بخشی از مقاله
چکیده
الگوهاي متعارف توسعه دیرزمانی است که مورد انتقادات فراوانی قرار گرفته است. نقد بر هژمونی توسعه هم شامل وجوه عملی آن و هم شامل وجوه نظري یا تئوریک توسعه است. در بعد عملی، توسعه به دلیل اثرات زیست محیطی، دخالت هاي شدید بر رفتارها و سازوکارهاي تولیدي بومی، مورد انتقاد است و در بعد معرفتی، توسعه به دلیل سازوکارهاي هژمونیک آن مورد نقد است.انتقاداتی که بر توسعه از جنبه تئوریک و معرفت شناختی آن می شود، موجب ایجاد فضایی جدید شده که برخی از آن با عنوان پساتوسعه - صغکعژپئکهکخسصکپب - نام می برند. طلایه داران
رویکرد پساتوسعه گرایی، عمدتاً از میان گروه هایی هستند که مدعی اند توسعه و روندهاي آن در بهبود زندگی آنها نقشی نداشته است و یا بیشترین آسیب را به آنها وارد کرده است؛ اقلیت هاي نژادي، قومی و زنان و هر کسانی که از آنها به دیگران نام برده می شود. رویکرد زنان به توسعه اصولاً با نقد جریان اصلی توسعه از دهه 70 آغاز شد و تحولات درونی متعددي نیز داشته است. در این مقاله از بعد معرفت شناختی، انتقادات زنان بر توسعه در فضاي پساتوسعه گرایی بررسی می شود.
واژگان کلیدي: زنان ، فمینیسم، پساتوسعه، زنان درتوسعه - - WID، زنان و جنسیت - - GAD، جهان سوم
مقدمه:
حدود چند دهه پیش از انتشار کتاب اثرگذار ایجاد توسعه: از طریق برابري جنسیتی در حقوق، منابع و صداها - 2002 - 2 توسط کارشناسان بانک جهانی به عنوان یک راهنماي عمل فراگیر؛ موضوع زنان و توسعه ، در میان محققان و پژوهشگران مباحث توسعه مطرح شده بود. هدف این نویسندگان پیوند میان نظریه ها و الگوهاي توسعه با مسائل مربوط به زنان بود. هر چند تمرکز اساسی بر مشکلات، نابرابري ها و مسائل زنان بود و ایشان خواستار جلب حمایت کارگزاران توسعه به موضوع زنان بودند، اما به مرور گردشی اساسی در مباحثشان رخ داد و اظهار کردند که اساسا توسعه، بدون مشارکت و همراهی زنان امکان پذیر نیست. زنان نیمی از اجتماع بشري را شامل می شوند و غیبت یا عدم حضور آنها پیشبرد اهداف توسعه را کند و دست نایافتنی می کند.
از این رو، در آغاز دهه 70 و به بهانه اعلام لدهه اي براي زنانل از سوي سازمان ملل، موضوعات گسترده و متنوعی درباره نقش زنان در توسعه، انتقاد زنان بر توسعه و رویکردهاي جنسیت و توسعه مطرح شد. لزوم آگاهی از این نظرات نه تنها براي کشورهاي توسعه یافته و کارگزاران توسعه - چون بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان ملل - که هدایت روندهاي توسعه را برعهده دارند حائز اهمیت است، بلکه پیش از آن براي کشورهایی که در روند توسعه هستند ضروري و مهم است. از آنجا که عمده اثرات برنامه هاي توسعه در کشورهاي در حال رشد متوجه سبک زندگی و شیوه تولیدي اجتماع بومی شده بود، زنان به عنوان اولین گروه هاي منتقد توسعه غربی که خواستار بازبینی در روندهاي توسعه بودند به طرح مباحثی پرداختند که نقطه آغازین لنقد توسعهل بود.
طولی نکشید که فضاي گفتمانی حاکم بر توسعه توسط نظریه پردازان لپسا توسعه گراییل با چالش اساسی روبه رو شد. چرا که اساسا توسعه ، سازوکار و هژمونی مسلطی بر تمام جوامع القا می کرد که می توانست در شرایط معرفت شناختی عصر لپسال ها با تردید و مقاومت همراه باشد. نظریه پردازان پسا توسعه اشاره می کنند که چگونه مفهوم لتوسعهل به شکل گیري سلسله مراتبی ازکشورهاي توسعه یافته وتوسعه نیافته شده منجر شده، که در آن کشورهاي توسعه نیافته در مقایسه با کشورهاي توسعه یافته، فروتر دیده می شوند؛ نیاز مند کمک از سوي کشورهاي توسعه یافته دانسته می شوند و خواهان شبیه شدن به کشورهاي توسعه یافته اند.
پساتوسعه گرایان اذعان می کنند که پس از ترویج مفهوم توسعه، مدل هاي پیشنهاديلتوسعهلاغلب قوم مدارانه - اروپا محور - ،جهان شمول، وبر اساس مدل غربی صنعتی است که در جهانی با منابع محدود، اصولا غیر شدنی وبخاطر ناآگاهی ازموضوعات محلی، زمینه هاي فرهنگی و تاریخی مردمیکه به آنهاارائه شده است، بلا اثر است. در واقع، نقطه تمرکزنظریه پردازان پساتوسعه،در توسعه و عملکرد آن هست که نوعی عدم تعادل درباره نفوذ یاسلطه غرب است. چنانکه خواهیم دیدبراي برون رفت از این مشکله نظریه پردازان پساتوسعه، ترویج کثرت گرایی درایده هاي مربوط به توسعه را پیشنهاد می کنند.
پساتوسعه گرایی:
پساتوسعه گرایی - پست-توسعه3، یاضد توسعه - 4 نظریه اي است که کل مفهوم و عمل توسعه رابازتابی ازسلطه غرب/شمال بر سایر نقاط جهان می داند.تفکر پساتوسعه گرایی در دهه 1980 در انتقاد به طرح هاي توسعه و نظریه هاي توسعه بوجود آمد.از بعد معرفت شناختی، پسا توسعه گرایی متاثر از فضاي شک و تردید پسامدرن و ادبیات آن،ازمفاهیم فوکویی قدرت ، دانش وگفتمان، تا ساختارشکنی دریدا و فروپاشی فراروایت هاي کلان در نظریات لیوتاراستفاده می کند تا با استفاده از این رویکردها مفاهیم مربوط به توسعه را که ذیل کارگزاریهاي دانش غربی درفرایند پیشرفت جهان قرار گرفته ازنو بررسی کند.
نظریه پساتوسعه در دو دهه 80 و90 توسط نویسندگانی همچون اسکوبار5، استوا6،رهنما7، ساکس8،فرگوسن9،لاتوچه10، ریست11 وسابلی12 به وجود آمد. اعضاي اصلی رویکرد پسا توسعه بیان می کنند که ریشه اصلی درك توسعه در گفتمان استعماري پیشین قرار دارد که بر اساس آن شمال به عنوانلپیشرفتهل و لمترقیل معرفی واز جنوب به عنوانلعقب ماندهل، لفاسدل ولبدويل یاد می شد.آنهااشاره می کنند روش جدیدتفکر درباره توسعه در سال 1949بااعلام رئیس جمهور امریکاهري ترومن آغاز شد که می گفت:لامپریالیسم قدیمی - بهره برداري براي سودخارجی - هیچ جایی دربرنامه هاي ما ندارد. آنچه در ذهن ما مجسم است برنامه توسعه بر اساس معاملات عادلانه و دموکراتیک است.ل لذا با این ادعا کهلدوران توسعهل13 از این زمان آغازشد، نظریه پردازان پسا