بخشی از مقاله

چکیده

تحول در راهبردهای حفاظت محیط زیست، حاکی از تحول رو به تکامل رویکردهای زیستمحیطی، و بسط مفهوم توسعه است. در چند دهه اخیر تحولهای صنعتی عبارت بودهاند از: نادیده گرفتن مشکل، رقیق کردن، کنترل آلودگی در انتهای خط، بازیافت، استفاده مجدد، و پیشگیری از آلودگی که هریک از این رویکردها در برهه زمانی خاص مورد توجه بوده است. با توجه به روند رو به رشد صنایع و فراگیر شدن آلودگی ناشی از آنها، اخیرا توجه به رویکردهای پیشگیرانه رشد فزایندهای یافته است.

باید برای حفظ و حراست از محیط زیست سیاست گذاری مشخص و همه جانبه داشته باشیم و این در حالی است که در این بخش سیاست های بلند مدت و رویکرد سیستمی وجود نداشته است . فردی که با بهره گیری از رویکرد سیستمی مسائل محیطزیست را مطالعه می کند، مشاهدات خود را باید بر اساس شرایط و فرایندهایی که به طور مستمر در حال تغییر، و وابسته به یکدیگرند، توصیف نماید.

بر پایه ی مطالعهی اجزای پویای مرتبط به هم است که رفتار سیستمهای محیطزیست درک شود. افزون بر این، رویکرد سیستمی به منشا بازخورد، و شرایطی که سبب پایداری و یا عدم پایداری سیستم می شود، توجه ویژهای دارد . این مقاله سعی دارد تا با در نظر داشتن این مهم و به منظور فراهم کردن بستر مناسب برای آشنایی بیشتر محققان، تصمیم گیران، کارشناسان و دیگر افراد درگیر و مسئول در حوزه محیط زیست - درجهت کاربرد این رویکرد در راستای رسیدن به محیط زیست عاری از مشکلات و نهایتا توسعه پایدار- تاریخچه ای از شکل گیری و ماهیت این نظریه را مرور کند.

-1 مقدمه

موارد فراوانی وجود دارد که تلاش مدیران و مسئولان برای حل یک مشکل ، فقط باعث تسکین آن شده و پس از مدت کوتاهی ، وضعیت مانند قبل شده یا منجر به ایجاد مشکلاتی بزرگتر و بدتر گردیده است . رویکرد سیستمی ، مدعی ارائه روش برای برخورد اصولی تر با پیچیدگیهای دنیای کنونی است .طبق تفکر سیستمی ، ویژگیهای مهم یک سیستم از تعامل بین اجزاء آن بوجود می آید نه از فعالیت جداگانه آنها . بنابراین وقتی سیستم را تجزیه می کنیم ، ویژگیهای مهم خود را از دست می دهد .

بنابراین سیستم، یک کل است که با تحلیل قابل درک نیست . در عصر ماشین، وقتی چیزی بخوبی کار نمی کرد ، رفتار اجزاء آن بررسی می شد تا راه ایجاد بهبودی پیدا شود . با توجه به نکته فوق، روشی غیر از تحلیل برای درک رفتار و ویژگیهای سیستم ضروری است . ترکیب - Synthesis - نقص فوق را جبران نموده و برای تفکر سیستمی، یک موضوع کلیدی است . در واقع ، تحلیل و ترکیب ، مکمل هم هستند . در تفکر سیستمی ، توصیه می شود که ترکیب قبل از تحلیل انجام گیرد . در تفکر تحلیلی، چیزی که می خواهیم بررسی کنیم ، بعنوان یک کل تجزیه می شود .

ولی در ترکیب ، چیزی که می خواهیم بررسی کنیم، بعنوان یک جزء از کلی که آنرا دربرگرفته ، بررسی می گردد . اولی ، حوزه مورد توجه محقق را تقلیل و دومی آنرا گسترش می دهد. به عنوان مثال ، تفکر تحلیلی برای تشریح دانشگاه شروع به تجزیه آن و رسیدن به عناصرش می کند . مثلاً از دانشگاه به دانشکده ، به دپارتمان ، به دانشجو، هیئت علمی و موضوعات درسی و ... می رسد . سپس عناصر را تعریف و آنها را جهت رسیدن به تعریف دپارتمان ، دانشکده و دانشگاه ترکیب می کند - سعید نهایی، . - 1378

داستان " فیل و کوران " - که مولانا آنرا بصورت نظم درآورده - اشاره ای عمیق به فلسفه اصلی سیستم ها دارد: چند مرد کور به فیلی برخوردند و سعی داشتند با لمس کردن بدن فیل آنرا بشناسند . ولی چون هریک در نقطه معینی از بدن فیل قرار داشتند ، عقاید متفاوتی درباره این موجود جدید پیدا کردند و بحث جالبی میانشان درگرفت ... . بحث درباره سرنوشت کوران در بسیاری از کتب منطق نیز آمده است ولی چرچمن - Churchman - در اشاره ای به داستان فوق ، نکته مهم و قابل توجه را سرنوشت کوران نمی بیند بلکه توجه او به رل جالبی است که گوینده داستان برای خود قائل شده است.

یعنی "توان دیدن فیل و نظاره به رفتار احمقانه کوران". توانایی دیدن کل در مقابل کسانیکه فقط جزئی از این کل را می بینند ، می تواند موقعیت جالبی باشد و این امتیاز و کوشش برای دیدن کل ، اصل ادعایی است که رویکرد سیستمی در برخورد با مسائل برای خود قائل است. البته کل نگری به این معنا نیست که این نگرش می تواند تمامی مسائل سازمان را حل کند و برای اداره و رهبری سازمان کفایت می کند. بسیاری از مسائل مبتلا به سازمان را باید با تجزیه و تحلیل عملیات اصلی مربوط به آن مسئله و تعامل بین عملیات مشابه حل نمود .

اما حوزه دیگری از مسائل وجود دارد که نیاز به کل نگری دارد. در این حوزه است که باید کلیه نیروهای عمل کننده بر سیستم را در نظر گرفت و پویایی آنها را مدنظر قرار دادعاملی. که غالباً باعث دشواری کل نگری در یک سازمان می شود ، طراحی ساختارهای آن است. معمولا در سازمانها ، قسمت های مختلف با مرزهای کاملا مشخص و وظایف معین در کنار یکدیگر قرار می گیرند. بدیهی است در چنین شرایطی ، اعضای سازمان تنها از وظایف خود مطلعند.

مشکل بعدی آن است که ما به قدری در مسائل خود غوطه ور هستیم و آنقدر درگیر جزئیات می باشیم که نمی توانیم از بالا به آنها نگاه کنیم و روابط اصلی بین پدیده ها را دریابیم. دقیقا به همین دلیل است که ، شخصی از بیرون می تواند این روابط را تشخیص دهدمدیران. اکثراً طبق تفکر تحلیلی و مکانیستی عمل می کنند. یک مسئله را به چند بخش قابل حل و قابل مدیریت تجزیه نموده سپس برای هریک بهترین حل را پیدا نموده و نتایج را با هم مونتاژ می کنند.

اما می دانیم که مجموع بهترین جواب برای اجزاء ، بهترین جواب برای سیستم نخواهد بود به. عنوان مثال ، معمولاً فرض می شود بهترین عملکرد سیستم قابل تقلیل به بهترین عملکرد اجزاء آن بصورت منفرد و جداگانه است . بنابراین معیارهای اندازه گیری عملکرد اجزاء بگونه ای تعیین می شود که باعث تضاد اجزاء سیستم می گردد - شریعتی و همکاران، . - 1388 یکی از نکاتی که ماهیت نظریه سیستم ها را بهتر روشن می کند ، وجود تنوع زیاد در رشته و تخصص افراد موثر بر نظریه سیستمها است . این موضوع بخوبی نشان می دهد که نظریه سیستمها ، یک مبحث میان رشته ای است.

-2 ضرورت تفکر سیستمی در مدیریت

ما زندگی را به صورت مجموعهای از رخدادها و وقایع میدانیم و برای هر اتفاق نیز یک دلیل روشن ارائه میکنیم. تمرکز بر روی وقایع، ما را از یافتن الگوی تغییرات درازمدت که در پشت رخدادها نهفته است محروم میسازد. عادت تمرکز بر وقایع و بویژه وقایع ناگهانی باعث میشود که انسان از درک تغییرات تدریجی عاجز بماند، در حالی که روند حرکت نظام هستی در ساحتهای مختلف، تدریج و تکامل است. داستان قورباغهای که در درک افزایش تدریجی آب ناتوان است و همان مسئله باعث از بین رفتن او میشود معروف است. توجه و عکس العمل قورباغه تنها به وقایع ناگهانی معطوف میشود. این درست نظیر واقعیتی است که در جامعه انسانی وجود دارد و رسانه ها نیز بر آن دامن میزنند.

گاه مرگ ناگهانی یک نفر چنان مورد توجه قرار میگیرد که زمینههای بروز و ظهور آن از دیدهها نهان میماند. در مقابل، مرگ تدریجی هزاران انسان به دلیل مشکلات اقتصادی و بهداشتی و اجتماعی حساسیتی برنمیانگیزد. تمرکز بر وقایع، از موانع توجه به تفکر سیستمی و توسعه آن است. این مسئله منجر به توضیح واقعه میشود اما انسان را از دریافتن الگوی تغییرات درازمدت که در پشت اتفاق مزبور وجود دارد بازمیدارد، در حالی که تحول، چه مثبت و چه منفی، یکشبه اتفاق نمیافتد. تمرکز بر رخدادهای منفرد و بهظاهر ناگهانی، سطحینگری و ظاهربینی را در افراد و سازمانها و جامعه دامن میزند.

-3 -1 موانع تفکر سیستمی

- 1-3 یکی از موانع تفکر سیستمی نوعی منفی نگری و سرزنش کردن شرایط محیطی است. تفکر سیستمی به ما می آموزد که چیزی در بیرون از سیستم که مسبب بروز مشکلات باشد وجود ندارد. باید دانست که تمامی اسباب و علل مسائل در درون سیستم نهفته است و جزئی از آن بهشمار میرود - هدایت و همکاران،. - 1383

- 2-3 سیاه یا سفید دیدن پدیده ها مانع تفکر سیستمی است. نگرش »صفر و یک « و تفکر »یا این یا آن« به ایستائی تفکر میانجامد. این نوع تحلیل، نوعی سادهاندیشی است و با پیچیدگیهای جهان کنونی منطبق نیست. کسانی که چنین عمل میکنند، بدون اینکه بخواهند، خلاقیت را نابود میکنند.

- 3-3 تفکر براساس همبستگی بین عوامل، از موانع تفکر سیستمی است. متغیرهای همبسته لزوما دارای ارتباط علت و معلولی نیستند و این چیزی است که ذهن را به مسیر اشتباه راهنمایی می کند. دو متغیر، زمانی با یکدیگر مرتبط هستند که با یکدیگر میل به افزایش یا کاهش داشته باشند؛ یعنی دارای همبستگی مثبت یا منفی باشند. متغیرهایی که با هم مرتبط هستند لزوما دارای ارتباط علت و معلولی نیستند؛ مثلا وزن و قد با یکدیگر همبستگی مثبتی دارند، یعنی هر دو با هم تمایل به افزایش دارند. این به آن مفهوم نیست که افزایش قد لزوما به افزایش وزن منجر خواهد شد.

گاه استنتاجهای مبتنی بر همبسته بودن عوامل و متغیرها در عین ظاهر منطقی، خنده دار و غیرواقعی است. به عنوان نمونه، میتوان گفت میزان فروش بستنی و نرخ جنایت دارای همبستگی مثبت اند! در حالی که افزایش حجم فروش بستنی و نرخ جنایت در تابستان دلیل نمیشود که فروش بستنی را علت جنایت ها بدانیم و فروش آن را ممنوع کنیم - 4-3 توجه صرف به عدد و رقم از موانع تفکر سیستمی است. توجه به اندازه یا تعداد، مقولهای است که به تعبیر »راسل ایکاف«، به »رشد« مرتبط است نه »توسعه"« در حالی که تفکر سیستمی یک تفکر توسعهگرا است.

او بین توسعه و تفکر سیستمی رابطهای معنادار می جوید که در نهایت به بهبود کیفیت زندگی و چگونگی استفاده انسان از توانائیها و دارائی ها و افزایش شایستگی های خود می انجامد. رشد، افزایش در تعداد یا اندازه است اما توسعه، افزایش در شایستگی است. رشد، لزوما با افزایش در ارزش یعنی توسعه، توام نیست. رشد، مقوله بهدست آوردنی است و توسعه مقوله یادگیری. توسعه افزایش ظرفیتها و توانائی هاست نه افزایش دستاوردها. توسعه، بیشتر جنبه انگیزش، دانش، درک و خرد دارد تا جنبه مال و ثروت. توسعه شامل خواست و توانائی است بنابراین نمیتوان آن را به دیگری داد یا بر او تحمیل کرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید