بخشی از مقاله
چکیده
مسکن یکی از مهمترین نیازهای بشر برای رسیدن به آرامش، درونگرایی و دریافت حس امنیت است. کمتوجهی به مکان زندگی، حفظ و تداوم حس مکانی که انسان در آن سکنی گزیده است، مسئلهای است که در دهههای اخیر به خصوص در کشورهای درحال توسعه به صورت گستردهای رخ داده است. امروزه نگاه اغلب افراد ساکن در مجموعههای مسکونی به فضای زندگی خود، نگاهی غریبه و عاری از تعلق و دلبستگی به آنست و اکثرا در پساذهن خود چنین تصور میکنند که مکان زندگیشان محل دلخواه نبوده و باید روزی آن را ترک و به جای دیگر بروند. این امر ضرورت بررسی عوامل موثر بر حس تعلق را بیان میدارد تا گامی در جهت افزایش تعلق و دلبستگی به فضای مسکونی برداشته شود.
چنانچه در مجتمعهای مسکونی حس تعلق افزایش یابد به تبع آن تعاملات اجتماعی، پایداری اجتماعی، کیفیت محیطهای زندگی و ... افزایش خواهد یافت. از اینرو با توجه به پژوهش صورت گرفته عوامل موثر بر افزایش حس تعلق در مجموعههای مسکونی عبارتند از: دسترسی کالبدی مناسب، فضای مناسب برای فعالیتهای مختلف، حس امنیت، وضوح و خوانایی فضاها، تفکیک مناسب فضای عمومی- خصوصی، دید و منظر مطلوب و استفاده از طبیعت، روابط اجتماعی، رنگ، بافت و جنس مصالح مطابق با بافت پیرامون و تداعی خاطرات. در این رابطه راهکارهای طراحی در قسمت نتیجهگیری آمده است.
-1 مقدمه
یک معمار وظیفه دارد مکان را به صورت تمام و کمال در ذات خود آشکار کند. در واقع در بنا است که مکان به مخاطب خود اهدا میشود. هنر معماری با ساختن خلاقانه مکان وظیفه دارد که خصوصیات محیط را گردآوری کرده و در مکان نشان دهد.[1] البته در جهت تحقق این آرمان در طول تاریخ، زمانی بسیار موفق و زمانی ناکارآمد بوده است. چه بسا زمانی معماری سنتی اسلامی- ایرانی، در این زمینه حرفهای زیادی برای گفتن داشت، ولی امروزه با گذر در خیابانها و کوچههای شهر هویت اصیل خود را فراموش شده میبیند.[1] امروزه انسانها در خانههایی زندگی میکنند که بیتوجهی به انسان و نیازهای او در طراحی و ساخت آنها مشکلاتی از قبیل کاهش احساس تعلق و آرامش را به همراه داشته است.[2]
عملکردگرایی دیدگاههای مدرنیستی توسعه، انسان، شهر و معماری را از معنا بیگانه و از حس تهی ساخته و با تولید انبوه فضاهای بیهویت و بیمعنا انسان را در بیمکانی و بیهویتی رها کرده است.[3] احساس افراد از مکان میتواند تأثیرات فضایی و مکانی مختلفی بر جای بگذارد. حس تعلق به مکان نقطه مقابل حس لامکانی است، حس لامکانی به احساس عدم تعلق به مکان که ناشی از فقدان تنوع است اشاره دارد.[4]
حس مکان دارای سطوح مختلفی است که حس تعلق به مکان یکی از این سطوح به شمار میرود. بررسی تحولات مسکن ایران طی دو سه دهه گذشته نشان از کاهش توجه به عوامل کیفی هم در مقیاس واحد مسکونی و هم در مجموعه دارد و عملا عمده توجه به مسئله کمیت است، این در حالی است که رضایت نهایی متقاضیان مسکن نه در کمیت بلکه در کیفیت آن نهفته است، همین امر موجب گردیده که نگاه اغلب افراد ساکن در مجموعههای مسکونی به فضای زندگی خود، نگاهی غریبه و عاری از تعلق دلبستگی به آن میباشد.
آنها در پسا ذهن خود چنین تصور میکنند که مکان زندگیشان، محل دلخواه نبوده و باید روزی آن را ترک و به جای دیگر بروند. همچنین تمایل و زندگی افراد برای حضور در فضا کاهش یافته است، متاسفانه امروزه در معماری معاصر ایرانی نقطه ضعفهای بسیاری از این حیث دیده میشود. این امر ضرورت بررسی عوامل موثر بر حس تعلق را بیان میدارد تا گامی در جهت افزایش تعلق و دلبستگی به فضای مسکونی برداشته شود.
-2 چهارچوب نظری پژوهش
1؛-2 مکان و فضا
در فرهنگ لغت جغرافیای آکسفورد واژه مکان، نقطهای خاص در سطح زمین تعریف شده است که محلی قابل شناسایی برای موقعیتی است که ارزشهای انسانی در آن بستر شکلگیری و رشد یافته است. فرهنگ لغت انگلیسی وبستر نیز علاوه بر مفهوم جغرافیایی، به نحوه و قرارگیری افراد در جامعه در مکانهای خاص - بعد اجتماعی فضا - اشاره دارد.[5] مکان کلیتی است که از اشیا و چیزهای واقعی ساخته شده و دارای مصالح، ماده، شکل، بافت و رنگ است.
مجموعه این عناصر با هم کاراکتر محیطی مکان را تعریف میکنند. در روانشناسی محیطی مرسوم، مکان به عنوان برایندی از نیروهای متنوع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روانشناختی که در لحظه خاصی از زمان بر آن تاثیر میگذارند، تلقی میشود. فرض براینست که مداخله مناسبی از نیروهای یاد شده میتواند موجب دگرگونی مکان گردد. مکان زمینهای برای فعالیتهاست و عموما دارای هویت شناختی بوده دربرگیرنده عوالم اجتماعی متنوع و دارای تاریخی که گذشته، حال و آینده را به هم پیوندد.
داوودی - - 1386 مکان جایی است که انسان ادراکی کامل از هستی و بودن خود داشته باشد. حبیبی - - 1387 مکان، عنصر اصلی هویت ساکنان آن است. انسان با شناخت مکان میتواند به شناخت خود نائل شود. افشار مکان را نتیجه برهمکنش سه مؤلفه رفتار انسانی، مفاهیم و ویژگیهای فیزیکی تصور میکند. بر این اساس »مکان« نادری - - 1387 را میتوان تجربه » عرصهای درونی« در برابر »عرصه بیرونی« دانست که دربرگیرنده جهات گوناگون و تعدادی گشودگی میباشد.
افراد حتی فضا را هم بواسطه مکان درک میکنند و فضایی جدا از مکان را غیرقابل تصور می-دانند. این تفاوت در درک مکان و فضا از آنجا ناشی میشود که در واقع فضا انتزاعیتر از مکان است.[8] همچنین فضا عبارت است از همه جا، ولی مکان جایی معین است. بدون شک، تصور همهجایی باید دشوارتر از تصور جایی معین باشد. مکان محتوا دارد، ولی فضا نوعی خلا است. مکان بسیار آسانتر از فضا مرزپذیرتر و قابل تحدیدتر است، در حالی که فضا بیمرکز است و به متناهی بودن گرایش دارد.[9]
در واقع مکانها معمولا کلیتهای محیطی هستند، از قبیل کشورها، مناطق، چشماندازها، سکونتگاهها و ساختمانها. لذا انسان برای نامیدن آنها از واژههایی چون جزیره، دماغه، خلیج، جنگل، بیشه، میدان، خیابان، حیاط، کف، دیوار، سقف، پنجره و ... یا به عبارتی از اسامی استفاده میکند. استفاده از اسامی موید پذیرش مکانها به عنوان چیزهایی واقعی است که وجود دارند. برخلاف مکانها، معمولا فضاها به عنوان سیستم و نظام ارتباطات، معمولا به وسیله حروف اضافه بیان میشوند. برای این کار از حروف اضافهای چون در، درون، روی، بالا، کنار، از و ... استفاده میشود[6]