بخشی از مقاله
چکیده
محمدتقی بهار، شاعر پرآوازة سدة اخیر و یکی از بزرگانادبیات ایران به شمار میرود. مقالات و کتابهاي گوناگونی در باب اشعار و اندیشههاي وي نوشته شده است. در تمام این نوشتهها، یکی از اصلیترین منابع مورد استفاده، دیوان ملکالشّعرا بوده است. دو چاپ اصلی از دیوان وي موجود است: چاپ امیرکبیر و چاپ توس. از این میان، چاپ توس به سببتأخّر زمانی، به نسبت دربردارندة اشعار بیشتري است. با این همه، نسخهاي از دیوان ملکالشّعرا موجود است که در طول شصت سال بههمت محمودفرّخ گردآوري شده و تاکنون ناشناخته باقی مانده بود. این نسخه با دیوانهاي چاپی بهار بسیار متفاوت است و علاوه بر تفاوت ضبطها، حدود 3500 بیت افزونتر از آنها دارد. ما در این نوشتار بهمعرّفی و بررسی این نسخه منحصر به فرد پرداختهایم و نمونهاي از تفاوتهاي آن را با دیوانهاي چاپی ذکر کردهایم.
کلیدواژهها: ملکالشّعرا بهار، محمودفرّخ، دیوان اشعار.
محمودفرّخ و ملکالشّعرا بهار
در تاریخملّت ما، گاه انسانهایی پا به عرصه وجود گذاشتهاند که باید آنان را »دهقانان فرهنگ ایرانی« شمرد؛ اینان همان کسانیاند که بذر ادب و هنر را در خاك حاصلخیز این سرزمینکشتند تا روزگارانی به بار آید و تبار قبیله فرهنگ در گسترة آن ببالدسی.د محمودفرّخ خراسانی 1360 -1276 - ش. - بی تردید یکی از همین مردان همین قبیله است. او روزگاري نهچندان دور از میانداران فرهنگ و ادب خراسان و بلکه ایران بود و مجمع ادبیاش بیش از پنجاه سال برقرار ماند و محل رفت و آمد چهرههایی شد که یا جریانسازانِ فرهنگی سدة اخیر ایران بودهاند و یا جریاشناسانِ آن. دربارة این پیر سپیدموي و استوارقامت سخنها گفتهاند و شعرها سرودهاند و فرزانگیاش را گروهی از بزرگان و استادان بنام در کتاب »هفتاد سالگیفرّخ2« ستودهاند.
داستانِ دوستی وصمیمیت بهار وفرّخ ماجرایی دارد درازدامنسی.د محمود در خانوادهاي زاده شد که فرهنگدوستی از در و دیوار آن فرو میبارید. پدرشسید احمد جواهري3، اهل شعر و خوشنویسی و تاریخ4 وادبیات بود و تا جایی که میتوانست از هنرمندان و شاعران حمایت میکرد. بگذارید از زبانخود محمودفرّخ سیماي پدرش را به نظاره بنشینیم:»پدر این بنده... در سال 1325 شمسی به رحمت ایزدي پیوستند. هشتاد سال و چهار ماه کم - قمري - در این دنیا زیست. شغل شاغل ایشان در روز، مطالعه و صحبت فضلا و در شب به عبادت وتهجد گذشت و از محل ملک و مستقل موروث معیشتی به قدر حاجت داشت. در تمام عمر درد و بیماري ندید... شعر شناس خوبی بود. مرحوم ملکالشّعرا بهار همیشه میفرمود اشعار جوانی مرا ایشان تصحیح میکردند. گاهی هم شعر میگفت و دانا تخلص میکرد« مجرّد، - . - 265 :1395
اولینجرقّههاي آشنایی این دو تن، رفت و آمدهاي ملکالشّعرا به منزلسید احمد جواهري، پدر محمودفرّخ بود. در یکی دیگر از یادداشتهايفرّخ که در حاشیه دیوان بهار نوشته است، اشارهاي وجود دارد که گویا نشاندهندةاولین ملاقات وي با ملکالشّعرا است. این یادداشت ذیلعلّت سرایش »قصیدة گواه سخنوري« نوشته شده است:»این اشتباه است و تمام انکارها از همین قصیده برخاست و درست به خاطر دارم که با پدرم و مرحوم نصرت و آقایان دانش و صدرالتجار بزرگنیا البتّه - ما سه نفر طفل بودیم - و مرحوم اختر در سبزهزاري در مزرعه الندشت قدم میزدیم. چند نفر جوان نزدیک حوض - آب انبار - الندشت به اصطلاح خراسانیها آبپشتک بازي میکردند. یکی از اینها که دامن قبا را به کمر زده بود از دیدن مرحوم پدرم خجل شد و لباس خود رامرتّب کرد و نزدیک آمد و سلام کرد. پس ازحجتهايمقدماتی همین قصیده را خواند که میخواست بعد از ورود رکنالدوله که در راه طهران به خراسان بود بخواند.
پس از غروب، او با دوستان خودعلیحده و ماعلیحده به طرف شهر برمیگشتیم و من بدون اینکه از شعر چیزي فهمیده باشم به خاطر دارم که تمام راه پدرم با نصرت و اختر بحث داشت که شعرها از خود اوست؟ و آنها مخصوصاً مرحوم نصرت که منشیباشی رکنالدوله و پدرش بودمتعصًبا انکار میکرد و مصرعی عربی در شعر سوم صفحه بعد دیده که مرحوم ملک ملهب ساخته بود و چون صفت جمره بود غلط بود و پدرم اصلاح کرد و گفت تلتهب بخوانید«مجرّد، - . - 67 :1395چنانکه از این یادداشت برمیآید داناي جواهري، پدر محمودفرّخ، ازاولین مدافعان و حمایتکنندگان ملکالشّعرا بوده است. این حمایتها به مرور جایگاه بهار را در عرصه شاعري تثبیت کرد وحتّی مرحوم نصرت را نیز به زمرة مدافعان بهار کشاند.
حمایت داناي جواهري از شعرهاي بهار، آن هم در میان انکارها وتعصبات دیگران، نباید مطلب قابل تردیدي باشد زیرا جز محمودفرّخ، کسان دیگري نیز بر این نکتهصحه گذاشتهاند. مرحوم علیاکبر گلشن آزادي 1353 -1280 - ش. - که سابقه دوستی دیرینه با بهار وفرّخ داشته در »صد سال شعر خراسان« با اشاره بهرشک شاعران مشهد و حساد بربهارِ جوان، وحتّی تهمت شعر دزدي به او زدن،بعدها که حضور بهار در خانه مرحوم جواهري بیشتر شد، ارتباطسید محمود نیز با وي فزونی گرفتفرّخ. طبع شاعري داشت و همین بس بود تا بهار را به چشم دوست و بلکه استاد بنگرد. این رابطه دوستی و ارادت که حدوداً پنجاه سال به طول انجامید تا پایان عمر ملکشّعراال استمرار داشتفرّخ. در همان اوان جوانی و زمانی که حدوداً بیست و یک سال داشت - سال 1335 قمري معادل 1295 شمسی - به فکر استنساخ و گردآوري اشعار بهار افتاد و ماجرا را با خود ملکالشّعرا در میان گذاشت. بهار نیز بخشی از اشعارش را که خود تدوین کرده بود در اختیارفرّخ نهاد تا وي از روي آن نسخهاي براي خود استنساخ کندفرّخ. این کار را بادقّت و سرعت پی گرفت و نسخه بهار را بر روي برگههاي حنایی رنگ کتابت کرد.
اما بخش دیگري از اشعار ملکالشّعرامنظّم مدون نبود بلکه بر ورقپارههاییمتفرّقه و بی سر و سامان، بدون هیچ ترتیبی نوشته شده بود. این شعرهاي پراکنده یک مشکل دیگر نیز داشت و آن اینکه بهار بعدها بسیاري از آنها را حک و اصلاح کرده بود: گاه بر مصرعی یا بیتی خط ترقین کشیده بود، گاه ذیل یا فوق یک واژه کلمات یا عبارات دیگري به چشم میخورد و گاه نیز خود شاعر براي یک مصرع یا بیت چندین نسخه بدل آورده بود.فرّخ با پشتکار و تلاشی قابل ستایش- که فقط عشق و علاقه شدید یک انسان به انسانی دیگر میتواند برانگیزانندة آن باشد- تمام این شعرهاي پراکنده را ازمسودات گوناگون استنساخ نمود و در نسخه خودمدون ومنظّم گردانید. پسازآن نوبت به اشعاري رسید که نه در نسخهمدون بهار موجود بود و نه در اوراق پراکندةمسوداتفرّخ. این اشعار را نیز از روينشریات و روزنامههاي گوناگون آن دوره استنساخ نمود و در نسخه نهایی خود با ذکر نام نشریه و شمارة آن آورد.
علاوه بر همه اینها،فرّخ در تمام سالهاي حیات بهار همواره با او ارتبا ط داشت و گاه برایش شعري میسرود و میفرستاد و بهار نیزجوابیهاي منظوم در کار میکرد و در جوابش باز میگرداند.5 مجموع این اشعار نیز در دیوان گردآوردةفرّخمدون گردید.در اواخر سال 1312 شمسی، ملکالشّعرا دستگیر و پنج ماه در حبس به سر میبرد. پسازآن وي را درحالیکه مریضاحوال بود به اصفهان تبعید میکنند. در اینایام محمودفرّخ تصمیم میگیرد دیوان اشعار بهار را با کمک ملکزاده، برادر ملکالشّعرا چاپ کنند. لذا ملکزاده از روي نسخه نهاییفرّخ که در طول سالیان گردآوري شده بود، دستنویسی تنظیم میکند و پس از مراجعت ملکالشّعرا از تبعید - تابستان - 1313 آن را در تهران به چاپ میسپارند. کتاب چاپ میشود اما گویا به دلایل سیاسی اجازة انتشار نمییابد و توقیف و ضبط میگردد.فرّخ با وجود توقیف دیوان بهار، باز هم از گردآوري و تدوین اشعار ملکالشّعرا دست برنمیدارد وحتّی پس از فوت وي نیز تا سالها بعد از گوشه و کنار در جستجوي اشعار بهار برمیآیدسی.
د محمود سی سال پس از فوت بهار، یعنی در سال 1360 شمسی از دنیا رفت. وي در تمام این سالها- جز چند سال پایانی عمر که دچار کسالت و مشکلات ناشی از کهولت سن بود- از جستجو و گردآوري اشعار بهار دست نکشید. یکی از منابع مهم دیگري کهفرّخ براي گردآوري دیوان بهار از آن بهره جسته، دستنویسهاي اشعار بهار بوده که نزد اهل هنر و بزرگانی که بهار با آنها مکاتبه و مشارعه داشته، نگهداري میشده استفرّ.خ از ادیبان و شاعرانی که با بهار مراسله یا مشاعره داشتهاند، درخواست میکرده تا اگر نامهها و شعرهاي بهار را به خط خود آن مرحوم دارند نزد وي بیاورند تا شعر را در دیوان خود استنساخ کند.آخرین تاریخی که در نسخه »دیوان بهار گردآوردةفرّخ« به چشم میخورد سال 1354 شمسی است. باوجوداینکه احتمال میرود بعدازاین تاریخ همفرّخ اشعاري را یافته و به این دیوان افزوده است، اماحتّی اگر سال 1354 را سال پایانی گردآوري دیوان و سال 1295 را سال شروع آن بدانیم، باید در مقابل مردي که شش دهه از عمرش را به تدوین و گردآوري اشعار ملکالشّعرا بهار