بخشی از مقاله
سفر در متون نثر عرفاني
چکيده
منشأ اصلي عرفان و تصوف اسلامي ، قرآن و سيره ي نبوي است و بناي آن بر زهد و اخلاص همراه با چاشني عشق و محبت نهاده شده است .
از جمله آداب و مسائلي که همواره در دو جنبه ي ظاهري و روحاني مورد توجه و اختلاف نظر و ذوق ميان مشايخ و محققان صوفيه بوده ، «سفر» است .
در نوشته ي حاضر بر مبناي متون نثر صوفيانه ي فارسي ، به بررسي و تبيين سفر ظاهر، از نخستين دوره ي پيدايش عرفان و تصوف تا اواخر سده ي هشتم هجـري مي پردازيم و انواع سفر، انگيزه ها، فوايد، اهداف و مقاصد و لوازم سفر را همـراه بـا ديدگاههاي متصوفه و شخصيت هاي نامـدار هـر دوره در ارتبـاط بـا ايـن مسـئله بررسي مي کنيم .
در اين جستار، علاوه بر استناد به قـرآن کـريم و احاديـث و روايـات مـأثوره ، بـه شيوه ي کتابخانه اي و براساس فن توصيف و تحليل محتوا، به منابع نظري تصوف و عرفان و شرح احوال و سخنان بزرگان صوفيه ، از سده ي پنجم تا هشتم ارجـاع داده شده است .
واژگان کليدي : عرفان و تصوف ، سفر، سيره ، متون نثر عرفاني .
مقدمه
اغلب آدابي که عرفا و متصوفه بر آن متمکن هستند، متأثر از کتاب خداوند و سنت و سيره ي رسول خدا و شيوه ي زندگاني اهل بيت و صحابه و تابعين و زهـاد صـدر اسـلام است که به صورت حديث و خبر و روايات مأثوره از ايشان بر جاي مانده است و اقامت بر آن واجب و متابعت ، فرض و تارک آن مذموم است . متون تصوف و عرفـان اسـلامي هـم ريشه در همين فرهنگ دارد و اصول و روش هاي علمي و عملـي خـود را از دسـتورهاي ديني و منابع اصلي آن اخذ کرده است .
دربارة منشأ عرفان و تصوف اسلامي ، شادروان استاد زرين کوب مي نويسد : «تصوف اسلامي در عين شباهت بارزي که با مذاهب غير اسلامي دارد ، نه پديدآورده ي هيچ يک از آنهاست و نه مجموع همه ي آنها، چيزي است مستقل کـه منشـأ واقعـي آن اسـلام و قرآن است و شک نيست که بدون اسلام و قرآن از جمع مجموع اين عناصر غير اسلامي ممکن نبود چنين نتيجه اي حاصل آيد» (زرين کوب ، ١٣٦٢: ١٤).
صرف شباهت ، دليل بر تأثيرپـذيري نيسـت . «در تصـوف اسـلامي مبـادي و اصـولي هست که با پاره يي افکار و عقايد غير اسلامي مناسباتي دارد و شايد از بعضي از آنها نيـز متأثر باشد. چنان که انديشه ي تجرد و توکل صوفيه بي شباهت به اخلاق و آداب راهبان عيسوي نيست . همچنين «فقـر» و «سـياحت » و «سـبحه » و «کشـکول » و «مقامـات » (1)صوفيه يادآور نظاير و امثال آنهاست در نزد فقراي بودايي » (همان : ١٤).
سفر، سياحت و جهانگردي ، در ميان معتقدان و فقراي بيشـتر اديـان سـتوده اسـت .
سياحان تقريبا اهداف مشترکي از سفر خود داشته انـد کـه اصـلي تـرين مقاصـد ايشـان :
رياضت ، مجاهده ، مبارزه با هواي نفس ، ديدار مشـايخ قـوم و فراگيـري دانـش از محضـر ايشان ، زيارت اماکن متبرکه ، آشـنايي بـا اقـوام بيگانـه سـرزمينهاي مختلـف و تحقيـق درباره ي ملل و نحل متفاوت است . علاوه بر منابع صـوفيه ، سـفرنامه هـاي موجـود چـون سفرنامه ي ناصر خسرو، رحله ي ابن بطوطه و رحله ي ابن جبير و غيره مبـين ايـن معنـا هستند، هرچندکه هيچکدام از نامبردگان داعيه ي تصوف نداشتند.
در قرآن کريم ، آيات فراواني درباره ي سفر و اهداف و مقاصد مختلف آن و نيز هجرت و جهاد آمده و بر آن توصيه و اصرار شده است . در سيره ي نبوي هم مسـافرت بـه قصـد حج و جهاد و زيارت ، سفارش شده و احاديث و روايات فراوانـي در ايـن بـاره وارد شـده است . در اهميت سفر همين بس که مبداء تاريخ اسلام «هجرت » است .
دين مقدس اسلام از جنبه ي اجتماعي بر دو پايه ي «هجرت و جهاد» اسـتوار اسـت .
قرآن کريم اين دو موضوع را با تقديس خاص ياد مي کند و مهاجران و مجاهدان را فـوق العاده تکريم مي کند (مطهري ، ١٣٦٧: ٢٥٩).
«الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله و الذين آووا و نصروا اولئک هـم المـؤمنين » (انفال : ٧٤).
در اسلام دو گونه هجرت وجود دارد: يکي ، ظـاهري و ديگـري ، سـير بـه دل و سـفر روحاني . برخي عرفا سفر دوم را شريفتر پنداشته اند (محمد بن منور، ١٣٧٦: ٢٦٥).
قرآن کريم دستورهاي مؤکد به سفر ظاهر داده اسـت : «قـل سـيروا فـي الارض ثـم انظروا کيف کان عاقبه المکذبين » (انعام : ١١) «أولـم يسـيروا فـي الارض » (الـروم : ٩) و (2) . ...
مهاجر در راه خدا اجر شهيد دارد و مـي فرمايـد پـاداش ايـن شـخص را فقـط خـدا مي تواند بدهد.
«و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدرکه الموت فقد وقع أجـره علـي الله و کان الله غفورا رحيما» (نساء: ١٠٠).
همچنين براي پويايي انديشه و باز شدن افقهاي تازه در چشم مردم ، به سير و تفکـر در آفاق و انفس توصيه مي کند:
« و في الأرض آيات للمؤقنين و في انفسکم افلا تبصرون ؟» (الذاريات : ٢٠، ٢١. نيز: فصلت : ٥٣ ، نساء: ١٠٠).
در ديوان منسوب به اميرالمؤمنين علي درباره ي سفر دو بيت آمده است :
تغرب عن الأوطان في طلـب العلـي و سافر ففـي الأسـفار خمـس فوائـد تفـــرج هـــم و اکتســـاب معيشـــه و علـــم و آداب و صـــحبه ماجـــد (مطهري ، ٢٥٨:١٣٦٧به نقل از المستدرک ، ج٣: ٢٢)امام ، پنج فايده ي مهم را در سفر بر شمرده اند :
١-برطرف شدن اندوه ها ٢-کسب معيشت و به دست آوردن روزي ٣-فراگيري دانش از محضر علما در سرزمين هاي مختلف ٤-آموختن آداب و رسوم تـازه و اخـذ و انتخـاب نکات مثبت فرهنگ هاي بيگانه ٥-همنشيني با بزرگان که موجب کمال بخشي روح بشر ١٣٨٨ مي گردد.
در نظر رسو ل خدا ، سفر در زمين براي جستن فضل خداي تعالي مستحسن است و فرموده است : «سافروا تصحوا تغتنموا» (باخرزي ، ١٣٤٥، ج٢: ١٥٧ و سهروردي ، ١٣٦٣: (123
پيشينه تحقيق
درباره ي ضرورت و جايگاه سفر (انفسي و آفاقي ) علاوه بـر قـرآن و حـديث ، در آثـار متصوفه ، بابي به آداب سـفر اختصـاص داده شـده و ايـن موضـوع همـواره مـورد توجـه محققان عرفان و تصوف بوده است . در اين باره پژوهش ها و مطالعاتي نيز انجـام گرفتـه است . در اين پژوهش ها، سفر (اغلب سير و سلوک روحاني و معنوي ) در متون نظم و نثر عرفاني تا قرن هفتم بررسي و با مراجعه به قرآن و تفاسير معتبر وکتب حـديث شـيعه و اهل سنت و آثار عرفاني مورد بحث قرار گرفته است . همچنين سير و سفر از منظر آيات (3)و روايات به صورت جداگانه هم مورد بررسي واقع شده است .
در اين مرور مشخص گرديدکه در حوزه ي سفر ظاهر، از ديد مشاهير عرفان و تصوف به طور اخص مطالعه اي جدي صورت نگرفته است ؛ بر اين مبنا پژوهش حاضـر از منظـر آثار نثر عرفاني فارسي تا سدة هشتم هجري به تبيين سفر ظـاهر در پـنج مرحلة اصـلي تکامل عرفان و تصوف پرداخته است .
روش تحقيق به شيوه ي توصيفي و تحليلي است ؛ بدين صورت که با مراجعه به آثـار نثر عرفاني ، ديدگاه مشايخ برجسته هر مرحله ، درباره ي سفر ظاهر، بيان و بررسـي شـده است . سپس به طبقه بندي و تحليل انواع ، انگيزه ها، فوايد، اهداف ، مقاصد و لوازم سـفر پرداخته شده و سرانجام با توجه به آثار مورد بحث و همچنين نيت مسافر، سفر را به سه نوع کلي مذموم ، محمود و مباح تقسيم بندي کرده ايم .
ديدگاه متصوفه درباره ي سفر
سير تاريخي عرفان و تصوف را تا آغاز سده ي هشتم مي توان به پـنج دوره و مرحلـه تقسيم کرد.(٤)
١. زمينه ي عرفان و تصوف : در اين مرحله عواملي از جمله قرآن کريم ، سنت و سيره ي نبوي ، واکنش به رفتار دنياطلبانه ي امويان و سپس عباسيان ، سبب پديـد آمـدن زهـد و اخلاص و اعراض از دنيا گرديد. در واقع اساس تصوف را بايد تعليمات و معارف اسـلامي دانست که از پايان سده ي نخست هجري به شکل تنسک ، عزلت و روي گرداني از دنيـا جلوه کرد؛ اما هنوز نظام و ترتيب خاصي به خود نگرفته بود.
اهل صفه و تابعين (اويس قرني ، حسن بصـري ...) و زاهـداني چـون سـفيان ثـوري ، فضيل عياض ، ابراهيم ادهم ، رابعه عدويه و بشرحافي ، سرمشق زهد و اخـلاص و تجريـد در اين روزگار هستند.
براي نمونه گويند اويس قرني به موافقت شکستن دندان مبـارک حضـرت رسـول در غزوه ي احد، يک دندان خود را شکست (عطار، ١٣٧٠: ٢٢) و پس از آنکـه امـام علـي و عمر، سلام پيامبر را بدو رساندند، به جهت آنکه غرور جاه و دنيا بـر وي غالـب نشـود، از مکه گريخت و به کوفه رفت و سرانجام هـم بـر موافقـت اميرالمـؤمنين علـي در صـفين شمشير زد تا به شهادت رسيد (هجويري ، ١٣٧١: ١٠١).
مشايخ اين روزگار چنان در عبادات و پيروي از قرآن و سنت رسول خدا غـرق شـده بودند که به هيچ چيز ديگر نمي پرداختند. سفرهاي ايشان هم يا حج اسلام بود يا عمـره يا غزا. برخي از ايشان بارها با پاي برهنه و بي زاد و توشه باديه را مي پيمودند و بـه سـفر حج مي رفتند (رک :عطار، ١٣٧٠: ذکر ابراهيم ادهـم و بشـر حـافي و هجـويري ، ١٣٧١: .(130
در نتيجه مايه و پايه ي اصلي پيدايش عرفان اسلامي در دوره ي نخست زهد و تقـوي ونمونه ي برجسته آن هم رسول خدا بود.
٢. مرحله ي جوانه ها :
تصوف پس از پيدايش ، به تدريج صورت تعليمات مخصوص گرفت و انديشه هاي تازه در آن راه يافت و برخي از اصول آن پي ريزي شد. از مشاهير اين دوره مي توان از شقيق بلخي (متوفي ١٩٤ هـ .ق )، معروف کرخي (متوفي ٢٠٠ هـ .ق )، حارث محاسبي (متوفي ٢٤٣ هـ .ق )، يحيي معاذ رازي (متوفي ٢٥٨ هـ .ق ) و ... نام برد.
ازين دوره (اواسط سده ي دوم تا اواسط سده ي سـوم ) عمـلا روش هـاي زاهدانـه بـا گرايش هاي افراطي عرفاني در مقابل شيوه هاي معمولي عبادت و زهد قـرار گرفـت و دو طريقه ي موازي هم به وجود آمد و تصوف ، مسلک و روش ويژه اي پيدا کرد.
پيران اين روزگار هـر کـدام در طريقـي شـهره انـد. حـارث محاسـبي در محاسـبه و مراقبه ي نفس مبالغتي تمام داشت ( عطار، همان : ٢٣٤ و هجويري ، همان : ١٣٤)، يحيي معاذ رازي به اشارت پيغمبر در خواب ، به سفر مي رود و نخستين صوفي است که پس از خلفاي راشدين بر منبر مي رود (هجويري ، همان : ١٥٣) و وعظ و ارشاد او چنان تـأثيري بر شنوندگان مي گذارد که هر بار چندين بي هوش از مجلس وي بر سر دسـت مـي برنـد (عطار، همان : ٣٢٤).
٣. دوره ي رواج و رشد تصوف : در اين روزگار، عرفـان و تصـوف نضـج علمـي يافـت . از لحاظ محتوي کاملتر شد و از جهت پيروان گسترش يافت ؛ اما هنـوز روش آن ، مـنظم و منسجم نبود. تعليم ها مبهم و بيشتر به صورت دعاوي و شطحيات جلوه مي کرد.
«از ميان قرون و اعصار اسلامي دو قرن چهارم و پنجم به رشد علمي و عملي تصوف اختصاص دارد. در اين دو قـرن بزرگـان صـوفيه از اعـاظم دانشـمندان زمـان محسـوب مي شدند» (همايي ، ١٣٦٢: ٨٢).
با اندکي تسامح ، اين مرحله را از ميانه ي سده ي سوم تا اواسـط نيمـه ي دوم سـده ي پنجم ، دوران اوج شکوفايي عرفان عملي بايد ناميد. اغلـب صـوفيه ي ايـن روزگـار آثـار مهمي به يادگار گذاشتند يا شاگردان و مريدان ايشان حالات و سخنان و مقامات آنها را جمع آوري کردند و امالي بعضي از ايشان بر جاي است .
از جمله شخصيت هاي برجسته اين دوران بايد از اين گروه نام برد : بايزيد بسـطامي (متوفي بين ٢٦١ تا ٢٦٤ هـ .ق ) ، جنيـد نهاونـدي (متـوفي ٢٩٧ هــ .ق )، حسـين بـن منصور حلاج (مقتول ٣٠٩ هـ .ق )، شبلي (متـوفي ٣٣٤ هــ .ق ) ، ابـو عبـدالله داسـتاني (متوفي ٤١٧ هـ .ق ) ، ابوالحسـن خرقـاني (متـوفي ٤٢٥ هــ .ق )، خواجـه علـي حسـن کرماني (سيرگاني ) (متوفي ٤٤١ هـ .ق )، قصاب آملي ، شيخ ابو سعيد ابـوالخير (متـوفي ٤٤٠ هـ .ق )، ابوالقاسم قشيري (متوفي ٤٦٥ هـ .ق )، ابوالحسن هجـويري (متـوفي ٤٦٥ هـ .ق )، خواجه عبدالله انصاري (متوفي ٤٨١ هـ .ق ) و ... .
مشايخ اين روزگار هر چند در پاي بندي به کتاب خدا و سنت رسول سـخت اسـتوار بودند، اما در تصوف ، هر کدام روش و طريق مخصوص به خود داشـتند و سـر سلسـله ي يکي از مذاهب بزرگ تصـوف و سرمشـق متصـوفه ي روزگـاران پـس از خـود محسـوب مي شوند.
درباره ي «سفر»، همچون ديگر آداب و آيين هـا، آرا ايشـان متفـاوت اسـت . گروهـي معتقد به اقامت هستند و مقيم را بر مسافر ترجيح مي نهند. «و غالب بـر ايشـان اقامـت بودست چون جنيد و سهل عبدالله و بويزيد بسطامي و ابوحفص و گروهي سـفر اختيـار کرده اند و بر آن بوده اند تا آخر عمر، چون ابو عبدالله مغربي و ابـراهيم ادهـم . و بسـياري بوده است که به ابتدا، اندر حال جواني سفر کرده اند بسيار، پس بنشسته اند به آخر حال ، چون بوعثمان حيري و شبلي و جز ايشان » (قشيري ، ١٣٧٤: ٤٨٧).
درباره ي ابوبکر وراق گويند : «مريدان را از سفر منع کردي ، گفتي کليد همه برکتي صبر است در موضع ارادت » (عطار، ١٣٧٠: ٤٦٧) . اما درباره ي گزاردن حج اسلام ، اغلـب موافـق آن سفر بوده اند. همين ابوبکر وراق يک بار به حج رفته است (همانجـا). و نيـز شـواهدي در دست نيست که جنيد نهاوندي غير از يک حـج ، سـفري ديگـر کـرده باشـد. بعضـي چـون ابوسعيد ابوالخير حتي يک بار هم سفر خانه ي خدا نکرده اند که در جاي خود بيـان خواهـد شد.
ديدگاه مشايخ اين دوره درباره ي سفر
بايزيد بسطامي : اغلب سالهاي عمر خود را در بسطام گذرانيد، هر چند منابع کهن بـه سفر سي ساله ي وي در شامات اشاره مي کنند، (عطار، همان : ١٤٠) اما در آثار ديگر تنها به يک بار سفر مکه ي وي اشاره شده است و ديگر سفرهايش ظاهرا بـه اجبـار و تهديـد مخالفان بوده است . به روايت محمـد سـهلگي (متـوفي ٤٧٦ هــ .ق ) هفـت بـار او را از (5)بسطام تبعيد کرده اند (سهلگي ، ١٣٨٤: ١٠٩ و ١١٣) .