بخشی از مقاله
چکیده
فرهنگ روش زندگی انسان برای رسیدن به تعالی در طول سالیان است. انسانها تلاش میکنند تا محیط زیست خود را برای زندگی بهتر آماده کنند و در این راه ابتدا خود را با محیط زیست منطبق کرده و سپس برای رسیدن به کمال مطلوب تلاش میکنند. این تلاشها و تجربهها نسل به نسل منتقل میشود و راهی برای زندگی مردم آن سرزمین میشود. آنچه در شکلگیری این روش زندگی و فرهنگ نقش اساسی دارد یکی جهانبینی و نوع نگاهی است که مردم یک زیستگاه به جهان و زندگی دارند، دوم بستر جغرافیایی و طبیعیای است که در آن زندگی میکنند و در آخر تاریخ و اتفاقاتی است که بر مردم آن گذشته است. مجموع این عواملی که مردم یک سرزمین با آن دست و پنجه نرم میکند آنان را واجد صفات و ویژگیهایی میکند که تجلی این صفات و ویژگیها را میتوان در مظاهر آن فرهنگ مشاهده کرد. در این پژوهش قصد داریم با بررسی این سه عامل، راهی به شناخت فرهنگ ایرانی بیابیم و برخی از ویژگیها و صفات فرهنگ ایرانی را بررسی کنیم.
-1 مقدمه
واژه »فرهنگ« در زبان پهلوی به صورت frahang از مصدر frahixtan, frahanj1 به معنای فرهیختن، آموختن و تعلیم دادن آمده است [.1]واژه فرهنگ از فَر - پیشاوند - + هنگ - از ریشه thang2 اوستایی به معنای کشیدن - تشکیل شده است .[3]
- فر؛ پیشوند است و به معنای پیش، جلو، بسویجلو؛ - بفتح و سکون ثانی - به معنی شأن، شوکت، رفعت و شکوه .[3]
- هنگ؛ هم به معنای زور و قدرت و هم به معنای قصد، اراده و آهنگ طرفی و جائی کردن است .[3]3 فرهنگ در لغت و متون فارسی به معنای ادب[5]، حکمت[6]، دانش و عقل[7]، بزرگی و سنجیدگی[2] آمده است.4 فرهنگ در ایران گذشته پیش از آنکه معلومات وسیع و پیچدرپیچ را دربرگیرد، ادب و کمال نفسانی را شامل میشده و هدفش پروردن انسان خوب بوده است.[11]5 معادل واژه فرهنگ در زبانهای اروپایی Culture یا Kulture است.
این واژه در نیمه سده پانزدهم میلادی به معنی »شخمزدن زمین6«، از لاتین cultura7 به معنی »کشت و کشاورزی8« و همچنین به معنی مراقبت و پرستاری، از ریشه colere به معنی پرستاری کردن، محافظت کردن، کشت کردن و آماده کشت کردن - شخم زدن - است. این واژه در میانه قرن پانزدهم میلادی به معنی تربیت از طریق آموزش به کار رفت[8]9و .[13] همانطور که بیان شد فرهنگ در زبان فارسی بیشتر به معنای ادب و تربیت و در زبان لاتین به معنای کشاورزی و سپس تربیت به کار رفته است، از طرفی فرهنگ از لحاظ لغوی، فر + هنگ به معنای بیرون کشیدن و همچنین آهنگ جایی کردن است. با توجه به معنای لغوی واژه »فرهنگ « که بالا کشیدن و بیرون کشیدن است میتوان گفت »فرهنگ« به معنی بیرون کشیدن دانش، معرفت و استعدادهای نهفته از نهاد انسان، و جلوهگر ساختن آنها در جهان انسانی است. [14]10
بشر برای اینکه محیط طبیعی را برای زیستن آماده کند، قرنها تلاش کرد، اندیشه نمود و ابزار ساخت، تا وسایل آسایش خود را فراهم آورد و عوامل ناراحتی خود را از میان بردارد و حاصل این اندیشهها، تجربهها و دستاوردها را به فرزندان خود سپرد و آنان نیز به سهم خود این میراث را با تغییردادن و کاستن و افزودن به نسل بعد سپردند.>8] بنابراین »فرهنگ» «دانایی و خرد زیست« است که رسیدن به این خرد و دانایی امری دفعی و یکباره نیست و حاصل »تربیت« است .[15] اما فرهنگ تنها شیوه زندگی نیست، به زندگی معنا و محتوا میبخشد و آن را به طرف هدف غایی زندگی سوق میدهد. در حقیقت فرهنگ قصد و اراده به سوی امر متعالی و برتر است .[16]
انسان برای بهتر کردن محیط زیست خود دست به انتخاب میزند و محیط زیست انسان نتیجه انتخاب راهحلهایی از بین تمامی گزینهای ممکن است. این انتخاب و اختیار انسان تحت تأثیر دو بُعد مکان - جغرافیا - و زمان - تاریخ - است و جهانبینی - باورها - بر مجموعه این دو بُعد سایه میاندازد .[17] بنابراین آنچه در شکلگیری فرهنگ نقش اساسی دارد یکی جهانبینی و نوع نگاهی است که مردم یک زیستگاه به جهان و زندگی دارند، دوم بستر جغرافیایی و طبیعیای است که در آن زندگی میکنند و در آخر تاریخ و اتفاقاتی است که بر مردم آن گذشته است. مجموع این عواملی که مردم یک سرزمین با آن دست و پنجه نرم میکند آنان را واجد صفات و ویژگیهایی میکند که تجلی این صفات و ویژگیها را میتوان در مظاهر آن فرهنگ
مشاهده کرد.
-2 فرهنگ ایرانی
همانطور که بیان شد از بین عوامل مختلف مؤثر بر فرهنگ، سه عامل جهانبینی، جغرافیا و طبیعت و تاریخ بیشترین تأثیر را در شکلگیری فرهنگ دارند. در این جا با بررسی این سه عامل سعی در شناخت فرهنگ ایرانی داریم.
1؛-2 جهانبینی
»فرهنگشناسان و پژوهشگران فرهنگ بر این باورند که نظام اعتقادی و دین شیرازه انسجام هرگونه اجتماع فرهنگی است و بیشتر آرمانهای اجتماعی هر فرهنگی را دین آن معرفی و تثبیت میکند.[18] « هرچقدر افق فکری و عاطفی دین یک اجتماع گستردهتر، فراگیرتر و جهانشمولتر باشد، چشماندازها، نگرشها، دیدگاهها و مفهوم انسانیت اعضای آن اجتماع نیز به طبع پهن دامنهتر و فراتر از محدودیتها و چهارچوبههای سرزمینی و قومی شکل میگیرد.[18]
ایرانیان ذاتاً یک قوم دینپرور بودند و از همان آغاز به طرزی واقعبینانه دلبستگی خود را به یک پایگاه معنوی نشان دادند. شاید علت آنموقعیّت جغرافیایی و طبیعی و وضع ناامن سرزمینشان بوده که آنان را در ناایمنی نگاه میداشته و به دنبال پناهگاه میفرستاده است. زمین برای آنان جای نامطمئنی بوده و میبایست چشم به آسمان داشته باشند .[19] . 10 هر کشوری دارای منابعی شناخته شده و آشکار است و در عین حال منابعی ناشناخته و در دل زمین دارد که با شناخت آن منابع و بیرون کشیدن آنها از دل زمین به سرمایه کشور میافزایند و پیشرفت کشور را با برخورداری از آن منابع میسر و تسریع میکنند. »فرهنگ« در یک جامعه به منزله دستگاهی است که »گمانه« میزند و چون به منبع اصلی برخورد، مواد نهفته در دل خاک را بیرون میکشد. با استخراج پی در پی و بیگسست منابع نهفته در دل زمین یک کشور، آن کشور ثروتمند و ثروتمندتر میشود.[14]