بخشی از مقاله


سعدی و تفکر ماکیاولی


چکیده

سعدی در گلستان، یک جهان واقعی را به تصویر می کشد و در بوستان از این جهان پر شور و شر کمـی فاصـله مـی گیرد. او در جهان واقعی خود، نگرش ماکیاولی را تبلیغ می کند. در گلستان تفکر» شـبان- رمگـی«، دروغ مصـلحت آمیـز، رعیت پروری، هم آوایی با سلاطین و توجیه و تثبیت قدرت، تایید و تشویق می شود. هرچند بین روزگـار سـعدی و روزگـار ماکیاولی فرق و فاصله هست ولی تشویق ها و تنبیه های آن دو بهم ماننده است.

سعدی را رند 2می نامند. چرا سعدی در گلستان این تفکر را تثبیت می کند؟ چرا سعدی به اخلاق عرفـانی، کلامـی ، فلسفی ، روایی علاقه نشان نمی دهد؟ نصایح سعدی ریشه در کجا دارد؟ این جستار پاسخی است به این سوال.

کلید واژه ها : سعدی ، تفکر ماکیاولی، شهریار، گفتارها، گلستان، بوستان، مصلحت.

مقدمه

جهان آکنده است از مردم عامی ماکیاولی

سعدی در گلستان به سیاست واقعی – عینی 3و در بوستان به سیاست آرمانی 4می پردازد. آن چه سـعدی را گرفتـار تفکر ماکیاولی می کند، همین امر است. گلستان سعدی، از جهتی بـه سیاسـت نامـه هـا ،"سـیر الملـوک" هـا و "سـلوک الملوک" های پیشین شباهت دارد. همه آنها بر واقعی- کاربردی بودن سیاست تاکید دارنـد. همـه پادشـاهان را بـه عـدالت ورزی توصیه می کنند. همه از مردم می خواهند که مطیع و مرید باشند نه سرکش و معترض . ماکیـاولی نیـز در دو کتـاب "شهریار" و " گفتارها " ، همین حرف ها را می زند. ما در این گفتار ابتدا به کتاب "شـهریار" مـی پـردازیم. سـپس بـه اجمال از "گفتارها" سخن خواهم گفت. در پایان با ذکر عبارتی از کتاب " گلستان" آرای سعدی را بررسی خواهیم کرد.


انسان شناسی و ذات انگاری


پاره ای از فیلسوفان ذات انگارند و پاره ای دیگر اصـلا ذاتـی بـرای انسـان قائـل نیسـتند . ماکیـاولی و هـابز از جملـه فیلسوفانی هستند که برای انسان ، ذات ثابتی را فرض کرده اند ولی سارتر و دوبووار به ذات ثابت باور ندارند از منظـر آنـان، هر فردی در عمل به ماهیت خود شکل می دهد مارکس نیز عقیده دارد که آدمی در پراکسیس یا عمل اجتماعی اسـت کـه ماهیت خودش را می سازد. (روبینشتاین. .(324 : 1386

نیکولو ماکیاولی در کتاب"شهریار" به ما می گوید:» سرشت بشر چنان اسـت کـه همـان انـدازه بـا نکـویی دیـدن از دگرانی منّت می پذیرد، هنگام نکوییکردن منّت می گذارد. « (ماکیاولی ، ( 109 :1388

ماکیاولی طبیعت بشر را متمایل به شر می داند از همین روست که می نویسد »: مردم همواره با تو ناراسـت انـد مگـر آن که ناگزیر از راستی باشند.« (همان : » . (181 بیشتر مردم در اندیشـه ی اکنـون انـد تـا گذشـته "(همـان : . ( 183 در کتاب گفتار ها نیز همین حرف ها را می زند. او می گوید: » آدمیان بالفطره حسودند و به نکوهش بیشتر می گراینـد تـا بـه ستایش) « ماکیاولی ، » . (35: 1377 آدمیان را تنها نیاز و ضـرورت مجبـور مـی سـازد کـه کـاری نیـک بـه جـا آورنـد ) « همان:» . (46 آدمیان به گرفتن انتقام ستم، بیشتر گرایش دارند تا به سپاسگزاری از نیکویی« (همـان:» . ( 114 آدمیـان در کلیات بیشتر اوقات به اشتباه می افتند ولی در جزییات به ندرت دچار اشتباه می شوند)« همان:(154
ذات اندیشی منتهی به نتایج خاصی می شود. اگر انسان ذاتا شرور است پس ناچار باید ظلم پیشه کنـد. اگـر ذاتـا نـوع دوست و نیکوکار است پس لامحاله نیکی و عدالت در پیش می گیرد. از آن "هست" ها ، "باید" های مخصوصی نتیجه می شود.

عبارات ماکیاولی ، نشان می دهد اولا ماکیاولی ذات اندیش است و ثانیا ذات بشر را مبتنی بر شر و ناسپاسی مـی دانـد. هابز هم که بعدها نوشت» انسان گرگ انسان است« در واقع ، عقاید ماکیاولی را تکرار می کرد.

آیین شهریاری ماکیاولی در کتاب "شهریار" ، غیر از ذات اندیشی حرف های مهم دیگری هـم دارد کـه اهـم آرای او عبـارت از ایـن

است که " برای دریافت نهاد مردم به تمامی نیز باید از شهریاران بود و برای دریافـت نهـاد شـهریاران بـه تمـامی از مـردم" (ماکیاولی ، (54 : 1388 "هر گاه بیگانه ای قدرتمند پا به سرزمین بگشاید، قدرت های کوچکتر به سبب نفرتی که از قـدرت فرادست خویش دارند، به هواداری وی برمی خیزند". (همان : (64 و" مردمان از سر ترس به کسی گزند می رسانند یا از سـر نفرت." (همان " . ( 92 زخم رایک باره می باید زد تا درد آن اندک اندک از یاد برود" (همان " (100 هر که تکیه بـر مـردم می زند تکیه گاه اش بر آب است." ( همان: " (104 پس بر شهریار است که هیچ هدفی در پیش و هـیچ اندیشـه ای درسـر نداشته باشد و دل بر هیچ کار نگمارد، مگر جنگ و سامان و نظم آن" (همان: ".(129 شهریار می باید خواهان آن باشد کـه به نرمدلی نامدار شود تا به سنگدلی" (همان: " (104 اگر می باید یکی از آن دو را برگیرد همان بـه کـه بـیش بترسـند تـا دوست بدارند. زیرا در باب آدمیان بر روی هم می توان گفت که ناسپاس اند و زبان باز و فریبکار و ترسو و سودجو" (همـان: (142

بالاخره ماکیاولی حرف نهایی خود را می زند و می گوید :" شهریار می باید هم شیوه ی روبـاه را بـه کـار بنـدد و هـم شیوه شیر را زیرا شیر از دام ها نتواند گریخت و روباه از چنگال گرگان" (همان: .(148
ماکیاولی در کتاب "گفتارها" نیز ذات اندیش است و بالطبع همان حرفها را تکرار می کند. " گفتارها" حجـم وسـیع تری دارد. ماکیاولی در این کتاب می کوشد تا با ذکر شواهد و امثالی از تاریخ روم ، فرضیه های ذات باورانه اش را اسـتنباط کند.


"بی بهره از نیک بختی ، شهرهایی هستند که در آغاز ، قانون گذاری خردمند نداشتند و مجبـور بودنـد نظـم و قـانون خویش را خود به وجود آورند" (ماکیاولی ، " (41: 1377 هیچ گاه نمی توان شری را از میان بـرد بـی آن کـه شـری دیگـر جای آن را بگیرد." (همان (55:

"قدرت ، بیشتر اوقات به پیدایی فرمانروای خود کامه می انجامد" (همان:(183 حرف نهایی ماکیاولی در این کتاب این است که " برای این که فردی بتواند در جامعه ای آزاد قدرت مطلقه به چنگ آورد هسته آن جامعه باید ضایع شـده باشـد و مردم به تدریج و نسل به نسل در کام فساد و تباهی فرو رفته باشند" ( همان : (328 کویینتین اسکینر1 در کتاب ماکیـاولی می گوید: ما به ماکیاولی از این جهت مدیونیم که می نویسند آدمیان چه می کنند نه این کـه چـه بایـد بکننـد" (اسـکینر ،. (155 : 1387 سخن اسکینر درست است. ماکیاولی می خواسته بر طبق مطالعـات تـاریخی خـود کـه از سـال 1513آن را شروع کرده بود، سرشت بشر را بشناسد و بعد با توجه به آن برای مردم و پادشاهان دستورالعمل هـای صـادر کنـد.ماکیاولی طبیعت بشر را مبتنی بر و متمایل به شر و ناسپاسی می داند.ماکیاولی چگونه این حکم را صادر می کند؟

آیا در همه ی جوامع و همه ی ادوار تاریخ انسان ها متمایل به شـر و ناسپاسـی بـوده انـد؟.ماکیاولی بـا مـردم ،ابـزاری 2برخورد می کند در حالی که طبق اندیشه ی کانت ، مردم ابزار نیستند غایت اند.ماکیاولی به پادشاهان می آمـوزد کـه هـم شیر باشند هم روباه.مثل شیر در برابر دشمن بجنگند و مثل روباه از دام ها بگریزند.ولی واقعیت این است کـه ماکیـاولی ، در برخورد با مردم،به پادشاهان ترفند هم می آموزد.ماکیاولی مردم را ناسپاس می دانـد . توگـویی کـه هـر دم در حـال توطئـه چینی اند و پادشاهان باید مواظب توطئه چینی آن ها باشند. گزاره هایی که ماکیـاولی در پیونـد بـا مـردم صـادر مـی کنـد چندان دقیق و واقعی به نظر نمی آیند.درباره ی همه ی آن ها می توان چون و چرا کرد.

با توضیحاتی که درباره ماکیاولی – فیلسوف ذات اندیش – دادیم، به سعدی و کتـاب " گلسـتان" او برمـی گـردیم . جورج سارتون و ادوارد براون مستقیماً و صراحتاً فلسفه سیاسی او را فلسفه ماکیاولی نامیده اند. فی المثل جورج سارتون در کتاب مقدمه بر تاریخ علم می نویسد: "اشعار سعدی بر خلاف اشعار صوفیانه ی عطار و مولوی جنبه ی دنیوی و عملـی دارد

و گاهی ماکیاولی است"(سارتون (2121-2122/2 :1355 می توان پرسید چرا سعدی، این تفکر را می پذیرد؟چرا در کتاب بوستان از ایـن تفکـر فاصـله مـی گیـرد؟ سـعدی در
گلستان،درگیر تناقض هاست.ریشه ی این تناقض ها در کجاست؟زرین کوب در کتاب با کـارون حلـه مـی گویـد:"تنـاقض هایی هم که عیب جویان در آن(گلستان)یافته اند تناقض هایی است که در کار دنیاست".(زریـن کـوب(1343:236 تنـاقض های سعدی آیا از نوع تناقض های هستی شناسانه است؟سوال را به شیوه ی دیگر هم مـی تـوان طـرح کـرد، تنـاقض هـای سعدی ،آیا هستی شناختی3است؟

سعدی در آغاز گلستان داستان پادشاهی را ذکر می کند که به کشتن اسیری اشارت می کند.اسیر به او بد وبیراه می گوید.پادشاه از وزیرش می پرسد او چه می گوید؟وزیر می گو د او به عربـوَالْکَـاظِمِینَمـگوالْغَـیْظَیـد:" وَالْعَـافِینَ عَـنِ

النﱠاسِ" آل عمران .134 /

وزیر دوم که ضد او بود می گوید:این وزیر دروغ می گوید.اسیر به تو سقط و دشنام داده است.پادشاه مـی گویـد:مرا آن دروغ پسندیده تر آمد از این راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید