بخشی از مقاله

چکیده

تحققپذیری پائین و ناکارآمدی برنامههای شهری گذشته مبتنی بر رهیافتهای سنتی جامع، و روی آوردن تصمیم- گیرندگان به رهیافت عملیاتی اندکافزا، ضرورت پالایش دیدگاههای نظری و روششناسی برنامهریزی در ایران با نیت رفع کاستیهای این دو رهیافت را آشکار ساخته است. از سویی همسازی رهیافتهای جامع با الزامات زمینهای و ساختار سیستم اقتصاد سیاسی ایران رد یکباره آن را ناممکن میسازد و از سوی دیگر بسندگی اندکافزایی به حفظ وضع موجود و نه توسعه، پذیرش یکسویه آن را، برخلاف نزدیکی بیشتر به اجرا، نامناسب میسازد.

در این پژوهش به بررسی نظریه برنامهریزی متناسب با شرایط ایران پرداخته شده است و سعی شده است. در این مسیر نقش برنامهریز و تصمیمساز شرح داده شده است. آنچه که به عنوان نتیجه این پژوهش حاصل شده است این است که رهیافت پویش مختلط گویای مناسبت و توانمندی نسبی این رهیافت، به عنوان رهیافت جایگزین در سیستم برنامهریزی توسعه شهر در ایران، است و پس از تعیین تصمیمهای پایه و اندکافزا، وظیفه برنامهریز انگیزش مناظره و گفتوگو در مورد امور شهری است که تصمیمسازی در آن به عنوان بخشی از فرآیند تصمیمگیری و بازوی سیاست در نظر گرفته میشود.

-1 مقدمه

ناکارآمدی برنامههای توسعه شهری ایران در دهههای گذشته - مبتنی بر رهیافتهای سنتی جامع - در دستیابی به سطح عملکرد دلخواه، هدایت توسعه و مهاردگرگونیهای شهر و همچنین ناکافی بودن »عقلانیت کارکردی« آن، لزوم تفکر در مورد تغییر بنیادی رهیافتهای تهیه برنامه را بر اکثریت صاحبنظران برنامهریزی شهری ایران آشکار ساخته است؛ لیکن بحث در مورد پایههای نظری و مشکلات کاربردی آن، تنها منجر به تغییراتی صوری و عرضی و نه محتوایی، از جمله تغییر عنوان » طرحجامع« یه »طرحهای توسعه و عمران و حوزه و نفوذ« یا »ساماندهی«، شده است.

تعیین دستورکارهای جدیدی چون برنامه ریزی راهبردی - ساختاری گرچه با هدف تغییر بنیادی در محتوای برنامهها و نیست رفع کاستیها و چالشهای الگووارههای جامع انجام شده، لیکن ناهمخوانی میان الزامات ساختاری و نهادی این رهیافت با ویژگیهای زمینهای و قیود سیستم برنامهریزی توسعه شهر در ایران و همچنین برداشت و یا به کارگیری ناصحیح اصول برنامهریزی راهبردی، موجبات ناکارآمدی برنامه در دستیابی به اهداف و محدود شدن آن تحت یک عنوان در شرح خدمات وزارت راه و شهرسازی ایران را فراهم ساخته است؛ مناسبت شیوهی راهبردی برنامهریزی توسعه شهر، به دلیل نداشتن اشتارک با برنامههای سنتی جامع، در گرو برآورده شدن دستورکاری برای ایجاد تغییرات نهادی از جمله پیشگیری از انحصاری شدن اطلاعات توسط گروههای قدرت با تاکید بر عقلانیت ارتباطی و همچنین واگذاری قدرت از سطوح مرکزی به سطوح محلی، به عنوان پیش شرطهای اصلی برآورده شدن برنامه دانسته شده است.

لیکن پر اهمیت بودن نقش مسئولان دولتی در فرآیند تصمیمگیری، تمرکز تصویب در نهادهای ملی و نفوذ مطلق بخش دولتی در امر تهیه برنامه و در نتیجه نبود سازوکار تعریف شده و مورد قبول عرصههای عمومی برای مشارکت و یا نادیده انگاشتن و نمادین بودن این مفهوم در فرآیند برنامه-ریزی همگی نشان از آن دارد که گرایش روزافزون به تغییر بنیادی در رهیافتهای برنامهریزی ایران بدون تحول کافی در دیدگاههای نظری و بیتوجه به ویژگیهای زمینهای سیستم برنامهریزی ایران صورت گرفته و این تغییر رویکرد در برنامهها بیش از اندازه شتابزده اتفاق افتاده است.

بر همین اساس، پیشبینیها نیز گواه برا آن بوده که این برنامهها یا اساسا اجرا نشده باقی خواهند ماند، یا تغییر ماهیت داده و یا از منظر هزینه- فایده اجتماعی -اقتصادی جای مناقشه خواهد داشت [2]؛ کما اینکه نمود اجرایی نشدن این شیوه از برنامه ریزی در روی آوردن به سیستم رهیافتهای تصمیمگیری برنامه-ریزی اندکافزا ناشی از دخالت متغیرهای ضد برنامهریزانه - شرایط سیاسی و اجتماعی، کمبود متخصصان حرفهای در بدنه برنامهریزی و نگرش منفی نسبت به ضرورت یرنامهریزی جستجو کرد.

برنامهریزی عقلانی اگرچه با واقعیت در تضاد است، اما این به معنای کنای گذاشتن کامل آن در جامعه مانند ایران نیست. بلکه باید از آن به عنوان چارچوب مرجع هنجارین، ساختا و چشمانداز ایدهآل، داوریها بر مبنای آن صورت میپذیرد و نظریههای عملیاتی از آن نشأت میگیرند، استفاده کرد. با تمام آنچه رفت، در این پژوهش به ضرورت اندیشیدن به رهیافت پویش مختلط به عنوان رهیافتی که مناسبت نسبی به کارگیری آن به عنوان رهیافت جایگزین در سیستم برنامهریزی ایران و نقشی که برنامهریزان در این مسیر میتواند ایفا کنند پرداخته شده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید