بخشی از مقاله
ناسيوناليسم و اقليت هاي مذهبي
بيش از 95 درصد مردم ايران مسلمانند و در طول چندين قرن اين خصيصه مهم كشور ايران بوده است زرتشتيان ، پيروان مسيحسيت و يهوديان اقليت هاي بسيار كوچك مذهبي ايران را تشكيل مي دهند و در طي قرون متمادي نسبت به آنها مدارا شده است . البته مواردي از خشونت و تبعيض مذهبي وجود داشته اما در مجموع ايرانيان آن چنان رفتار كرده اند كه ر مقايسه با ملت هاي ديگر جايي براي شرمساري و سر افكندگي باقي نمي ماند .
باپيدايش ناسيوناليسم ايراني در اين مدارا و تساهل همدگرگوني ايجاد شده است اين دگرگوني اجتناب ناپذير بوده است . ناسيوناليسم چنين ايجاب مي كند كه پيروان آن احساس يگانگي كنند و اين احساس در ميان اكثريت شيعه آسان تر است تا در ميان يهوديان ، مسيحيان و زتشتيان كه وضعيت خاص خود است و مي تواند ر ميان پيروان اديان و مذاهب مختلف وفاداري مشترك ايجاد كند . وانگهي احساسات ناسيوناليستي به صورت عريان و مجرد وارد ايران نشد . اين انديشه با
پوشش ليبرالي غربي به ايران وارد گرديد و ليبراليسم غربي خواهان آن بود كه به حق فرد در مورد باورهاي مذهبي اش احترام گذاشته شود . قدر مسلم اينكه با آمدن ناسيوناليسم به ايران وضعيت اقليت هاي مذهبي دستخوش تغيير مي شد اما تعيسين سمت و سوي چنان تغييري به راحتي قابل پيش بيني نبود .
ارمني ها
در بررسي مساله پيدايش ناسيوناليسم ايراني متوجه مي شويم كه ارمنيان هم در رويارويي با اين ناسيوناليسم تقريباً همان مشكل كردها را داشتهاند اينها هم مثل كردها در دو سوي مرز شمال و غربي ايران زندگي مي كرده اند. داراي تاريخ ، مذهب ، زبان و فرهنگ متمايز خاص خود بوده اند
، و تحول ناسيوناليسم ايراني با تحول ناسيوناليسم ارمني همزمان بوده و تقارن داشته است . بر خلاف مورد كردها ، نيروهايي كه خواهان جدايي ارمنيان از ايران بودند به مراتب قوي تر از نيروهاي تجزيه طلب كرد عمل مي كردند . ارمني ها بر خلاف كردها تاريخي طولاني و پر افتخار داشته اند ، تاريخ آنان زائده تاريخ ايران به شمار نمي رود . فرهنگ ايران متمايز مي شود . به علاوه بخش بزرگي از جمعيت ارمني ايران – بر خلاف كردان تحصيل كرده اند با غرب تماس داشته و آمادگي بيشتري براي پذيرش ناسيوناليسم دارند در نتيجه ناسيوناليسم ارمني از شالوده حمايتي گستره تري برخوردار بوده است .
جمعيت تقريباً 60 هزار نفري ارمنيان ايراني در سه نقطه كشور تمركز يافته اند: آذربايجان ، اطراف اصفهان ، و تهران . هر يك از گروه ها تاريخ و سنت هاي خاص خود را دارند . ارمنيان آذربايجان با توجه به اينكه از قرن ها پيش ساكن اين منطقه بوده اند تا پيش از جنگ جهاني اول باارمنيان قفقاز و آناتولي خاوري تماس نزديك داشته اند .
اگر در بررسي اقليت ها آنان را عناصري مخالف وحدت ناسيوناليستي ايران تلقي كنيم اين امر د
ر مورد ارمنيان مصداق ندارد مثلاً اينان نه تنها در انقلاب مشروطيت در كنار مردم بودند بلكه نقش بسيار فعالانه اي هم بر عهده داشتند روشنفكران ارمني در انتقال ايدوئولوژي ناسيوناليستي به ايران و اشاعه آن نقش مهمي ايفا كردند . به ياري همين عناصر بود كه تعدادي از مسلمانان ايران با انديشه هاي ناسيوناليستي آشنا شدند و آنها را پذيرفتند . اما نقش ارمنيان از نقش محرك فكري ناسيوناليسم ليبرالي بسي فراتر مي رود . آنها از ناسيوناليسم ليبرالي حمايت كردند و در راه آن جنگيدند . در ميان مدافعان تبريز در برابر حمله مزدوران آدمكش محمد علس شاه عده زيادي ارمني بودند . يفرم خان در 1288 ائتلاف قواي ضداستبدادي را در جنگ بانيروهاي ارتجاعي تبريز به پيروزي رسانيد . در 1291 تاجم هواداران محمد علي شاه را كه عمدتاً تركمن بو.دند شكست داد و در سراسر دوره انقلاب مشروطيت با كردهاي طرفدار سالار الدوله سرگرم مبارزه بودند . توضيح
يك چنين جلوه بارزي در صدر جنبش ناسيوناليسي ايران چندان دشوار نيست ، بسياري از ارمنيان به بازرگاني ياپيشه وري اشتغال داشتند و همراه ساير هموطنان غير ارمني ، با رژيم استبدادي در تضاد قرار مي گرفتند چرا كه رژيم ساختار فئودالي داشت و مي خواست تمامي منابع ايراني را به اجنبي واگذار كند . آنچه موجب مهم تر شدن نقش ارمنيان در تحول ناسيوناليسم ايراني مي شود
تماس گسترده شان با غرب است كه هيچ تناسبي با تعداد ارمنيان در مقايسه با كل جمعيت ايران ندارد . ميسيونرهاي مسيحي خاصه فرانسويان توجه ويژه اي به ارمنيان مبذول مي داشتند و اكثر آنها را در مدارس خود نام نويسي مي كردند . بديهي است كه اين دو ناسيوناليسم ايران و ارمني هدف هاي متفاوت و گاه متعارضي را دنبال مي كردند . و بروز اين تفاوت ها و تعارض ها گريز ناپذير است . در زمينه نظامهاي ارزشي ، ناسيوناليبست ها ي ليبرال ايراني ، ارمنيان رابرادران خودتلقي
مي كردند اما با توجه به پيشداوري مسلمانان ناآگاه دور و بر رشد و تقويت اين برادري امري نا متحمل به نظر مي سيد .
در 1906 ( 1287) چند بازرگان ايراني در قفقاز به دست ايرانيان كشته شدند و تب ضد ارمني در تبريز بالارفت . اما رهبران ناسيوناليست مشروطه خواه از اين واكنش عمومي استفاده كرده تظاهراتي عليه رژيم سركوبگر محمد علي ميرزا وليعهد كه در آن زمان والي آذربايجان ميز بود – به
راه انداختند . اين امكان وجود داشت كه ناسيوناليست هاي ايراني و ارمني در دولت ليبرالي آينده با يكديگر همكاري بكنند اما قبل از وقوع چنان امري تحولات بين المللي ناسيوناليست هاي ارمني را به اردوگاه مخالف راند و تعارض دو ناسيوناليسم را به آن چنان شكل عرياني مطرح كرد كه هر نوع وحدت و اتحادي در آينده نا متحمل گرديد .
نيروهاي روسيه كه از 1909 آذربايجان را در اشغال داشتند به دفعات از مسيحيان روسيه ، ارمني – حمايت كردند . در نتيجه با شروع جنگ جهاني اول ارمنيان به حمايت از روسيه برخاستند و در پاييز سال 1914 ارمني هاي تبريز به نفع روسيه تظاهرت كردند . دليل و مدركي براي اثبات اين مطلب وجود ندارد اما اگر سيد ضياء چنان اميدي داشته بايد گفت درك جامع و درستي از تغيير اوضاع و شرايط نداشته و دگرگوني هاي حاصل از جنگ جهاني اول را از نظر دور داشته است .
درست همان طور كه احساسات ارمنيان ايران در خلال جنگ جهاني اول به هواداري از روسيه شايد براي هميشه امكان ادغام ارمنيان را در ملت ايران نا ممكن ساخت . امروزه هم احساسات هواداري از شوروي از سوي بخشي از ارمنيان ايران موجب از بين بردن آرامش جمعيت ارمني مقيم ايران مي گردد . از آنجا كه بسياري از ارمنيان ، شوروي راميهن خود قلمداد مي كنند .
حمايتي كه ارمنيان و عمدتاً عناصر مسيحي آذربايجان از جمهوري خودمختار آذربايجان به عمل
آوردند موجب خشم ايرانيان شد كه اساساً ارمني ها را خائن مي دانستند .
مسير تحول رويدادها نشان داد كه ناسيوناليسم ايراني – بر خلاف اميدها و انتظارهاي اوليه – قادر به جذب ارمنيان ايران نيست . مناسبات بين المللي كه ايراني ها يا ارمني ها كنترلي بر آن ندارند – امكان جذب ارمنيان درناسيوناليسم ايراني را از ميان برده اند . مسير تحولات شايد فرا رسيدن روزي را به جلو اندازد كه ايرانيان شاهد پيوند و وفاداري پر توان وگسترده ارمنيان به ارمنستان باشند و
اين وفاداري ديگر جايي براي ايران دوستي آنان باقي نگذارد .
آسوريان
اقليت مسيحي ديگر در ايران ، مسيحيان نسطوري اند ، كه خودرابقاياي خود جامعه بزرگ عهد باستان به نام آشور مي دانند . در طول قرن هاي متمادي و به رغم فشارها و پيگردهاي ادواري ، زبان ، مذهب ، و سنت هاي خاص خويش را حفظ كرده اند . آسوريان در ايران و سرزمين هاي مجاور اين كشور زندگي مي كنند اما نقطه تمركزشان دو ناحيه است يكي اطراف درياچهاروميه در ايران و ديگري اطراف موصل در خاك عراق . تعدادشان در ايران تقريباً سي هزار نفر و در سراسر
جهان كلاً حدود يكصد و پنجاه هزار نفر مي شود . تفاوت عمده ارمني ها و آسوري هاي ايران آن است كه ارمني ها در صدد ايجاد ارمنستان مستقل اند و آسوريان فقط مي خواهند بامردم اطراف خود در صلح و صفا زندگي كنند . آسوريان از نظر تعداد كمتر از آنند كه سوداي كشوري مستقل را در سر بپروراند .
بعضي آسوريان همدر پذيرش انديشه هاي غرب به شيوه ارمني ها عمل كردند اما شواهد تاريخي اي كه حاكي از مشاركت مسلحانه آسوريان در انقلاب مشروطيت و دفاع از مشروطه باشد بسيار اندك است .
از آنجا كه آسوريان در مرز تركيه و در ميان روستاهاي كردنشين اقامت دارند بيش از ارمني ها و در معرض تهاجم قواي ترك و نيروهاي كرد تحت حمايت تركيه بوده و رنج بسياري را از اين رهگذر متحمل شده اند .اين درد سرها آنقدر زياد بود كه بسياري از آسوريان مناطق اطراف اروميه را رها كردند و به عراق گريختند و خود را تحت بريتانيا كه در سال هاي بعد از جنگ جهاني اول سرپرستي عراق را بر عهده داشتند قرار دادند . به قراري كه گفته مي شوند نيمي از آنان در اين كوچ اضطرار
ي تلف شدند . ارمني ها در پذيرش ناسيوناليسم ايراني بامشكلاتي بزرگ روبه رو هستند چون شديداً به ملت خويش وفا دارند . فرد آسوري هر چند قوياً به مردم خود وابسته است اما اميدي به ايجاد يك دولت مستقل آسوري ندارد . آسوريان از اهداف اوليه تبليغات روس ها بوده اند و مي توان
گفت روس ها موفقيت هاي خوبي هم داشته اند . تعداد نسبتاً زيادي از آسوريان به حزب توده پيوستند كه با توجه به كل جمعيت آسوري درصد بزرگي به شمار مي رود . اما با همه اينها اميد به ادغام جامعه آسوري در ملت ايران بيش از اميد به ادغام جامعه ارمني مي باشد .
يهوديان
سابقه اقامت يهوديان درايران به بيش از دو هزار سال پيش بر مي گردد . اينكه جمعيت كوچكي ( كه بنا به برآورد فراي چهل هزار نفرند اما بايد دو برابر اين تعداد باشند ) توانسته است در اين مدت طولاني در يكجامعه يكپارچه آريايي زندگي كند و دوام بياورد حاكي از فرديت قوم يهود است يهوديان كه در سراسر خاك ايران پراكنده اند و در ميان ايرانيان زندگي مي كنند بسياري از ويژگي هاي تمايز بخش خود را از دست داده اند ، اين امري گريز ناپذير است .
يهوديان به صورت انفرادي در جنبش مشروطيت شركت داشته اند اما به عنوان يك قوم و به صورت يكپارچه نه در برابر اين ناسيوناليسم مقاومت كرده اند و نه از آن حمايت به عمل آوردند پاره اي از يهوديان انقلاب مشروطيت را عامل بر هم زننده آرامش و امنيت داخلي دانسته اند و عده اي از
ساكنان جنوب ايران در بحران مشروطيت به بيت المقدس مهاجرت كردند . ترس اين يهوديان چندان هم بي مورد نبود . ناسيوناليست هاي ايراني ما قبل رضا شاه به اعتقاد ليبرالي خود پايبند بودند ومايل نبودند از احساسات يهود ستيزانه براي جلب حمايت توده هاي نا آگاه بهره برداري كنند . اما از 1286 تا 1300 آشوب هاي ضد يهود در شهرهاي اصفهان ، كاشان ، شيراز و كرمانشاه مشاهده مي شد . جدي ترين اين آشوب ها در اصفهان روي داد كه يك رهبر ارتجاعي مسلمان مبارزه تبعيض آميز و تحقير كننده اي را عليه يهود در پيش گرفت در شيراز كه ايلخان قشقايي پشت ماجراي ضد يهود بود آشوب به پا شده موجب بي خانماني 5 هزار يهودي شد .
برخورد رضا شاه با يهوديان مثل برخورد او با ساير اقليت ها بود . او كوشيد با بستن مدارس يهودي و از بين كتاب هاي اين قوم هر گون وجه تشخيص آنها با ساير افراد ملت را از بين برد . يهوديان ايراني كه نسبت به اسرائيل به عنوان ميهن خويش وفا دارند ديگر به سختي مي توانند گرايشي به ناسيوناليسم ايراني پيدا كند . امروزه درمدارس يهوديان ايران زبان عربي تدريس مي شود و زبان عربي جاي زبان فارسي را گرفته است .
نازيسم نيز در ايجاد شكاف و جدايي ميان يهوديان و ملت ايران نقش موثري داشت ناسيوناليسم اوليه ايراني رنگ ليبرالي داشت و اختلاف هاي مذهبي را مدارا مي كرد اما وقتي اينناسيوناليسم به ميان طبقه متوسط پايين رخنه كرد ( كه البته تبعيض نژاديدر ميان اين طبقه به ندرت بروز كرده
است ) با نفرت ديرينه مردم از يهوديان توام گرديد . آن ناسيوناليسم ليبرالي كه هر نژاد و مذهبي را تحمل مي كرد دستخوش دگرگوني شد . تبليغات ضد يهودي نازي ها به اين دگرگوني شتاب قابل ملاحظه اي داد . مثلاً به اين جمله كه در پشت جلد نشريه پان ايرانيستي نوروز سال 1330 آمده است توجه كنيد : اي كارگراني كه زنجير سرمايه داران يهود به دست و پايتان بسته شده به پا خيزيد ، خود را آزادكنيد ، مي توان انتظار داشست كه با گسترش پايه هاي ناسيوناليسم ايراني
درآينده احساسات يهود ستيزانه هم تقويت شود و از حالت مخفي به صورت آشكار درآيد و امكان جذب جامعه يهوددر ملت ايران هرگز برآورده نشود .
زرتشتيان
جامعه زرتشتيان ايران با جمعيت 15 هزار نفري خود تصويي سواي آنچه تاكنون از اقليت ها ارائه شد در پيش روي ما مي گذارد . زرتشيان معتقدند كه تنها فرقشان باايرانيان مسلمان آن است كه آنها از نظر آريايي بودن خالص تر از مسلمانان هستند . بسياري از زرتشتيان در هندوستان زندگي مي كنند اما رابطه نزديك خود را با هم كيشان ايراني حفظ كرده اند . اما جاذبه اي كه ارمنستان شوروي براي ارمني هاي ايران دارد هندوستان براي زرتشتيان ايران ندارد . بيشتر زرتشتيان مقيم هند ( پارسيان ) هستند كه به سوي ايران تمايل دارند .
شاهنشاهان بزرگ هخامنشي و ساساني زرتشتي بودند در آن هنگام اكثريت مردم ايران نيز پيرو اين كيش به حساب مي آمدند . و ناسيوناليست هاي ايران هم درست به همين مراحل تاريخي ايران افتخار مي كنند . از زمان تهاجم اعراب در سده هفتمميلادي احساس يگانگي ميان مسلمان و زرتشتي ايران از ميان رفت . اشتراك در زبان و فرهنگ موجب خنثي شدن پاره اي ت
عصب ها و زياده روي ها آن چنانكه در اوايل دوره صفويه مشاهده مي شد گرديده است .
زرتشتيان به عنوان يك گروه نقش عمده اي در نخستين مراحل پيدايش ناسيوناليسم ايراني نداشتند ، هر چند معدودي از آنان به صورت انفرادي به جنبش پيوستند بسياري از زرت
شتيان بازرگان بودند و بنابراين در تنفرشان نسبت به رژيم استبدادي با بازرگانان مسلمان سهيم بودند .
در 1286 ( 1907) يك بازرگان زرتشتي يزدي به دست يك مسلمان به قتل رسيد . در ميان جامعه زرتشتيان كمتر كسي انتظار داشت كه قاتل قصاص شود چون زرتشتيان خارج از دين اسلام بوده و خونشان مباح است . اما وقتي سيد محمد بهباني رهبر ليبرال انديش مذهبي در تهران ، طي تلگرافي از روحانيون يزد خواست با مجازات قاتل مخالفت نورزند . جامعه زرتشتيان حيرت زده و شاد شدند . اين اقدام بهبهاني موقعيت زرتشتيان را بهبود بخشيد ومزاياي ناسيوناليسم رابه آنهانش
ان داد اما اين ليبراليسم ناسيوناليست هاي اوليه ايران تنها عامل خوش بيني زرتشتيان نبود . در دوره رضا شاه باز هم وضعيت زرتشتيان بهتر شد در حالي كه هرگز كسي رضا شاه را به ليبرال بودن متهم نكرده است . دكتر افشار در مقاله اي با عنوان « مساله ناسيوناليسم و وحدت ايرا
ن » مي نويسد ارمنيان و يهوديان براي هميشه خارج از ملت ايران اند ام زرتشتيان چنين نيستند . ظاهراً اين عقيده عموم ايرانيان است اما هنوز هم زرتشتيان از نظر سياسي به طور كامل جذب جامعه ايراني نشده اند . آنها هم مثل يهوديان و ارمنيان در مجلس شورا نماينده خاص خودشان را دارند و اين خود نشانه تمايز آنان از جامعه ايراني است . بر طبق قوانين ايران ، نخستوزير بايد از ميان مسلمانان باشد ظهور ناسيوناليسم در ايران موجب جذب هر چه بيشتر جامعه زرتشتي در ملت ايران گرديده و بسياري از زرتشتيان در ناسيوناليسم ايران تشكيل يافته اند اما هنوز هم زرتشتيان ايران از وضعيت و موقعيت سياسي خويش ناراضي اند .
بهايي ها
دشواري بيش از حد بررسي دقيق بهائيت را از آنجا مي توان تشخيص داد كه هيچ رقم دقيق مورد تعداد بهاييان اين كشور در دست نيست . پسر يكي از پيشوايان بهائيت مي گويد اين تعداد به 10 هزار نفر مي رسد . فراي جمعيت مزبور رابالغ بر 200 هزار نفر مسي داند و يك استاد ارمني دانشگاه تهران مي گويد ايران بيش از يك ميليون نفر بهايي دارد . عليرغم اين اختلاف نظر در
آماربهاييان همه در يك مورد توافق دارند : بابهائيان ايران بد رفتاري مي شود . بهائيان را به هيچ عنوان نمي توان ملتي جداگانه تلقي كرد . هر چند عده اي از يهوديان به آيين بهائيت در آمده اند اما اكثريت بهاييان رااعقاب مسلمانان ايراني تشكيل مي دهد و بنابراين همان ، زبان ، فرهنگ و تاريخ برادران مسلمان را دارند .