بخشی از مقاله
چکیده
از آنجا که سالهاست زبان مادري باباطاهر عریان در هالهاي از ابهام مانده و به تبع این مشکل بسیاري از ابیات و واژههاي این شاعر بزرگ یا نامفهوم مانده و یا دچار تفسیرهاي عجیبی شده و در این حوزه هم کسی به امید یافتن جواب این موضوع به تحقیق نپرداخته است. لذا، در این نوشته با رجوع به کتابها و اسناد معتبر ادب پارسی و زبان لکی کوشش شده، تا ابیات مبهم دیوان باباطاهر به صورتی علمی و زبانشناسانه معنی شوند و پردة ابهام از ابیات این شاعر بزرگ برداشته شود.
مقدمه
باباطاهر و اشعار و مرامش خود عالمی از رازناکی را با خود حمل میکند. زبان گویش شعرش نامعلوم، زادگاهش نامشخص، ولی قبرش کاملا هویدا در زندگی این مرد بزرگ، رازهاي متعدد نهفته که محققین نابلد هرکدام از ظنّ خود او را یار شدهاند و دست به مصادرهاش زدهاند. یکی از رازهاي ابهامبرانگیز اشعار باباطاهر خوانده نشدن ابیاتی چند از این شاعر بزرگ است که این خواندهنشدنها نه از جانب باباطاهر بلکه از قبل خوانندگان و نساخان است و همین امر باعث شده که به قول مولانا یکی دالش لقب بدهد و دیگري الف.
ما بسیار گشتیم ولی کسی در بیان تعین زبان باباطاهر کار نکرده است و این بدان دلیل است که زبان این شاعر زبانی باز مانده از زمانهاي دور است و به همین خاطر دست به این مخاطره یازیدم. اما هماره آنان که در صدد خواندن اشعار بابا بودهاند بدون آنکه بپرسند زبان سرایش این ابیات چه بوده با استفاده از معاییر زبان معیار به واکاوي و جراحی این ابیات پرداختهاند، تا چیزي که میخواهند به دست بیاورند نه چیزي که باید باشد. با این وضعیت معلوم است که جوابی دریافت نمیشود و ره به ترکستان میرود.
بحث
معمولاً اگر کسی در مورد خوانش ابیات باباطاهر کارکرده، با لطایف الحیل سعی کرده واژههاي لکی باباطاهر را با اسقاط و تصحیف و قلب و ... به زبان معیار برگرداند تا فهمیده شود و این کاري بس اشتباه بوده و همین امر باعث شده که لکزبان بودن ایشان در غباري از سوال نامفهوم بماند و به قول دکتر صفا: در میان عامه فارسیزبانان در آنها تصرفاتی صورت گرفت چنانکه از هیئت اصلی خود بگردیده و به پارسی دري نزدیک شدهاند.
در این مقاله سعی شده که چند بیتی از باباطاهر که ناخوانده مانده با روشی علمی نه ذوقی خوانده شود تا دیگران به لکزبان بودن باباطاهر مقر و معترف شوند. در جلد دوم، صفحات 384 تا 386 تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا چند بیت از سرودههاي بابا ذکر شده که به خط مرحوم مینوي و از موزة استانبول و از میان نسخ خطی جمعآوري شده و در اینجا اصل ابیات را عیناً ذکر مینمایم و سپس مصیبات وارده را نیز یادآور میشوم وانگه به بیان معنی و ذکر شروح میپردازم.
اصل شعر به خط مرحوم مینوي:
کراژ رز اونهی دیوانه ازکل ئه پرچینش کري وانوشه و ول
کر او بشنش نهی آن دارشمشاد کر رونش کري آواج بلِبِل
سرنجامان بشی پیا بهرزي یا ي ته کور وي ماواي ته کل
این نوشته دقیقا نسخهبرداري استاد مینوي است و در این فاصله یعنی از روزگار باباطاهر تا امروز حالاتی در حوزة تطور و خوانش بر این نوشتار گذشته که فقط خدا میداند. اما براساس زبان لکی، صورت درست این ابیات چنین است:
گر اژ رز اورنهی دیوارته از گل نه پرچینش کري وانوشه و ول
گر او پشتش نهی آن دارشمشاد گر او رویش کري آواج بلبل
سرنجامان بشی پیا به هر زي یاي ته گور وي ماواي ته گل
اولاً، لازم به تذکر است که در روزگاري از تاریخ کتابت زبان فارسی حروف »گ، پ، ژ، چ« را به صورت »ك، ب، ز، ج« مینوشتهاند و این امر نکتهاي نیست که براهل تحقیق پوشیده باشد و این خصیصه نیز در دیوان باباطاهر هم وجود دارد. نکته دیگر اینکه بسیاري از کلمات که فقط اختلاف نقطهاي داشتهاند، بعضاً درست ضبط نشدهاند؛ مانند: بشنش و پشتش در همین نوشته. با توجه به این مقدمه کوتاه در باب این ابیات شرح و معنی بدین صورت است:
بیت اول: اگر دیوارت از گل رز و پرچینش از بنفشه باشد،
بیت دوم: اگر در وراي آن دیوار درخت شمشاد بکاري و برآن درخت آواز بلبل تعبیه کنی، بیت سوم: و یا در آخر مردي شوي به هر پوششی درایی جایت گور است و ماوایت خاك. در این ابیات واژههایی وجود دارد که هنوز در زبان لکی مستعمل هستند و زنده: »اورنهی« - ر.ك. لغتنامه مختصر زبان لکی، ذیل مدخل اورنائئین . - owrnaein همان مصدر ایرناین eirnaein زبان لکی به معنی جمع کردن و بار زدن و آماده کردن و فراهم نمودن است؛ مثلا: بار ایرناین bar eirnaein یعنی بارزدن و مهیا کردن و ....»یانهyana « یا لانه که همان واژة مورد استفاده در این بیت از فرهنگ عامه میباشد که میگوید: »دوریش وه نیشدن یانه ش خراوه« یعنی درویش با نشستن و کوشش نکردن لانهاش خراب میشود. و یا این ابیات که اصل نگارش مرحوم مینوي بدین صورت است:
زارجم دي و داي مورجان خورد مورجانی دو دستی و خدا درد
ناگهان بامدند باز وداري زارجش کشت وموران زارج ادخورد
دال جالوند کوهان کرد پرواز بازش بکشت و خونش پاك ادخورد
در این ابیات چند واژه جاي حرف و حدیث دارند:
اول واژة »زارج« که همان ژارژ یا ژرژ zerez است2که در زبان دلفانیان لکزبان به معناي کبک است و در هیچ زبان دیگري مستعمل نیست. دوم »مورج + ان جمع« که همان میروج یا میروژ 3miroozیا مِروج لکزبانان و همان مورچه زبان فارسی است. سوم »وداري« که درست آن ئو داري o dari است و به معنی از روي درختی و یا از فراز درختی. چهارم »جالوند« همان واژة از الوند است که این واژه مرکب از دو قسمت »جه« یعنی از و دیگري همان کوه الوند و به قیاس عام کوه بلند است.
اما نظامی گنجهاي شاعر شهیر قرن ششم هجري که حدود صدسالی بعد از بابا شرف حضور در عرصه آفرینش را پیدا کرده داستانی دارد به این صورت: - کلیات نظامی گنجوي، ص - 389
به چشم خویش دیدم در گذرگاه که زد برجان موري مرغکی راه
هنوز از صید منقارش نپرداخت که مرغ دیگر آمد کار او ساخت
این داستان را که نیازي به توضیح ندارد داشته باشید و معناي شعر بابا را بشنوید تا بدانید که نظامی این مضمون را از کجا آورده است؟ بابا طاهر میگوید: کبکی را دیدم که به شتاب مورچهها را میخورد. مورچهها درد خود را با دودستی - از ته دل - به محضر خدا عرض کردند. ناگهان عقابی از روي درختی فرود آمد و کبک را شکار کرد و سرانجام مورچگان هم کبک را خوردند. سپس دالی یا همان عقاب از کوه الوند سرازیر شد و کبک را کشت و آن را خورد. در این ابیات باباطاهر گذشته از تقسیم قدرت عقاب و دال و مور که به ترتیب بر همدیگر برترند، دقیًقا همان داستان نظامی را پیریزي کرده است و یا این ابیات:
اصل شعر به خط مرحوم مینوي:
یا از این بند در ازناوه کتیم خونم ادخورد و در خوناوه کتیم
یا درین شومه کیتی ام نیاپا اژ خوبی باره در ورلاوه کتیم
با توجه به نادرستی ضبط، این بیتها باید اینگونه نگارش یابند تا هم به صحت نزدیک شوند و هم به زبان لکی قابل پذیرش باشند.