بخشی از مقاله

چکیده

مفاهیم زشت و زیبا جایگاه مهمی در پیکرنگاری مذهبی در قرون وسطی دارند. در واقع آنها بازنمایی تصویری از تضاد میان خوبی و بدی هستند. در همهی بازنماییهای زشتی شاهد گسست و دوری از نمادپردازی قدسی هستیم، و همه آنها فقط در تضاد با الگوی الهی خود را نشان میدهند. از طرفی دیگر، بر اساس تفکر نوافلاطونی مسیحی که پیشرو و بنیانگذار مکتب رمانتیسم بود، زشت از خود زیبا هم زیباتر است. زیرا زشت بیش از زیبا ناظر بر این است که اشکال مشهود فقط نمادی از زیبایی کامل و نه خود آن هستند. با این حال یک زشت مطلق هم وجود دارد که همان نفی خداوند یعنی شیطان است.

هنرمندان نیز غالبا شیطان را با شکل انسانی به عنوان بازنمایی بدی نشان دادهاند. در منطق هنجاری تفکر قرون وسطایی، هرگونه تفاوت مذهبی، اجتماعی یا جادویی خود را به شکل ناهنجاری فیزیکی نشان میدهد. به نظر میرسد که تفاوت فیزیکی به هرگونه تخطی از سیستم ارزشهای شناختهشده جهان حماسی و داستانی شکل - استعاری - میدهد. برای مثال در ذهنیت قرون وسطی، چون کوتوله زشت است پس ناهنجار است. گویی وجود او اشتباه طبیعت است و بدین ترتیب هالهای شوم و منفی به خود میگیرد. در قرون وسطی تساوی میان فیزیک هماهنگ و اخلاق بینقص هم بدین ترتیب وجود داشته و هم به صورت عکس آن. در این مقاله سعی خواهیم کرد تا با استفاده از نمونه تصاویر بد زشت در ادبیات به پیامدهای نمادین رابطه خوب-بد در سیستم قرون وسطی بپردازیم.

واژگان کلیدی: بدی، خوبی، شیطان، قرون وسطی، مسیحیت

.1 مقدمه

بدی همواره معضلی برای انسان بوده است و او سعی داشته راهحلی برای آن بیابد. بدی با حوزههای گوناگونی همچون انسانشناسی، الهیات و فلسفه مرتبط است و هر تمدنی پاسخهای متفاوتی برای این مسئله در نظر گرفته است. در طی قرون وسطی، بدی در رشتهای از تصاویر عینیت یافت و در نوعی کیهانشناسی نمادین جای گرفت. در منطق افکار قرون وسطایی،بیشتر وقتها زشتی نمایانگر بدی است. در واقع مفاهیم زشت و زیبا جایگاه مهمی در هنر شمایلنگاری در قرون وسطی دارند و بیان تجسمی خوبی و بدی هستند. از نگاه متافیزیکی، آنچه از اراده خداوند ناشی میگردد زیباست و در آخرالزمان جهان تغییر خواهد کرد و همان شکلی را به خود خواهد گرفت که در آغاز، هنگام رانده شدن آدم و حوا از بهشت داشت. در عوض آنچه انسان را از پرودگار خویش دور میکند و به او صفات حیوانی میدهد زشت است.در این گفتار ابتدا درباره تجلی بدی در هیبت شیطان یا ابلیس در قرون وسطی سخن خواهیم گفت و شاهد تحول تصویر شیطان و دیگر موجودات زشت و پلید در هنر و ادبیات خواهیم بود. سپس خواهیم دید تفکیک خوبی از بدی یا زشتی از زیبایی همواره به شکل مطلق صورت نگرفته است و گاه از نگاه هنرمندان و متفکرین این هزاره خوبی در بدی و زشتی نهفته بوده است.

.2 شیطان یا بزرگترین تجلی بدی

با توجه به اینکه هرگونه زشتی نشانه دور شدن از خدا است، می توان گفت که زشتی مطلق همان نفی و انکار خداوند یعنی شیطان است . - Vauthier, 2000 : §1 - در هنر و ادبیات قرون وسطی موجودات زشت و بدشکل وجود دارند که نمایانگر بدی هستند. ابتدا همان زشتی شیطانی یعنی تجسم بدی؛ همچنین زشتی انسانی که نسبت به انسان آرمانی و بهشتی افول کرده است. موجوداتی همچون شیر بالدار، حیوانات هفتسر و غیره از این قبیلند. در نهایت به تجسم انساننمای بدی، یعنی خود شیطان یا ابلیس بر میخوریم.در واقع، ابلیسسبتاًن دیرهنگام وارد فرهنگ غرب شد. البته عناصر غیرمنسجم تصویر شیطانی از پیشتر وجود داشت، اما تقریباً از قرن 12 و 13 این عناصر جایگاه مهمی در تصاویر و افکار عموم پیدا کرد و سپس باعث پیدایش تخیلات ترسناک و دلمشغولی مردم شد . - Muchembled, 2000 : 20 -

از طرفی دیگر، بنا به گفته جفری برتون راسل، مفهوم شیطان در مسیحیت از فولکلور و سنتهایی که به صورت ناخودآگاه درآمده بودند، تأثیر بسیاری گرفته بود - : J. B. Russel, 1984 - 62-87 و؛ نهایتاً این تصویر بدی که زاییده تخیل جمعی یک جامعه است، به ارزشهای حاضر و فعال آن جامعه پیوند خورد. - Muchembled, 2000 : 20 - پس شیطان در هزاره اول مسیحیت حضور کمرنگی دارد. البته متکلمین و اخلاقگرایان به آن میپردازند ولی در هنر چنداننمایان نیست. همانگونه که اشاره کردیم تصاویر بدی در شرک اولیه اقوام اروپایی ریشه داشت و بعدها در شیطانشناسی اواخرقرون وسطی حل شد. اما در این برهه، متکلمین قادر نبودند به راحتی تصویری یکپارچه از شیطانگرایی ارائه دهند. بنا برداستان رائول گلابر « Raoul Glaber » راهب، شیطان شبی در خواب به سراغ او میرود - همان : . - 22

اما توصیف او وحشتیشکستناپذیر را القا نمیکند. او در حد انسان است، انسانی بدشکل، کوتوله و زشت. همچنین مجسمهای رومیایی معمولاًاشکال گوناگون انسانی و حیوانی را به نمایش میگذارندپس. شیاطینِ متکلمین غالباً تحت پوشش تصاویر محلی و ملموس ازشیاطین کوچکتر و انساننما قرار میگیرند. تا حدود سال هزار میلادی، از نگاه یک مسیحی دنیای مشهود پر از موجودات کمو بیش ترسناک است که هنوز جایگاهشان نسبتبه خوبی و بدی کاملاً مشخص نیست.تصویر شیطان از قرن 13 به بعد اهمیت روزافزونی یافت. در این زمان اروپا به دنبال انسجام بیشتر مذهبی بود و سیستمهای سیاسی جدیدی ابداع میکرد و سعی داشت زبان نمادینی خلق کند که بر سرتاسر قارهای که به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تکه تکه بود، اشراف داشته باشد. در سدههای آخر قرون وسطی تصویر شیطان و ترس از او به یک دلمشغولی عمومی تبدیل میگردد.

از قرن چهاردهم شاهد تشدید و افزایش ویژگیهای منفی و شوم شیطان هستیم و گفتمان مربوط به شیطان، همزمان با پیدایش نظریههای جدید اقتدار سیاست مرکزی و عقبنشینی روابط فئودالی شکل میگیرد. - همان: - 36 برای مثال این چیزی است که در کشورهای فرانسه، انگلیس و ایتالیا رخ داد.از این پس شیطان، ابلیس یا لوسیفر قدرت بیسابقهای پیدا میکند و از نظر ظاهری از شیاطین دیگر پیشی میگیرد. بزرگتر است، گاه حالت نشسته دارد و یا تاج برسر دارد. او بر دوزخ حکمرانی میکند، درنده و خونآشام است. گاه چند دهان دارد که همواره بدکاران را با آنها میبلعدهنر. گفتمانی دقیق و کاملاً تصویری از قلمروی شیطان خلق میکند. و مخاطبان این گفتمان

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید