بخشی از مقاله

چکیده

یکی از رویکردهای فلسفی حاکم بر برنامههای درسی رویکرد انتقادی است. دلالتهای این رویکرد برای برنامه درسی مواردی از قبیل رشد خردورزی و مهارتهای استدلالی در فراگیران، آگاهی بخشی، عدم تدوین برنامه از قبل، نوپدید بودن برنامه، ارتباط برنامه با زندگی فراگیران، ملاحظه فراگیران به عنوان عنصر فعال یادگیری و سازنده برنامه درسی، ارزشیابی فراگیران بر اساس آثار تولیدی انها از قبیل مجلات، پوشههای کار، و سایر اشکال خودشرح حال نویسی، ملاحظه کلاس درس به مثابه یک نقد خانه، و ... را شامل میگردد. تدوین و اجرای این برنامه درسی دشوار و مستلزم فراهم آوردن تمهیدات لازم است.

.1 مقدمه

برنامه درسی یکی از کلیدی ترین عناصر نظام آموزشی است به نحوی که توسعه و بقای نظام های آموزشی علاوه بر عوامل زیرساختی و بودجه، به کیفیت برنامه درسی آنها وابسته است. توجه به برنامه درسی در نظام آموزشی نقش اساسی در تعیین کیفیت مباحث مربوط به محتوا و سازماندهی آن، اهداف برنامه درسی، رویکردهای طراحی برنامه درسی، تعیین روشها و راهبردهای یاددهی - یادگیری در آن دارد .[ 1] در حقیقت، برنامه درسی ابزاری برای تحقق اهداف تربیتی و همچنین انجام اصلاحات آموزشی در هر کشور به حساب میآید. به همین دلیل، تولید برنامههای درسی جدید به منظور بهسازی روند آموزش، امری متداول در سرتاسر جهان و جوامع مختلف است.

برنامه درسی پایه و اساس فرایند یاددهی B یادگیری است .[2] تدوین و توسعه برنامههای مطالعاتی، منابع یاددهی و یادگیری، طرح درسها و ارزیابی دانشآموزان و حتی تربیت معلم، همگی مبتنی بر برنامه درسی هستند. در نگاه اول به نظر میرسد که برنامهریزی درسی دغدغه اصلی مربیان، دولتها و والدین بوده و با رشد و توسعه جوامع و رفاه و موفقیت افراد آن جامعه ارتباط داشته و بر آن تأثیر میگذارد. امروزه به طور کلی، برنامه درسی بیش از هر زمان دیگر، به عنوان محور زندگی روزمره و مسئولیت جامعه، مورد نظر است.

[3] شواب بر این باور است که در فرایند آموزش، فردی چیزی را، در جایی، به فردی دیگر، آموزش میدهد. برخی از افراد "چیزی" را تحت عنوان برنامه درسی، یعنی آنچه که در کتاب درسی و یا راهنمای معلم یافت میشود، تعریف کردهاند. برخی دیگر تعریف برنامه درسی را به هر چیزی که با پشتیبانی مدرسه رخ میدهد، توسعه دادهاند.[4] بدیهی است برای تدوین برنامههای درسی با تنوعی از رویکردهای فلسفی روبرو خواهیم بود که هر کدام از این رویکردها، مفروضات، الزامات، دلالتها و پیامدهای خاصی را برای برنامه درسی به همراه دارند. در این نوشتار قصد بر آن است تا ضمن اشاره به مفهوم برنامه درسی و ماهیت آن به دلالتها و پیامدهای رویکرد انتقادی برای برنامه درسی مدارس اشاره گردد.

.2 برنامه درسی

از منظر اچز برنامه درسی برنامه ای برای یک موضوع درسی خاص در یک پایه تحصیلی مشخص، در طول یک دوره تحصیلی، یا به عنوان برنامه موضوعات مختلف درسی در طول یک دوره تحصیلی است. اولیوا به مجموعهای از تعابیر مختلف در مورد برنامه درسی نظیر برنامه مطالعاتی یا مجموعهای از موضوعات یا هر چیزی که در داخل مدرسه اتفاق میافتد نظیر فعالیتهای فوق برنامه، راهنمایی و ارتباطات بین فردی اشاره نموده است.

مکگین و بوردن برنامه درسی را مهارتهای تعیین شده برای معلمان توسط دولت یا کمیته درسی خاص که دانش آموزان باید آنها را بیاموزند، تعریف میکنند. تابا برنامه درسی را به عنوان "طرحی برای یادگیری" تعریف میکند .[5] همچنین، برنامه درسی میتواند "در رابطه با آنچه که در مدرسه و در تمام سطوح آموزش و پرورش طراحی، اجرا، تدریس، آموخته، ارزشیابی و تحقیق شده است"، تعریف گردد .[6] این تعریف برنامه درسی را بیشتر به عنوان یک فرایند و نه یک محصول ملاحظه مینماید. بنابراین، برنامه درسی خیلی بیشتر از آن چیزی است که در راهنمای برنامه درسی، کتابهای درسی و راهنمای معلمان مشاهده میگردد و همین موضوع کار را برای فهم دقیق برنامه درسی دچار مشکل نموده است.

با این اوصاف، بسیاری از صاحبنظران برنامه درسی تعاریف شخصی و مورد نظر خود از برنامه درسی را ارائه نمودهاند .[7] بنابراین، با تعاریف متعددی از برنامه درسی و نه یک تعریف خاص از آن مواجه هستیم و با کمال تعجب میتوان گفت که هیچ تعریف ثابتی از برنامه درسی وجود ندارد .[8] هنگامی که تعاریف بیشماری از یک مفهوم، به عنوان مثال برنامه درسی، وجود داشته باشد، غالباً تمرکز دقیق و صریح بر ماهیت و ذات آن مفهوم دشوار خواهد بود.

در چنین مواردی، جستجوی ریشه لغوی مفهوم میتواند به درک آن کمک نماید. ریشه واژه لاتین برنامه درسی یا curriculum، فعل currere به معنی مسیر دویدن در مسابقه، اشاره به یک دوره یا مسیری دارد که باید طی گردد .[ 9] در بافت و محیط آموزش و پرورش، که در آن یادگیری به عنوان فعالیت مرکزی محسوب میگردد، بارزترین تفسیر از واژه برنامه درسی، ملاحظه و تعریف آن به عنوان یک دوره، مسیر و یا "طرحی برای یادگیری" است که توسط تابا - 1962 - ابداع شده است.

[10] از نظر ون دن اکر .[11] مفهوم برنامه درسی به عنوان "طرحی برای یادگیری" تعریفی مختصر، کلی و مفید است. این تعریفِ بسیار کوتاه، هسته اصلی تمام تعاریف دیگر را در برداشته و امکان تشریح مفصل تمام سطوح، بافتها و اشکال ارائه برنامه درسی را فراهم میآورد. بدیهی است که در مباحثات برنامه درسی، برای تصریح و توضیح دیدگاهها، همواره شناخت و ملاحظه ویژگیهای بافتی یا زمینهای مورد نظر ضروری است.

یکی دیگر از تعاریف عمومی برنامه درسی به صورت طرحی برای یادگیری، توسط واکر ارائه شده و بیان میدارد که برنامه درسی به روشهای ویژه تنظیم اهداف و محتوا برای تدریس و یادگیری در مدارس اشاره میکند.[12] جانسون - 1967 - نیز برنامه درسی را به عنوان یک "مجموعه ساختیافته از نتایج یادگیری قصدشده" که نتایج آموزش را تجویز مینماید، تعریف میکند. بنابراین، برنامه درسی به عنوان خروجی فرایند برنامهریزی درسی به شمار میآید.[13]

با نگاهی به تعاریف برنامه درسی درمییابیم که هر کدام از صاحبنظران از دریچه نگاه و متناسب با دیدگاههای فلسفی و نظری خود به ارائه تعریف از برنامه درسی پرداخته است. بنابراین، با توجه به تعدد صاحبنظران و تعدد دیدگاههای فلسفی آنان، وجود تعاریف فراوان در حوزه برنامه درسی امری منطقی است. بدیهی است که این تعدد تعاریف نه تنها موجب نگرانی نیست، بلکه نشاندهنده غنای مفهومی این پدیده است. به هر حال، با شناخت و آگاهی از تعاریف مختلف ارائه شده برای واژه برنامه درسی، در این نوشتار نیز همراستا با تابا [5]، ون دن اکر 13]،11،[10، تیجس و ون دن اکر [14]، واکر [12] و ...، عنوان "طرحی مصوب برای یادگیری"را برای تعریف اصطلاح برنامه درسی در نظر میگیرد.

با این اوصاف، هر چند ارائه تعریفی عمومی از برنامه درسی سخت و دشوار است و این امر در صورت مشخص کردن انواع و سطوح برنامه درسی امکانپذیرتر است، لیکن برای مشخص کردن مسیر میتوان تعریف مورد نظر از معنی، قلمرو و بافت اصطلاح "برنامه درسی" را در نوشتار حاضر بدینگونه اعلام نمود: برنامه درسی مجموعهای از طرحها، آییننامهها و اسناد مصوب مرتبط با رسالتها و اهداف، محتوا، مواد و منابع درسی، روشها و فعالیتهای یاددهی و یادگیری، مکان و زمان یادگیری، گروهبندی فراگیران و ارزشیابی از آنان به عنوان راهنما و دستورالعمل اجرای فعالیتهای یادگیری توسط مدرسان به منظور دستیابی فراگیران به اهدافی معین است .[15]

با توجه به تعریف ارائه شده، مفهوم برنامه درسی را میتوان هم به عنوان یک "اسم" و هم یک "فعل" ملاحظه نمود. به عنوان مثال، به عنوان یک "اسم"، برنامه درسی میتواند با مجموعهای از طرحها و آییننامهها مرتبط گردد. در این مورد، برنامه درسی معرف "مجموعهای از اسناد رسمی مصوب دربردارنده مقاصد برنامه درسی است که از قبل تعیینشده است". مورد دیگر در این تعریف، درک برنامه درسی به عنوان یک "فعل و عمل" یعنی به عنوان فعالیتهای یادگیری است که "شامل تعامل مدرسان و فراگیران در کلاس درس و دیگر محیطهای اجتماعی و نه به عنوان مجموعهای از اسناد میگردد" .

[15] بنابراین، برنامه درسی آنچه را که در هنگام یادگیری فراگیر به شکل واقعی و عملی اتفاق میافتد و نیز آنچه را که معلمان برای سازماندهی و تنظیم این یادگیری انجام میدهند، پوشش میدهد. با این اوصاف، مشخص میشود که تنها تعریف برنامه درسی نمیتواند منجر به تهیه و تدوین یک برنامه درسی مطلوب گردد، چرا که طرحهای ویژهای را برای آموزش و یادگیری معرفی نمینماید. همچنین، نمیتواند مشخص کند که چه چیزی واقعاً در کلاس درس اتفاق میافتد. بنابراین، نیاز به یک طرح یا چیدمانی است که دیدگاهی جامعتر از برنامه درسی ارائه دهد و بتوان با تکیه بر آن به تدوین برنامههای درسی متناسب پرداخت. یکی از راههای ملاحظه دقیقتر برنامه درسی و واکاوی ویژگیها و عناصر آن بررسی رویکرد یا رویکردهای حاکم بر آن برنامه درسی است. در ادامه به دلالتهای یکی از این رویکردها یعنی رویکرد انتقادی برای برنامه درسی پرداخته میشود.

.3 رویکرد انتقادی و برنامه درسی

هواداران رویکرد انتقادی، تعلیم و تربیت را عملی سیاسی در نظر میگیرند که باید کارکرد رهاییبخشی داشته باشد [16] از پیشگامان این رویکرد میتوان به پائولو فریر اشاره نمود. بنابراین، سوگیری عملی رویکرد انتقادی، رهاسازی است و سازمان موجده آن مبتنی بر قدرت است. اسلتری مبانی عقلانی مورد نظر این رویکرد، را به شرح زیر بر میشمرد:

1-نقد و اقدام ایدئولوژیکی را ضروری می پندارد. - 2 به دنبال افشای امور ناراحت کننده و سلطه جو بر انسان است. -3 ضرورت حساسیت نسبت به آگاهی های نادرست -4 مفاهیم تحریف شده و ارزشهای ناعادلانه را دچار مشکل میسازد. -5 نظام ارزشی و مفاهیم عدالت را مورد بررسی و تفسیر قرار می دهد.[17] نظریه پردازان انتقادی در راستای اهداف نظریه انتقادی میکوشند تا فراگیران را در معرض برنامههای درسی تحولی و رهایی بخش قرار دهند. از مهمترین هدفهای تعلیم و تربیت انتقادی رشد خردورزی است. از این رو، آنچه رویکرد انتقادی بر آن تکیه میکند، زیربنایی بودن مهارتهای استدلالی در برنامههای درسی است. این مهارتها و گرایشهای اندیشه انتقادی میتواند جریان یاددهی- یادگیری را ارتقا بخشد.

به علاوه این مهارت ها باید برای بررسی و کاوش وضع کنونی به کار رود. از این رو فریره هدف بنیادی را گنجاندن نقدهای اجتماعی و سیاسی زندگی روزمره در کانون برنامه درسی میداند .[18] وی بر این باور است که کاوش اجتماعی و سیاسی زندگی باید بخش بنیادین برنامه درسی باشد به عبارت دیگر آموزش و پرورش به جای انتقال دانش باید به دنبال تولید گروهی و اشتراکی دانشی باشد که بر واقعیت زندگی دانشآموزان استوار است به همین صورت برنامه ای درسی توصیه می شود که در آن فرصت هایی برای فراگیران فراهم شود تا گمانه ها را مورد سئوال قرار دهند، روابط قدرت را دریابند و با تمرکز گروهی به اندیشه انتقادی بپردازند .[19] از نظر پریویدل نیز، رویکرد انتقادی به برنامه درسی، تعریفی سیاسی داشته و مسائل مربوط به قدرت را در پیشانی و مرکز برنامه درسی قرار میدهد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید