بخشی از مقاله

چکیده

محمود دولتآبادي از نویسندگان نسل سوم داستاننویسی ایران ویکی از بزرگ ترین رمان نویسان دوره رشد وگسترش داستان نویسی ایران است.وي به علّت آشنایی با روستا و محیط و فرهنگ آن، توانست در نوع خاصی از ادیبات به نام »ادبیات اقلیمی« سرآمد نویسندگان این سبک باشد. دولتآبادي تاکنون رمانهاي بسیاري با محتواي اجتماعی در دوره ي تاربخی خاص به نگارش درآورد،ازجمله کلیدر،جاي خالی سلوچ،سلوك و روزگار سپري شده مردم سالخورده. نگارش رمان روزگار سپري شده مردم سالخورده در سه مجلد از سال 1362 تا 1374 به طول انجامید؛یعنی به طور متوسط هر مجلدچهار سال.دولتآبادي در این رمان به گذشته باز میگرددو شرح حال زندگانی پدرش و مردمانی را که در فقر و فلاکت زیسته اند به تصویر میکشد.

بررسی عناصر سازندهي رمان یک از مسایل مهم براي شناخت رمان است وبی گمان،یکی از مهمترین عناصرساختاري رمان، شخصیت پردازي در آن میباشد و پرداخت قدرتمندانه آن نشان از مهارت نویسنده دارد. در این مقاله کوشیده شده است به عنصر شخصیت و شخصیتپردازي در مجلد نخست رمان روزگار سپري شدهي مردم سالخورده - در اقلیم باد - پرداخته شود. شخصتپردازي در رمان روزگار سپري شده مردم سالخورده به دو شیوهي مستقیم و غیر مستقیم و به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم شده است.دراین مقاله به ارتباط شخصیت با گفتگو،کنش ،هیجان، محیط،توارث و نام هاي شخصیتی پرداخته می شود.

شخصیت پردازي

شخصیتپردازي اساس یک رمان است و پرداخت قدرتمندانه آن نشان از مهارت نویسنده دارد. »شخصیت عبارت است مجموعه غرایز، تمایلات، صفات و عادات فردي یعنی مجموعه کیفیات عادي و معنوي و اخلاقی که حاصل عمل مشترك طبیعت اساسی و اختصاصات موروثی و طبیعت اکتسابی ست که در کردار و رفتار و گفتار فرد جلوه میکنند و وي را از دیگر افراد متمایز میسازند

دیوید لاج در تعریف شخصیت از دیدگاه فلسفه میگوید:»از دیدگاه فلسفی، برخورد خاص گرایانه به شخصیت، عبارت است از مشخصکردن فردیت شخص.عامل شخصیت محوري است که تمامیت قصه بر مدار آن میچرخد. کلیه عوامل دیگر، عینیت، کمال، معنا و مفهوم و حتی علت وجودي خود را از عامل شخصیت کسب میکنند

خلق شخصیتهاي داستان که نویسنده هر یک را با خصوصیت اخلاقی و روحی مشخصی در دنیاي داستان و نمایشنامه میآفریند، انگیزه رفتار و گفتار اشخاص ساخته شده همه از خصوصیات خلقی و روانی آنها مایه میگیرد - « داد

بینیاز درموردشخصیتها میگوید:»باراصلی داستان را بردوش میکشند با کنشها و دیالوگها و تکگویی آنهاست که هم خودشان ساخته میشوند و هم روایت پیش میرود و رخدادهاي متناسب با فرآیند داستان شکل میگیرد - «بی نیاز،. - 76: 1387از طرفی ویرجینا در مورد شخصیتها در رمان این گونه ابراز عقیده میکند: »من معتقدم سروکار همه رمانها فقط با شخصیت است فقط براي طرح و ترسیم شخصیت است که قالب رمان را طرح افکندهاند و پرورش دادهاند و نه براي آنکه با آن به تبلیغ و ترویج آموزهها و آراء کسان بپردازد یا سرود ستایش امپراطوري بریتانیا را در آن سر دهند و یا شکوه آن

شخصیتها به نوعی، اساس رمان هستند و هر چقدر شالوده این شخصیتها محکم و معقول و منطقی نهاده شده باشند، آن اثر ادبی از موفقیت و ماندگاري بیشتري بهره خواهد برد.»در داستان کوتاه اغلب مجالی براي شخصیتپردازي نیست و شخصیتپردازي بیشتر در رمان کار ساز و مهم است از این رو بنیاد اکثر رمانهاي موفق و معتبر در شخصیتپردازي آنها گذاشته شده است

توصیف وشیوههاي شخصیتپردازي

شخصیتپردازي در رمان توسط نویسنده و به صورت دلخواه مورد استفاده قرارمیگیرد اما معمولا نوع زاویه دید و شیوهي روایت در رمان بانوع شیوهي شخصیتپردازي ارتباط مستقیمی دارد. مثلا در رمانهاي با زاویه دید داناي کل، غالبا نویسنده به شیوهي شخصیتپردازي مستقیم روي میآورد.

از طرفی در اکثر رمانها، شخصیتها براساس بافت اجتماعی و جغرافیایی، انسانی و اخلاقی ساخته میشوند که در آن به نمایش گذاشته خواهند شد و در طول مسیر رمان و یا اتفاقات داستان پیچیدگی خود را بیشتر آشکار و سیر تکاملشان را کاملتر خواهند کرد.

تدابیري که در شخصیتپردازي وجود دارد به دو قسمت نمایش و گزارش تقسیم میشود. اگر نویسنده مستقیم از زبان راوي به معرفی شخصیتها بپردازد، دراین صورت شیوهي گزارش را انتخاب کرده است و اگر به شخصیت اجازه معرفی خویشتن را با گفتار و رفتار خود بدهد از شیوهي نمایشی بهره برده است.

همچنین میتوان شیوهي شخصیتپردازي را به دو نوع مستقیم و غیرمستقیم تقسیم کرد. که مولفههاي شناخت هر کدام از آنها متفاوت است.

شخصیتپردازي مستقیم

در این شیوه نویسنده از زبان خود یا یکی از شخصیتهاي داستان، خصوصیت اشخاص داستان را به طور مستقیم براي مخاطب بازگو میکند. این خصوصیت ممکن است که در مورد ویژگیهاي اجتماعی یا ویژگیهاي طبیعی یا ذاتی انسان باشد. شیوهي مستقیم از طریق نامگذاري، توصیف با صفت، توصیف با تشبیه صورت میگیرد

نامگذاري: بزرگ کردن و پرداختن به شخصیتهاي داستان از طریق نامیدن آنها بر اساس ویزگی هاي فیزیکی، رفتاري، اخلاقی و یا شغلیشان را نامگذاري میگویند.

حبیب دیلاق:»یکی از بزرگترها و مثلا خویش و قومهایمان همان حبیبدیلاق بود، شوهر خورشید. پخش میکردي تا پتلپورت رم میکرد از ترسش. به قدر یک چغوك تو کلهاش مخ نداشت و به قدر یک بز در سینه اش دل.

خاله خردي:»خواهر خیري، لیلکو که خودش فلفلی بود هم از ریزه پیزهگی و همه از فتنهجویی و ما بهاش میگفتیم

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید