بخشی از مقاله
فقر وتوسعه شهري
فقر و جدايي نژادي در مراكز شهري
خبرگزاري فارس:نرخ فقر در مراكز شهرها بيش از دو برابر حومهشهرهاست و در پارهاي مادرشهرها اين تفاوت حتي بيشتر است. براي نمونه در شيكاگو وفيلادلفيا نرخ فقر مركز شهر حدود چهار برابر نرخفقر در حومههاي شهر است. توزيع نژادي فقر درمراكز شهرها 1ر31 درصد براي سياهپوستان و 12درصد براي سفيدپوستان است
اگرچه مردم فقير را در هر يك از بخشهاي جامعه ميتوان مشاهده كرد اما تمركز و فراواني آن در ميان زنان، كودكانو اقليتهاي نژادي و مراكز شهري بزرگ (در مقابل حومهها يا حوزه آماري كلانشهرها) بيشتر است. اين مقاله كاوشي است درباره تداوم و ماندگاري فقر در مراكز شهري ايالات متحد، جدايي نژادي، مسكن فقرا و بالاخره بيكاري و علل آن.
كليد واژهها: فقر شهري در آمريكا، تعريف فقر شهري، بودجه فقر، مراكز شهري، حوزههاي آماري مادرشهر، سياستمسكن، فقر و جدايي نژادي و ناموزني فضايي2.
چكيده:
واقعيتهايي در باره فقر
دولت ايالات متحد امريكاخانواده فقير راخانوادهاي تعريف ميكند كه "مجموع درآمدهايآن كمتر از مقداري است كه براي رفع نيازهايحداقل خانوار ضروري است". براي محاسبه
"بودجه فقر" نيز حداقل هزينه غذايي خانوار را درسه ضرب بايد كرد، بدين ترتيب خانوارهاي بادرآمد كمتر از اين مقدار (بودجه فقر)3 فقيرمحسوب ميشوند. در سال 1997 ميلادي بودجهفقر براي خانوار چهار نفره امريكايي 16400 دلار
سه نفره 12802 دلار و يك نفره 8183 دلار تعيينو محاسبه شده است.
فقير كيست و كجا زندگي ميكند
1. نژاد
اگر چه تعداد فقراي سفيدپوست دو برابر فقرايسياهپوست و چهار ب
رابر فقراي اسپانيايي زبان تباراست اما نرخ فقر در ميان سياهان و اسپانيايي زبانتبارها به مراتب بالاتر است. در ميان اسپانياييزبان تبارها نرخ فقر پورتوريكوئي تبارها با 36درصد و مكزيكي تبارها 31 درصد از بقيه بيشتراست، در حالي كه كوبايي تبارها با نرخ 18 درصددر پايينترين مرتبه قرار دارند. نرخ فقر براي آسياييتبارها 14 درصد و تقريبا نزديك به 3ر13 نرخ كهمت
وسط ملي در امريكا است.
2. فقر سالمندان
يكي از موفقيتهاي مبارزه با فقر پايين آمدن نرخ فقرسالمندان است كه در فاصله بين سالهاي 1959 تا1997 از 35 درصد به 5ر10 كاهش يافت وقسمت اعظم اين بهبودي نتيجه گسترش تاميناجتماعي طي اين دوره بوده است.
3. كودكان
در سال 1997 در ايالات متحد 16 (6ر16 درصد)كودكان در فقر زندگي ميكردند و اين در حالياست كه نرخ فقر كودكان اقليتها به مراتب بالاتربوده است.
4. محل زندگي
نرخ فقر در خارج از حوزههاي مادرشهر تقريبا 13بيشتر از حوزههاي مادرشهري در امريكاست. نرخفقر در مراكز شهرها دو برابر بيشتر از نرخ فقر درنقاط غيرمركزي شهرهاست.
5. نوع خانوار
نرخ فقر براي خانوارهاي با سرپرست زن شش برابراز خانوارهايي كه در آنها زن و مرد مشتركاسرپرستي خانوار را بر عهده دارند بيشتر است.علل بالا بودن اين نرخ فقر عبارتاست از:
الف) زنان سرپرست خانوار بايد دائما بين اشتغالو مسئوليتهاي خانوادگي در نوسان باشند.
ب) به طور متوسط حقوق و دستمزد زنان از مردانكمتر است.
ج) تعداد زيادي از خانوارهاي با سرپرست زن ازحمايت و كمك پدر غايب فرزندانشان محرومهستند.
د) آموزش
نرخ فقر و سطح آموزش رابطهاي معكوس با همدارند. نرخ فقر در ميان افراد زير ديپلم دو برابردارندگان ديپلم متوسطه و ده برابر فارغالتحصيلانآموزش عالي است.
نوع اشتغال فقيران
بيش از نيمي از خانوارهاي فقير آنهايي هستند كه(سرپرست خانوار.م) كار نيمه وقت دارد و تنها 15آنها كار تمام وقت دارند. در صورتي كه مزد هرساعت كار كمتر از 20ر8 دلار باشد، يك خانوارچهار نفري نيز حتي با كار تمام وقت هم ممكناست به خانواده فقير تبديل شود. بدين ترتيبشغل تمام وقت به تنهايي براي برون رفت از فقركافي نيست مگر اينكه درآمد سرپرست خانوار ازحداقل دستمزد كمي بالاتر و بيش از يك نفر درخانوار شاغل باشد. در واقع تعداد زيادي ازخانوارهايي كه از دايره فقر بيرون هستند و فرد اولخانواده ساعتي كمتر از 20ر8 دلار ميگيرد ازاشتغال نفر دوم بهرهمند هستند.
فقر در مراكز شهرها
نرخ فقر در مراكز شهرها بيش از دو برابر حومهشهرهاست و در پارهاي مادرشهرها اين تفاوتحتي بيشتر است. براي نمونه در شيكاگو وفيلادلفيا
نرخ فقر مركز شهر حدود چهار برابر نرخفقر در حومههاي شهر است. توزيع نژادي فقر درمراكز شهرها 1ر31 درصد براي سياهپوستان و 12درصد براي سفيدپوستان است، در حالي كه تنها5ر19 درصد فقيران سياهپوست و 6ر6 درصدسفيدپوستان حومهنشين هستند.
انزواي محل اقامت يا جدايي نژادي
يكي از ويژگيهاي شهرهاي ايالات متحد جدايي وانزواي نژادي محلات است. نماد اين واقعيت ايناست كه بيش از 23 (قريب 70%) سياهاني كه درمادرشهرها زندگي ميكنند در مناطق مركزيشهرها اقامت دارند و تنها 13 سفيدها در اين مناطقاقامت دارند. به عبارت ديگر تنها 13 سياهان درمناطق حومهاي شهرهاي بزرگ اقامت دارند، يعنيدو برابر كمتر از سفيدپوستان. خواهيم ديد كهتمركز سياهان در مراكز شهرها يكي از دلايلمحروميت آنها از دسترسي به مشاغل حومهها ونرخ بالاي فقر در مراكز شهرهاست.
واقعيتهايي در باره انزواي محلات نژادي
يكي از راههاي كمي كردن ميزان جدايي و انزواينژادي شاخص يا نمايه ناهمگني است. اينشاخص نشانگر سهم عددي يك گروه نژادي استكه بايد براي رسيدن به يك پيكربندي كاملا همگناز نظر فضايي جا به جا شوند يا دوباره اسكانيابند; شاخصي كه در هر سرشماري تركيب نژاديحوزههاي كلانشهري را به طور كلي ترسيم كند. درسال 1990 به طور متوسط شاخص ناهمگنيبراي حوزههاي كلانشهري امريكا رقم 69 درصدبوده است كه بدان معناست كه براي دستيابي بههمگني كامل 69 درصد سياهپوستان (ياسفيدپوستان) بايد دوباره اسكان يابند.
همان طور كه نمودار (1) شاخصهايناهمگني حوزههاي مادرشهري نشان ميدهد اينشاخصها براي حوزههاي مختلف تفاوت زيادي رانشان ميدهند. اين تفاوت هر چه حوزه مادرشهريبزرگتر باشد بيشتر است. اين نمودار همچنينناهمگنترين شهرها را در مقياس ملي نشانميدهد، مضافا اينكه اين شهرها در ايالتهايشمالي مركزي قرار دارند و طي چندين دهه گذشتهميزان انزواي نژادي در آنها تغيير زيادي نكردهاست.
علل انزوا و جدايي نژادي محلات
علل جدايي نژادي محلات چيست؟ عواملگوناگوني در اين امر دخيل هستند وتفكيك اثرهايآن به صورت روشن كار مشكلي است.
1. رفتارهاي نژادي و تنش. سياهپوستان وسفيدپوستان در رابطه با تركيب همسايگان علايق
100
90
80
70
60
50
40
30
20
10
0
شاخصهاي ناهماهنگي
حوزههاي مادرشهري در آمريكا69
حوزههاي مادرشهري آماري بزرگ (بالاي يك0 هزار تا يك ميليون)64
حوزههاي مادرشهري كوچك (كمتر از 500 هزار نفر)57
ديترويت88
شيكاگو86
كليولند85
ميوواكي83
نيويورك82
سنلوئيس77
فيلادلفيا77
ايندياناپوليس74
نمودار 1 شاخصهاي ناهمگني نژادي (The inddex of dissimilarity) در حوزههاي آماري مادرشهرهايامريكا، منبع اداره سرشماري امريكا 1998.
متفاوتي را از خود بروز ميدهند (كاين، 1985 وكلارك، 1991). در حالي كه اكثر سياهان الگويهمسايگي همگن را ترجيح ميدهند سفيدها غالبا
خواهان جدايي نژادي هستند. علاوه بر اينسفيدها و سياهها از الگوي همسايگي همگن تلقيمتفاوتي دارند: از ديدگاه يك خانوار سياهپوست،الگوي همسايگي همگن الگويي است كه در آنسفيدها و سياهها به صورت برابر تقسيم شدهباشند. در حالي كه الگوي مورد درخواست تعدادمعدودي از سفيدها الگويي است كه 80 درصدساكنان سفيد و تنها 20 درصد بقيه سياه باشند.تنشهاي نژادي در نواحي مسكوني حومههاموجب شده است كه جز تعدادي از سياهان،"پوست كلفت"20 بقيه آنجا را ترك كنند (ميلز ولوبوئل، 1997).
2. تفاوت درآمد. به طور متوسط درآمدخانوارهاي سياهپوست از سفيدپوستان كمتر استو اينكه خانههاي درون شهر ارزانتر هستند (همانمنبع). اگر چه پارهاي از خانوارهاي سياهپوستخانههاي ارزان قيمتتر مراكز شهري را ترجيحميدهند اما اين پديده به طور كامل بيانگر درجهجدايي نژادي نيست. مطالعهاي كه گابريل وروزنتال در سال 1989 انجام دادهاند حاكي ازآناست كه خانوارهاي سياهپوست با درآمدي برابرسفيدها و ساير ويژگيهاي مشترك علاقه كمتري بهحومهنشيني از خود نشان ميدهند. كاين (1985)اين سؤال را طرح كرده است كه اگر تصميم درانتخاب محل اقامت مبتني بر عوامل غيرنژادي(مثل درآمد، نوع خانوار، سن رييس خانوار) بود،چه تعداد خانوار سياهپوست حومهها را براي محلسكونت انتخاب ميكردند؟ پاسخ او اين بود كه6ر3 ميليون خانوار يعني دو برابر تعداد موجود(در سال 1985).
3. تبعيض نژادي در بازار مسكن. تحقيقيدر باره پيدا كردن خانه از طريق بنگاههاي معاملاتملكي نشان ميدهد كه دو نفر كه، به استثناي نژاد،در شرايط يكسان باشند (مثل درآمد، سطحتحصيلات، تعداد اعضاي خانواده) در بنگاه بهطور يكسان مورد استقبال قرار نميگيرند. يينجر(1998) بر اساس اين تحقيق نشان ميدهد كهرفتار و برخورد با سياهان و اسپانيايي زبان تبارهادر مقايسه با سفيدپوستان كاملا متفاوت است، بهاين معنا كه به غير سفيدپوستان تعداد كمتري منزلمعرفي ميشود، آنها را به مناطق خاصي راهنماييميكنند و مشاوره كمتري به آنها ميدهند. برايمثال از ميان ده مشتري سياه خواهان اجاره منزلتنها يا نفر شانس كسب اطلاعاتي را دارد كه به يكسفيدپوست عرضه ميشود، همچنين سياهان تنهايك چهارم سفيدپوستان از وجود خانههاي خالي
خبردار ميشوند.
4. منطقهبندي21 حذفي در جوامع حومهنشين. مقامات محلي در حومهها از سازوكارمنطقهبندي براي حذف خانوارهاي كم درآمداستفاده ميكنند. تعدادي از اين سازوكارهايحذفي عبارتاند از معيارهاي: حداقل مساحتزمين، ممن
وعيت واحدهاي مسكوني چندخانواري، حداكثر تراكم، گاراژ براي دو اتومبيل وهزينههاي روزمره عمومي (شارژ). منطقهبنديحذفي تا حدودي ناشي از ملاحظات مالي است،مثلا اگر يك خانوار كم درآمد هزينه خدماتعمومي-محلي خود را نپردازد شهرداري يامقامات محلي ميتوانند او را بيرون كنند. از آنجاكه در مجموع خانوارهاي سياهپوست درآمدكمتري از سفيدپوستان دارند منطقهبندي حذفيتاثير زيادتري در اسكان سياهپوست
ان دارد.
5. سياستهاي مسكن. از نظر تاريخيسياستهاي خانهسازي دولت فدرال در جهتتشويق اسكان فقرا در مراكز فقيرنشين شهرها بودهاست. اكثر برنامههاي خانهسازي دولتي در مناطقفقيرنشين اجرا شده وتا همين اواخر مجوزهايحمايتي ب
راي اجاره خانه در همان مناطق صادرشده است. اخيرا مجوزهاي قابل انتقال به جاهايديگر بيشتر شده وتعداد افرادي كه ميتوانند درحومهها خانه اجاره كنند بيشتر شده است.
عواقب انزوا و جداسازي نژادي
سؤالي كه مطرح ميشود ايناست كه آيا شهرهاييكه جدايي نژادي در آنها شديدتر است براي محلزندگي سياهپوستان بهتر است يا غير آن؟ مطالعاتاخير (كاتلر و گلاسر، 1997) نشان ميدهد كهجوانان سياهپوست (20 سالهها) در شهرهاي بانرخ جدايي نژادي بالاتر وضعشان به مراتب بدترميشود; يعني درآمد كمتري دارند، كمتر تحصيلخود را به پايان ميرسانند، كمتر به بازي گرفتهميشوند (چه در مدرسه و چه در محيط كار) واحتمال اينكه به مادرـ سرپرست خانوار تبديلشوندبيشتر است.
چرا جدايي نژادي اماكن شهري چنينعواقبي را ايجاد ميكند؟ يك علت ايناست كهجوانان در چنين محيطي با درجه بالاي جدايينژادي و درآمد كم ارتباط كمتري با الگوهاي مثبت(مثل اشخاص موفق و تحصيل كرده) دارند و درنتيجه به موفقيت خود علاقه زيادي نشاننميدهند (منبع پيشين). نبود ارتباط با الگوهايموفق و مثبت بسامدي عدم موفقيت را بالا ميبرد.
تحصيلات، جداسازي نژادي و فقر
بررسي زندگي جوانان سياهپوست شهري توسط"دفتر ملي تحقيقات اقتصادي" نشان ميدهد كه باافزايش ميزان تحصيل (مدت زمان صرف شده درمدرسه) و كيفيت تحصيل (با معيار مدرك دريافتشده) حقوق و مقدار ساعات كار افراد افزايش يافتهاست (فريمان و هولزر، 1986). بخشي از تفاوتنرخ فقر در نواحي حومه و مراكز شهرها را بايد درتفاوت ميزان تحصيلات ساكنان اين مناطقجستجو كرد.
وضعيت تحصيلي در مراكز شهر غمانگيزاست. ميزان ترك تحصيل دانشآموزان دبيرستانيدر اين مناطق دو برابر دانشآموزان حومهنشيناست. در مورد كيفيت آموزش نيز آموزش سياهانمقطع دبيرستان در مراكز شهر بهندرت در سطحهمتاهاي ترك تحصيل كرده خود در حومهها قراردارد (شيلر، 1995). در مدارس نواحي شهريخيلي فقير (يعني نواحي با حداقل 40 درصدجمعيت زير خط فقر) معدل آزمونهاي اس
تانداردخيلي پايين است. در كلاس چهارم تنها 3 درصددانشآموزان از پس امتحان رياضي برميآيند وهمچنين تنها 5 درصد در امتحان خواندن موفق
ميشوند (انستيتوي نژاد و فقر، 1998). دركلاسهاي بالاتر نتايج به اين شرح است: درجهموفقيت كلاس هشتميها در آزمون رياضي 6درصد و در خواندن 9 درصداست: درجه موفقيتكلاس دوازدهميها نيز همين مقدار است.
چرا دستاوردهاي تحصيلي در مدارسمركزي شهر پايينتر است؟ يكي از دلايل وجود فقردر ميان خانوادههاست (اورفيلد، 1998).
مدارس خيلي فقير مجبورند زمان
بيشتر ونيروي بيشتري صرف خانواده، بيماري وامنيت بكنند; بچههايي كه به مدرسهميآيند زبان انگليسي را درست حرفنميزنند، مشكلات رواني دارند، وسايلآموزشي در منزل در اختيار ندارند وبالاخره از نظر پايه ضعيف هستند.
پارهاي تجربيات طبيعي تفاوت بينمدارس حومهها وشهرها را آشكار ساختهاند:برنامهاي در شيكاگو به نام گوترو22 امكانجابهجايي ساكنان خانههاي عمومي شهري را بهخانهاي ارزان قيمت در حومهها فراهم كرد. در مياندانشآموزان دبيرستاني اين خانوادههاي نقل مكانكرده نرخ ترك تحصيل به يك چهارم ميزان قبلكاهش يافت. همچنين نرخ ورود به دانشگاه اينگروه دو برابر ساكنان شهري شد (اورفيلد، 1998).در نورفولك ويرجينيا، دانشآموزان مدارسمختلط (از نظر نژادي) نمرات بهتري در مقايسه بادانشآموزان مدارس كاملا يكدست از نظر نژاديكسب كردند (ملدرام و ايتون، 1994).
ناموزوني فضايي
جدايي نژادي چه تاثيري بر درآمد و امكاناتاشتغال سياهان شهري دارد؟ همچنانكه ديديمتقريبا نيمي از مشاغل در كارخانهها و اداراتنواحي حومه شهرها يافت ميشود. از طرف ديگرچون تنها يك سوم كارگران سياه در اين مناطقزندگي ميكنند دسترسي آنها به فرصتهاي شغليمحدود است. بر اساس "نظريه ناموزوني فضايي23"،استقرار سياهان در قالب جدايي نژادي در شهرها وبه دور از مناطق عرضه شغل در حومهها از جملهدلايل فقر آنهاست. نخستين گواه اعتبار اين نظريهرا كاين (1968) مطرح ميكند. طبق برآورد اوجدايي نژادي در شيكاگو باعث از دست رفتن20000 فرصت شغلي شده است.
تحقيقات جديدتر حاكي از آناست كهرشد اشتغال در جاهايي صورت ميگيرد كه ازدسترسي كارگران سياه خارج بوده است (رافائل،1998). بر اساس مطالعات رافائل تغييرات نرخاشتغال در دهه 1980 در سانفرانسيسكو - اوكلند -سنخوزه به قرار زير است: براي كل اين منطقهمادرشهر ميزان اشتغال 21 درصد افزايش را نشانميدهد و اين در حالي است كه در مناطقسفيدپوست نشين (يعني مناطق با جمعيت كمتراز 20 درصد سياهپوست) نرخ افزايش اشتغال 23درصد بوده است. در مقابل در نواحي سياهپوستنشين (يا حداقل 20 درصد سياه) كل افزايش نرخ
اشتغال فقط 2 درصد گزارش شده است. اشتغالصنعتي نواحي سفيدپوست مذكور 1 درصد و نرخنواحي سياهپوست نشين منفي 21 درصد بودهاست. بيش از نيمي از كارگران كم تخصص سياه دربخشهاي حمل و نقل، كارخانهاي، ارتباطات،ساختمانسازي، ادارات دولتي ومغازهداريمشغول بهكار بودهاند. رشد اشتغال اين بخشها دركل منطقه مادرشهر مورد بحث 4 درصد و براينواحي سفيدپوست نشين 9 درصد ثبت شده استكه در مقام مقايسه نواحي سياهپوست نشين 14درصد رشد منفي داشتهاند.
معناي ديگر جدايي نژادي ايناست كهمدت زمان سفر روزانه منزل-محل كار برايسياهان نسبتا طولانيتر از سفيدپوستان است.متوسط زمان سفر براي كارگران فقير سفيد و سياهدر سال 1990 عدد 26 دقيقه در برابر 30 دقيقهثبت شده است (اورگان و كوئيگلي، 1998).گابريل و روزنتال با در نظر گرفتن عوامل گوناگونيچون ميزان درآمد، قيمت مسكن و امتيازاتهمسايگي به اين نتيجه رسيدهاند كه زمان سفرروزانه كارگران ماهر داراي ديپلم دبيرستانسياهپوست در مقايسه با سياهپوستان 22 درصدطولانيتر است. مدت زمان سفر
طولاني يعني كمشدن دريافتي خالص سياهپوستان از طريق تقليلزمان كار و ساير فعاليتها.
جدايي نژادي و در نتيجه سفر طولانيتربراي رسيدن به محل كار موجب پايين آمدن درجهاشتغال كارگران سياهپوست ميشود.سهژوكويست و ايهلندفلد24 (1990) با استفاده ازدادهها و اطلاعات منطقه مادرشهر فيلادلفيا نشانميدهند كه هزينه بالاتر س
فرهاي روزانه تاثير منفيدر اشتغال دارد. هم براي سياهان و هم برايسفيدپوستان، يكي از دلايل نرخ اشتغال پايينترجوانان سياه نسبت به سفيد در فيلادلفيا (26درصد سياه در برابر 49 درصد سفيد) ايناست كهزمان سفر روزانه اين دو گروه 26 دقيقه برايسياهان و 19 دقيقه براي سفيدپوستهاست. درواقع، اين تفاوت زمان سفر روزانه منجر به تفاوتيدر حدود 5ر3 برابر در نرخ اشتغال ميشود.
اگر چه ساكنان سياه مراكز شهري ميتوانندبا سفر روزانه به كار در حومهها بپردازند(همچنانكه خيليها چنين ميكنند) اما اين گونهسفرهاي روزانه "بر خلاف جريان" هم زمانبرهستند و هم گران. دو دليل عمده در اين رابطهوجود دارد; نخست اينكه سيستم حمل ونقلاساسا براي انتقال مسافران از حومه به مراكز شهرطراحي و زمانبندي شده است و مناسب انتقالشاغلان مركزنشين به حومه نيست و ديگر اينكهبهطور نسبي تعداد زيادي از خانوارهاي فقيراتومبيل شخصي ندارند. طبق مطالعات اورگان وكوئيگلي (1998) 45 درصد كارگران سياهپوستيكه در شهرها زندگي ميكنند دسترسي به اتومبيلشخصي ندارند. داشتن اتومبيل زمان قابل توجهيرا ذخيره ميكند. براي كارگران سياهپوستي كه ازمركز شهر به حومهها از طريق وسايل نقليهعمومي ميروند دسترسي به اتومبيل يعني صرفوقتي در حدود 19 دقيقه در روز
نداشتن اتومبيل به صورتي ديگر بر اشتغالتاثير ميگذارد. مطالعه مورد نظر در مورد كارگرانماهر در ديترويت نشان ميدهد كه داشتن اتومبيليعني استفاده از حوزه وسيعتري براي پيدا كردنكار. مطالعه ديگري در همين رابطه داشتن اتومبيلرا پيششرط پيدا كردن كار و آموزش حرفهايارزيابي ميكند. اين مطالعه در چهارچوب "برنامهآموزش پدران بچههاي تحت پوشش تاميناجتماعي" قرار دارد و بر آناست كه به جايسياست حمايتي بايد به سوي اشتغال رويآورد....
اطلاعات ما در باره نظريه ناموزونيفضايي چقدر است؟ سهكوژوسيت و ايهلندفلد(1991) فرضيههاي ناموزوني را در 50 منطقهمادرشهر آزمايش كردهاند كه نتايج آن به قرار زيراست.
1. در جمعبندي كلي نرخ اشتغال سياهپوستان وسفيدپوستان تفاوتي بين 24 تا 27 درصد به نفعسفيدپوستان دارد. اين شكاف براي اسپانيايي زبانتبارها و سفيدها بين 29 تا 34 درصد در نوساناست.
2. ناموزوني فضايي در حوزههاي مادرشهرياهميت بيشتري پيدا ميكند. در شهرهاي كوچكتفاوت نرخ اشتغال سياه و سفيد تنها 3 درصد و درشهرهاي متوسط 14 درصد است، در حالي كه درشهرهاي بزرگ اين رقم به يك چهارم هم ميرسد.
اين مجموعه مطالعات حاكي از آناست كهناموزوني فضايي يكي از چند عاملي است كهمنجر به افزايش نرخ فقر در شهرها (نسبت بهحومهها) شده است.
توسعه شهرنشيني يك تهديد
فقر شهري ويژگي خاصي دارد كه به طور فزاينده اي به دور از چ
شم دولت ها رشد مي كند
در كشورهاي در حال توسعه نقش زنان در جريان مهاجرت افزايش يافته اين عمل مهاجرت هاي فصلي مردان را به اسكان دايم تبديل نموده است
احمدنيارئيس كارشناس ارشد مديريت شهري
توسعه شهرنشيني ابزاري است كه نه تنها دولت ها بلكه جهان را تهديد مي كند و سازمان هاي جهاني براي كنترل آن برنامه استراتژيكي را به منظور اجرا در آينده طراحي مي نمايند.
اداره آمار سازمان ملل در سال ۱۹۹۱ دريافت كه ۶۴ درصد جمعيت آمريكاي لاتين، ۳۵ درصد آفريقا و ۳۴ درصد آسيا حاشيه نشيناني هستند كه شهرها را در قرن آينده مي بلعند.
حدود ۵۰ درصد جمعيت قاره آفريقا در سال ۲۰۱۰ به شهرهارو مي آورند و اين عمل يعني تهديد فقيرترين قاره دنيا.
دولت ها نيز يا بايد خود براي آينده برنامه استراتژيك طراحي نمايند و يا آنهايي كه توان ندارند از سازمان هاي جهاني مدد جويند. تصور حضور مردان و زناني كه هنوز شكل زندگي نخستين بشر را در قبايل دورافتاده آفريقايي حفظ كرده اند و انتظار ورود به جامعه مدرن شهري را دارند طبل هايي را به صدا درآورده كه هر لحظه با نزديك شدن، بلند و بلندتر شنيده مي شوند كه اگر پيش بيني لازم به عمل نيايد با سبك قبيله اي خودشان وارد جامعه شهري خواهند شد.
اينگونه گزارش ها اهميت توجه به شهر را در دهه اخير افزايش داده و تحقيقاتي كه در مراكز اسكان سازمان ملل به عمل آمده به پنج مورد مهم اشاره دارد:
۱. كشورهاي در حال توسعه بيشتر مشكلاتشان با شهرها به ويژه مركز كشور ارتباط مستقيم دارد.
۲. فقر شهري ويژگي خاصي دارد كه به طور فزاينده اي به دور از چشم دولت ها رشد مي كند و به دليل وابستگي به عوامل متعدد محتاج برنامه ريزي درازمدت است اما در اين گونه كشورها مسائل روزمره ديده مي شود و تاكتيك جاي استراتژي را گرفته است.
در صورت استراتژي مدون شهري مشكلات به صورت ريشه اي مرتفع و در غير اين صورت منجر به فحشا، اعتياد و جرم خواهد شد و تركيب فساد به همراه فقر دولت ها را تهديد مي كند.
۳. در كشورهاي در حال توسعه نقش زنان در جريان مهاجرت افزايش يافته، اين عمل مهاجرت هاي فصلي مردان را به اسكان دايم تبديل نموده و حضور آنان در جوامع شهري شكل زندگي خانواده را تغيير داده است. اگرچه اثرپذيري شهرنشينان بر مهاجران بيشتر است اما در مرحله گذر از بدويت به شهري نيازمند آموزش و كنترل مهاجران توسط دولت ها هستيم در غير اين صورت به دليل پيروي از سبك گذشته و به مبارزه طلبيدن سبك جديد دورنماي آينده اجتماع مشخص نبوده و در صورت فائق آمدن تنش ها بر قوانين حاكم، امنيت شهرها با بحران مواجه خواهد شد.
۴. مناطق شهري نقش مهمي را در روند قدرت ايفا مي نمايند و سرعت مهاجرت اگر بيش از ظرفيت باشد تركيب جمعيت شهري و حضور مهاجران در دواير حكومتي، دولت را متاثر نموده و تصميمات آنها در بودجه، عمران و برنامه هاي كلان از ريسك بالايي برخوردار است.
توسعه هماهنگ به توسعه بخشي مبدل مي گردد لذا اين موضوع مي تواند آرامش جوامع بين المللي را تهديد كند.
در كشورهاي آسيايي و آفريقايي گاه برنامه هاي استراتژيك دولت در سطح خارجي، توسعه صنعتي و كشاورزي به خوبي پيش رفته است اما عدم توجه به شهرها در زمان هايي كه دولت ها موفقيت خود را جشن مي گيرند با بحران هاي شهري روبه رو مي شوند. اين عمل سبب شده تا برنامه ريزي شهري در اولويت توسعه قرار گيرد.
۵. مهاجرت نبايد ارتباط بين توسعه اقتصادي و شهرنشيني كه درواقع حلقه روستا - شهر است را قطع كند. تحقيقات نشان مي دهد تغيير در درآمدها و الگوهاي هزينه شبكه هاي اجتماعي شهري را تهديد مي كند. موجب اسكان پر ازدحام جمعيت شده، بهداشت شهر را به خطر مي اندازد، مسكن را از حالت استاندارد خارج مي نمايد و خدمات زيربنايي تعادل خود را از دست مي دهد لذا شهرها روش تحريم اجتماعي را در پيش مي گيرند يعني ايجاد محدوديت در بهره برداري.
اين عمل در تركيه، كنيا، ناميبيا و نروژ بررسي شد، نتيجه گيري گ شهرنشيني خارج نمي گردند.
آنچه مي تواند بر مشكلات غلبه كند توجه به اين امر است كه ما براي داشتن سلامت اجتماعي، حفظ محيط مناسب مجبور به توسعه هستيم و براي داشتن توسعه مطلوب نياز به مديريت داريم، مديريتي كه با يك چشم مراقب توسعه كشور و با چشم ديگر مراقب شهرها باشد. كه البته هر دو چشم مي بايست به يك اندازه ديد داشته باشند. كشورهاي اروپايي در رويارويي طرح هاي آينده همه جوانب را در نظر مي گيرند. آنها با تحقيق در آفريقا اولويت هاي خود را بازنگري مي كنند.
تحقيقات آنها به جز در مورد فقر و سرپناه بقيه از قبيل تهيه آب، بهداشت عمومي، مديريت شهر و اقتصاد غيررسمي توان آژانس توسعه را افزايش مي دهد.
به نظر مي رسد نروژي ها به عنوان يك اصل در آينده جهان مشكلات شهري را در اولويت مي بينند و سعي دارند با استفاده از تحقيقات و تجربه راهكارهاي موثر در آينده سفيران بين الملل خود را جهت ساماندهي شهرها اعزام نمايند. در آينده حساسيت و ضعف ها در گروه هاي شهري آشكارتر است.
گروه هاي فقيران، معلولين، بچه ها و زنان در موقعيت شهري آسيب پذيرترند و از طرفي شهرها فرصت هايي را براي استقلال اجتماعي و اقتصادي شهروندان فراهم مي آورند. در صورت عدم وجود فرصت در محيط هاي شهري شرايط براي بهره برداري از توانايي هاي منفي ايجاد شده و بزهكاري را افزايش مي دهد.
در شهرها مفاهيم شكل گسترده تري به خود مي گيرد و موجب افزايش آگاهي شهروندان مي شود اما در پاره اي اوقات بهره برداري از آگاهي سال ها زمان مي برد و افراد به دليل گرفتار شدن در شبكه باطل، شانس بازگشت را از دست مي دهند.
توجه به شهرها در دنياي امروز از اهميت ويژه اي برخوردار است.
به عنوان مثال مركز مطالعات توسعه در لندن، مركز مطالعات جامع تورنتو كانادا، مركز URBANISM آمريكا حتي توسعه شهري در زامبيا، تركيه و بسياري از كشورهاي ديگر نياز آينده را ارزيابي و براي رسيدن به نيازها، برنامه ريزي مي نمايند.
سرآمد برنامه ها با محوريت ترافيك، فرهنگ سازي و اسكان در آينده است. هجوم جمعيت به شهرها شبيه حمله گروهي بازيگران به سمت يك توپ است و نقش مدافعان شهر شبيه بازيگري است كه توپ را در چنگ دارد و همه بر روي آن افتاده اند. لذا راهكارهاي گذشته در دهه جديد پاسخگو نيست.
آنها براي بهره برداري بيشتر از شهرها نياز به آموزش شهرونفر از طريق سيستم هاي هوشمند در حال بررسي است. از طرفي حداقل زمان سفر با توسعه خطوط مترو طراحي شده است. فرهنگسازي شهري با استفاده از جرايد و رسانه هاي همگاني امكانپذير است و اسكان جمعيت با احداث شهرهاي جديد اقماري نه ساخت و ساز داخل شهري.
اگر نگاهي اجمالي به برنامه فوق داشته باشيم و وضعيت خود را در آن ببينيم از نظر ترافيك، تهران به سمت افزايش وسايط نقليه خصوصي پيش مي رود.
خوشبختانه مترو پس از سال ها بحث و انتظار راه اندازي شد و شروع خوبي را سپري نمود، اما استقبال زياد مردم به دليل افزايش قيمت كرايه هاي تاكسي در سطح شهر باجه هاي فروش بليت را مبدل به صف هاي طولاني نموده كه البته با استقبال مردم از سرويس دهي كارتي قابل جبران است. اين عمل علاوه بر ارزانتر بودن از اتلاف وقت مسافران جلوگيري مي نمايد. در صورت تكميل خطوط مترو تا سال ۲۰۱۰ تهران از جمله شهرهايي خواهد بود كه در ليست شهرهاي با استاندارد ترافيك جهاني قرار خواهد گرفت. از طرفي آموزش همگاني در راستاي فرهنگ شهرنشيني، استفاده از ابزارهاي لازم، رعايت مقررات و درك محيط زيست، فضاي سبز، حفظ آثار احداث شده و. . . را به ارمغان مي آورد .
اخيراً توجه صدا و سيما و برخي جرايد به آن بيشتر شده است اما اسكان همچنان در انتظار برنامه اي جامع و گسترده است. راهكارهاي كابردي موفق تاكنون احداث شهرهاي جديد اقماري و انتقال جمعيت با سيستم حمل و نقل مترو به مركز شهر بوده است يا ايجاد شبكه چند طبقه حمل و نقل ريلي در زير و روي زمين با بافت متراكم ساخت و ساز كه در كشورهايي كه از اقتصاد قوي و فضاي كمي برخوردارند شكل گرفته است.
هنوز مشخص نيست كدام استراتژي اسكان مورد نظر شهرهاي ماست، روند فعلي نشان از توسعه در دو جهت به صورت ضعيف دارد.
توسعه پايدار و توسعه پايدار شهري :
تاكنون از توسعه پايدار تعاريف گوناگوني به دست داده شده است اما در مجموع ، توسعه پايدار را مي توان تلاش انسان براي آشتي ميان پيشر
فت و توسعه و حفاظت از محيط زيست و منابع موجود در جهان دانست .
نظريه توسعه پايدار از يك سو ريشه در نظريات "توسعه"و از سوي ديگر ريشه در "محيط گرايي"دارد. به سخن ديگر ، توسعه پايدار را مي توان برآوردن نيازهاي نسل حاضر بدون لطمه زدن به منابع مورد استفاده نسل هاي آينده در جهت برآوردن نيازهاي طبيعي شان دانست.
در اين ميان شهرسازي ما به تبعيت از الگوي كلاسيك توسعه و پيروي كوركورانه از مدلهاي كليشه اي توسعه شهري كه نسبت به شرايط و خصوصيات بو
مي بي اعتنا است ، نه تنها شرايط ناپايداري را در شهرها پديد آورده ، بلكه ناپايداري مناطق اطراف را به دنبال داشته است.شتر در استفاده از منابع ، كيفيت زيست محيطي ،عدالت اجتماعي و سرزندگي بوده و در عين حال تلاش كند از وابستگي به اتومبيل ، مصرف منابع تجديد ناپذير ، توليد مواد زائد خطرناك و نابرابري بكاهد.
توسعه پايدار شهري ، پديده اي است كه داراي ابعاد پيچيده اقتصادي ، اجتماعي و زيست محيطي مي باشد. پايايي توسعه در يك جامعه شهري يعني تامين حد مطلوبي از رشد توليد اقتصادي و نرخ اشتغال ، رفاه اجتماعي و محيطي سالم وپاك.
توسعه پايدار شهري ، پديده اي با ابعاد گسترده و پيچيده است. تكيه بر يك عامل منفرد ،شكل دهي به توسعه پايدار ، اقدامي سنجيده و آگاهانه محسوب نمي گردد. بهترين عاملهايي كه بايد در تكوين اين پديده در شهرسازي مورد توجه قرار گيرد؛عبارتند از : عوامل اقتصادي ، اجتماعي و زيست محيطي .
بسياري از دانشمندان ، تحليلگران و حتي سياستمدران معتقدند كه تغيير وضعيت كنوني شهرها به سوي پايداري مستلزم يك تحول در تفكر با يك تغيير بنيادي در نحوه فكر و عمل ما است . ليكن كمتر كسي پا را از اين فراتر گذشته و خصوصيات و راههاي عملي چنين تحولي را بيان كرده است.
پايايي توسعه در يك جامعه شهري هنگامي تضمين مي گردد كه شهرسازي قادر باشد ؛ سطح توليد اقتصادي و نرخ اشتغال را در حد مطلوب تامين نمايد ، رفاه اجتماعي سطح بالاي زندگي در شهر شكل مي گيرد ، و زندگي سالم پاك و سبز وبه دور از دغدغه آلودگيها و با كيفيت مطلوب جريان داشته باشد. آنگاه است كه مي توان مدعي شد؛ توسعه شهري پايا و پويايي اقتصادي – اجتماعي ، محيطي رخ نموده است.
به نظر مي رسد مفاهيم توسعه پايدار با اهداف و مقاصد شهرسازي نوين سازگار باشد و بنابراين بتوان به عنوان وسيله موثري براي تحقق اهداف پايداري از آن استفاده به عمل آورد.
بطور كلي موضوع تفكر برانگيز و عالمانه در توسعه پايدار ناشي از نظريات زير است:
نگهداري ,همبستگي و انسجام اكولوژيك
يكپارچگي و حفاظت محيطي در امر توسعه
ايجاد سازگاري و همبستگي متقابل (شمال و جنوب)
تامين حداقل نيازهاي اساسي براي همگان
توجه به همه نسل ها ، درون نسل ها و بين گونه ها
تاكيد بر بكارگيري علم در حل مسائل توسعه
پذيرش رشد اقتصادي در چارچوب محدوديتها
پذيرش شيوه بلند مدت توسعه
به هم پيوستن ارزش هاي مربوط به محيط طبيعي و محيط فرهنگي (اخلاقيات توسعه)
در مجموع ، انديشه جديد توسعه پايدار مبتني بر آن است
كه بر پايه تفكر سيستماتيك و نظام يافته , همه چيز را در محيط زيست در پيوند با يكديگر مد نظر قرار دهيم . از اين رو لازم است هر پديده توسعه در ابعاد اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي و زيست محيطي متاثر از هم مورد برسي قرار گيرد.
هدف اصلي توسعه پايدار ، تامين نيازهاي اساسي , بهبود و ارتقا سطح زندگي براي همه ، حفظ و اداره بهتر اكوسيستم حال و آينده هاي امن تر و سعاتمند تر ذكر شده است. اين هدف خود متضمن تناقضي است كه بسياري آن را از خصوصيات اصلي واژه ت
وسعه پايدار مي دانند: تامين رشد لازم براي بهبود سطح زندگي عموم و آينده مرفه تر و در عين حال حفظ اكوسيستم ها. ليكن موضوع اين است كه با تغييراتي كه بشر در محيط و بستر طبيعي خود پديد آورده است به چنان مرحله بحراني از تاريخ رسيده است كه با ادامه حيات سالم در كره زمين را مستلزم تجديد نظر در فرضيات قرار مي دهد كه مدلهاي رايج برنامه ريزي و توسعه بر پايه آنها قرار گرفته اند.