بخشی از مقاله

چکیده

هدف از پژوهش حاضر، بررسی رابطه بین هوش معنوی با سلامت روانی معلمان مقطع متوسطه شهرستان بهبهان در سال 1394 بود. نمونه آماری شامل 150 نفر از معلمان مقطع متوسطه شهرستان بهبهان بود که به روش نمونه گیری چند مرحله ای انتخاب شدند. طرح پژوهش از نوع همبستگی میباشد. ابزار پژوهش پرسشنامه هوش معنوی عبدااللهزاده پرسشنامه سلامت روانی SCL-25 بود. برای تحلیل دادهها از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. نتایج نشان داد بین هوش معنوی در زمینههای درک و ارتباط با سرچشمهی هستی و زندگی معنوی با سلامت روانی رابطه مثبت معنی داری یافت شد

مقدمه

آن چه از بررسی تعریف صاحب نظرانی همچون گاردنر، هیلگارد، و کسلر و ... از هوش بر میآید، آن است که همگی »هوش« را قابلیت بهرهگیری از نرمافزارهای وجودی تعریف میکنند. تجربه نشان میدهد که در طول تاریخ، هر چه هوش ظاهری بشر بیشتر شده است، گرایشهای ناهنجار، راههای خطا و مسئله آفرینی و ایجاد معضل و بحران برای بشریت بیشتر شده است. روان شناسان در ابتدا با تعریف هوش هیجانی سعی کردند این آسیب را جبران نمایند. سپس با اضافه کردن انواع جدیدی از هوش تحت عنوان »هوش معنوی« و »هوش وجودی«1 که متوجه مفاهیمی نظیر مرگ و زندگی است، سعی در تکمیل تعریف خود نمودند.

 بر خلاف هوش ظاهری که فعالیت آن به حواس پنجگانه مربوط است، هوش باطنی با درک جهان پیرامونی به عنوان تجلیات ارتباط دارد و جمال الهی، هوش باطنی خفته را بیدار میسازد. قانون حکمیت هوشمندی هستی، به واسطهی هوش باطنی فعال درک میشود و این هوش تابع اصل وحدت است و فاقد گوناگونی و تنوع میباشد. از این منظر، همه انسآن ها با هوشاند، چرا که هر انسانی قابلیت دریافت شهودی را دارد و صرفاً لازم است سنسورهای شهودی وی در بخش ذهن فعال شود تا هوش نهفته در انسان بیدار شود. هوش معنوی اولین بار در سال 2000 از سوی متفکران غربی چاپ شد و این نقطه عطفی بود برای انتشار این موضوع که ذهن چگونه کار میکند.

بنابراین، هوش معنوی مستلزم راههای چندگانه برای یکپارچگی زندگی درونی ذهن و روح یا زندگی بیرونی از امور جهان است. هوش، گاهی اوقات به عنوان توانایی اداره کردن پیچیدگی شناختی تعریف میشود برای مثال در فرهنگ لغت وبستر1993 - 2؛ به نقل از صمدی، - 1385 هوش شامل توانایی فهمیدن، به کار بردن دانش ماهرانه، نتیجه را مورد استفاده قرار دادن و محیط شخص را زیر نفوذ خود درآوردن تعریف میشود. دیدگاهی که »هوش، شامل بسیاری از تواناییهای مختلف است« به وسیله گرایشهای رایج در عصب شناسی و روان شناسی شناختی مورد حمایت قرار گرفته است.

در میان تحقیقاتی که نوعهای مختلف هوش را کشف کردهاند، گاردنر - 1993 - 3 پیشقدم کار بر روی هوشهای چندگانه در هاروارد است که به مردم کمک کند بفهمند هوش چندگانه است - صمدی، . - 1385 او به صورت رایج در مدارس بسیاری در امریکا به کار پرداخت. تحقیقات گاردن دلالت بر انواع متفاوت هوش که نسبتاً مستقل از یکدیگر رشد پیدا میکند و هر مهارت مخصوص ناحیهای از مغز است که بالاترین سطح آن هوش معنوی میباشد آن را به صورت هرم نمایش داده است مفهوم سلامت روانی یا سلامت روانی شناختی جنبه ای از مفهوم کلی سلامت جسمی، روانی و اجتماعی است، که با توجه به شرایط و موقعیتهای اجتماعی، فرهنگی تعاریف گوناگونی از آن به عمل آمده است - میلانی فر، . - 1388 سلامت روانی، علاوه بر بدن سالم، به محیط و شرایط زندگی سالم نیاز دارد.

این که محیط و عوامل مختلف آن چگونه بر ساختار روانی انسان تأثیر میگذارند و با چه شیوه ای با کشمکشهای محیطی مبارزه میکنند موضوعی است که در رویکردهای مختلف روان شناسی هر کدام با توجه به دیدگاه اختصاصی خود پیرامون ماهیت انسان و نیروی انگیزش وی، سلامت روانی انسان را به شیوه ای خاص تبیین کردهاند. در مورد سلامت روانی تعاریف نظری فراوانی وجود دارد و یک توافق مشترک بین اندیشمندان رشتهای مختلف در این مورد وجود ندارد مثلاً پزشکان و افرادی که با دید پزشکی به مساله نگاه میکنند بهنجاری یا سالم بودن بدن را نداشتن علائم بیماری تلقی میکنند، روان پزشکان فردی را از نظر روانی سالم میدانند که تعادل بین رفتارها و کنترل خود در مواجهه با مشکلات اجتماعی را داشته باشد - حردانی، . - 1381 هدف اصلی بهداشت روانی پیشگیری است و این منظور به وسیله ایجاد محیط فردی و اجتماعی مناسب حاصل میگردد. اصول اساسی بهداشت روانی عبارت است از:

-1 احترام به شخصیت خود و دیگران.

-2 شناختن محدودیتها در خود و دیگران.

-3 دانستن این حقیقت که رفتار انسان معلول عواملی است.

-4 رفتار هر فرد تابع تمامیت وجود اوست.

-5 شناسایی محرکهایی که سبب ایجاد رفتار و اعمال انسان میشود - شاملو، . - 1388

شاخص های سلامت روانی

کاپلان و سادوک 2002 - ؛ ترجمه پور افکاری، - 1383 بیان میدارند که سلامت روانی، با سه معیار قابل ارزیابی است:

- 1 فرد سالم احساس میکند راحت است و میتواند با خودش زندگی کند، محرومیتها و استعدادها ی خود را می شنا مد، کمبودهای خود را میپذیرد و برای بهبود رفتار خود قدم بر میدارد. بر احساسات خود تسلط دارد و معیارهای جامعه ای را که در آن زندگی میکند، زیر پا نمیگذارد . میداند که در فراز و نشیبهای زندگی گاهی با موفقیت و زمانی هم با عدم توفیق روبرو خواهد بود و آن را میپذیرد و به نحوی خود را از این بن بست بیرون میکشد.

- 2 معیار دیگر سلامت روانی، چگونگی روابط فرد با اطرافیانش است، شخص سالم دیگران را دوست دارد و همچنان که به آن ها اعتماد داردمتقابلاً، مورد اعتماد و احترام آنان قرار میگیرد. تفاوتهای افراد را میپذیرد و به آن ها خرده نمیگیرد. در میان هر گروهی که قرار میگیرد با حفظ فردیت خویش، قادر است جزئی از آن گروه گردد.

-3 معیار سوم سلامت روانی، قدرت مقابله فرد با مشکلات زندگی میباشد، شخص سالم خود را با نامایمات تطبیق داده، از راه سازگاری به عرصه زندگی وارد میشود و اهداف واقع گرا برای خود در نظر میگیرد و برای دستیابی به آن ها اقدام میکند. او میداند که در طول زندگی با مشکلات نیز مواجه خواهد شد و احساس سعادت »نسبی« است و برای دستیابی به سعادت باید کوشش نمود. پایه سلامت روانی در کودکی گذارده میشود و هیچگاه از تکامل باز نمیایستد.

-4 عزت نفس و پذیرش: افراد دارای سلامت روانی تا حدودی این احساس را دارد که آدمی هستن د با ارزش و مورد قبول اطرافیان خود، با افراد دیگر راحت هستند و در موقعیتهای اجتماعی به خوبی عمل میکنند، آن ها احساساتی نظیر بی ارزشی، ناامیدی، عدم پذیرش از سوی دیگران و احساس فقدان حتی یک دوست را در دنیا ندارند.

-5 توانایی در برقراری روابط محبت آمیز: افراد دارای سلامت روانی قادرند روابط نزدیک و رضایت بخش با افراد دیگر در جامعه برقرار نمایند. نسبت به احساسات دیگران حساس هستند و بر ای ارضای نیازهای خود آنان را تحت فشار نمیگذارند، این افراد خود محور و مغرور نبوده و در احساسات خود غرق نمیشوند، به سلایق دیگران حترام گذاشته و این امکان را فراهم نمیآورند که زیر فشار و ظلم دیگران قرار گیرند و سعی هم نمیکنند که بر دیگران مسلط شوند. این افراد نسبت به اعمال خود احساس مسولیت میکنند و با مشکلات برخورد مناسب دارند.

-6 خود شکوفایی: افراد دارای سلامت روانی با زندگی سازگاری خوبی داشته و تواناییهای خویش را به سمت خود شکوفایی و کمال جهت میدهند.

اجزاء هوش معنوی

-1 عقل شهودی:4 عقل شهودی عبارت است از نور بصیرت که به انسان اجازه میدهد در مورد جنبههای خاصی از واقعیت، خیالبافی کند. همچنین، این ویژگی حس درک هیبت و عظمت خلقت و حس خودشناسی را امکان پذیر مینماید.

-2 ادراک مستدل : 5 ادراک مستدل عبارت است از نقطه مقابل عقل شهودی است. این فرآیند شامل ترسیم، توسعه و تحلیل بصیرت بدست آمده از طریق شهود بخاطر روشن کردن معنا و جزئیات خاص بصیرت است.

-3 آگاهی برخواست و نیت: آگاهی برخواست و نیت، با ترکیب عقل شهودی و ادراک مستدل انسان قادر خواهد بود که به یک حالت دانستن وارد شود، دانستن کامل هدف خواستههایش.

-4 عشق6 و شفقت:7 عشق و شفقت عبارت است از توان عشق ورزیدن میباشد، عشقی که بیانگر جریان نامحدود عشق و انرژی الهی است.

-5 قدرت و عدالت متمرکز:8 قدرت و عدالت متمرکز، نقطه مقابل عشق، زور و محدویت است. زمانی که در شکل مثبت ظهور یابد نشان دهنده عدالت و انصاف خواهد بود. این ویژگی، ایجاد کننده نظم و احساس مسئولیت، و توانایی کنترل و ارزشیابی رفتارهای خود شخص است.

-6 شفا 9 و بخشش:10 شفا و بخشش وقتی عشق و زور و محدودیت به طور مطلوب، متعادل شوند نتیجه عبارت است از بهبود و تعدیل انرژیهای متعادل نشده که شامل بخشش خود و دیگران، ابراز دلسوزی، خارج کردن عصبانیت بدون شکستن حریم دیگران است.

-7 زندگی با شوق:11 زندگی با شوق عبارت است از بروز کامل عشق در شخصیت فرد و توانایی برای زندگی با شادی و شوق است.

-8 زندگی با وقار، یکدلی و تعهد:12 زندگی با وقار، یکدلی و تعهد، به صورت پایبندی به اصول شخصی و نیروی متعالی خودش است. بدون این حس شخص دچار لاقیدی میشود. در این حالت شخص میتواند وسوسه را رد کند و در رفتارها و صحبتهایش تعهد به ارزشهای شخصی را نشان دهد و مسیر اخلاقی راهنمای وی در زندگی و کسب و کار خواهد بود.

-9 پیوند و خدمت خلاق: 13 این ویژگی بر دو عملکرد اشاره دارد: داشتن خلاقیت و دیگری ارتباط و پیوند داشتن با دیگران. در اینجا شخص ترکیبی از حضور خداوند، عشق و وقار را در امور عادی زندگی روزآن هاش از خود نشان میدهد و رفتارهای او براساس کارهای مثبت و متعهدانه است.

-10 پادشاهی خداوند/ شادی و تکمیل/ زندگی با هوش معنوی مطلوب: یعنی شخص هر چه را در زندگی با آن سروکار یا اساساً در دنیا وجود دارد را نشآن های از وجود خداوند و حضور خداوند و نظارت او بر اعمالش بداند و این کار همه چیز به خواب و اراده خداوند انجام میگیرد - روشنی، . - 1388

مؤلفههای هوش معنوی از دیدگاههای مختلف

ادواردز2005 - 14؛ به نقل از باقری، اکبر زاده، حاتمی، - 1390 معتقد است داشتن هوش معنوی بالا، با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش علمی و دانش نظری را مطرح میکند. لذا؛ نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرینهای آن ها را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست؛ هر چند میتوان گفت برای بهرهمندی مؤثر از معنویت، داشتن توآمان دانش نظری و عملی لازم میباشد. هر چند که تحقیقات زیادی در حیطه رشد و تحول هوش معنوی صورت نگرفته است و نیازمند تحقیقات تجربی-کیفی است، ولی میتوان گفت که استعداد این هوش در افراد مختلف، متفاوت است و در اثر برخورد با محیطهای غنی که سؤالات معنوی را برمیانگیزند، به تدریج تحول یافته و شکل میگیرد. به نظر میرسد سن و جنسیت نیز در هوش معنوی اثر گذار باشند.

یونگ15 1937 - ؛ به نقل از باقری و همکاران، - 1390 معتقد است که در بسیاری از افراد پس از 35 سالگی تغییرات عمدهای در ناخودآگاهی صورت میگیرد که ممکن است در روند معنویت و هوش معنوی تأثیرگذار باشند. همچنین، بعضی از محققان، از جمله یونگ، معتقدند که در زنان این تحول متفاوت از مردان صورت میگیرد. هوش معنوی ممکن است امری شناختی -انگیزشی باشد که مجموعهای از مهارتهای سازگاری و منابعی را که حل مسئله و دستیابی به هدف را تسهیل میکنند معرفی مینماید - سانتوس16، . - 2006 به نظر میرسد، هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود، فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود میگردد.

این دیدگاه شامل همه رویدادها و تجارب فرد میشود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفتهاند. فرد میتواند از این هوش، برای چارچوب دهی و تفسیر مجدد تجارب، معنا و ارزش شخصی بیشتری استفاده کند - نازل، . - 2004 هوش معنوی، با زندگی درون ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد که ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل میشود. آگاهی از نفس، به عنوان زمینه و بستر بودن یا نیروی زندگی تکاملی خلاق17 را دربرمیگیرد. هوش معنوی، به شکل هشیاری ظاهر میشود و به صورت آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس و روح درمیآید. بنابراین، هوش معنوی، چیزی بیش از توانایی ذهنی فردی است و شخص را به ماوراء الطبیعه18 و به روح، مرتبط میکند.

علاوه بر این، مرتبط با مسائل روان شناختی متعارف است. بدین جهت خودآگاهی شامل آگاهی از رابطه با وجود متعالی، افراد دیگر، زمین و همه موجودات میشود - واگان، . - 2002 آمرام - 2005 - 19 معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن رسالت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد و به بهتر شدن دنیا میشود. هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزشها مورد استفاده قرار میگیرد و سؤالهایی مانند » آیا شغل من باعث تکامل من در زندگی میشود؟« و یا »آیا من در شادی و آرامش روانی مرده سهم هستم؟« را در ذهن ایجاد میکند.

مک مولن2003 - 20؛ به نقل از سهرابی جهرمی، - 1385 معتقد است این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سؤالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح میکند. همچنین قابل ذکر است سؤالهای جدی در مورد این که از کجا آمدهایم، به کجا میرویم و هدف اصلی زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی میباشند. به علاوه، سانتوس - 2006 - معتقد است هوش معنوی در مورد ارتباط با آفریننده جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی - قوانین طبیعی و معنوی - و بنا نهادن زندگی براساس این قوانین تعریف کرده است وی اصول زیر را برای هوش معنوی عنوان کرده است:

1.    شناخت و تصدیق هوش معنوی؛ یعنی باور داشتن به این مسئله که ما موجوداتی معنوی هستیم و زندگی جسمانی - در این جهان - موقتی است.

2.    بازشناسی و باور یک موجود معنوی برتر - یعنی خداوند - .

3.    اگر خالقی هست و ما مخلوق هستیم، باید کتاب راهنما هم وجود داشته باشد.

4.    لزوم شناسایی هدف زندگی - وجود چیزی که انسان را فرا میخواند - و پذیرفتن این نکته که از نظر ژنتیکی بعضی از تواناییها کدگذاری شدهاند.

5.    شناختن جایگاه خود در نزد خداوند - شخصیت فرد، بازتاب فهم وی از خداوند است - .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید