بخشی از مقاله

چکیده

قدرت در عصر کنونی به مقوله ای امکان بخش بدل می شود وبه زعم میشل فوکو بازدارنده نیست، سوژه های خاص خود را ایجاد می کند ..به علت ارتباط مفهوم قدرت سیاسی با مفهوم زندگی است که فوکو اساساً هر گونه سیاست غربی را بیو پولیتیک می نامد. زیست سیاست مکانیزم هایی تنظیمی بوجود آورده، که با ایجاد توازن ، تاکتیک ها و تکنیک هایی کاملاً نو ، تا وضعیت زندگی بشر بهبود یابد..همین فرآیند ها در کنار مجموعه ای کامل از مسائل اقتصادی و سیاسی به مهمترین موضوعات دانایی زیست سیاست و اهداف تحت کنترل آن تبدیل می شوند.

با ابزارهای خاص حکومت و دانش ها به شکل دولت اداری در آمد ، تا بطور موثر و به شیوه ای عقلانی و سنجیده حکومت کند این فرآیند حکومت مندی است.براین اساس د ر دامنه شهروندی با انواع سیر تطور آن مواجهیم:از شهروند ملی تا شهروند منطقه ای،فرا شهروندی، شهروندی جهانی بر پایه حقوق جهان شمول یا شهروند پسا ملی و....... . در این مقاله سعی می شود عوامل تاثیر گذار بر تحول و تطور شهروندی بر اساس رهیافت زیست سیاست و حکومتمندی را که منجر به شکل گیری شهروندی پسا ملی می شود بررسی گردد.

مقدمه

مدرنیته سیاسی به طور دقیق بر جدایی میان دولت و جامعه مدنی ،عرصه عمومی و خصوصی ،شهروند استوار است .فرآیندی دراز آهنگ که حاصل آن ، تقسیم دو حوزه دولت و جامعه بود. - باربیه ، - 20 :1383 انقلاب فرانسه مدرنیته سیاسی را با جدا کردن دولت از جامعه مدنی به تحقق رساند و در پی آن دو موجودیت متفاوت پدید آمد : جامعه سیاسی متشکل از شهروندان و در دیگر سو جامعه مدنی مرکب از افراد.این فرآیند جدایی در زمینه حقوقی به پیدایش دو گونه حق نمودار شد: نخست حقوق شهروند ،یعنی حقوقی که به عنوان عضو دولت، به شهروند تعلق می گیرد و برای مشارکت در زندگی سیاسی ضروری است و دوم ،حقوق فرد ،به عنوان فرد - حقوق مدنی - که به معنای برخورداری فرد از حقوقی به عنوان عضو جامعه مدنی و فعالیت های خصوصی اوست. - اشرف نظری،

در نگرش مدرن به قدرت سیاسی ،مفهوم قدرت دولتی شکل می گیرد و محور مطالعه دولت قرار می گیرد فلیکن امروزه جاری و ساری پنداشتن قدرت سیاسی در سطح جامعه موضوع جدیدی می باشد که در چارچوب مباحث جامعه شناسی سیاسی مطرح می شود. - بشیریه، - 29-30 :1378در واقع توجه به مسئله قدرت به خودی خود بیانگر نوعی »جابجایی پارادایمی « است چنانچه در یک جامعه ،قدرت مطلق وجود ندارد زیرا که قدرت سیاسی به علت مقاومت های محیط همیشه محدود است . - لاپیر، - 81 :1375 فرد حاکم در قدرت نهادینه شده خارج از جامعه و بر فراز جامعه تصور نمی شود بلکه در درون جامعه و منطبق با سازو کارهای نهادی عمل می کند و در مجموع توجه به قدرت سیاسی به صورت نهادی بیانگر گذار از الگوی »حاکم-تبعه« به الگوی »حاکم – شهروند « و نوعی تحول در مفهوم قدرت از توانایی صرف به امری مبتنی بر رضایت همگانی می باشد.

درنقد درونی خرد حکومت، مسئله چگونه نباید بیش از حدّ حکومت کرد و سنجش عقلانی عمل حکومتی و مخالفت با حکومت افراطی و زیاده از حد مطرح می شود .در آغاز عصر مدرن ، شناخت حکومت به عنوان یک مشکل فراگیر ، تحلیل های » میکرو فیزیکی « کردارهای انضباطی قدرت را با تامل »ماکرو فیزیکی« عقلانیت حکومتی همراه ساخت . - صفار هرندی، :1389 - 62،کاری که در آثار میشل فوکو دیده می شود.

در مدیریت یک قدرت عمومی و تنظیم رفتار افراد، حکمرانی حد و حصری ندارد ولی حکمرانی براساس مصلحت دولت اهداف محدودی دارد. مفهومی بدیع مانند حکومت مندی پا به عرصه وجود می گذارد که به میثاق میان تکنولوژی های سلطه بر دیگران و بر خویشتن اشاره دارد،و این مسئله مطرح می شود که آیا من در مرز بسیار زیاد و بسیار کم و بین حداکثر و حداقل تعیین شده عملکرد حکومت حکمرانی می کنم؟نقطه گسست قدیم و جدید حکومت در این است که حکومت دیگر در اشیا و مردم نباید مداخله بکند و مستقیماً بر آنها تسلط ندارد - میشل فوکو،29 :1392،. - 26 از این پس سیاست شکل و سویی دیگر و نویی می یابد، تکنولوژی جدید قدرت ،در سطح و مقیاسی متفاوت با بهره گیری از ابزارهای بسیار متفاوتی، و در یک میدان عمل متفاوت عمل می کند.

قدرت غیر انضباطی جدید بر انسان به مثابه بدن اعمال نمی شود بلکه بر انسان به مثابه گونه ها اعمال می شود تکنولوژی جدیدی که مستقر شد جمع کثیری از انسان ها را هدف قرار داد و مانند توده های جهانی انگاشتقدرت. در عصر کنونی به مقوله ای امکان بخش و مولّد بدل می شود صرفاً سرکوب نمی کند وبه زعم فوکو منفی و بازدارنده نیست بلکه سوژه های خاص خود را ایجاد می کند و آنان را در جایگاه خود در کالبد اجتماعی قرار می دهد.هر جا که قدرت هست ،مقاومت هم هست «ولی جایی بیرون از قلمروی قدرت نیست.قدرت در عرض وضع موجود قرار می گیرد و همه جا حاضر است پس رهایی چه معنایی می تواند داشته باشد آیا شهروند معاصر آزاد است؟

مسئله ای که مقاله پیش کشیده با همان اضطرار و و فوریت هم در اروپا و هم در دیگر نقاط جهان رخ نموده است ،بلکه در عصر افول بی امان دولت –ملت ها و زوال عموم مقولات حقوقی –سیاسی می توان گفت »پناهنده« یگانه چهره ی تصور پذیری است که می توان از مردمان ما به دست داد .دست کم مادامی که هنوز فرآیند فروپاشی دولت – ملت و زوال حاکمیت آن به پایان نیامده است ،»پناهندگی « یگانه مقوله ای است که امروزه می تواند چارچوبی برای درک صور و حدود اجتماعات سیاسی محتمل آینده فراهم سازد.بسیاری از پناهندگانی که به مفهوم دقیق کلمه شهروند هیچ کشور و دولتی نبودند،این حالت را بر بازگشت به سرزمین آبا و اجدادی خویش ترجیح می دادند.

بسیاری از کشورهای اروپایی بعد از جنگ جهانی اول ،قوانینی وضع کردند که که اجازه می دا د شهروندان ملیت و تابعیت خود را از دست بدهند.فرانسه ،اتریش و رژیم فاشیست ایتالیا و بلژیک تابعیت شهروندانی را که کار ضد ملی کرده بودند را ملغی کردند.تا در سال 1935 دولت آلمان با وضع قوانین نورنبرگ شهروندان آلمانی را به دو گروه شهروندان کامل و شهروندان فاقد حقوق سیاسی تقسیم کرد .نقطه عطف بسیار مهمی در تاریخ دولت – ملت پدید آورد که آن را تا همیشه از بند مفاهیم خام »مردم« و »شهروند« رها ساخت. - آگامبن، - 28 :1390یکی از از انگشت شمار قانون هایی که نازی ها طی دوران طرح »را ه حل نهایی« زیر پا نگذاشتند این بود که تا قبل از سلب کامل ملیت از یهودیان و کولیان ،هیچ کس را روانه ی اردوگاه مرگ نمی کردند.

وقتی حقوق بشر دیگر همان حقوق شهروند نباشد ،آن گاه انسان به راستی مقدس می شود،مقدس به مفهومی که این اصطلاح در قوانین حقوقی روم باستان داشت: آن که تقدیرش مرگ است.امروزه مقولاتی مثل پناهنده و شهروندی را با در نظر گرفتن آنچه که در حقیقت هست نظز افکند ، این مفاهیم یک سره مفهومی مرزی اند که اصول و مبادی دولت –ملت را از بیخ و بن به پرسش می گیرد و در همان حال یاری مان می کند تا گستره مقولاتی را که دیگر نمی توان نوسازی آنها را به تعویق انداخت هر چه بیشترروشن تر سازیم - همان، - 33از آنجا که ارتباط تاریخی نزدیک شهروندی با جوامع سیاسی بسته ،دیگر با مرزهای نفوذپذیر یک عصر جدید تناسب ندارد آیا می توان گفت که مفهوم شهروندی در حال تبدیل شدن به یک مفهوم زائد است؟

یاسمین سویسال - 1994 - استدلال می کندکه در بستر جهانی شدن ،حقوق بشرٌ جای شهروندی را گرفته است و اکنون حفاظت از این حقوق همگانی عامل کلیدی تامین استقلال فردی است .باید افزود که اداره امور علاوه برحفاظت از حقوق به انجام مشارکت سیاسی و مسولیت ها نیز نیاز دارد . در نهایت رابطه میان اداره امور و شهروندی این سوال را پیش می آورد که آیا شهروندی در یک عصر جهانی ،از آینده ای برخوردار است.باید برای ایجاد عرصه های چندگانه اداره امور ، و توام کردن عرصه هایی که به دنبال تحقق منطق مساوات طلبانه شهروندی لیبرال و بردن آن به فراسوی محدوده های دولت هستند تلاش کرد. - فالکس، - 173 :1390 در این مقاله زیست سیاست به عنوان متغیر وابسته و اثر گذار طرح شده است و مفهوم شهروندی پسا ملی متغیر وابسته موضوع مورد بررسی هستند که در ادامه مقاله تجزیه و تحلیل می شوند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید