بخشی از مقاله
چکیده
در داستان های رئالیستی شخصیت ها بهگونه ای ساخته و پرداخته می شوند که واقعی جلوه کنند و خواننده بتواند با آنها همذات پنداری کند، اما در داستانهای پسامدرن هر آنچه وجه بازنمایی واقعیت را کمرنگ کند، برجسته میشود. بنابراین، شخصیتها ویژگی هایی دارند که آنها را از شخصیتهای داستانهای رئالیستی متمایز می کند. این مقاله بر آن است تا شگردهایی را که نویسنده ی پسامدرن با استفاده از آنها شخصیتهایش را خلق می کند، در سه رمان - فرانکولا، کتاب اعتیاد و من کاتالان نیستم - بررسی و مشخص کند که نویسندگان این داستان ها از خلق این شخصیتها چه اهدافی را دنبال میکنند؟
بررسی ها نشان میدهد این نویسندگان با خلق شخصیتهای مجازی، خنثی، التقاطی، سرگردان میان خیال و واقعیت و روانگسیخته می کوشند رابطه ی میان داستان و واقعیت را به چالش بکشند تا شوق خواننده را برای ارجاع داستان به واقعیت و همذات پنداری با شخصیتهای داستان از بین ببرند. از سوی دیگر، هویتهای چندگانه، سیال و ناپایدار این شخصیتها جلوهای از هویت انسان در دوران پسامدرن است و از جنس واژه بودن این شخصیتها رابطهی میان زبان و واقعیت را به چالش میکشد و بر عدم قطعیت جایگاه هستیشناختیشان تأکید میورزد.
.1 درآمد
واژه ی پسا مدرن ابتدا در عرصه ی معماری در دهه های1950 و 1960 رایج گردید و سپس بر فلسفه ، سینما، موسیقی، ادبیات و... تأثیر گذاشت. میتوان تصریحکرد که تأثیر آن در ادبیّات، مخصوصاً ادبیّات داستانی بسیار چشمگیر بوده است. از نظر ایهابحسن1، اصطلاح پسامدرنیسم دچار نوعی بی ثباتی معنایی است. یعنی اینکه هیچ اتفاقنظر آشکاری درخصوص معنای آن درمیان محققان وجود ندارد. او معتقد است که این دشواری کلی بهواسطهی دو عامل تشدید میشود: یکی نوپایی نسبی اصطلاح پسامدرنیسم و دیگری خویشاوندی آن با اصطلاحات متداولتری که خود بههمان اندازه بی ثباتند.
برخی از نظریه پردازان این اصطلاح را در مقابل مدرنیسم و در ضدیّت با آنان قرار دادند و »با نگرشی بدبینانه به این فرهنگ تازه نگریستند و آنرا سقوط خردگرایی و روشنفکری و نوعی عنادورزی آشکار با روشنفکری نامیدند... امّا از دیدگاه برخی دیگر... فرهنگ پسامدرن به عنوان پدیدهای مثبت و در ضدیّت با جنبههای سلطهجویانهی مدرنیسم و فرمالیسم حاصل از آن ارزیابی شد - «قرهباغی، - 74 :1380 و گروهی نیز اذعان داشتند که پسامدرنیسم از بطن مدرنیسم برخاستهاست و مبانی هردو جریان را باید در تحوّلات فلسفی، اجتماعی و اقتصادی قرن بیستم جستجو
کرد.
برایان مک هیل 2، خاطرنشان میکند که هر تفسیری از پسا مدرنیسم، دیدگاه های متفاوتی را در خودش منعکس میکند که هرکدام از این دیدگاهها بیشتر از دیگری اشتباه یا درست نیستند.مثلاً پسامدرنیسم جان بارت 3 ادبیّات غنیسازی است، و یا لیوتار4در دی دگاهش از پسامدرنیسم، شرایط کلّی دانش در جامعهی معاصر و ازدست رفتن کارکرد فراروایت ها را بیان میکند و یا چارلز نیومن5 ، اقتصاد تورم زا را ویژگی پسا مدرن میداند و جیمسون6 نیز سلطهی فرهنگ سرمایهداری را بهعنوان مشخصهی دوران پسا مدرن اعلام میکند - هاچن، - 11 :2002؛ از این رو نظریه پردازان بسیاری در مورد وضعیت پسامدرن و نتایج حاصل از آن قلم زدهاند. »
اگرچه مفسران بسیاری معتقدند که پسامدرنیسم یک اصطلاح نامفهوم و گیجکنندهاست؛ اما برخی نیز موافقند که دستهای ازخصوصیات و ویژگیهایی وجود دارد که فرهنگ معاصر را توصیف میکند؛ وقتی این ویژگیها در کنار هم میآیند میتوانند پسامدرن نامیده شوند - «واتسون، . - 4 :2001 با وارد شدن پسامدرنیسم به عرصهی ادبیات جهان، نویسندگان بسیاری نوشتن داستان به سبک و سیاق پسامدرنیستی را آغاز کردند. صرف نظر از طبیعی یا تصنعی بودن، این جریان امروزه در کشور ما نیز بسیار رواج دارد و تعداد بی شمار نویسندگان، به خصوص نویسندگان جوان که در این چارچوب داستان می نویسند، خود گواه بر این ادعاست. از این رو، این پژوهش بر آن است تا چگونگی شخصیتپردازی را در سه رمان پسامدرن فارسی مورد بررسی قرار دهد.
.2حدود پژوهش
حدود این پژوهش سه رمان پسامدرن فارسی است که عبارتند از: فرانکولا یا پرومتهی پسامدرن از پیام یزدانجو، کتاب اعتیاد از شهریار وقفیپور و من کاتالان نیستم از هادی خورشاهیان.
.3چارچوب نظری پژوهش
رئالیستها معتقد بودند که در زندگی حقایقی مطلق وجود دارد، و وظیفهی داستاننویس آن است که این حقایق را در داستان خود بازتاب دهد. از سوی دیگر، مدرنیست ها امکان دستیابی به حقیقت را بسیار دشوار میدیدند و با استفاده از تکنیک جریان سیال ذهن با روش رئالیستها که بازنمایی دقیق و درست را راه نیل به حقیقت میدانستند، مخالفت کردند. سرانجام پسا مدرنیست ها اذعان داشتند که قطعیت در شناخت هستی وجود ندارد، و باید تقلید از واقعیت را به طور کامل کنار گذاشت. به این ترتیب، »آن ها تئوریی ارایه دادند که حقیقت را آزادانه در داخل قراردادهای وابسته به زبان مستحیل میکند تا نشان دهد که حقیقت هرگز نمیتواند مستقل از زبان باشد - «
رمان نویسان مدرن میکوشیدند با ایجاد انتظام و ساختارهای سامانمند در رمان، بدیلی در برابر نابه سامانیها و فقدان نظم در واقعیت ارایه دهند، و این تلاشی بود برای جبران ازهمگسیختگی زندگی. حال آن که نویسندهی پسامدرن تعمد دارد آشوب زندگی و ازهمگسیختگی آن را به ادبیات تسری دهد؛ زیرا از دیدگاه او دنیایمعاصر چندپاره و متشتّت است و بهترین شکل پرداختن به این دنیایمتشتّ ت، نوشتن رمانی است که خود از قطعات چندپارهو ظاهراً نامرتبط تشکیل شده باشد.