بخشی از مقاله
چکیده
بارزترین خصوصیت زبانی شعر خاقانی، پیچیدگی و دشواری آن است به طوری که فهم بسیاری از ابیات، بدون مراجعه به فرهنگ لغات و شرح و توضیحات، برای خواننده مشکل ایجاد میکند. در نگاه اول این خصوصیات از ارزش شعر میکاهد چون مخل جزالت و فصاحت، و همچنین مانعی در جهت رسیدن به معنای کلام است از طرفی عدهای بر این عقیدهاند که این شیوهی نوشتن، باعث تعالی جایگاه شاعر است. با این وصف و در یک جمعبندی کلی و به اقرار بسیاری از کسانی که حتا فراتر از یک مخاطب عادی شعرند مثل دانشجویان زبان و ادبیات فارسی و حتی برخی اساتید روی خوشی به قصاید خاقانی نشان نمیدهند و آن را منحصر به کلاسهای درس دانشگاه میدانند.
دورهای که خاقانی در آن به شعر میپرداخته، هنوز قالب »قصیده« رایج بوده و عمده صنعت شاعریی وی در قصیده است. از یک طرف فضای دربار و مداحی، »قصیده« را طلب میکند از طرف دیگر شاید خاقانی خود احساس میکند که توانایی وی که در قصیده بیشتر میتواند او را به مقاصدش رهنمون سازد. با این حال، خاقانی غزلهای بسیار لطیف و درخشانی دارد که برخلاف قصایدش، زبانی نرم و بیانی گیرا، و از طرفی، محتوایی همهفهم و روشن دارد. او در غزلیاتش شاعریست خوشمشرب که روی دیگر خاقانی عبوس و جدی و قصیدهسرای عصا قورت داده است که به نظر میرسد مورد غفلت واقع شده است. غزلیاتی که گاه رد پای بزرگان شعر در آن قابل مشاهده است. در این مقاله سعی شده است تا ضمن بررسی زبان و بیان دشوار خاقانی در قصایدش، به هنرنماییهای او در غزلیاتش بپردازیم و نیمه پنهان وی را بیشتر نمایان سازیم؛ تا هم مخاطبان خاص و هم مخاطبان عامش، توجه تازه و ویژهای به غزلهای این شاعر توانمند زبان و ادب فارسی داشته باشند.
کلید واژهها: خاقانی، قصیده، غزل، دشوارینویسی.
مقدمه
زمانی که به طور اساسی با اشعار خاقانی مواجه شدم دوران کارشناسی بود. در دانشگاه پیام نور رسم بر این بوده و هست که از تمام کتاب معرفی شده امتحان گرفته میشود. منبع امتحانی ما کتاب قطور »بزم دیرینهی عروس« معدنکن بود. هراسی که از این درس در دلم افتاده بود مرا بر آن داشت تا با دقت، همهی اشعار و شرح آن را بخوانم تا در آزمون پایان ترم، با مشکلی مواجه نشوم.بعد از دورهی کارشناسی برای ورود به دورهی ارشد، برنامهای ریختم تا برای ورود به دانشگاه مطالعه کنم. خوب یادم است که در اولویت درسهایی که باید میخواندم خاقانی از نظم، و جهانگشای جوینی از نثر را در صدر همهی دروس قرار دادم. علت این انتخاب یک مسئلهی روانشناسی و مدیریتی بود. در کتابی خوانده بودم که اگر در آغاز یک روز، کارهای سخت و دشوار را انجام دهید برای ادامهی کار و انجام سایر امور، چندان با دشواری مواجه نخواهید شد. در نظر من هم این دو درس جزو آن دسته از کارهای سخت بودند که اگر از پسشان به خوبی برمیآمدم ادامهی راه، برایت آسان میشد.
یک نکته همین جا عرض کنم و آن اینکه حساب ادبیات از دیگر رشتهها جداست و از این حیث باید حتا در شیوهی ارایهی دروس در ترمهای ابتدایی و بعدی تجدید نظر شود. ارایهی دروس در ادبیات براساس تقدم و تاخر ظهور شاعران و نویسندهگان است. برای مثال ما در ترم اول »تاریخ بیهقی« داشتیم و »رودکی .« یا در اواسط تحصیل »کلیله و دمنه« و همین »خاقانی« را. یعنی هر چه به جلو میرویم از سختی درسها کاسته میشود و با نزدیک شدن به دورهی معاصر، ابهام و گرهی در کار نمیماند. نکتهی جالب این است که برای مثال کلیله و دمنه پیشنیاز درس گلستان میشود، یا همین »قصاید خاقانی« قبل از »غزلیات سعدی« قرار میگیرد. حال آنکه در رشتههای دیگر مثلن حسابداری 1، پیشنیاز حسابداری 2 است. یعنی در حسابداری 2 مباحثی مطرح میشود که به مراتب پیشرفتهتر و دشوارتر از اولی است. در سایر رشتهها هم کم و بیش به همین صورت است اما در رشتهی زبان و ادبیات فارسی، اوضاع فرق میکند و شاید از منظری دیگر این از اضداد باشد یعنی در عین عیب، حسنی باشد بر آن.
از موضوع خارج نشویم، بحث سر خاقانی و دشواریی اشعار اوست. هم در دورهی کارشناسی و هم در کنکور ارشد همواره برایم جای سوال بود که: »هدف خاقانی از نوشتن شعر به این شیوه چه بوده است؟ چه انگیزهای موجب میشد تا شاعر چنین پیچیده و مغلق، شعر بگوید و اینچنین اشعار دیریاب و دوریاب پدید آورد؟« از آنجایی که شعر و نثردر کل به سمت سادگی میرود هرگز با این شیوهی سخنسرایی خاقانی موافق نبودهام و همواره لذتی که از خواندن غزلیات سعدی یا حافظ و حتی اشعار حماسی فردوسی بردهام کمتر در خاقانی به آن نایل میشوم. »فهم غالب اشعار خاقانی، مبتنی بر داشتن مقدمات علمی و آشنا بودن به اصطلاحات نجوم و سایر علوم است. همین اشکال در فهم اشعار خاقانی او را از حدود شعرای عادی بالاتر برده و گویی اشعارش برای یک طبقهی خاص ساخته شده است.« - سجادی، پنجاه و دو: - 1368
در دورهی تحصیل ارشد و در واحد خاقانی، فرصتهایی پیش آمد تا سر این موضوع با استاد مروبطه بحث کنم و به این مسئله حریصتر شوم تا علت آن بیشتر روشن شود. البته پیشتر قصد داشتم یک گام جلوتر بگذارم و نکاتی که در این نوشته به آن خواهم پرداخت را به طور صریح در عنوان موضوع قرار دهم، یعنی موضوع تحقیقام این باشد: »دشوارینویسیی خاقانی؛ شیوهای نامطلوب برای شعر فارسی.« خاقانی اگر چه با این شیوهی سخنگویی بر غنای ادبیات و تعابیر و تصاویر افزوده است اما با برافراشتن عَلَم مخاطبگریزی، شاید چندان خدمتی به ادب فارسی نکرده است. » خاقانی میکوشد که هر معنی ساده و وران را با عبارات عالمانه و قالب الفاظ و تعبیرات مخصوص بیان کند و از طب فلسفه و نجوم و سایر علوم در آنها تاثیر دهد.« - سجادی، پنجاه و چهار: - 1368
اگر اعتقادمان بر این باشد که هنر و ادبیات وظیفهاش ساده بیان کردن دشواریهاست نه پیچیده ساختن مفاهیم و مباحث ساده و مبرهن، در آن صورت با این شیوهی سخنسرایی خاقانی شروانی منافات دارد. این مسئله در شعر معاصر هم جای بحث دارد. اگر در فلسفهی وجودی شعر نو دقت کنیم، کوتاه و بلندی مصراعها فقط در شکل ظاهر آن نبود بلکه این اتفاق همهجانبه بود، یعنی مطرح کردن درونمایههایی که در قالبهای دیگر نمیگنجید و لازمهی آن شکستن قواعد عروض سنتی بود. یعنی نوشتن مضمون غزل حافظ یا داستانی از فردوسی یا هر شاعر دیگری در قالب نیمایی منجر به نو شدن آن نمیشود. نوشدگی در عرصهی شعر باید در زبان، زاویهی دید و مضامین جدید آنباشد، و همچنین ظرفیتبخشی به شعر در ابعاد طولی و عرضی.
شاید حرفی که میخواهم الان بزنم به مذاق خیلیها خوش نیاید اما واقعیتیست که چشم بر آن بستهایم. به نظر من شاعرانی مثل اخوانثالث و حتی در مواردی شاملو، به ادبیات معاصر خیانت کردهاند! آنها با آن زبان دشوار »کاندر و اندر«شان، نه تنها به زبان مردم عصر خود حرف نزدهاند بلکه منجر به واماندگی در شعر شدهاند. شعر شاعرانی از این دست به جای ایجاد پلی بین ادبیات کهن و نو، سرعتگیرهای غیرمجازی سر راه مخاطبان قرار دادهاند. البته کسی منکر تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم این دو بزرگوار بر شاعران همدوره و بعد از خودشان نیست اما به هر حال در مقایسهی با سهراب سپهری و فروغ فرخزاد که امروز هم شعرشان آن طروات گذشته را دارد و هم خوانندگان، اقبال بیشتری به آن دارند اندکی به بیراهه رفتهاند.
اگر توجه کنیم به طور معمول شیوهی شعرنویسی اخوان را ادامهی سبک خراسانی با آن بیان حماسی دانستهاند. گاه احساس میشود که اخوان یک داستان از شاهنامه را در قالب نیمایی نوشته است. البته قضیهی شاملو کمی فرق میکند چرا که شاید در آن زمان که وزن از شعر برداشته شد لازم مینمود که چیزی جایگزین باشد و به همین خاطر لحن بیهقیوار را در شعرها وارد کرد تا خواننده کمبودی در چارچوب شعر نکند. از همینجاست که تا پایان دههی پنجاه از این شعرها استقبال شد و بسیاری از شاعران به سبک شاملو شعر نوشتند. اما امروزه در شیوهی شاملو نوشتن نه تنها حسنی ندارد بلکه اگر بخواهد زبان شاعری را مورد حمله قرار دهند وی را به این صفت متهم میکنند!
به هر حال خاقانی هم در طول دورهی شعر فارسی یک چنین جایگاهی را دارد. کتاب ارزشمند »خاقانی؛ شاعری دیرآشنا« را که میخواندم بسیار به عقاید خودم نزدیک دیدم و از صراحت و سادگی، و بدون تعارفنویسی علی دشتی لذت بردم. هدف از انتخاب موضوع »چرایی دشوارنویسی خاقانی«، به نوعی رسیدن به این سخن است که به نظر میرسد این شیوهی شعرنویسی خاقانی، اگر چه ممکن است از نظر آکادمیک مورد اقبال برخی اساتید و دانشجویان باشد اما در مجموع شعری نیست که مخاطبان را راضی کند و با اقبال عموم مواجه شود. در مجموع میتوان شعر خاقانی را شعر قشر دانشگاهی - تحصیلکرده - نامید که برخی از اساتید به آن دلبستگی دارند چرا که شاعر توانسته تمام هنر شاعری را با آوردن انواع استعارهها و تشبیهات و آرایههای گوناگون به رخ دیگران بکشد.
مقدمه را با گفتن این نکته که خاقانی 330 غزل، 106 قصیدهی بزرگ، 110 قصیدهی کوچک، 290 قطعه، 300 رباعی و 450 بیت عربی دارد به پایان میبریم و این را هم اضافه میکنیم که توجه و گرایش خاقانی به غزل بیشتر از آنهای دیگر بوده است، حتا قالبی مثل رباعی که کوتاه است، تعدادش از غزلهای او کمتر است. سبک شعری اگر چه از نظر تقسیمبندی زمانی، خاقانی در دورهی شاعران سبک عراقی طبقهبندی میشود با توجه به شعر قرن ششم که آن به عنوان »دبستان شعری قرن ششم« یاد میشود میتوان به طور دقیق به شیوهی سخنسرایی وی پی برد.»در قرن ششم سه مکتب شعری در ایران دایر بود: سبک خراسانی، سبک آذربایجانی و سبک جدید بینابین یا سبک عهد سلجوقی. شعر خاقانی با توجه به این تقسیمبندی در دستهی دوم - آذربایجانی - قرار میگیرد.
»سبک آذربایجانی، یعنی شعری که در حوزهی اران پیدا شد و نمایندگان آن خاقانی و نظامی و مجیر و فلکی هستند. سبک آذربایجانی هر چند سبک مستقلی است اما میتوان بنیاد زبانیی آن را همان زبان کهن فارسی یعنی سبک خراسانی دانست اما از نظر فکر و مختصات ادبی، بیشتر به سبک عراقی نزدیک است.« - شمیسا، ص - 1382 :64به عبارت دیگر شعر او جزو اشعار »فنی« به حساب میآید. »در شعر فنی، خواست سخنور تنها بازنمود اندیشه نیست بلکه اندیشهی شاعرانه، تنها بهانه و انگیزهای است تا سخنور هنرورز بتواند توان آفرینندگی و چیرگی خویش را بر توسن سخن آشکار دارد.« - کزازی، ص179، - 1368چرایی دشوارنویسی خاقانی برای بررسی »چرایی دشوارنویسی خاقانی« و در مرحلهی بعد »جایگاه این دشوارنویسی«، ابتدا لازم است این مسئله رامورد توجه قرار دهیم که خاقانی در چه عصری میزیسته است و شیوهی سخن راندن و شعر نوشتن در آن زمان چهگونه بوده است؟
اینکه آیا خاقانی به یکباره ساخته شد یا نه این شیوهی سخنسرایی، محصول تطور فکری و زبانیِ ادب فارسی است. دیگر اینکه ما هماکنون بعد از گذشت حدود 600 سال این مسئله را مورد توجه و بررسی قرار می دهیمبدون. تردید معیارْ قرار دادن ویژگیهای شعر امروز نه تنها برای خاقانی، بلکه برای هیچکدام از شاعران گذشته و حتی معاصران چند دههی گذشته نمیتواند ما را به نتایج درستی رهنمون باشد. اما به هر حال نباید از این نکته هم غافل بود که شاعر موفق کسیست که شعرش فقط متعلق به زمان خودش نباشد و با گذشت زمان دستخوش فراموشی و بیاعتنایی نباشد بلکه همواره مورد توجه مخاطبان خاص و عام باشد. برای مثال در شعرهای سعدی و فردوسی و حتا حافظ ویژگی فرازمانی را میشود حس کرد به طوری که هر قشر از خاص از مخاطبان انتظار خاصی از آنها دارند که خواستههای آنها را برآورده میسازد. دربارهی خاقانی و بهخصوص قصایدش این امر نمود کمتری دارد و میتوان شعر او را شعر مورد توجه گروه خاصی از ادبدوستان