بخشی از مقاله
چكيده:
مقاله پيش رو بدنبال پاسخگويي به اين سئوال است كه هويت اسلامي و ملي چه تأثيراتي در برابر امواج جهاني شدن مي پذيردو اساسا آيا بستر و زمينه هايي كه از قِبل عصر جهاني شدن فراهم آمده مي تواند خود فرصت هايي را پيش روي جامعه ما براي ترويج هويت ايراني اسلامي و تأثيرگذاري بر روندهاي سياسي اجتماعي فرهنگي جهاني ايجاد كند؟ بنابراين براي پاسخگويي به سئوال ذكر شده اين فرضيه را مطرح مي كنيم كه گسترش فرآيند ارتباطات و اطلاعات اين فرصت و امكان را براي تمامي جوامع و فرهنگها بوجود آورده است كه شاخصه ها، قوت ها و مزيت هاي فرهنگي خود را معرفي و تبليغ نمايند لذا ايران نيز مي تواند از اين فرصت براي معرفي فرهنگ ايراني اسلامي خود استفاده نمايد . لذا در اين نوشتار پس از تبيين موضوعات هويت ديني و ملي و مفهوم جهاني شدن، سعي خواهد كرد با ترسيم بستر و زمينه هاي روند تعامل گرايانه و فرصت ساز عصر جديد، به بررسي فرصت هاي هويت ساز ايران در عرصه جهاني شدن بپردازيم .در اين زمينه از مفهوم و نظريه مهندسي فرهنگي به اين دليل كه ابتكار عمل و پويايي را با خود به همراه دارد استفاده خواهد شد.
كليد واژه ها:مهندسي فرهنگي، جهاني شدن، هويت، هويت اسلامي و ايراني، مدرنيسم
مقدمه
مسئله هويت و اهميت آن در روند اجتماعي و سياسي كه دير زماني به خاطر غلبه گرايش هاي عينيت گرا در علوم انساني مورد كم توجهي قرار گرفته بود، بار ديگر در علوم انساني در حالت عام و در علوم سياسي در حالت خاص اهميت پيدا كرده است. به طور خاص ظهور مسائل قومي و فرهنگي متعدد در اروپا، آسيا و آفريقا اين توجه را دو چندان كرده است. ديز زماني در ميان فلاسفه و انديشمندان اين باور رايج بود كه با گذشت زمان از علاقمندي به دين، قوميت و مليت كاسته شده و تمايل به ايجاد يك جامعه جهاني فارغ از شكاف هاي اجتماعي- فرهنگي افزايش خواهد يافت - گل محمدي،١٣٨١ :٩ - .
اما با تقويت جهاني شدن اين فرضيه و نگرش به صورت جدي زير سئوال رفته است . به همين دليل دولت ها در عصر جهاني شدن ناگزير از توجه به مقوله هويت و پيامدهاي آن بر بقاء و مشروعيت و مقبوليت خود هستند. اتخاذ سياست ها و سازوكارهاي مناسب براي مديريت مسائل مربوط به هويت ملي كه بخشي از مهندسي فرهنگي است، در اين چارچوب معنا و مفهوم پيدا مي كند.بدين سان دولت در عصر جهاني شدن در مركز مثلث مهندسي فرهنگي،هويت ملي و جهاني شدن قرار مي گيرد. در اين مثلث مهندسي فرهنگي اصلي ترين ابزار يا ساز و كار دولت براي توليد و بازتوليد و حتي حفظ هويت ملي مورد نظر خود درعصر جهاني شدن است. اين مهندسي از آنجايي اهميت پيدا مي كند كه جهاني شدن باعث افزايش نسبت تغيير در قياس با تداوم است.
پديده هاي مختلف و از جمله هويت ملي در عصر جهاني شدن در معرض چالش هاي متعدد قرار دارند كه در برخي موارد حتي حفظ صورت بندي قبلي پديده ها را با مشكلاتي مواجه مي كند. اين اتفاق در مورد كشورهايي مثل ايران كه از نظر ژئوپوليتيك در طول تاريخ در معرض تحولات متعدد فرهنگي و هويتي بوده اند شديدتر است - جعفريان، ١٣٨١ :٨ - . يعني افزون بر چالش هاي سنتي پيش روي دولت در تدوين سياست هاي فرهنگي و هويتي،چالش هاي جديدي نيز بر اثر جهاني شدن بروز كرده اند؛ هر چند در اين باره بايد يادآور شد كه كشورهاي جهان سوم و در حال توسعه اگر منفعلانه و دست بسته و ناميدانه به واقعيت جهاني شدن بنگرند به طور طبيعي هيج توفيقي نخواهند داشت.
اما اگر با بازگشت به هويت خويش و توانمندي هايي هويتي كه دارند خود را آماد نقش آفريني نمايند مي توانند نه تنها هويت ملي خود را محكم و ثابت نگه دارند بلكه مي توانند در يك فرآيند تعاملي در جهان اثر گذار هم باشند؛ اين به اراده و خواست آنها بستگي دارد.فرض اين نوشتار اين است كه با وجود بروز برخي چالش ها براي ظرفيت دولت ها در عصر جهاني شدن، هنوز دولت ها و نظام هاي سياسي در عصر جهاني شدن، مي توانند در صورت اتخاذ يك راهبرد كارآمد سياست هاي فرهنگي و هويتي يا مهندسي فرهنگي را در محدوده مرزهاي ملي و فراملي هدايت كنند. اين مقاله با بررسي نقاط مزيت آفرين فرهنگي و هويتي در جامعه ايران كه مي تواند توليد اعتماد به نفس و بدست گرفتن ابتكار عمل نمايد سعي خواهد كرد راهي را جهت استفاده از فرصت هايي كه جهاني شدن و عصر ارتباطات فراهم كرده است بيابد.
٢. هويت
از ديرباز، انسان ها به دنبال شناسايي خويش، قبيله، قوم و مليت و نيز كشف تمايزات خود از ديگران بوده اند. مفهوم هويت در حقيقت پاسخي به سئوال چه كسي بودن و چگونه شناسايي شدن است - دهخدا،ج١٤،ص٢٠٨٦٦ - .هر انساني، با شناخت خود و ديگران، به وجوه اشترك و افتراق خود و آنها پي مي برد . بر اين اساس، هويت عبارت است از مجموعه خصوصيات و مشخصات فردي و اجتماعي كه احساس دروني شخص درباره ي خود را تعريف مي كند؛ احساسي كه فرد از طريق توانايي كنش متقابل با خود و در جواب سئوال»من كيستم؟« ارائه مي دهد - الطائي،١٣٧٨ :٣٣ - .هويت مي تواند فردي يا اجتماعي باشد.
هويت فردي به خصوصيات و مشخصات اشاره دارد كه فرد، منحصر و متفاوت با افراد جامعه آنها را به خود منتسب مي كند. در واقع در هويت فردي، »من« در مقابل »ديگران« قرار مي گيرد و در اين ميان تفاوت هاي فرد با ديگران-به ويژه در حوزه روان شناختي-آشكار مي شود.هويت اجتماعي فرد نيز به خصوصيات و تفكراتي اشاره دارد كه فرد آنها را از طريق اشتراك در نژاد، مذهب، قوميت و مليت و مانند آن كسب مي كند . از اين طريق هويت تعريفي خودآگاه از فرد - هويت فردي - و يا جامعه - هويت اجتماعي - است كه از نظر دروني انسجام بخش و از نظر بيروني تمايز بخش است - گل محمدي،١٣٨٦: ٢٢٤ - .
٣. هويت ملي
اصطلاح »هويت ملي - National Identity - « از قرن هفدهم ميلادي،با شكل گيري عنوان ملت - Nation - به معناي امروزي، به ميان آمد - اشرف، ١٣٧٩ :٨ - . اگر چه هويت ملي به عنوان يك پديده سياسي و اجتماعي، نوزاد عصر جديد است، لكن بي ترديد آدمي از آن زمان كه شكل جمعي يافت، به موضوع هويت جمعي و سپس هويت ملي خود اهميت مي داد . مطالعات تاريخي بيان گر آن است كه عنوان هويت ملي در ايران با مسئله ملي گرايي دراوايل جنبش مشروطيت طرح شد و به زبان فارسي راه يافت. هويت ملي در ايران به تدريج همپاي تغيير ساختار طبقاتي و بافت فرهنگي رونق پيدا كرد.هويت ملي بالاترين سطح هويت جمعي و نوعي احساس پايبندي، دلبستگي و تعهد به اجتماع است. بنابراين، هويت ملي نوعي هويت جمعي است كه همبستگي ملي -قومي و وفاداري و فداكاري در راه آن اهميت بسيار دارد.
هويت ملي، امري ارادي است كه از متن جامعه بيرون مي آيد . افراد جامعه تحت آن تربيت مي شوند، همديگر را مي شناسند و با حفظ يكپارچگي جغرافيايي، سياسي و مذهبي در رسيدن به آرمان هاي مشترك همگام مي شوند . از اين رو،هويت ملي را بايد اراده ي با هم زيستن، به هم افتخار كردن، و احساس تعلق و تعهد به جامعه دانست. هر ملتي كه روزگاري در سرزميني استقرار يافته باشد، به تدريج داراي مجموعه اي از علائق و ويژگي ها مي شود كه او را از ملت هاي ديگر متمايز مي كند - رباني،١٣٨١ :٨٨ - .
به بيان ديگر مي توان گفت هويت ملي، معناسازي بر مبناي مجموعه اي به هم پيوسته از ويژگي هاي فرهنگي، تاريخي، سياسي و جغرافيايي است كه طي آن افراد در چارچوب عضويت در يك جامعه سياسي، در قبال آن احساس همبستگي، تعهد و وفاداري مي يابند.
٤. جهاني شدن و دو رويكرد
جهاني شدن موضوعي بحث انگيز،چند بعدي و در عين حال مبهم است. ابهام مفهومي آن را بايد در دو طرز تلقي » فرآيند تعميمي« و »پروژه تحميلي« جست و جو كرد . از منظر نخست،جهاني شدن، فرآيندي به شمار مي آيد كه در اثر توسعه تكنولوژي اطلاعات و ارتباطات الكترونيكي موجب فشردگي و تراكم جهان و تقويت خودآگاهي جمعي در ميان ابناء بشر مي گردد . بر اين مبنا، جهاني شدن امري برآمده از تاريخ، فرآيندي ريشه دار و فراگردي وسيع، گسترده و همه جانبه در عرصه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و فرهنگي است كه مرزهاي ملي را در مي نوردد و به عنوان واقعيتي در حال تكوين و تكامل و همچون رودي خروشان و در حال حركت پرشتاب مي گذرد و زمان و مكان را مي فشرد و به يكديگر نزديك مي كند. در رويكرد مزبور، جهاني شدن فرهنگي متضمن جريان آزاد عقايد، اطلاعات، تصورات و دانش هاست كه با در برگرفتن همه ي ابعاد زندگي، ذهنيت ها و عينيت ها را تحول مي بخشد و با انسجام ارگانيكي جهان و تبديل آن به »ما«ي بزرگ در اثر وابستگي اجزاي جهان ناشي از ارتباطات شبكه اي، گشودگي فرهنگي و تمايل فرهنگ ها به اقتباس از يكديگر را به ارمغان مي آورد.
از منظر دوم،جهاني شدن،همانا جهان گرايي يا طرح و مهندسي اجتماعي در سطح كلان سيستمي است كه ايدئولوژي هژمونيك غرب را افاده مي كند و با تكيه بر بنيادهاي نئوليبراليسم و پست مدرنيسم، در صدد فراگير كردن شيوه زندگي آمريكايي و غربي كردن انسان ها و ترويج فرهنگ مصرف و جنسيت از طريق وارد كردن فرهنگ هاليوودي به كشورها به وسيله ماهواره ها و رسانه هاي ارتباط جمعي است. بر اساس رويكرد مزبور،غرب سعي دارد با بهره گيري از فن آوري ارتباطات ماهواره اي و ديجيتالي، آن را در مسير سردمداري تمدن اطلاعاتي و سيطره جويي بر ساير كشورها در دهكده ي جهاني مك لوهان و در موج سوم آلوين تافلر به كار بندد و از رهگذر يكسان سازي فرهنگي و يكپارچه سازي ارزشي، فرهنگ جهاني و استعلايي غرب را بر كشورهاي جهان از طريق جنگ ماهواره ها تحميل كند، هنجارهاي خود را حاكميتي فراگير بخشد و جهان گرايي فرهنگي را بر تك هنجاري طلبي آمريكا در امپراطوري جهاني جديد، استوار سازد.
در رويكرد نخست، جهاني شدن نه تنها به تضعيف هويت ملي منجر نمي شود بلكه با حفظ آن به عنوان واسطه و ميانجي ميان خرده فرهنگ هاي قومي و فرهنگ جهاني،در صدد شكل دهي به آن بر اساس الگوي تعامل مبتني بر هم جوشي فرهنگ ها و خارج ساختن آن از حالت تنگ و متعصب نژادي و قومي است . بر اساس رويكرد دوم جهاني شدن، هويت ملي را تضعيف مي كند. چرا كه خواهان يكسان سازي فرهنگ ها و ادغام فرهنگ هاي بومي و محلي در فرهنگ جهاني مسلط است به گونه اي كه هويت هاي فراملي و فروملي بر هويت هاي ملي غالب مي شوند و فرهنگ استعلايي و تحميلي غرب موجبات از خود بيگانگي فرهنگي و در هم ريختگي اجتماعي كشورهاي جهان سوم را فراهم مي آورد. - دهشيري،١٣٧٩ :٧٣ - .با عنايت به دو رويكرد مزبور مقاله حاضر سعي دارد نگرش خوش بينانه يا فرصت محور و تاثير آن بر هويت ملي را تجزيه و تحليل نمايد. از اين رو ما بحث را با مهندسي فرهنگي و تاثير آن در عرصه جهاني شدن پي مي گيريم. در بحث مهندسي