بخشی از مقاله
یادگیری حرکتی واجرا از اصول تا تمرین
فصل اول: مقدمهای بر یادگیری و اجرای حرکتی:
تعاریف مهارت:
مهارت قابلیتی است که با ؟؟ معین و صرف حداقل انرژی یا زمان کاری به نتیجه برسد.
تفاوت حرکت و مهارت:
حرکت ضرورتاً در محیط به هدف خالی نمیرسد. مانند اینکه بدون هدف انگشتان خود را تکان دهید. اما اجراکننده مهارت، از حرکت به عنوان یک وسیله برای رسیدن به هدف استفاده میکند.
به طور کلی برای اینکه مهارتها به هدفهای تعیین شده خود برسند موارد زیر ضروری است:
الف) پیشینیه اطمینان نسبت به اجرای مهارت
ب) بکار بردن حداقل انرژی فیزیکی و روانی برای اجرا
ج) اجرای آن عمل در حداقل زمان
عوامل سه گانهای که برای اکثر مهارتها بسیار مهم است:
ادراک ویژگیهای نسبی محیطی
تصمیمگیری درباره نوع اجرا، محل و موقع اجرای آن
فعالیت عضلانی سازماندار به منظور اجرای حرکات ( بازده حرکتی)
اجزای تشکیلدهنده برای اجرای ماهرانه حرکات:
1- اجرای تشکیل دهنده وضعیت بدن، زمینه اجرا و حمایت از اعمال را فراهم میسازند.
2- اجزای تشکیل دهنده حرکت جابجایی، اندامها یا کل بدن را به حرکت درمیآورند.
3- اجزای تشکیل دهنده دستکاری و عمل و حرکت را ایجاد میکنند.
فرآیندهای اصلی و زیربنایی حرکات و اعمال عبارتند از:
1- فرآیندهای حسی یا ادراکی
2- فرآیندهای تصمیمگیری
3- فرآیندهای کنترل یا ایجاد حرکت
4- فرآیندهای یادگیری
طبقهبندی مهارتها:
الف) مهارتهای باز و بسته: (براساس میزان و دامنه پایداری و ثبات وضعیت محیطی)
مهارت باز: حرکتی است که در موقع اجرای آن محیط و شرایط محیطی و متغیر و غیرقابل پیشبینی است. مانند کشتی و فوتبال آمریکایی
مهارت بسته: حرکتی است که در موقع اجرای آن محیط و شرایط محیطی، ثابت و قابل پیشبینی است. مانند اجرای یک برنامه ژیمناستیک و شنا کردن در یک خط آزاد استخر
این نوع طبقهبندی مهارتها، شاخص مهمی از اجرا را که میزان و نیاز پاسخهای لحظهای در مقابل تغییرات محیطی است را نشان میدهد.
ب) مهارتهای مداوم، مجرد و زنجیرهای: (براساس اینکه تا چه اندازه یک حرکت جریان دارد یا اینکه کوتاه و مجرد عمل میشود)
مهارت مجرد: به طور روشن نقطه شروع آن مشخص است و زمان بسیار کوتاهی ا
جرا میشود.
مهارت مداوم: آغاز و پایان مشخصی ندارد و رفتار اجرا کننده مدت زیادی طول میکشد.
مهارت زنجیرهای: شامل گروهی از مهارتهای مجرد هستند که زنجیروار به هم متصل شده، پشت سر هم اجرا میشوند تا عمل پیچیده و مشکلتری را به وجود آورند. ترتیب اجرای هر یک از مهارتهای مجرد در این مجموعه بسیار مهم است و باید در جای خود عمل شوند تا نتیجه کار موفقیتآمیز باشد.
مهارتهای زنجیرهای به این دلیل از مهارتهای مجرد تفاوت دارند که در زمان نسبتاً بلندتری اجرا و به یکدیگر متصل میشوند با این وجود هر یک از اجزای آنها دارای نقطه شروع و پایان قابل تشخصی است.
ج) مهارتهای حرکتی و شناختی:
در یک مهارت حرکتی، تعیین کننده اصلی موفقیت کیفیت اجرای خود مهارت است. در اینجا ادراک و تصمیمگیری درباره نوع حرکت تقریباً دخالت ندارد.
در یک مهارت شناختی ماهیت و کیفیت حرکت مضاعف مهم نیست اما تصمیمگیری در خصوص انتخاب و نوع حرکت بسیار مهم است.
مهارت شناختی عمدتاً به انتخاب نوع حرکت وابسته است در حالیکه مهارت حرکتی- کیفیت و چگونگی اجرای مهارت اهمیت بیشتری میدهد.
نمیتوان گفت که یک مهارت صد درصد شناختی یا حرکتی است. اکثر مهارتهای دنیای و
اقعی در فاصله بین دو قطب پیوستار قرار میگیرند. به طوریکه آمیختهای از فرآیند تصمیمگیری و ایجاد حرکتند. لذا سایر عناوین به کار رفته در این زمینه عبارتند از: مهارتهای ادراکی- حرکتی یا مهارتهای روانی- حرکتی
رویکرد پردازش اطلاعات: روانشناسان، تصور انسان را به عنوان یک پردازشگر اطلاعات که تا حد زیادی شبیه به یک کامپیوتر است مفید یافتهاند. اطلاعات به عنوان دروندان به انسان ارائه میشود و در مراحل گوناگون پردازش اطلاعات، عملیات مختلفی روی این دادهها انجام میشود. این فرآیندها نهایتاً به حرکات ماهرانهای منجر میشود که آنها را به عنوان برونداد دستگاه حرکتی میشناسیم.
هدف اصلی روانشناسان شناختی که به مطالعه کنترل مهارتها علاقمندند، این است که ماهیت خاص فرآیندهای درون مستطیل را درک کنند.
مراحل مشخصی از پردازش اطلاعات که دادهها در سر راه خود از درونداد تا برونداد باید بگذرانند عبارتند از:
شناسایی محرک گزینش پاسخ برنامهریزی پاسخ
مراحل پردازش اطلاعات:
الف) مرحله شناسایی محرک: در این مرحله وظیفه دستگاه حرکتی تشخیص آن است که آیا محرکی ارائه شده یا نه و اینکه چنانچه محرک ارائه شده باشد آنرا شناسایی کند. از این رو، شناسایی محرک اصولاً یک مرحله حسی است و در آن اطلاعات دریافت شده از محیط بوسیله منابع مختلفی (بینایی- شنوایی و ...) تجزیه و تحلیل میشوند.
در این مرحله اجزاء یا ابعاد گوناگون این محرکها در کنار هم قرار میگیرند مانند ترکیب حاشیهها و رنگها- نشان دهنده یک توپ در حال حرکت است (این مرحله طبیعت و ماهیت اطلاعات را
شناسایی میکند)
در این مرحله همچنین الگوهای حرکت شناسایی میشوند. (آیا محرک حرکت میکند؟ اگر حرکت میکند در کدام مسیر؟)
ب) مرحله گزینش پاسخ: فعالیت این مرحله وقتی شروع میشود که اطلاعات لازم درباره ماهیت محرک محیطی از مرحله قبلی فراهم شده باشد.در مرحله گزینش پاسخ، با توجه به شرایط محیطی، وظیفه تصمیمگیری درباره نوع حرکت است.
در این مرحله از بین حرکات ممکن یک حرکت انتخاب میشود مانند پاس دادن یا شوت کردن به طرف حلقه
لذا مرحله گزینش پاسخ را میتوان به نوعی مکانیزم تبدیل تشبیه کرد که بین درونداد وحی و برونداد حرکتی رخ میدهد.
ج) مرحله برنامهریزی پاسخ: این مرحله بلافاصله بعد از تصمیمگری درباره نوع حرکت آغاز میشود.
این مرحله وظیفه دارد که دستگاه حرکتی را برای حرکت مورد نظر سازماندهی کند. دستگاه حرکتی باید سطوح پایینتر عصبی در ساقه مغز و نخاع شوکی را آماده کند. (دستگاه را برای عمل سازمان میدهد)
مرحله گزینش پاسخ عدم قطعیت درباره اینکه چه عملی باید انجام شود را از بین میبرد.
در این مرحله همچنین یک برنامه حرکتیای که نهایتاً حرکت را کنترل خواهد کرد، بازیابی و سازماندهی میشود.
این مرحله از پردازش اطلاعات سرانجام عضلات را رهبری میکند تا برای انجام موثر حرکت، به نوبت و با نیرو و زمانبندی مناسب، منقبض شوند.
یک وسیله حیاتی برای فهمیدن چگونگی عمل مراحل پردازش اطلاعات است.
معیار مهم سرعت پردازش اطلاعات است.
زمان واکنش نشاندهنده بسیار مهم سرعت تصمیمگیری و کارآیی آن است.
به فاصله زمانی بین ارائه غیرمنتظره محرک تا شروع پاسخ گفته میشود.
مانند: در دوی سرعت از زمانی که تپانچه آغاز مسابقه شلیک میشود تا زمانی که دونده دویدن را آغاز میکند.
زمان واکنش وقتی آغاز میشود که محرک ارائه شده است و هنگامی پایان میپذیرد که پاسخ شروع شده باشد و لذا زمان واکنش مجموعه سه مرحله پردازش اطلاعات است.
عوامل موثر بر زمان واکنش و تصمیمگیری:
تعداد محرک – پاسخ
سازگاری محرک- پاسخ
مقدار تمرین و نوع آن
قابلیت پیشبینی
الف) تعداد محرک- پاسخ: تعداد محرکهایی است که هر کدام ممکن است به پاسخ جداگانهای منجر شوند و هر زمان امکان اجرا داشته باشند.
زمان واکنش انتخابی: طی آن اجراکننده باید یک پاسخ را از بین حرکات ممکن و از پیش تعیین شده انتخاب کند. عموماً به موازات افزایش حرکتهای ممکن، زمان مورد نیاز برای پاسخ به ه
ر کدام از آنها نیز افزایش مییابد. که همان افزایش در زمان واکنش انتخابی است.
سریعترین زمان واکنش نقطه شامل یک محرک و یک پاسخ است. که به آن زمان واکنش ساده میگویند.
قانون هیک: تأخیر در پاسخ بر اثر تعداد محرک- پاسخ این پدیده به قانون هیک معروف است. وقتی تعداد محرک- پاسخ از یک به دو افزایش مییابد. افزایش زمان واکنش بسیار زیاد است. زمان واکنش از حدود 190 هزارم ثانیه درزمان واکنش ساده به بیش از 300 هزارم ثانیه
در زمان واکنش انتخابی افزایش مییابد. هر چه تعداد انتخابها بیشتر شود، زمان واکنش اضافهتر خواهد شد. اما این افزایش به تدریج کم و کمتر میشود. برای مثال افزایش از 9 به 10 انتخاب باعث افزایش 3 -2 درصد و زمان واکنش خواهد شد.
قانون هیک:
- رابطه زمان واکنش انتخابی و لگاریتم تعداد محرک- پاسخ یک رابطه فعلی است.
- این رابطه بر این مطلب اشاره دارد که هر بار تعداد محرک پاسخ دو برابر شود، زمان واکنش انتخابی با میزان ثابتی افزاش مییابد.
- تفسیر هم قانون هیک: زمان واکنش انتخابی به طور خطی به مقدار اطلاعاتی وابسته است که برای از بین بردن تردید درباره تعداد محرک- پاسخ باید پردازش شود.
ب) سازگاری محرک- پاسخ: یکی از مهمترین عوامل تعیینکننده زمان واکنش انتخابی است. این سازگاری معمولاً به دامنهای گفته میشود که در آن محرک و پاسخی که برای آن راه اندازی میشود به طور طبیعی به هم وابسته شوند دریافت توپ یکی از مثالهای سازگاری محرک- پاسخ است. به این دلیل که حرکات توپ به طرف دست راست، حرکات دست را به همان سمت به دنبال خواهد داشت.
سازگاری جانبی محرک- پاسخ: درجاتی است که مثلاً با هم چراغی که روشن میشود از آزمودنیها خواسته میشود تا با همان جهت در سمت بدن خود پاسخ دهند. در شکل ب چراغ سمت راست، پاسخ سمت چپ و چراغ سمت چپ، پاسخ دست راست را میطلبد. رابطه محرک- پاسخ در اینجا تقریباً غیرطبیعی است لذا محرک و پاسخ در این حالت کمتر با هم سازگارند یا اصلاً سازگاری ندارند.
برای تعداد معینی از محرک- پاسخ هر گاه سازگاری آنها بیشتر باشد. زمان واکنش انتخابی آن کاهش مییابد.
قوانین کلی مربوط به تعداد محرکهای ممکن و زمان واکنش انتخابی، در مورد محرک- پاسخهای سازگار نیز صدق میکند. با این حال مقدار افزایش در زمان واکنش انتخابی (شیب منفی کمتر) آن چیزی است که برای موقعیتهای کمتر سازگار دیده میشود.
قانون هیک در مورد درجات مختلف سازگاری صدق میکند اما شیب منحنی در زمانی که سازگاری کمتر باشد، بیشتر است.
ج) مقدار تمرین:
1) وقتی تعداد محرک- پاسخ مشخص است. هر چه مقدار تمرین بیشتر باشد زمان واکنش کوتاهتر خواهد بود. به طور کلی هنگام ازدیاد محرک-پاسخ، تمرین کردن شیب افزایش زمان واکنش را کاهش میدهد. اثر تمرین به زمان واکنش ساده، ناچیز اما در زمان واکنش انتخابی چشمگیر است. این اثر وقتی زیادتر میشود که تعداد محرک- پاسخ زیاد و سازگاری آن کم باشد.
2) در طبیعت تمرین (نوع تمرین) نیز در اینجا اهمیت دارد. تمرین یکنواخت، صورتی که یک محرک همیشه به یک پاسخ منجر شود به ایجاد واکنش سریع کمک میکند. این اثر تمرین اساساً شبیه افزایش سازکاری محرک- پاسخ است که در آن هر دو متغیر شیب خود را کم میکنند. از این رو به نظر میرسد که تمرین، سازمان محرک و پاسخ را سازگارتر میکند.
پیشبینی کردن برای تقلیل تأخیر: یکی از روشهای مناسب برای فائقآمدن به RT طولانی این است که اجرا کننده بتواند وقوع محرک را پیشبینی کند او میتواند پیشبینی کند که چه حادثهای در محیط اتفاق خواهد افتاد و در چه زمانی واقع خواهد شد.
انواع پیشبینی: پیشبینی فضایی – پیشبینی زمانی
الف) پیشبینی فضایی: یعنی پیشبینی اینکه در محیط چه اتفاقی خواهد افتاد. مثلاً پیشبینی اینکه حریف در بازی تنیس ضربهی محکم یا ضربهی توپ خواهد زد سبب میشود که به طور موثر جاگیری کنیم.
ب) پیشبینی زمانی: گاهی اوقات اجرا کننده میداند که چه حادثهای واقع خواهد شد اما احتمالاً نمیداند که آن واقعه در چه زمانی رخ خواهد داد. (مثلاً میدانیم که بازیکن صاحب توپ در راگبی نهایتاً پاس کوتاهی خواهد داد اما زمان آنرا نمیدانیم)
ارزش پیشبینی:
1) اولین خطر پیشبینی زمانی متوجه ما میشود که حرکت پیشبینی شده همان حرکتی نباشد که حریف اجرا میکند. مثلاً فرد پیشبینی میکند که سرویس حریف به سمت راست میآید ولی برعکس به سمت چپ برود پس ورزشکار باید ابتدا از وقوع حرکتی که از قبیل آماده است جلوگیری کند. این عمل به زمان احتیاج دارد و در زمان واکنش ساده در حدد 40 هزارم ثانیه است سپس ورزشکار باید پاسخ درست را سازماندهی و آغاز کن و آنهم فرآیندی بسیار آهسته است و RT او طولانی خواهد شد.
2) پیشبینیها در بسیاری از مواقع درست از آب درنمیآیند و ورزشکار با مشکل جلوگیری او پاسخ نادرست و آماده کردن پاسخ درست مواجه است در چنین وضعیتی مشکل دیگری نیز وجود دارد و آن این است که پاسخ نادرست ورزشکار را از حضور در بهترین موقعیت مکانی برای پاسخ درست محروم و دور کرده است. زیرا اندازه حرکتی که او برای انجام پاسخ ایجاد کرده است در مسیر غلطی قرار دارد. این دو امر به زحمت جبران ناپذیرند. وقتی شما در اثر پیشبینی نادرست به طرف چپ زمین تنیس میدوید عملاً برایشان غیرممکن است که ناگهان بایستد و برای برگرداندن توپ حریف به سمت راست زمین حرکت کنیم.
راهبردهای پیشبینی:
1) برای جلوگیری از پیشبینی درست حریف، هر چه ممکن است حرکات را به طور غیرمنتظره و تصادفی (چه در نوع و چه در زمان اجرا) انجام دهید.
2) ورزشکار با گرفتن ابتکار عمل به دست خود، حریف را از پیشبینی کردن ساقط و او را وادار به واکنش نماید (RT آهسته)
3) به حریف اجازه پیشبینی بدهید ولی نهایتاً حرکتی را انجام دهد که مخالف پیشبینی اوست.
اصل یو وارونه: انگیختگی را میتوان سطح هیجان یا فعالیت بوجود آمده در CNS تعریف کرد.
یکی از اصول مهم اثر سطح انگیختگی به کیفیت اجرای مهارتها اصل یو وارونه است این اصل بیان میکند که وقتی از انگیختگی شروع کنیم افزایش انگیزه باعث بهبود در اجرای مهارتها میشود ولی این بهبود فقط تا نقطهی بخصوص ادامه مییابد. معمولاً بهترین اجرا در حد متوسط از انگیختگی دیده میشود و به همین ترتیب اگر انگیختگی افزایش یابد، اجرا ضعیفتر میشود.
اثر فوق به نوع مهارت نیز وابسته است:
1) اگر مهارت به کنترل عضلانی بسیار ظریف نیاز داشته باشد (مانند تیروکمان، یا دارای عوامل تصمیمگیری مهم باشد (مانند بسکتبال) نقطه اوج منحنی انگیختگی به سمت چپ کشیده میشود. به نظر میرسد که سطوح بالا و حتی میانی انگیختگی با کنترل ظریف عضلانی و تصمیمگیری تداخل پیدا میکند در واقع:
مهارتهای پیچیده با سطح انگیختگی پایینتر بهتر اجرا میشوند و با اندک افزایشی در سطح انگیختگی افت پیدا میکند.
2) اما مهارتهایی که با عضلات بزرگ انجام میشود و نیاز به کنترل ظریف و دقیق ندارند. با سطح انگیختگی زیاد تضعیف نمیشوند. (مانند وزنهبرداری)
نکته مهم اینکه: به دلایل متفاوت، انگیختگی بسیار زیاد و بسیار کم هر دو پدیده بیتأثیر و نامطلوبی است.
حتی منطقه انجام بازی نیز در تعیین سطح انگیختگی نقش دارد:
پاسور والیبال: نیاز به انگیختگی کم (چون تصمیمات مهم میگیرد)
آبشار زدن: نیاز به انگیختگی بالا (به دلیل حداکثر نیرویی که اعمال میکند)
خلاصه اصل u وارونه:
- افزایش انگیختگی اجرای مهارتهای ورزش را تا حد معینی بهبود میبخشد.
- افزایش بیشتر در انگیختگی سطح اجرا را پایین میآورد.
- مهارتهایی که شامل تصمیمگیری اندک و حرکات عمدهاند، انگیختگی بیشتری را میطلبند.
- برخی از مردم و ورزشکاران نسبت به برخی دیگر، آسانتر برانگیخته میشوند.
باریکی ادراکی:
باریکی ادراکی یکی از تغییرات مهم در پردازش اطلاعات با سطح برانگیختگی زیاد است. مثلاً وقتی رانندهای با انگیزه مطلوب، رانندگی میکند دامنه محرکهایی که به آن توجه کرده و پاسخ میدهد نسبتاً وسیع است و تقریباً نشان دهنده کل حوزه دید اوست در عوض بینایی یک غواص تازه کار که در عمق زیاد است کاهش مییابد. انگیختگی او بالا میرود حوزه دید وی کوچک ولی تمرکز او زیاد میشود. در این موقعیت محرکهای محیطی کمتری شناسایی میشوند و افزایش توجه فقط به منابعی که به مهارت مربوطند معطوف میشود. این یک سازوکار بسیار مهم است زیرا اجراکننده میتواند توجیه بیشتری را به محرکهای مربوط یا با محرکهایی که احتمال میرود، مربوط باشند اختصاص دهد.
باریکی ادراکی تنها به قوه باصره منحصر نمیشود و به ظاهر به طرق مشابهی در تمام حواس اتفاق میافتد.
این پدیده بر اثر استفاده از مواد مخدر، کمخوابی و بعضی عوامل دیگر نیز بوجود میآید.
باریکی ادراکی عیوبی نیز دارد. هر چند ممکن است باعث اجرایی بهتر شود، این بهبود تا حدی امکانپذیر است که محرکی که اتفاق میافتد همان محرکی باشد که انتظارآن میرفت. در صورتیکه محرک غیرمنتظرهای رخ دهد، باریکی ادراکی باعث افت اجرا خواهد شد. مثلاً باریکی ادراکی که هوشیار نیست تا جایی که حادثه غیرمنتظرهای رخ ندهد، قابل قبول است اما اگر اتفاق غیرمنتظرهای مانند پریدن یک بچه به وسط خیابان رخ دهد، عمل راننده موجب تصادف با او میشود.
باریکی ادراکی پدیده مهمی است در این حالت واکنش به نشانههای غیرمنتظره کم شده و واکنش به نشانههای مورد انتظار زیاد میشود.
نظریه بهرهبرداری از نشانهها:
این نظریه که ابستر بروک آنرا مطرح کرد به تشریح افت کیفیت اجرا که ناشی از سطح انگیختگی زیاد است کمک میکند.
1) موقعی که انگیختگی کم و حوزهای ادراکی وسیع است. اجراکننده به دامنه گستردهای از نشانهها دسترسی دارد که فقط تعداد محدودی از آنها به اجرای موثر مربوطند. به همین دلیل اجرا، از حد مطلوب پایینتر است.
2) به موازات افزایش در سطح انگیختگی، توجه و تمرکز فقط به نشانههای مرب
وطه معطوف میشود و از نشانههای نام صرفنظر میگردد. لذا به دلیل اینکه اجراکننده فقط به محرکهای مربوطه پاسخ میدهد. کارایی او افزایش مییابد.
3) بالارفتن پیش از حد سطح انگیختگی و در نتیجه باریک شدن بیشتر دامنه ادراک حتی برخی از نشانههای مربوطه هم نادیده گرفته میشود. به همین دلیل کیفیت اجرا آسیب میبیند. به خصوص وقتی که نشانهها زیاد هم مورد انتظار نباشند.
حد مناسب سطح انگیختگی آن است که در آن توجه به منظور شناسایی محرکهای مربوطه متمرکز میشود و از نشانههای نامربوط صرفنظر گردد.
انگیختگی در اوج خود منجر به گوش به زنگ بودن شدید یا آشفتگی میشود. این حالت عموماً به نام پایک معروف است. در حالت آشفتگی به دلیل باریکی شدید ادراکی، تصمیمگیری بسیار محدود خواهد شد. حالت انگیختگی زیاد، کنترل حرکات را ضعیفتر میکند. انگیختگی زیاد در واقع با کنترل روانی که در شرایط عادی وجود دارد تداخل پیدا میکند.
سطح بهینه انگیختگی با توجه به تکلیف حرکتی تغییر میکند. مهارتهایی که به تصمیمگیری و کنترل ظریف حرکتی نیاز دارند. از انگیختگی زیاد آسیب میبینند و مهارتهایی که به نیروی زیاد نیازمندند. از سطح انگیختگی کم آسیب میبینند.
توجه: محدودیت در توانایی پردازش اطلاعات
- به نظر میرسد که توجه یک پدیده طولی است. که درآن تمرکز روی یک موضوع و سپس روی موضوع دیگر معطوف خواهد شد. اگر مقدور باشد میتوان توجه را در یک زمان روی دو موضوع تمرکز کرد.
- زمانی که توجه (ظرفیت) باید بین یک تکلیف اصلی و یک تکلیف ثانوی تقسیم شود، زمانی که تکلیف اصلی نسبتاً ساده است و به توجه زیادی نیاز ندارد بخش بیشتری از ظرفیت به سایر تکالیف حرکتی (ثانویه) اختصاص مییابد و برعکس.
- تفاوت توجه و هوشیاری: هوشیاری تمام فرآیندهایی را که اجراکننده به آنها آگاهی دارد، تنظیم میکند.
تداخل دو تکلیف نشاندهنده نیاز هر دو برای دستیابی به ظرفیت محدود پردازش اطلاعات است یعنی هر دو تکلیف به توجه نیازمندند.
ویژگیهای توجه:
توجه یک پدیده طولی است و در هر لحظه از منبعی به منبع دیگر منتقل میشود.
ظرفیت توجه محدود است.
توجه تلاش زیادی میطلبد و به انگیختگی مراتب است.
توجه توانایی انجام همزمان بخشهای مشخصی از تکالیف حرکتی را محدود میکند.
در چه زمان تکالیف با هم تداخل میکنند؟
الف) شناسایی محرک: پردازش اطلاعات به صورت موازی:
در مرحله شناسایی محرک پردازش اطلاعات به صورت موازی انجام میشود با پردازش موازی در یک زمان دو یا چندین جریان اطلاعات به دستگاه وارد میشوند و ممکن است تداخل با یکدیگر به طور موازی پردازش شوند برای مثال اطلاعات گوناگون درباره ویژگیهای مختلف اشیاء مانند رنگ و شکل آنها. بدون تداخل پردازش میشوند.
1) در طول مرحله شناسایی محرک، اطلاعات حسی بدون تداخل زیاد، به صورت موازی پردازش میشوند. یعنی اینکه
2) پردازش اطلاعات بدون نیاز به توجه انجام میشود.
پ) گزینش پاسخ: پردازش خودکار و کنترل شده
در مرحله گزینش پاسخ، یکپاسخ از بین چندین پاسخ ممکن انتخاب میشود. این اعمال تحت پردازش کنترل شده هستند. به نظر میرسد طولی، مستلزم توجه همراه با مداخله ناشی از فرآیندهای رقیب، آهسته و اختیاری باشند. بدین معنی که بتوان از آنها جلوگیری یا آنها را متوقف کرد.
پردازش اطلاعات: موازی و همزمان با پردازشهای دیگر، بدون نیاز به توجه و تداخل با سایر تکالیف، سریع و غیراختیاری و اغلب غیرقابل پیشگیری است.
حداکثر فایده خودکار بودن را در انجام مهارتهای بسته میتوان دید یعنی جایی که محیط نسبتاً قابل پیشبینی است دادن پاسخ خودکار به الگوهای حرکتی مهارتهای باز، پس از سالها تمرین ممکن میشود.
تمرین برای خودکار شدن وقتی بیشترین اثر را دارد که در شرایط یکنواخت انجام شود.
بهبود خودکارشدن در مهارتهای باز حتی از مهارتهای بسته هم کندتر است.
ج) برنامهریزی پاسخ: سازمان حرکت زنجیرهای است
دوره بی پاسخی روانشناختی: PRP: (psychological refractory period)
تاخیر در پاسخ به دومین حرکت دوره PRP نامیده میشود. عملکرد انسان اولین محرک را شناسایی میکند اگر آزمایش کننده در طول این زمان به طور ناگهانی دومین محرک را ارائه کند. پاسخ به آن تا حد زیادی به تأخیر خواهد افتاد.
زمان واکنش به محرک دوم، بسته به فاصله بین دو محرک، بسیار متغیر است.
توجیه پدیدهی بیپاسخی روانشناختی: فهم ما این پدیده را این گونه توجیه میکند. که مرحله برنامهریزی پاسخ مانند گردن یک سطری، خروجی باریکی داده که میتواند در هر
ن حرکت آغاز شود، متوقف بماند.
هنگامیکه فاصله بین دو محرک کوتاه است این تاخیر در حداکثر است. زیرا مرحله برنامهریزی اولین پاسخ را تازه آغاز کرده است و بدیهی است که اولین پاسخ باید پیش از آغاز پاسخ دوم انجام شود. بنابراین وقتی محرک دوم ارائه شود، تاخیر کمتری در پاسخ به آن وجود خواهد داشت.
پدیده جمعبندی: در پدیدهی دوره بیپاسخی روانشناختی، زمانی که فاصله بین دو محرک بسیار کم است مثلاً کمتر از 40 هزارم ثانیه. دستگاه حرکتی به محرک دوم به شکل متفاوتی پاسخ
میدهد. دستگاه به اولین و دومین محرک طوری پاسخ میدهد که گویی هر دوی آنها یکی است. به این ترتیب که هر دو پاسخ را همزمان تولید میکند. در این پدیده که به نام جمعبندی نامیده میشود. احتمالاً دستگاه حرکتی انسان در پردازش اولیه خود هم دو محرک را به عنوان یک محرک شناخته حرکتی واحد و پیچیدهتر را که در آن هر دو دست چپ و راست پاسخ میدهند، سازماندهی میکند.
مکانیسم فریب دادن: (faking)
پدیدهی بیپاسخی روانشناختی در بسیاری از فرآیندهای مخرب دادن کاربرد دارد.
اصول فریب دادن:
1) حرکت نمایشی و فریب دهنده باید واقعی جلوه کند، مشخص باشد. بسادگی سنجیده شود تا موانع آنرا پرتاب واقعی تصور کند.
2) حرکت واحدی که شامل پرتاب نمایشی (محرک اول) و واقعی (پرتاب اصلی) است باید طوری برنامهریزی شود که این در حرکت به اندازه کافی با هم فاصله داشته باشند تا بتوانند حداکثر تأخیر را در پاسخ به محرک دوم که همان پرتاب واقعی است بوجود آورند. این طور به نظر میرسد که این فاصله باید بین 100-60 هزارم ثانیه باشد.
اگر این فاصله خیلی کوتاه باشد. بازیکن مدافع میتواند حرکت فریبدهنده را نادیده گرفته، به حرکت واقعی پاسخ دهد) اما اگر این فاصله خیلی طولانی باشد مدافع با یک RT عادی به محرک دوم پاسخ میدهد. لذا مهاجم مزایای فریب دادن را از دست میدهد (نباید بیش از 150 هزارم ثانیه باشد)
برون دادن قطعهای حرکات
پدیده دورهی بیپاسخی روانشناختی برای فهمیدن چگونگی ایجاد حرکات بسیار مهم است دو عمل جداگانه با محرکهای مجزا ممکن نیست در فاصله بسیار نزدیک با یکدیگر ایجاد شوند. یعنی اگر محرک الف به پاسخ الف منجر شود، زمانی لازم است تا محرک ب بتوانند پاسخ ب را ایجاد کند. اگر این طرح دقیق باشد پس دستگاه کنترل حرکتی باید حرکات را به صورت یک قطعه یا یک تکه از فعالیت که فقط چند هزارم ثانیه طول میکشد ایجاد کند. تا زمانی که تکه یا قطعه بعدی ایجاد شود. این قطعهها حداقل در حدود 200 هزارم ثانیه از هم فاصله دارند. وقتی بسیاری از حرکات وجود دارند و باید پشت سر هم ردیف و اجرا شوند (مانند آنچه در رانندگی مشاهده میکنیم) دستگاه حرکتی احتمالاً این قطعات را با توالی حداکثر 3 قطعه در ثانیه ایجاد میکند. به نظر میرسد که این قطعات حرکتی در مرحله برنامهریزی پاسخ سازماندهی میشوند. سپس تحت کنترل برنامه حرکتی اجرا میشوند.
(ورزشکار بسته به نوع مهارت باید از طریق آزمایش و خطا بهترین فاصله بین در محرک را
تشخیص دهد)
دستها چگونه در کار هم مداخله میکنند؟
نقش ساختارهای زمانی در دو دست: در بسیاری از وضعیتها به نظر میرسد که دستها به هم بسته شدهاند. در صورتی که الگوی حرکت یکسان باشد. بسیار آسان است که دستها حرکات مشابه را به طور همزمان انجام دهند. اگر الگوی حرکت به شکل تصویر در آینه باشد انجام آن به طور همزمان آسانتر است. مثل کشیدن الگوی یکسان مثل دایره با دو دست عمل دو دست دارای یک ساختار زمانی مشترک است که در آن نیروهای عضلانی زیر حرکات مختلف را به ط
ور همزمان در هر دو قسمت بوجود میآورند.
از این گذشته دستها در مواردی هم که از نظر فضایی با یکدیگر وابستگی محکمی ندارند مانند مواقعی که با دست چپ الگوی کوچک و با دست راست الگوی بزرگی را روی تخته سیاه میکشیم، باز هم از نظر زمانی به هم وابستهاند.
برای دستگاه حرکتی ترجیح دارد به صورتی عمل کند که دستها همزمان حرکت یکسانی را انجام دهند یا حداقل حرکاتی را انجام دهند که ساختار زمانی یکسانی داشته باشند. زمانی که ساختار زمانی برای هر دو دست یکسان باشد. مداخله کمتری صورت میگیرد اما اگر ساختار زمانی تغییر کند (مانند مالیدن شکم و ضربه زدن به سر) مداخله بسیاری صورت میگیرد.
سیستمهای سه گانه حافظه:
سه دستگاته مهم مجزای حافظهای در حرکات انسان عبارتند از:
ذخیره حسی کوتاه مدت حافظه کوتاه مدت حافظه بلندمدت
الف) ذخیره حسی کوتاه مدت: حسیترین جنبه حافظ: ذخیره حسی کوتاه مدت است.
در مرحله شناسایی محرک پردازش اطلاعات باعث نگهداری موقت آنها در یک چهارم ثانیه در اینجا میشود.
جریانهای متعددی از اطلاعات به طور همزمان و موازی پردازش میشوند.
ب) حافظه کوتاه مدت:
1) توجه خاص اطلاعات را به حافظه کوتاه مدت هدایت میکند.
2) فرض میشود که حافظه کوتاه مدت یک حافظه فعال یا نوعی فضای کاری است که پردازشهای اطلاعات را بطور کنترل شده بررسی میکند.
3) از لحاظ ظرفیت بسیار محدود است و نمیتواند بیشتر از 2+7 قطعه اطلاعات را در خود نگه دارد. نگهداری این اطلاعات در حافظه کوتاه مدت مختصرتر از ذخیره حسی کوتاه مدت است. ب
ه طوری که اطلاعات ذخیره شده به کدهایی تبدیل میشوند.
4) اطلاعات تا زمانی در این حافظه میمانند که به آنها توجه شود. (توجه به صورت بازیابی، تمرین و تکرار مجدد)
5) وقتی توجه به جای دیگری معطوف شود، محتویات حافظه کوتاه مدت فراموش میشود. و طی 30 ثانیه ممکن است به کلی از یاد برود)
ج) حافظه درازمدت: این حافظه در برگیرنده اطلاعاتی است که در طول سالیان دراز عمر آموخته شدهاند.
1) به دلیل مقدار بسیار زیاد اطلاعات موجود در آن احتمالاً این حافظه دارای ظرفیت بیکرانی است.
2) کدبندی اطلاعات در حافظه درازمدت بسیار فشرده است و به صورت چکیده میباشد.
3) اطلاعات بوسیله پردازش کنترل شدهای که در حافظه کوتاه مدت صورت میگیرد در حافظه بلندمدت نگهداری میشوند (پردازش کنترل شده مانند تمرین و متصل کردن اطلاعات به اطلاعات دیگر) بنابراین نگهداری در حافظه درازمدت مستلزم تلاش است.
4) آن زمان که اطلاعات به طریقی از حافظه کوتاه مدت به حافظه دراز مدت منتقل شود میگویند فرد چیزی را آموخته است.
منابع اطلاعات حسی: بخش اصلی اطلاعات مربوط به مهارتها از محیط حاصل میشود (خارج از بدن) = اطلاعات بیرونی
اطلاعات بیرونی: الف) مهمترین این منابع اطلاعاتی حس بینایی است.
1) مهمترین وظیفه این حس شناسایی ساختار فیزیکی محیط است مانند تشخیص نرده پلهها یا وجود مانع بر سر راه.
2) بینائی همچنین اطلاعات مربوط به حرکت اشیاء را در محیط فراهم میکند. مانند مسیر پرواز یک توپ.
3) کارکرد دیگر بینایی: بازیابی حرکت بدن در محیط است. مانند مسیر بدن به طرف یک شی خارجی و مدت رسیدن به آن
ب) منبع دوم اطلاعات بیرونی حس شنوایی است که مانند بینایی به طور کامل درگیر اجرای مهارتها نیست.
اطلاعات درونی (حس حرکتی): نوع دیگری از اطلاعات از حرکت بدن حاصل میشود که به آن اطلاعات درونی گفته میشود این اطلاعات از وضعیت مفاصل نیروی عضلانی به نحوه قرارگرفتن (مانند بالانس) بدست میآید.
حس حرکتی: دسته مشابهی از اطلاعات درونی است که به حس حرکتی حاصل از مفاصل، کششهای عضلانی و .. مربوط میشود. این دادههای اطلاعاتی در مورد عملکرد خود فرد است. یک دسته از گیرندههای حسی حرکتی، دستگاه حلزونی در گوش داخلی است که علامتهای مربوط به حرکت در فضا را فراهم میکند.زیرا ساختار آن نسبت به شتاب حرکت سر حساس است.
ساختارهای که اطلاعات اندامها را فراهم میکند:
گیرندههای داخل کپسول مفصلی (اطلاعاتی در مورد انحرافات کپسول مفصلی را فراهم میکنند)
درکهای عضلانی
اندامهای دسترسی ؟؟ (که در برابر سطح و مقدار نیرو در بخشهای مختلف عضله حساساند)
گیرندههای پوستی (که در برابر فشار- حرارت، و تماس حساس باشند)
الف) سیستمهای کنترل حلقه بسته:
یکی از راههای فهمیدن چگونگی عملکرد اطلاعات حسی در رفتار حرکتی تشبیه نمودن آن به سیستمهای کنترل حلقهی بسته است.
بخشهای سیستم کنترل حلقه بسته:
بخش عامل یا تصمیمگیرنده در مورد خطاها
سیستم حرکتی به منظور عملی کردن تصمیمات اتخاذ شده
مرجع تصحیح به طوری که بتوان بازخورد را برای مشخص کردن خطا با آن مقایسه کرد
علامت خطا: یعنی اطلاعاتی که بخش عامل براساس آن تصمیمگیری میکند
کنترل حلقه بسته در مدل مفهومی:
مدل مفهومی کنترل حلقه بسته نه تنها برای درک فرآیندهای درگیردر حرکات نسبتاً آهسته (مانند قراردادن عضو در وضعیت مناسب در فیزیوتراپی) مفید است و میتواند خطا را در حین حرکت جبران کند بلکه در حرکات نسبتاً سریع (مانند تاب دادن باتون گلف) که اصلاح خطا باید در حرکت بعدی و بعد از اتمام حرکات انجام شود نیز قابل توجیه است.
مدل مفهومی و مهارتهای پیوسته بلندمدت: مدل حلقه بسته برای درک یک حالت ویژه که برای اجرای بسیاری از فعالیتهای بلندمدت ضروری است مفید است (مانند حفظ وضعیت قامت به طور ساده و به شکل طبیعی مستلزم بازخورد است) و حرکاتی که پویایی بیشتری دارند مانند مهارتهای تعقیبی پیوسته که در آن اجراکننده باید با حرکت ابزار کنترل کننده مسیر حرکت نقطه نورانی را با دست خود تعقیب کند) و یا فرمان دادن اتومبیل که در آن حالت چرخاندن فرمان ناشی
از بازبینی خطاهای وضعیت اتومبیل روی جاده است و یا در مسابقه دوی km10 که خطاهای کوچک در رابطه با سرعت و مربوط به گامهای آموخته شده) محسوس است و منجر به اطلاعاتی میشود که کارآیی فرد را حفظ میکند. مدل کنترل حلقه بسته برای درک و فهم این گونه رفتارها موثرترین است.
همچنین در حرکاتی که در آن مرجع تصحیح با گذشت زمان به طور پیوسته تغییر میکند. مانند وضعیت بدن در اجرای حرکات آهسته کاراته که با ظاهر شدن حرکت، هدف و وضعیت تغییر میکند.
ویژگیهای سیستمهای حلقه بسته انسانی:
- از منابع مختلف اطلاعات حسی استفاده میشود.
- در کنترل تکالیف حرکتی معینی مانند بسیاری از انوع ردیابی موثر است زیرا آنها قابل انعطاف و انطباق پذیرند.
- محدودیتهای سرعت پردازش تنها مجال اصلاح 5-3 حرکت را در ثانیه میدهد.
نکات اصلی کنترل عمل بازخورد:
1) دستگاه کنترل حلقه بسته که شامل مراحل پردازش میشود به عنوان عامل حرکت در مدل مفهومی انسانی برای فهمیدن مهارتهای پیوسته بلندمدت مانند تعقیب کردن، تعادل و قرارگرفتن در وضعیتهای آهسته موثر است.
2) موقتی که حرکتی در درون راهاندازی شد، کنترل آن به صورت همه یا هیچ برای اجرا به برنامهریزی حرکتی منتقل میشود.
3) موقعی که هر گونه اطلاعات حسی راهاندازی شد و به این مطلب اشاره داشت که حرکت باید منع شود یا به طور اصلی به روش دیگری تغییر کند. برای تغییر آن به طور تقریبی در حدود 200-150 هزارم ثانیه دقت لازم است.
4) بنابراین مدلهای حلقه بسته عموماً برای فهمیدن کنترل حرکات سریع و مجرد مؤثر نیستند.
تعدیلهای واکنشی در مهارتهای حرکتی:
غیر از اینکه اطلاعات حسی میتواند در کنترل هوشیارانه حرکات در فرآیند حلقه بسته نقص داشته باشد. اطلاعات حسی از راههای دیگری نیز در کنترل حرکات دخالت دارند و آن اصلاحاتی در پردازشهای سطح پایین نخاع شوکی و ساقه مغز است و اغلب شامل کنترلهای هوشیارانه نمیشود.
به این اصلاحات واکنش میگویند که غیراختیاری سریع و کلیشهای هستند.
چهار نوع جبران تشخیص داده میشوند:
پاسخ M1 با تأخیر 50-30 هزارم ثانیه
پاسخ M2 با تأخیر 80-50 هزارم ثانیه
واکنشهای راه اندازی با تأخیر 120-80 هزارم ثانیه
واکنشهای زمان واکنش M2 با تأخیر 180-120 هزارم ثانیه
آزمون ایستاده است و آرنج او خم است و کتابی روی آن در ارتفاع مشخصی قرار دارد. سپس آزمایش کننده به طور ناگهانی کتاب دیگری اضافه میکند. آرنج پایین میآید ولی پس از قدری تأخیر وزنه اضافی را جبران میکند و دست خود را تا نقطه هدف بالا میبرد بر اثر اضافه شدن وزنه تغییرات چندگانه زیر به منظور جبران کاهش ارتفاع دست انجام میشود.
الف) پاسخ M1 (رفلکس کششی تک سیناپسی):
1) (در حدود 50-30 هزارم ثانیه پس از افزایش وزنه به وقوع میپیوندد) این پاسخ بسیار کوتاه است و منجر به انقباضات اضافی ماهیچهای نخواهد شد. حتی بعد از این پاسخ، اندام هنوز در حال حرکت به طرف پایین است.
2) این رفلکس بر اثر کشیدن شدن دوکهای عضلانی در داخل ماهیچه دو سر بازوئی که ناشی از اضافه شدن وزنه است بوجود میآید و در نتیجه آن اطلاعات حسی به نخاع شوکی فرستاده میشود. بعد از انتقال از طریق یک اتصال سیناپسی و نخاع شوکی. این اطلاعات مستقیماً به طرف همان عضله بازگشت داده شده، باعث میشود تا عضله مذکور انقباض خود را به صورت ؟؟ افزایش دهد.
تأخیر این انقباض از نظر زمانی بسیار کوتاه است زیرا اطلاعات تنها به نخاع شوکی رفته، با یک اتصال سیناپسی به طور نسبی مسافت کوتاهی را طی میکند.
3) این طور تصور میشود که رفلکس M1 موجب انقباضات عضلانیای میشود که ناشی از کششهای کوتاه هستند مانند نوسانات قامت با نیروهای غیرمنقطع همراهند در این حالت دوک عضلانی، طول عضله و مقدار سفتی آنرا کنترل میکند.
4) بین فرآیندهای رفلکسی ناهوشیار بوده، تحت تأثیر تعداد محرکهای ممکن و قابل ارائه واقع نمیشود یعنی اینکه رفلکسهای M1 از قانون هیک پیروی نمیکند.
5) چون این حرکات جبرانی به طور همزمان، موازی، ناهوشیار و با فرض اینکه هیچ گونه تداخلی در کار ندارند اتفاق میافتند لذا آنها بطور خودکار انجام شده و توجهی را نمیداند.
(در پاسخ M1بازخورد مربوط به طول عضله و شاید تنش عضلانی باز خوانده شده به نخاع شوکی است که تغییرات لازم را مستقیماً در بدون درگیر کردن سیستمهای بالاتر به عضله برمیگرداند. این حلقه سریع و به طور نسبی غیرقابل انعطاف است و پایینترین سطح بازخورد در کنترل
حرکت بوده و تمامی آن با مراکز بالاتر عصبی حداقل است.
ب) پاسخ M2: رفلکس حلقه بلند یا رفلکس کارکردی کششی (funotional)
1) پس از گذشت 80-50 هزارم ثانیه از زمان افزایش وزنه دومین فعالیت شدید انقباض ماهیچهای آغاز میشود که دامنه نیروی انقباضی بیشتری نسبت به M1 تولید میکند و زمان بلندتری دارد. لذا به مراتب بیشتر از رفلکس M1 به حرکات جبرانی کمک میکند.
2) این پاسخ نیز از دوکهای عضلانی برخاسته، به سمت نخاع شوکی حرکت میکند. سپس این تکانشها از طریق نخاع شوکی به مراکز بالاتر مغز میروند. (قشر حرکتی مخ یا مخچه) و در آنجا پردازش شده منجر به تکانشهای حرکتیای میشوند که از طریق نخاع شوکی پایین آمده و در محیط به مفصل آرنج منتقل میشوند.
3) طول مسافت بیشتر در سیناپسهای اضافی در سطوح بالاتر باعث طولانیتر شدن زمان پاسخ M1 میشود.
4) پاسخ M2 در ترکیب با پاسخ M1 مسئولیت رفلکس حرکت پرشی مفصل زانو را به عهده دارد.
ویژگیهای پاسخ M2:
1) پاسخ M2 همانند پاسخ M1 تحت تأثیر تعداد محرکهای ممکن و قابل ارائه قرار نگرفته، لذا از قانون هیک پیروی نمیکند.
2) پاسخ M2 در مقایسه با پاسخ M1 دارای انورالف پذیری بیشتری است و در نتیجه به چند منبع دیگر اطلاعات حسی اجازه میدهد تا در ارائه پاسخ یکپارچه شوند.
پاسخ M2 از M1 آهستهتر است لیکن انعطافپذیری بیشتری دارد زیرا دارای تعادل با سطح بالاتری از کنترل حرکات است.
4) رفلکس M2 پاسخ بسیار سریعی است لذا نمیتوان آنها ارادی خواند (پاسخهای ارادی نیاز به زمان تأخیر 200-150 هزارم ثانیه قبل از آغاز عمل دارند)
ج) واکنش های راهاندازی:
1) بسیار سریع بوده نمیتواند ارادی باشد.
2) زمان تأخیر این واکنش از 120-80 هزارم ثانیه است.
3) این نوع پاسخ از دسته واکنشهای M1 و M2 هم محسوب نمیشود زیرا در مقایسه با آنها بسیار کند است.
4) ممکن است این واکنش نسبتاً دورتر از صحنه بروز محرک به عضلات اثر بگذارد و در برابر تعداد یا تغییر محرک همانند پاسخ RT از خود حساسیت نشان دهد و به طور آشکار میتوان آنرا همانند یک پاسخ خودکار فرا گرفت.
واکنشهای راهاندازی در وضعیتهای مختلفی قابل مشاهده هستند مانند اثر لغزش لیوان
5) این واکنش سریعتر از RT است و با تاخیری در حدود 80 هزارم ثانیه بروز میکند.
6) همچنین به نظر میرسد که این حرکات به طور غیرهوشیار روی میدهند زیرا این واکنشهای جبرانی قبل از اینکه فرد از سرخوردن لیوان آگاه شود راهاندازی شدهاند.
د) پاسخهای زمان عکسالعمل:
1) پاسخ پایانی است هنگام افزایش بار، نوعی پاسخ ارادی است که سبب سومین موج EME میشود.
2) این فعالیت نیرومند و پایدار بوده، دست را به وضعیت اول آن برمیگرداند و در آنجا حفظ میکند.
3) زمان تأخیر آن بر حسب نوع تکلیف حرکتی 180-120 هزارم ثانیه است و نه تنها عضلاتی که کشیده شدهاند، بلکه تمام نظام عضلانی را تحت تاثیر قرار میدهد.
4) پاسخهای M2 انعطافپذیرترین نوع پاسخها هستند و با استفاده از عواملی مانند آموزش، پیشبینی قابل تغییر است. البته به تبعیت از قانون هیک، تأخیر پاسخ M2، آن را نسبت به تعداد متناوبی از محرک- پاسخ حساس میکند.
5) فرآیندهای اساسی و درگیر در این اعمال هوشیارانه و ارادی، منجر به افزایش RT میشود. لذا این پاسخها از طریق مراحل پردازش اطلاعات گذشته به صورت رشتهای اتفاق میافتد و در ضمن به توجه نیاز دارند.
حرکت جبرانی هماهنگ افزایش غیرمنتظره وزنه:
ویژگیهای انواع واکنشهای عضلانی نسبت به وجود اضطراب در هنگام حرکت
فصل 4 ایجاد حرکت و برنامههای حرکتی
نظریه برنامه حرکتی: برنامه حرکتی به مبنای نوعی مکانیزم کنترل بنا شد، که از جهاتی مخالف دستگاه کنترل حلقه بسته است. این روش کنترل حرکتی به نام کنترل حلقه باز معروف است.
کنترل حلقه باز: سیستم حلقه باز اساساً دارای دو بخش است: الف) سطح تصمیمگیری ب) سطح عمل یا اجرا کننده ساختار حلقه باز دارای دو ویژگی مورد استفاده در کنترل حلقه بسته است. اما آنچه در اینجا وجود ندارد مکانیزمهای بازخورد و تطبیقکننده است تا بتواند خطاها و اشتباهات سیستم را تعیین و مشخص کند.
ویژگیهای حلقه کنترل باز:
1) دستورالعملهای از پیش تعیین شده و خاص به ماشین داده شده و چگونگی محاسبات، ترتیب و زمان انجام آن از قبل تعیین شدهاند.
2) موقعی که برنامه آغاز شد، سیستم به ترتیب دستورالعملها را بدون هیچ تغییری انجام میدهد.
3) سیستم قابلیت بازبینی یا تصحیح اشتباهات را ندارد زیرا بازخورد در این جریان درگیر نیست.
4) سیستمهای حلقه باز در شرایط پایدار و محیطهای قابل پیشبینی بیشترین اثر را دارند. در چنین شرایطی نیاز به تغییر دادن فرمانها در حد پایین است.
برنامه حرکتی به عنوان یک سیستم کنترل حلقه باز:
عملکردهای سریع و نیرومند مانند شوت کردن توپ با پا یا حرکات پرتابی توسط حلقه باز بدون هوشیاری بسیار کنترل میشوند. اجراکننده این حرکات زمان لازم را برای پردازش اطلاعات مربوط به خطاهای حرکتی در اختیار ندارد و باید در وهله نخست بطور مناسب این حرکات را برنامهریزی و سپس اجرا کند.
کنترل حلقهی باز زمانی از اهمیت خاصی برخوردار است که محیط قابل پیشبینی و نسبتاً پایدار بوده، تغییری در آن رخ ندهد که مستلزم تجدید نظر و تغییر در برنامه حرکتی باشد.
برنامه حرکتی عامل تعیینکنندهی انقباض ماهیچهها، ترتیب شرکت آنها و همچنین برنامه زمانبندی ؟؟ عضلانی است.
تعریف یادگیری حرکتی:
روانشناسان: یادگیری را به عنوان قابلیت اجرای ماهرانه که در طول تمرین تکامل مییابد، تعریف کردهاند. به این صورت که بهبود توانایی به بهبود عملکرد منجر میشود. به این ترتیب، بهبود عملکرد به خودی خود یادگیری نیست بلکه نشاندهنده وقوع یادگیری است.
یادگیری حرکتی مجموعهای از فرایندهای همراه با تمرین یا تجربه است که به تغییرات نسبتاً پایدار در قابلیت اجرای ماهرانه منجر میشود.
نکات مهم این تعریف عبارت است از:
1) عوامل متعددی قابلیت اجرای ماهرانه را افزایش میدهد. مثلاً همزمان با رشد و بلوغ بچهها، قابلیت عملکردشان نیز افزایش مییابد. اما این افزایش قابلیت، نشاندهنده یادگیری نیست. زیرا آنها به تمرین ؟؟؟ نیست. پس یادگیری فقط با برخی از این عوامل سروکار دارد. آنهایی که به تمرین یا تجربه مربوطند.
2) یادگیری مستقیماً قابل مشاهده نیست ولی نتایج آن قابل مشاهده است. در حین یادگیری، تغییرات زیادی در CNS رخ میدهد که برخی از آنها به ایجاد تغییرات نسبتاً پایدار در قابلیت حرکت کمک میکند. عموماً این فرآیندها به طور مستقیم قابل مشاهده نیستند.
3) تغییرات نسبتاً پایدار در مهارت نشاندهنده یادگیری است: برای اینکه تغییردر سطح اجرا به یادگیری نسبت داده شود، باید نسبتاً پایدار باشد. وقتی مردم یاد میگیرند، تغییرات نسبتاً پایداری در آنها رخ میدهد که گذشت زمان و تغییر حالت در آنها اثر نمیکند. پس از یادگیری به شما همان شخصیتی که قبلاً بودهاید، نیستید.
نکات مهم:
1) یادگیری از تمرین و تجربه ناشی میشود.
2) یادگیری مستقیماً قابل مشاهده نیست.
3) تغییرات ناشی از یادگیری، از تغییرات عملکرد استنتاج میشود.
4) یادگیری شامل مجموعهای از پردازشها در CNS است.
5) یادگیری قابلیت اجرای ماهرانه را پدید میآورد.
6) تغییرات ناشی از یادگیری نسبتاً پایدارند و موقتی نیستند.
یادگیری حرکتی چگونه سنجیده میشود؟
منحنیهای اجرا: عمومیترین روش ارزشیابی پیشرفت یادگیری در طول تمرین استفاده از منحنیهای اجرا است. مثلاً در یک گروه آزمودنی که تکلیفی را تمرین میکنند میتوان با استفاده از دادههای حاصل از هر کوشش یا عملکرد، منحنی میانگین اجرا را برای هر کوشش رسم کرد.
در تکالیفی که در آنها زمان و خطا معیار سنجش عملکرد است، شیب منحنی رو به پایین است.
یکی از ویژگیهای نوعی منحنیهای اجرا این است که تغییرات در ابتدا سریع هستند و به تدریج
آهسته میشوند در برخی از موارد، پس از چندین بار تکرار و پیشرفت حاصل میشود و در موارد دیگر تا سالها ادامه مییابد. هر چند چنین پیشرفتی در سالهای آخر بسیار کم است.
قانون تمرین: شکل کلی منحنیهای اجرا که دارای شیب زیاد در ابتدا و شیب کمتر در مراتب بعدی است یکی از جنبههای عمومی یادگیری هر تکلیف و یکی از اصول اساسی تمرین است که به آن قانون تمرین میگویند.
نکات اصلی منحنیهای اجرا:
1) منحنیهای اجرا، ترسیم اجرای انفرادی یا میانگین اجرای گروه در مقابل نوبتهای تمرین است.
2) این منحنیها ممکن است با تمرین شیب افزاینده یا کاهنده پیدا کنند. این امر شیوه امتیازدهی تکیف بستگی دارد.
3) طریق قانون تمرین، پیشرفت در ابتدا سریع و سپس آهسته است. این یک اصل فراگیر تمرین است.
محدودیتهای منحنیهای اجرا:
1) منحنی اجرا منحنی یادگیری نیست: بلکه این منحنیها به طریقی یادگیری را سنجیدهاند.
2) تفاوتهای فردی پوشیده میشوند.
3) تفاوتهای درون فردی پوشیده میشوند.
آثار اجرای تمرین در مقابل آثار یادگیری آن:
دو نوع تأثیر متفاوت بر اجزا دارد. یکی از آنها نسبتاً ثابت و به یادگیری مربوط است و دیگری موقتی و زودگذر است.
الف) آثار نسبتاً پایدار تمرین: یکی از نتایج تمرین، ایجاد قابلیت اجرایی نسبتاً پایدار یا یادگیری است.
ب) آثار موقت تمرین: در کنار آثار درازمدت، تمرین آثار موقتی مهمی نیز دارد (مثبت یا منفی)
الف) آثار مثبت: دستورالعمل ها و تشویقهای مختلف، به دلیل تأثیر محرک و انرژیزای خود، عملکرد را بهبود میبخشند.
ب) آثار منفی: خستگی، ملالاور بودن تمرین، دلسرد شدن فراگیرنده از پیشرفت خود.
خلاصه:
تمرین برای فراگیرنده آثار مهمی دارد:
- آثار نسبتاً پایدار که دوام طولانی دارند.
- آثار موقتی که با مرور زمان و تغییر شرایط از بین میروند.
- آثار موقتی و نسبتاً پایداری که همزمانند.
طرحهای انتقال در آزمایشگاه و دنیای واقعی
یک طرح انتقال ممکن است تأثیرات نسبتاً پایدار و موقت یک متغیر را از هم جدا کند.این روش دو جنبه مهم دارد. اول اینکه باید فرصت داده شود تا آثار موقتی متغیر (وسیله جدید کمان کشی) از بین برود (تا روز بعد، یک هفته یا یک ماه بعد) دوم اینکه فراگیرندگان در شرایط مساوی آزمایش میشوند. هر دو گروه با وسیله جدید یا بدون آن.
ارزشیابی به منظور نمره دادن
اگر نمره یک فراگیرنده در فعالیتی بر اساس آموختههایش داده میشود، پس نمرهدهی به اجرای او در پایان یک جلسه تمرین نابخردانه است. زیرا سطح یادگیری با آثار موقتی تخریبی پوشانده میشود. روش بهتر این است که پیشرفت فراگیرنده را براساس یک آزمون یادداری یا انتقال که با تأخیر انجام میشود، ارزشیابی کرد.
فاصله زمان آزمون با تمرین باید آنقدر طولانی باشد که در آن فاصله آثار موقتی تمرین ناپدید شود. پس از آنجایی که در مرحله تمرین، سطوح اجرا بوسیله عوامل متعدد موقت کاملاً تغییر میکند لذا چنین سطوحی را نباید برای ارزشیابی و نمره دادن انتخاب کرد.
پیشرفت یادگیری هر نفر باید با استفاده از آزمون انتقال یا یادداری ارزشیابی شود.
از آنجا که خستگی در نتایج آزمون انتقال و یادداری تأثیری ندارد لذا یادگیری باید در شرایطی ارزشیابی شود که زمان کافی از تمرین گذشته باشد و آزمودنی به خوبی استراحت کرده باشد.
انتقال یادگیری:
به کاربرد یادگیری کسب شده در یک تکالیف یا وضعیت اجرای به تکلیفی دیگر مربوط است که معمولاً به نام تکلیف ملاک خوانده میشود. مثلاً انتقال یادگیری به دست آمده از طریق تمرین با وسیله جدید به موقعیت مسابقه.
نقش انتقال در یادگیری مهارت:
هر زمان که فراگیرنده تکلیفی را تمرین کند با این امید که یادگیری بدست آمده در اجرای شکل دیگری از آن تکلیف مؤثر باشد، انتقال را مدنظر قرار داده است.
تمرین پرتاب آزاد بسکتبال در زمانی که بازیکن خسته نیست با این فرض انجام میشود که تجربه بدست آمده از پرتاب آزاد به موقعیت بازی که معمولاً با خستگی همراه است منتقل شود.
سنجش انتقال به سنجش یادگیری مربوط است. انتقال بجای پرسش از چگونگی تاثیرگذاری تغییرات تمرینی بر یادگیری، به مقدار یادگیری تکلیف ملاک که بر اثر تمرین کردن یک تکلیف دیگر بدست آمده است، مربوط میشود.
نکات اصلی مفهوم انتقال:
1) انتقال را میتوان به عنوان افزایش یا کاهش تبحر در یک تکلیف در نتیجه تمرین یا تجربه در تکلیف دیگر تخمین زد.
2) انتقال منفی یا مثبت است این امر به ویژگیهای تکلیف بستگی دارد.
3) انتقال را میتوان به صورت تقریبی از درصد پیشرفت در تکلیف مدارک که از تمرین تکلیف قبلی ناشی میشود تخمین زد.
انتقال به عنوان ملاک یادگیری:
وقتی ملاک، انجام یک تکلیف ویژه است برگزاری یک آزمون یادداری برای سنجش پیشرفت کاملاً منطقی است. با این وجود گاهی اوقات، سایر ملاکها نیز برای تمرین اهمیت دارند.
الف) تعلیم یا تمرین برای انتقال: انتقال نزدیک
دامنهای است که تمرین در آن دامنه به زمینههای مشابه دنیای واقعی منتقل میشود. این پدیده، به انتقال نزدیک معروف است (near transfer) که در آن هدف یادگیری تکلیفی نسبتاً مشابه با تکلیف تمرینی است. مثلاً یک مربی بسکتبال، بازیکنانش را در طول هفته برای انجام بازی بعدی تمرین میدهد او امیدوار است که تمرین باعث کسب مهارت تازهای برای بازی با تیم جدید میشود.
ب) تربیت قابلیت اساسی برای حرکت کردن: انتقال دور
گاهی اوقات مربیان میخواهند فراگیرندگان را برای پیشرفت قابلیتهای عمومیتر در دامنه وسیعی از مهارتها تربیت کنند که فقط تعداد اندکی از این مهارتها در موقعیتهای تمرینی تجربه شدهاند، این پدیده به انتقال دور معروف است زیرا هدف اساسی با زمینه اصلی تمرین بسیار متفاوت است.
مثلاً به دانشآموزان مدرسه ابتدایی، آموزش داده شد تا اسکیت روی یخ انجام دهند. ممکن است این مهارت در سالهای بعد در انواع دیگر اسکیتهای هاکی روی یخ یا در زمینههای تفریحی بکار رود لذا هدف کلاس چندان با تبحر فوری در اسکیت روی یخ همراه نیست بلکه به انتقال اساسی به سایر زمینهها مربوط است.
مثال دیگر: یادگیری پرتاب، پرش و دویدن است. مساله اصلی مورد نظر معلم، دامنه انتقال این فعالیت، به فعالیتهای آینده در زمینههای متفاوت است.
در چنین موقعیتهایی چون هدف آموزش، انتقال به فعالیتهای دیگر است. بهترین برنامه آموزشی آن است که باعث بهترین عملکرد در یک آزمون انتقال در آینده شود. آزمون انتقال، شامل مهارتهایی است که با مهارتهای تمرین شده در کلاس، کمی متفاوتند در اینجا اثربخشی تمرین با مقدار انتقال سنجیده میشود.
لذا در ارزشیابی تمرین، ابتدا مهارت ملاک با رفتار هدف را برای یادگیری مشخص کنید.
مهارتهای ویژه – انتقال نزدیک- انتقال دور
1) اگر هدف مهارت ویژه است پیشرفت را با یک آزمون یادداری ؟؟ که شامل آن مهارت ویژه است، ارزشیابی کنید.
2) اگر هدف انتقال نزدیک است، آزمون انتقالیایی را برگزار کنید. شامل تغییراتی در اجرا، متفاوت با آنچه در تمرین انجام میشده، باشد.
3) اگر هدف انتقال دور است، ارزشیابی واقعی در موقعیت عملی بسیار مشکل است زیرا چنین انتقالی، احتمالاً ناچیز است و به سختی شناسایی میشود.
فصل 8: آمادهسازی و راهبردهای طرحریزی تمرین
مراحل یادگیری: بهتر است در فرآیند یادگیری سه مرحله نسبتاً مجزا در نظر بگیریم.
مرحله کلامی- شناختی مرحله حرکتی مرحله خودکاری
(سطوح مختلف تکامل مهارت از نظر فیترو پونسر)
الف) مرحله کلامی- شناختی: خصوصیات مهم این مرحله عبارت است از:
1) در مرحله کلامی- شناختی تکالیف برای فراگیرشده کاملاً تازه است و نیاز به توجه بسیار زیاد است.
2) اولین مشکلی که فراگیرنده با آن مواجه میشود در این مرحله است که در آن سوابق دوباره شناسایی هدف، ارزشیابی اجرا، چه بکنیم و چه نکنیم، عمل را چه زمانی انجام دهیم و چگونه بایستیم و چگونه وسیله را در دست بگیریم و به چه نگاه کنیم و موار
دی از این قبیل مطرح میشود در نتیجه تواناییهای کلامی و شناختی در این مرحله غلبه دارند. فهمیدن اینکه چه باید کرد و آغاز تلاش برای انجام آن در این مرحله مهم است.
3) دستورالعملها، نمایشها، استفاده از وسایل سمعی و بصری و سایر اطلاعات کلامی نیز در این مرحله بسیار مفیدند.
4) بهره یادگیری و تسلط در این مرحله بسیار زیاد و سریع است. این امر نشاندهنده کشف راهبردهای موثر در اجرا است.
برخی از فراگیرندگان در این مرحله با خود بسیار صحبت میکند. در طول انجام عمل خود را به طور کلی هدایت میکند. این کار به توجه بسیاری نیازمند است و از پردازش اعمال همزمان مانند راهبردهای بازی و عناصر تشکیلدهنده شکل آن جلوگیری میکند. این فعالیت کلامی در مرحله ابتدایی موثر است زیرا برآورد سریع و تقریبی مهارت را تسهیل میکند ولی بعدها باید آنرا ترک کرد.
ب) مرحله حرکتی:
1) ازآنجا که اغلب مشکلات شناختی حل شدهاند در این مرحله، تمرکز به سازماندهی الگوهای حرکتی که برای ایجاد حرکت موثرند، معطوف میشود.
2) در این مرحله سطح مهارت فرد از مرحله کلامی- شناختی بالاتر میرود. بطوریکه ثابت و کنترل یکنواختی را از خود نشان میدهد، اعتماد به نفس افزایش مییابد. کارکردن به نکات ظریفتر تکلیف را آغاز میکند و پیشرفت سریعترین را ادامه میدهد.
3) در مهارتهایی که به حرکات سریعتر نیازمندند. (مانند ضربههای تنیس) فراگیرنده ساختن یک برنامه حرکتی را برای انجام حرکت آغاز میکند. در حرکات آهستهتر مانند حرکات تعادلی در ژیمناستیک، فراگیرنده راههایی را برای پردازش بازخورد حاصل از پاسخ
سازمان میدهد.
4) چندین عامل دیگر که با الگوهای مؤثرتر حرکتی همراهند، در طول این مرحله تغییری کنند و اجرا به سرعت بهبود مییابد.
5) در حالیکه فراگیرنده برای حل مشکلات حرکتی تلاش میکند، ناهمسانیهایی در حرکت مشاهده میشود، یکپارچگی از حرکت به تدریج افزایش مییابد و حرکت به آهستگی یکنواخت و یک دست میشوند. (پیشرفت در اجرا اندکی از مرحلهی قبل کمتر است)
6) افزایش کارآیی حرکت. هزینه انرژی را کاهش میدهد و اهمیت خودگفتاری در اجرا کاهش مییابد.
7) اجراکننده و نظامهای محیطی را به عنوان نشانههای موثر برای زمانبندی حرکت کشف میشود.
8) پیشبینی حرکت به سرعت پیشرفت میکند و حرکت را نرم و بدون شتاب جلوه میدهد.
9) فراگیرنده نظارت بر بازخورد و شناسایی خطاهایش را میآموزد.
10) این مرحله قدری بیشتر از مرحله کلامی- شناختی به طول میانجامد. شاید چندین هفته یا چندین ماه و اگر فراگیرنده مشکلاتی در یادگیری داشته باشد کمی هم بیشتر از آن.
ج) مرحله خودکاری:
1) فراگیرنده پس از تمرین زیاد وارد مرحله خودکاری میشود که شامل اعمال غیرارادی است و نیازی به توجه ندارد. در اینجا برنامههای حرکتی به خوبی تکامل یافتهاند و حرکت را برای زمانی نسبتاً طولانی کنترل میکنند. مانند ژیمناستی که به صورت چندین ثانیه حرکاتی را به طور متوالی به عنوان یک واحد برنامهریزی شده انجام میدهد.
2) در این مرحله خودکاری در تحلیل حسی الگوهای محیطی افزایش مییابد که در آن اولین نشانههای یک حرکت فوتبال، به سرعت و به دقت شناسایی میشوند.
3) کاهش نیاز به توجه به فرد آزادی بیشتری برای اجرای عالیتر فعالیتهای شناختی میدهد. مانند ؟؟ در مورد راهبرد بازی یا شکل و روش عمل در اسکیت روی یخ.
4) خودگفتاری دربارهی اعمال عضلات از بین میرود و اگر شخص ماهرانه چرای خود را تجزیه و تحلیل کند اجرا لطمه میبیند. با این حال در سطح عالی نیز، خودگفتاری ادامه مییابد، اعتماد به نفس بیشتر میشود و قابلیت شناسایی خطاها بیشتر تکامل مییابد.
5) ترقی این مرحله آغاز میشود، فراگیرنده در اجرای مهارت قابلیت بسیاری دارد لذا پیشرفت اجرا آهسته میشود.
هر چند تحقیقات صنعتی نشان دادهاند که یادگیری هنوز به اتمام نرسیده است.
6) در پیشرفت خودکار شدن بهبود وجود دارد.
7) در این مرحله پیشرفت در اجرا به آهستگی ادامه مییابد.
ملاحظات پیش از اجرا: ایجاد انگیزش برای یادگیری، و دستورالعملها و نمایش مهارتها از جمله مواردی است که در فرآیند تمرین پیش از هر نوع تمرین بدنی مطرح میشود.
الف) انگیزش برای تمرین
1) معرفی مهارت برای ایجاد انگیزه: مهم است به فراگیرنده گفته شود که چرا یادگیری یک مهارت ویژه برای او مفید است. کاربرد آینده مهارت به یادگیری شاگرد هدف و جهت میدهد.
2) هدف گزینی برای یادگیری: ظاهر متعهد شدن به هدف گزینی بسیار برانگیزاننده است.
معلم باید شاگرد را تشویق کند که برای خود اهدافی واقعی تعیین کند که با تمرین و تلاش قابل دسترسی باشد. در صورتی که فراگیرنده، هدفی را که بسیار دور از دسترس است در نظر بگیرد. اشتیاق خود را از دست میدهد. همچنین اهدافی که به سادگی به دست میآیند انگیزش را کم میکنند.
ب) آموزش دستورالعمل: دستورالعملها معمولاً گفتاری هستند (هر چند میتوانند نوشتاری هم باشند) و اطلاعاتی را درباره جنبههای اولیه مهارت فراهم میآورند.
توصیف کلامی احتمالاً برای جنبههای ابتدایی مهارت مناسبتر است.
تمامی این موارد به خلاصه بودن مربوط بودن و تاکید کردن دستورالعملها بر جنبههای اصلی مهارت دلالت میکند.
آموزشهای کلامی در مراحل اولیه یادگیری مفید است. ولی به شرط اینکه ساده و سر راست باشد و مفاهیم بسیاری را ارائه ندهد.
ج) یادگیری مشاهدهای، نمایش و الگوسازی:
وسایل کمک آموزشی بصری، مانند فیلم، نوار ویدئو، نمایش مهارت توسط فراگیرنده ما هم یا مربی، مکمل خوبی برای آموزشهای پیش تمرین است. از این طریق، اطلاعات مربوط به مهارت به راحتی منتقل میشوند زیرا محدود به استفاده از کلمات نیستند. این فرآیند، یادگیری مشاهدهای خوانده میشود که در آن فراگیرنده اطلاعات را از طریق تماشای اجرای دیگران به دست میآورد.
اکسو هر کسی که باشد (مربی یا همبازی) باید ویژگیهای مهم مهارت را نشان دهد.
از آنجا که الگو و نمایش مانند آموزش ممکن است اطلاعات بیش از حدی را برای فراگیرنده فراهم کند. لذا عاقلانه است که از روش نشانهای (cuing technique) استفاده شود که در آن مربی به فراگیرنده میگوید چه چیزی را نگاه کند و به چه چیزی نگاه نکند.
از نمایش مهارت، فیلم، نوار ویدئو و عکس و سایر وسایل کمکی در مرحله کلامی- شناختی استفاده کنید.
اصول بنیادی تمرین:
1) مهمترین نکته: مقدار و کیفیت تمرین: مقدار و کیفیت تمرین- یادگیری در مقابل اجرا در طول تمرین- فنون راهنمایی- تمرین ذهنی تمرین کلی در مقابل تمرین بخش بخش
2) یادگیری در مقابل اجرا در طول تمرین: معلمان و مربیان هنگام هدایت کردن و دستورالعمل دادن به شاگردان و در حین تمرین، مکراراً آنها را تشویق میکنند تا در هم تلاش، بهترین اجرای خود را عرضه کند این پدیده دو هدف مختلف را در تمرین به وجود میآورد: اجرای هر چه بهتر و یادگیری هر چه بیشتر
اهداف متضاد در حین تمرین: فراگیرندهای که برای هر چه بهتر عمل کردن تلاش میکند. در هر تلاش، بیشتر از تعدیل حرکات بازداشته میشود و این پدیده از یادگیری او میکاهد. رویکرد بیشینه سازی اجرا یا همان تکرار موثرترین الگوی حرکتی، به دلیل نفی تجربه برای یادگیری موثر نیست.
یکی از راههای جداسازی اهداف متضاد تمرین، منظور کردن دو فعالیت اساسی در طور تمرین است، یعنی جلسات تمرین و جلسات آزمون
الف) جلسات تمرین: ابتدا جلسات تمرین را جایی برگزار کنید که به فراگیرندگان به طور ساده آموزش دهید و از تکرار آنچه قبلاً انجام دادهاند پرهیز کنند.
فراگیرنده باید بداند که کیفیت اجرا در این مرحله از تمرین اهمیت ندارد و هدف فقط کشف راههای جدید موثرتر برای انجام مهارت در دراز مدت است.
ب) جلسات آزمون: بدیهی است که سنجش پیشرفت یادگیری، نوعی آزمون است. چند دقیقه که از تمرین گذشت علم میتواند اعلام کند که 5 حرکت بعدی، آزمون محسوب میشود. در مرحله آزمون، فراگیرنده با استفاده از بهترین تشخیص الگوی حرکت، برای بهترین اجرای ممکن تلاش میکند.
خلاصه: تقسیم کردن یک جلسه کلاس به مرحله تمرین و مرحله آزمون دارای فواید زیر است:
1) این تقسیمبندی، اهداف اقتصاد تمرین و اجرا را از یکدیگر جدا میکند و تأثیر هر کدام از این دو را افزایش میدهد.
2) مراحل تمرین به دلیل اینکه فراگیرندگان میتوانند روشهای مختلف حرکت را بدون نگرانی درباره اجرا امتحان کنند، موثرتر است.
4) تقسیمبندی یک جلسه کلاس، فعالیتهای مختلف زنگ تفریحی بوجود میآورد که جذابیت معکوس را برای فراگیرنده حفظ میکند.
هدف تمرین هدف خودآزمون
1- تغییر الگوی حرکت 1- پایدار کردن الگوی حرکت
2- جستجو برای الگوی حرکتی بهینه 2- استفاده از بهترین الگوی حرکتی قبلی
3- تأکید به اجرای انفرادی هر حرکت 3- تأکید بر اجرای کلی مهارت
3) فنون راهنمایی: مهمترین هدف این فنون آن است که خطاها کم شود و این اطمینان بوجود آید که الگوی مناسب حرکت ارائه میشود. اهمیت این هدف زمانی بیشتر است که حرکت خطرناک باشد مانند حرکات ژیمناستیک یا زمانی که حرکت ترسناک باشد مانند غوطهوری در شنا برای یک مبتدی.
در تمرین با وسایل گران قیمت نیز راهنمایی مفید است به خصوص زمانی که اشتباه اجرا کننده هم کران تمام میشود و هم خطرناک باشد مانند تمرین رانندگی و خلبانی
تمرینات راهنمایی شده تا چه اندازه کارآمد هستند؟
زمانی که برای انجام آزمون یادداری راهنمایی را حذف کنیم، اجرا به سطحی مساوی یا پایینتر از گروهی که هرگز راهنمایی نشده بودند تنزل میکند- این پدیده به معنای ناموثربودن راهنمایی در یادگیری است.
پس: راهنمایی زمانی که در تمرین بکار میرود بسیار قوی و موث
ر است بنابراین راهنمایی یک متغیر اجرایی است ولی در آزمونهایی یادداری که راهنمایی در آنها حذف شده بست شاگردان راهنمایی شده مساوی یا بدتر از شاگردان راهنمایی نشده عمل میکنند و این به معنای آن است که راهنمایی یک متغیر یادگیری نیست.
فرآیندهای تمرین راهنمایی شده و یادداری:
راهنمایی بدنی، احساس حرکت را تغییر میدهد.
از آنجا به راهنمایی اجزای بسیار تسهیل میکند فراگیرنده مایل است مثل یک عصا به آن تکیه کند. لذا راهنمایی مانع تمرین کردن بر مبنای پردازش اجزاء حرکت است.
شرایط اثربخشی راهنمایی در یادگیری:
یعنی موقعیتهایی که در آن راهنمایی ممکن است برای اجرا و یادگیری مفید باشد.
الف) تمرین اولیه: در تمرینات اولیه که درآن پایههای ابتدایی مهارت کامل میشوند. فرآیندهای راهنمایی ممکن است مفید باشد. زمان حذف راهنمایی وقتی است که فراگیرنده مهارت را به طور مستقل آغاز کند.
ب) تکالیف خطرناک:
4) تمرین ذهنی: (mental practice)
ورزشکار در تمرین ذهنی که گاهی به آن مرور ذهنی نیز میگویند درباره مهارتی که در حال آموختن است فکر میکند مراحل آنرا به نوبت مرور میکند و تصور میکند که حرکات را بطور موفقیتآمیز انجام میدهد و حتی برنده مسابقه میشود.
در تحقیقات گوناگون، شواهد قانعکنندهای بدست آمده که نشان میدهد فرآیندهای تمرین ذهنی واقعاً باعث یادگیری حرکتی میشود.
انجام تمرین ذهنی و تمرین بدنی با توالی نامنظم برای یادگیری بسیار مفیدتر است.
تمرین ذهنی چگونه تاثیر میگذارد؟
1) تمرین ذهنی باعث تسهیل عوامل شناختی نمادین مهارت میشود. این عوامل شناختی در مراحل اولیه یادگیری وجود دارند لذا آثار تمرین ذهنی به همان میزان اولیه یادگیری محدود میشود.
2) نظریه دیگر به ارزیابی حرکات ممکن و تجربه ذهنی پیامدهای آنها میپردازد. در واقع تمرین ذهنی ممکن است فراگیرنده را قادر سازد تا حرکات و راهبردهای ممکن را مرور کند و نتایج احتمالی در موفقیت واقعی را تخمین بزند. مثلاً میتوانید در یک بازی بسکتبال، یک حرکت یا تاکتیک ویژه را به طور ذهنی انجام دهیم و واکنش حریف خود را مشاهده کنید.
3) دستگاه حرکتی انقباضاتی را در عضلات مربوط به حرکت پدید میآورد ولی این انقباضات کمتر موجب ایجاد عملی میشود. این دیدگاه حرکت در CNS و اجرا بدون حرکت بدن انجام میگردد. هر چند دستگاههای EMG آثاری در فعالیتهای الکتریکی ضعیفی را در حین تمرین ذهنی نشان میدهد، این آثار، شباهتی به آنچه در حین تمرین بدنی دیده میشود، ندارد از تمرین ذهنی انقباضاتی ظریف بوجود میآورد که بسیار کوچکتر از آن است که موجب حرکت باشد ولی به انقباضات واقعی شباهت دارند.
4) تمرین ذهنی اطمینان به وجود میآورد و اجراکننده میتواند حالات هیجانی آسیب زننده مانند تنش و اضطراب را کنترل که تصور اجرای موفقیتآمیز باعث آرامش میشود. اجرا کننده به آنچه باید انجام دهد تمرکز میکند به آنچه پس از شکست رخ خواهد داد، فکر نمیکند.
( با توجه به مطالب فوق، تمرین ذهنی ممکن است بر نقاط مختلف دستگاه حرارتی اثر بگذارد)
ترکیبی از تمرین ذهنی و تمرین بدنی، موثرتر از انجام هر کدام از آنها به تنهایی است. یکی از راههای ترتیب این دو نوع تمرین به منظور ایجاد بهره حداکثر یادگیری، انجام تمرین ذهنی در مرحله استراحت در تکالیف خسته کننده و طولانی است.
5) تمرین کلی در مقابل تمرین بخش بخش:
برای آموزش مهارتهای بسیار پیچیده (مانند روتین ژیمناستیک، مهارتهای بسکتبال، پرش با نیزه، و پرتاب نیزه) درآنجا که نمیتوان تمامی جنبههای آنرا به طور یکجا آموزش داد. روشی که مکرراً مورد استفاده قرار میگیرد این است که تکلیف را به واحدهای معنیداری که برای تمرین بخش بخش قابل تجزیه باشند، تقسیم میکنند. هدف این است که واحدهای تمرین شده با هم ترکیب شوند تا مهارت کلی بدست آید.
الف) مهارتهای زنجیرهای دراز مدت: (Serial)
بیشترین انتقال بخشها در مهارتهای زنجیرهای دراز مدت صورت میگیرد زیرا در این مهارتها، اعمال یا خطاهای یک بخش به اعمال بخش دیگر اثر میگذارد.
بنابراین تمرین بخش بخش زمانی که بخشها در کل مهارت نیز بطور نسبتاً مستقل تمرین میشوند بیشترین اثر را دارد.
در تمرین مجزای هر بخش تعامل بین بخشهای کل یک مهارت تمرین و آموخته نمیشود. مثلاً ممکن است یک ژیمناستیک تمام مهارتها را به طور انفرادی اجرا کند ولی هنوز نتواند در یک مسابقه، روتین زیبایی را اجرا کند. زیرا نیاموخته است که هر حرکت را با توجه به شرایط حرکت قبلی انجام دهد.
رابطه بین درجه تعامل مولفههای تکلیف و اثربخشی تمرین بخش بخش:
افزایش تعامل بین اجزاء تکلیف اثر بخشی
تمرین بخش بخش کاهی مییابد.
ب) مهارتهای مجرد کوتاه مدت: این مورد و مواردی شبیه این، تمرین بخش بخش ناموثر است حتی هر یادگیری تکلیف کلی اختلال ایجاد میکند.
مثلاً تجزیه تاب ادن باتون به بخشهای اختیاری کوچک و کوچکتر، یک جنبه مهم را که اجازه میدهد تا آن بخش قسمتی از کل حرکت تاب دادن باشد، از بین میبرد.
در اینجا تقسیم کردن مهارت، جنبههای اساسی عمل را مختل میکند.
حتی اگر تمرین بخش بخش یک مهارت مجرد به کل مهارت منتقل شود، انتقال ناچیز خواهد بود. بویژه اگر ماهیت مهارت سریع و پرتابی باشد، این پدیده احتمالاً به این واقعیت مربوط است که اجزاء مهارتهای سریع با یکدیگر به شدت تعامل دارند و آن هم به معنای انتقال کم است در واقع گاهی اوقات انتقال از جزء به کل منفی است. این شواهد نشان میدهد که وقتی مهارتهای سریع به اجزای اختیاری تقسیم شوند و جداگانه تمرین شوند. آنقدر تغییر میکنند که دیگر شباهتی به آنچه در تکلیف کلی انجام میشود ندارند تمرین تاب دادن آلت ضربه به طرف عقب، جداگانه از تاب دادن آن به طرف جلو، پویایی حرکت را در پایان حرکت تغییر میدهد.
فراگیرنده در تمرین بخش بخش، دو برنامه حرکتی جداگانه را تکامل
میبخشد یک برنامه برای بخشی از حرکت و برنامه دیگری برای کل حرکت. این پدیدهها با دیدگاه هنری دربارهی اختصاصی بودن یادگیری مطابقت داده هنری اظهار میدارد که جدا کردن و تغییر جزئی بخشی از حرکت برای تمرین جداگانه آن بخش را آنقدر تغییر میدهد که دیگر ربطی به زمینهی کلی مهارت نخواهد داشت.
تمرین بخش بخش پیشرو: برای به حداقل رساندن مشکلات یادگیری و انتقال از جزء به کل، بسیاری از مربیان از روش تمرین بخش بخش پیشرو استفاده میکنند. در این روش بخشهای متعدد مهارت پیچیده به تنهایی ارائه میشود ولی با یکدیگر پیوند خورده به بخشهای بزرگ و بزرگتری تبدیل میکردند تا اینکه در نهایت به صورت یک مهارت یکپارچه درآیند. ژیمناستها اغلب از این روش استفاده میکنند. آنها در نوبت اول، آخرین حرکت روتین یعنی فرود را میآموزند. در نوبت دوم حرکتی را که پیش از فرود انجام میشود یادی گیرند در نوبت سوم حرکت ماقبل آن و به همین ترتیب تا جایی که یک سلسله بلند از حرکات به هم پیوند میخورند.
اصول تمرین بخش بخش:
1) در حرکات زنجیرهای دراز مدت (آهسته زنجیرهای) که بین اجزاء آن تعاملی وجود ندارد. تمرین بخش بخش عوامل مشکل، روش بسیار کارآمدی است.
2) در حرکات سریع برنامه ریزی شده تمرین بخش بخش به ندرت موثر است و گاهی زیانبخش میباشد. لذا هدایت فراگیرنده به سوی تمرین کلی بهترین روش است.
3) هر چه اجزاء حرکت بیشتر با هم تعامل داشته باشند، تمرین بخش بخش بیاثرتراست.
در حرکات پیچیده از تمرین بخش بخش شروع کنید ولی نوع تمرین شما باید پشرو باشد تا به انجام هر چه سریعتر کل مهارت منجر شود.
برنامهریزی دورههای تمرین و استراحت:
1) در هفته چقدر باید تمرین کرد؟ در مهارتهایی که راههای بسیاری برای بخش بخش کردن تمرین وجود دارد (بازیهای مختلف در فوتبال تمرینات گوناگون دو و میدانی) میتوان مقدار تمرین روزانه را بدون کم شدن کارایی افزایش داد.
برای یادگیری مهارتهای عادی، تمرین به عنوان طولانی روزانه بسیار موثر است. زیرا پیش از شروع تمرین بعدی برای استراحت و ارزشیابی عملکرد افراد، فرصت کافی وجود دارد. احتمالاً تکالیفی که باعث درد و خستگی شدید عضلانی میشوند. از این قاعده مستثنی بوده و مستلزم استراحت بیشتری در بین نوبتهای تمرین هستند.
2) دورههای کار و استراحت در طول یک نوبت تمرین:
1) تمرین انبوه: بین تمرینات انبوه استراحت کمی وجود دارد. برای مثال اگر تکلیفی د
رای نوبتهای 30 ثانیهای تمرین باشد در صورتی که به طور انبوه انجام شود. بین نوبتهای تمرین استراحتی وجود ندارد یا حداکثر استراحت آن 5 ثانیه است.
2) تمرین فاصلهدار: تمرین فاصلهدار، استراحت بیشتری را بین مراحل تمرین فراهم میسازد. مدت استراحت گاهی به مدت تمرین مساوی است. بطور کلی میزان استراحت در تمرینات فاصلهدار بیشتر از تمرینات انبوه است. (روی خط مشخصی برای تمایز این دو وجود ندارد)