بخشی از مقاله
چکیده:
زبان مهمترین وسیله ارتباطی در جوامع انسانی است. از سوی دیگر جانوران نیز نظامهای ارتباطی دارند وغالباً از راه نشانههای صوتی، حرکتی، شیمیایی و ... با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند؛ اما نظام ارتباطی انسان با نظام ارتباطی حیوانات بسیار متفاوت است؛ از این رو زبانشناسان برای زبان انسان ویژگیهایی بر شمردهاند؛ از جمله: جابجایی، ویژگی قراردادی زبان، ویژگی تمایز، ویژگی دوگانگی، خلاقیت و انتقال فرهنگی . - دیزج و محمودی، - 1391 درباره خاستگاه زبان افلاطون در رساله شصت صفحهای کراتیلوس از طریق جدلی میان سقراط، هرموگنس و کراتیلوس دیدگاههای
زبانشناختی خود را درباره معنای واژهها، ریشهشناسی لغات و منشأ زبان مطرح کرده است. در این گفتگو هرموگنس با نظر کراتیلوس که برای زبان خاستگاهی طبیعی قائل است، مخالفت میکند. بخش عمده رساله بر همین اصل میچرخد .
کسانی که خاستگاه طبیعی زبان را باور دارند، معتقدند هر چیز نامی خاص خود را دارد. در مقابل گروه اول، عده دیگری خاستگاه زبان را قرارداد میدانند. - نجفی، - 1384 روانشناسی زبان ریشه در سنت زبانشناسی چامسکیایی قرار دارد و موضوعات اصلی آن دربردارنده فراگیری زبان نخست، زبان دوم، تولید گفتار و درک گفتار میشود و در واقع این واژه ترجمه Psycholinguistics است؛ اما آنچه در حوزه مطالعاتی روانشناسان قرار میگیرد در واقع Psychalogy of langueg است که در حیطه گستردهتری را دربر میگیرد در مباحثی مانند حافظه، تمرکز، پردازش محتوای تفکر، تصمیمسازی را شامل میشود. روانشناسی زبان نام شاخه علمینسبتاً جدیدی است که از محل تلاقی زبانشناسی و روانشناسی جوانه زده است.
موضوع این علم مطالعه جنبههای ذهنی زبان یا به عبارت دیگر رابطه ذهن و زبان است. پیشرفت عصب روانشناسی هنوز به آنجا نرسیده است که ما را از کاربرد واژه »ذهن« بینیاز کند. روانشناسی زبان با وجود آنکه علمی نوخاسته است، به سرعت رشد کرده و مسائل متنوع زیادی را در حوزه پژوهشهای خود قرار داده است. موضوع این علم مطالعه جنبههای ذهنی زبان، یا به بیان دیگر، رابطه ذهن و زبان است. پیشرفت عصب- روانشناسی - نوروپسیوکولوژی - هنوزبه آنجا نرسیده است که ما را از کاربرد واژه »ذهن« بینیاز کند. هنوز راه درازی در پیش است تا ما به همه اسراری که در کاسه سرمان نهفته است پی ببریم و بتوانیم آزادانه به جای ذهن، کلمه مغز را به کار ببریم. با اینهمه، تصور نمیکنم در بین کسانی که با اینگونه مسائل سروکاردارند تردیدی وجود داشته باشد که بدون مغز چیزی به نام ذهن وجود ندارد. - دیزج و محمودی، - 1391 واژگان کلیدی: روان شناسی، زبان، روان شناسی زبان.
مقدمه
تعاریف:
پیش از آنکه وارد بحث شویم، باید به یک تمایز مهم توجه داشته باشیم و آن تمایز بین زبان و گفتار است. زبان عبارت است از مجموعهای قواعد که به آن دستور - یا گرامر - میگویند و نیز تعدادی واژه که واژگان زبان را تشکیل میدهد. قواعد دستوری و واژگان زبان ماهیت ذهنی دارند و در جایی از مغز ما که چون و چند آن هنوز به درستی روشن نیست، نگهداری میشوند و ناچارمستقیماً درمعرض مشاهده نیستند. به بیان دیگر، زبان رفتار نیست. برعکس، گفتار نمود یا حالت بالفعل زبان است، از اینرو نوعی رفتار است کهمستقیماً به مشاهده درمیآید. - آزاد و منشی زاده، - 1393 ما در این بحث، »زبان« و »گفتار« را، با حفظ تمایزی که ذکر شد، به کار میبریم. این تمایز در بحثهای فنی زبان شناسی و روان شناسی زبان اهمیت بسیار دارد.
تولید و ادراک گفتار
قبلاً گفتیم که زبان ماهیت ذهنی دارد و نمود یا تجلی آن گفتار است. ما وقتی سخن میگوییم، یعنی در تولید گفتار، از قواعد و واژگانی که در حافظه خود اندوختهایم سود میجوییم؛همچنین وقتی به سخن دیگران گوش میدهیم، یعنی در ادراک گفتار، باز از همان قواعد و واژگان که در مغز خود داریم، استفاده میکنیم، ولی مسئله در اینجا تمام نمیشود. باید دانست چه فرایندهای ذهنی در برقراری این ارتباط دخالت دارند؛مثلاً چه فرایندهای ذهنی هماکنون به شما امکان میدهد جملههای مرا به سرعت با قواعد و واژگانی که در ذهن دارید مقابله کنید و مفهوم آنها را درک کنید ومتقابلاً چه فرایندهایی به من امکان میدهند تا جملههایی را که شما میشنوید، تولید کنم. به بیان دیگر، مراجعه دائم از سوی گوینده و شنونده به قواعد و واژگان زبان چگونه صورت میگیرد و از چه اصولی پیروی میکند؟
تحقیق در این مسائل فقط یک کنجکاوی علمی و نظری نیست. نتایجی که از این تحقیقات به دست آمده در مهندسی ارتباطات مورد استفاده قرار گرفته است. بد نیست در این مورد توضیح بیشتری بدهیم. یکی از خصوصیات زبان انسان این است که میزان حشو - redundancy - در آننسبتاً زیاد است. حشو مفهومی است در نظریه خبر - یا نظریه اطلاعات - که تعریف بسیار دقیق ریاضی دارد. ولی ما در اینجا از تعریف فنی آن چشم میپوشیم و آن را به زبانی غیرفنی چنین تعریف میکنیم: حشو در ارتباط موقعی پیش میآید که مفهوم پیام تا حدی قابل پیشبینی باشد. هر چه بیشتر قابل پیشبینی باشد میزان حشو نیز در آن بیشتر است.
مثلاً. اگر شما جمله ناتمام »من متأسفانه دیروز قلم خودنویسم را...« به فارسیزبانی بدهید و از او بخواهید آن را تکمیل کند، او دو یا سه امکان بیشتر ندارد که یکی از آنها »گم کردم« خواهد بود؛ ولی اگر کلمه »گم« را همقبلاً داده باشید، با قطعیت صددرصد »کردم« را به آن اضافه خواهد کرد. او برای تکمیل این جمله از مقدار حشوی که در جمله است کمک میگیرد یا، به بیان دیگر، حشوی که در جمله وجود دارد فعل آن را قابل پیشبینی میسازد. ما در کاربرد روزمره زبان بیش از آن مقداری کهواقعاً میشنویم حدس میزنیم یا، به عبارت دیگر، بیش از مقداری که از جوهر صوتی زبان خبر میگیریم، از دانش ناآگاه خود درباره احتمال وقوع عناصر زبان کمک میگیریم. مهندسان ارتباط از این امر در طراحی دستگاههای ارتباطی استفاده میکنند .
صدای انسان در گفتار روزمره ارتعاشاتی بین 50 تا 10000 دور در ثانیه دارد، ولی دستگاه تلفن - اگر کیفیت بسیار ممتازی داشته باشد - فقط ارتعاشات بین 200 تا 3400 دور را منتقل میکند؛ یعنی، وسعت باند آن 1/3 وسعت باند مورد نیاز گفتار است - البته این 1/3 حساسترین قسمت باند را تشکیل میدهد. - بدین ترتیب، تمام اطلاعات اکوستیک گفتار که در بالا و در پایین این دو حد باشد، در مکالمات تلفنی از شنونده گرفته میشود. با اینهمه، ما در مکالمات عادی کمتر به اشکال برمیخوریم، زیرا حشو موجود در زبان، اطلاعات اکوستیک ازدسترفته را جبران میکند . استفاده شنونده از حشو برای پر کردن خلا اکوستیک، در تحلیل نهایی به ساختمان گوش و نحوه پردازش اطلاعات شنیداری در مغز مربوط میشود، و به همین دلیل هم ادراک گفتار در حوزه روانشناسی زبان قرارمیگیرد. - کاسیاری و پاگاگنو1، - 2012
زبان و حافظه
به رغم فرضیههای گوناگون و پژوهش های فراوان، اساس نوروفیزیولوژیک حافظه همچنان در پرده ابهام مانده است، ولی این، مانع از آن نشده که حافظه از جنبه رفتاری مورد مطالعه قرارگیرد و پیشرفتهایی حاصل گردد . تا آنجا که به بحث ما مربوط میشود، روانشناسان زبان میخواهند بدانند قواعد و واژگان زبان چگونه در حافظه نگهداری میشود؛مثلاً پیوندهایی که بین شکل املایی و تلفظ و معنی کلمه وجود دارد و اغلب یکی باعث فراخوانی دیگری میشود، چگونه در حافظه ضبط میشوند. همچنین، روابط آوایی بین تلفظ یک کلمه و کلمات دیگر و نیز روابط معنایی بین یک کلمه و کلمات دیگر چگونه در حافظه حفظ و فراخوانده میشود. نیز چگونه است که گاهی این روابط دچار اختلال میگردند؛مثلاً ممکن است تلفظ کلمهای را به یاد بیاوریم، ولی معنی آن را فراموش کرده باشیم.
رابطه تصویری و صوتی زبان نیز مبحث دیگری از مباحث زبان و حافظه است؛ یعنی، میتوان پرسید که رابطه خواندن و نوشتن، که از نمادها یا نشانههای دیداری استفاده میکنند، از یک طرف، و گفتن و شنیدن، که از نمادهای صوتی یا شنیداری بهره میگیرند، از طرف دیگر، چگونه است و این ارتباطها چگونه در حافظه ضبط و نگهداری میشوند و عبور از یکی به دیگری چطور صورت میگیرد. از طرف دیگر، چون قسمت اعظم اطلاعاتی که ما در حافظه خود نگهداری میکنیم صورت کلامی دارند، یعنی در قالب جملات زبان ضبط و نگهداری میشوند و به یاد سپردن و فراموش کردن آنها با ساخت زبان رابطه دارد، ناچار زبان یکی از عوامل مهم در ساخت و کار حافظه است، ناچار هر نظریهای که درباره حافظه ارائه شود، باید نقش زبان را در کارکرد آن در نظر داشته باشد. - طباطبایی، - 1392
در دهه 1940، عصبشناس بلندپایه کانادایی، ویلدر پنفیلد2، سرگرم جمع کردن شواهدی بود که نشان میداد کلید رمز حافظه انسان در قطعههای گیجگاهی قشر مخ و به خصوص در هیپو کامپ، که از زیر به درون قطعههای گیجگاهی فرو رفته است، جای دارد.پنفیلد روی بیماران صرعی عمل میکرد و نواحی آسیبدیده مغز آنها را که موجب تحریک و بروز حملههای صرعی میشدند، برمیداشت. او برای اینکه بتواند کانون صرع را به دقت ردیابی کند، از روشی برای کندوکاو در مغز انسان استفاده کرد که شاید بیش از هر روش دیگر درباره سازمان مغز به ما آگاهی داده است. او سطح مغز را با جریان الکتریکی بسیار خفیفی تحریک میکرد، نه به آن اندازه که به آن آسیبی برساند، بلکه در حدی که در یاختهها و رشتههای عصبی که در زیر تحریک الکترود قرار میگرفتند، تکانهای عصبی برانگیزد . بیماران در جریان این تجاوز الکتریکی به مغزشانکاملاً هشیار بودند.
فقط پوست سر آنها به طور موضعی بیحس شده بود، زیرا بافتهای خود مغز در برابر لمس، حرارت یا درد حساسیتی ندارند. پنفیلد به دنبال این بود که در مغز هر بیمار ناحیهای را کشف کند که در اثر تحریک آن بتواند در ذهن او همان حالت اخطارمانند شگفت را، کهمعمولاً بیماران صرعی را از نزدیک شدن حمله باخبر میکند، برانگیزد و، به نظر او، این ناحیهای بود که باید برداشته شود. روش پنفیلد با موفقیت چشمگیری روبهرو گردید. اما روش او این امکان را نیز در اختیار او گذاشت که کارکردهای قسمتهای دیگر قشر مخ را نیز کشف کند. تحریک قشر حرکتی مخ موجب پرشهایی در عضلات میگردید که بیمار نمیتوانست از آنها جلوگیری کند؛ تحریک ناحیه حسی باعث میشد که بیمار احساسهای عجیبی روی پوست خود بکند؛ تحریک قشر بینایی مخ موجب میشد که بیمار درخشش نور یا پیچ و تاب خوردن اشکالی رنگین را در میدان بینایی خود ببیند، اما وقتی پنفیلد الکترود خود را به قطعه گیجگاهی و خود هیپوکامپ متوجه کرد، وضع به گونهای دیگر بود.
اینبار تجارب بیمارصرفاً حرکات یا احساسهای بریدهبریده نبود، بلکه رویدادهای کاملی بود که بیمار در زندگی گذشته خود تجربه کرده بود و اکنون آن رویدادها، و نه خاطره آنها، از نو به تجربه بیمار درمیآمدند. شخص یکباره به زندگی گذشته خود باز گردانیده میشد و چنین احساس میکرد که صحنه آشنایی دارد از نو برای او تکرار میشود.یکی از بیماران او که این عمل روی او انجام گرفت زن جوانی بود. وقتی سر الکترود روی نقطهای در قطعه گیجگاهی وی قرار گرفت، فریاد کشید: »فکر میکنم صدای مادری را شنیدم که پسر بچهاش را در جایی صدا میکند. به نظرم میرسد واقعهای بود که سالها پیش.. دور و بر جایی که زندگی میکنم اتفاق افتاد.
« ظاهراً الکترودهای پنفیلد فعالیتی را در هیپوکامپ، درون قطعه گیجگاهی برمیانگیختند و از این رهگذر خاطرههایی دوردست را از سیلانهشیاری بیمار بیرون میکشیدند. تحقیقات جدید یافتههای پنفیلد را تأیید کردهاند . از این بحث دو نتیجه میتوان گرفت: یکی اینکه قطعههای گیجگاهی و به خصوص هیپوکامپ در نگهداری یادها یا خاطرههای ادراکی و زبانی نقش بسیار مهمیدارند، دیگر اینکه بسیاری از خاطرههای ما در قالب الگوهای زبان به یاد سپرده و فراخوانده میشوند؛ این هم یکی دیگر از دلایلی است که روانشناسی زبان به شناخت چگونگی پیوند حافظه و زبان علاقمند است. - باقری، - 1381
دو زبانگی و چند زبانگی
همه ما کودکانی را میشناسیم که در خانوادههایی بزرگ شدهاند که پدر و مادر آنها به دو زبان مختلف صحبت میکنند و در نتیجه آنها از اوان طفولیت دو زبان یاد گرفتهاند و دوزبانه شدهاند . به کرات اتفاق میافتد که این کودک در جامعهای بزرگ میشود که زبان یا زبانهای رسمی آن غیر از زبان پدر و مادر اوست. در چنین حالتی، کودک چندزبانه خواهد شد. میلیونها کودک در سرتاسر جهان یافت میشوند که، بنا به مقتضیات محیط زندگی خود، از خردسالی چندزبانه شدهاند. آنچه مورد توجه روانشناسی زبان است یافتن پاسخ برای اینگونه سوالات است : این کودکان چگونه نظامهای زبانی مختلف را یاد میگیرند؟ چگونه آنها را از هم جدا نگاه میدارند؟ آیا تداخلی بین این زبانها صورت میگیرد و اگر میگیرد، چگونه است؟
از چه قواعدی پیروی میکند؟ گذر از یک نظام زبانی به نظام زبانی دیگر چگونه رخ میدهد؟ آیا تسلط کودک به همه این زبانها به یک اندازه است و اگر نه، چه عواملی در این عدم تساوی دخالت دارند؟ از سوی دیگر، بزرگسالانی را میبینیم که در کودکی فقط به زبان مادری خود تسلط یافتهاند، ولیبعداً یک یا چند زبان خارجی نیز یاد گرفتهاند. روانشناسی زبان میخواهد بداند بین چندزبانگی کودکی وچندزبانگی بزرگسالی چه تفاوتهایی وجود دارد و این تفاوتها از کجا ناشی میشوندمثلاً. چرا بزرگسالانمعمولاً نمیتوانند زبان خارجی را بدون لهجه یاد بگیرند در حالی که کودکان در یادگیری زبان دوم لهجه پیدا نمیکنند؟ در این زمینهها پژوهشهای زیادی انجام شده و از نتایج آنها نیزعملاً در آموزش زبانهای خارجی استفاده شده است. - کاسیاری و پاگاگنو ، - 2012
آسیب شناسی زبان