بخشی از مقاله
چکیده
از قرن هفتم هجری به این سوی، تصوف در تمامی جهان اسلاماوج گرفت .این اوجگیری به ویژه معلول دو عامل مهم بود .نخست، اختلافاتمذهبی به خصوص شافعی و حنفی و اشعری و معتزلی بود که همه را از بحثومناظره و عقلگرایی خسته کرده به اندیشههای عارفانه و صوفیانه کشانده بود.عامل دوم، خشونتها و خونریزیها و جنگهای فراوانی بود که همه را منزویکرده، به خانقاه متمایل کرده بود.
ویژگی بارز تاریخ تصوف این است که تمام طرائق عمده صوفیگری، درست دربحبوحه خونریزیهایی پدید آمد که خاص جنگهای داخلی دوران انقراضامپراطوری سلجوقیان و عهد پریشانی و درماندگی مردم در زیر سلطه مغولان بود. شعر ایران در دوره مغول همچون دیگر مسائل فرهنگی و اجتماعی دستخوش فراز و نشیب های زیادی گردیده است و روح سادگی در آن موج می زند. در این پژوهش تلاش شده است تاثیر حمله ی مغول بر شعر ایران واکاوی شود و دلیل رواج خانقاه و نفوذ تصوف در شعر آن دوره بررسی گردد.
مقدمه
شعر فارسی در دوره مغول بر روی هم متمایل به سادگی و روانی بود و اگر چه بعضی شاعران به پیروی از قدما یا به سبب تمایل به آرایههای ادبی و تکلفهای شاعرانه به شعر مصنوع روی آوردند؛ این امر عمومیت نداشت و حتی همان شاعران مقلّد و گاه متصنع، در مقابل اشعار دشواری که به منظور اظهار مهارت و استادیشان میسرودند، اشعار سادهبسیار داشتند که قصّه دل و ندای ذوقشان بود.بیشتر مثنویها و همه غرلها و غالب قصیدهها به زبان سادهروان و گاه نزدیک به زبان محاوره ساخته میشد .
یکی از سببهای سستی برخی از بیتها و یا به کار بردن ترکیبهای نازل در پارهای از شعرهای این دوره، همین نزدیکی به زبان محاورهاست .اما این که بیشتر شاعران، به خصوص غزلسرایان، در پایان این دوره به زبان ساده یخاطبت متمایل شده بودند؛ به این علّت بود که رابطه ی گروهی از آنان با آثار استادان بزرگ پیشین نقصان یافته و نیز دستهای از آن شاعران ترکزبانی بودند که فارسی را میآموختند و هنگام سخنگویی ناگزیر سادهگویی میکردند .همراه این سادگی، بیان یک خاصیت دیگر توجّه به نکتهسنجی و نکته یابی و نکتهگویی است؛ یعنی گنجانیدن نکتههایی باریک در شعرها همراه با خیال دقیق و نازکبینی تام که معمولاً از آنها در شعر به مضمون تعبیر میشود .
چنین نازکخیالیها و نکتهپردازیها در شعر فارسی، به ویژه شعر غنایی ما از قدیم وجود داشت؛ امّا هر چه از قرنهای پیشین به زمانهای متأخّر نزدیک شویم، قوّت آن را محسوس تر و به همان نسبت سادگی الفاظ را برای سهولت بیان بیشتر مییابیم .در قرنهای هفتم و هشتم، شاعرانی چون خواجو و سلمان و به خصوص حافظ توانستهاند، نکتههای دقیق بسیار در الفاظ عالی منتخب بگنجانند و خواننده را گاه از قدرت شگفتانگیز خود به حیرت افکنند و همین توانایی ساحرانهاست که باعث شد جانشینان آنان و به ویژه شیفتگان حافظ، دنباله کارش را در نکتهآفرینی بگیرند؛ غافل از آن که …قبول خاطر و لطف سخن خدادادست »
.لازمه پیروی از نکتهآفرینیهای حافظ احراز قدرت فکری و لفظی اوست؛ ولی شاعران عهد تیموری غافل از این اصل به گونهای روزافزون به تکاپوی یافتن نکتههای باریک افتادند و در گیرودار این تکاپو گاهی از رعایت جانب الفاظ باز ماندند و با این عمل مقدمات ایجاد سبکی را در ادبیات فارسی فراهم کردند که از آغاز قرن دهم، قوت آشکار یافت و در دوره صفویان به تدریج کار را به جایی کشانید که یکی از سرآمدان شیوه خیالپردازی میرزا جلال اسیر در اسارت مطلق مضامین افتاد و در شکنجههای این اسارت مطلق، گاه زبان مادری خود را در ترکیب الفاظ از یاد برد و از بیان عبارتهای نامفهوم ابا نکرد .
سخن در این است که هر چه از آغاز این عهد، به پایان آن نزدیکتر شویم، مبالغه در مضمونیابی و مضمونسازی را بیشتر و به همان نسبت دقت در الفاظ و یکدست نگاه داشتن آن و انتخاب را در آن کمتر میبینیم .بیشک گرد مضمونها و نکتههای تازه بدیع در شعر، خاصه در غزل، گردیدن بسیار شایسته و در خور است؛ بدان شرط که اوّلاً در این راه مبالغه نکنند وثانیاً به خاطر معنی لفظ را مهمل نگذارند ولی بیان از این نکته خالی از فایده نیست که سخنگویان این عهد نکتهپردازی و مضمونیابی را از وظایف شاعر میپنداشتند و شعر ساده بینکته را ماندنی نمیدانستند . در این دوره سعدی نویسنده بوستان ,گلستان و غزلیات، مولوی صاحب مثنوی معنوی و غزلیات شمس، محمود شبستری صاحب مثنوی گلشن راز، کمالالدین اسماعیل، همام تبریزی، اوحدی مراغهای گویندهجام جم، امیرخسرو دهلوی، خواجوی کرمانی، ابن یمین، سلمان ساوجی، و حافظ شیرازی، در شعر پدید آمدند. دوره تیموریان دنباله دوره مغول محسوب میشود .