در به كار رفته و بدان باهومي گويند (باهو در فرهنگها به معناي چوب دستي و عصاي چوپانان است و اين كه بعضي باهورا بازو مينويسند به نظر درست نميآيد.)
2- قطعه چوبي به ارتفاع چهار گره (6/26 سانتيمتر) در پايين لته به وسيله كام و زبانه به باهوها پيوسته كه در اصطلاح درودگري به پاسال معروف است و همان جاي پا و پاخور صحيح آن پاسار است.
3- قطعات افقي چوب كه باهوها را در سه جا به هم متصل ميكند، به نام كش و ميانكش معروف است.
4- دماغه، چوب نازكي است كه در روي درز ميان لتهها كوبيده شده و به وسيله گلميخ به يك لته پيوسته است. دماغه معمولا داراي چيزي شبيه به سر ستون و پايهاي نظير ته ستون است.
5- قاب كه گاهي پر و گاهي مشبك است.
6- چارچوب از پنج قطعه چوب (معمولا در گره) تشكيل شده كه دوتاي آن عمودي و سه تاي آن يكي در بالا و دو تا در آستانه به طور افقي به كار رفته و ميان دو پاره چوب افقي پايين آستانه كوبيده شده (معمولا ارتفاع آستانه چهار گره و يا يك چارك است) و قطعه چوب افقي بالاي چارچوب دو شاخك دارد كه در ديوار استوار ميشود.
7- كلاغپر معمولا از يك قطعه چوب يا تخته افقي تشكيل شده كه پشت شاخ چارچوب جاي ميگيرد و گاهي هم از هم جدا به شكل ذوزنقه است.
8- پاشنه گرد يك قطعه چوب افقي است كه در پشت آستانه كوبيده شده و جاي پاشنهها را در آن بريدهاند. گاهي هم پاشنه گردها جدا از هم در دو گوشه پايين در، از چوب، سنگ يا خشت پخته تعبيه ميشوند.
9- چفت هر لته، در بالا با يك يا دو رشته زنجير ظريف مجهز شده كه ته آن باقبهاي روي پولك به لته و سر آن با سر چفتي مادگي دار به سفت چارچوب بسته ميشود.
10- پاچفت، چفت كوچكي است كه لتهها را به پايين چارچوب ميبندد.
11- سفت حلقهاي فلزي است كه در بالا و پايين چارچوب كوبيده شده و از زبانه چفت بيرون ميآيد.
درهاي سرمياندرها و دروازهها اغلب باكلون و تزه و شببند حلقه و كوبه مجهزند و نوعي از آنها كه با تختهها و الوارهاي باريك افقي ساخته شدهاند، در دو جا كلاف و بستهبندي چوبي دارند، كه با گلميخهاي زيبا استوار شده است.
گاهي پاشنه از فلز (معمولا فولاد) ساخته ميشود تا مقاومت بيشتري داشته باشد. علاوه بر اينها بر فراز درها، بخصوص در اماكن متبرك زنجيرهايي ميآويزند تا از ورود احشام پيشگيري كنند و همچنين براي نگهداري بهتر لتهها گاهي با زنجيرهاي كوچكي باهوي در را به چارچوب ميبندند.
روزن
چنان كه گفتيم معمولا در بالاي در و گاهي در دو سوي آن براي گرفتن روشنايي و هواي آزاد روزن به كار ميرفته (روزن چنان كه پيداست اسم آلت از روز و روشنايي است) و گاهي هم به سوراخهايي كه در كلاله طاقها و يا شانه آنها به همين منظور تعبيه ميكردند، اطلاق ميشده است.