بخشی از مقاله
چکیده
هدف این پژوهش شناسایی و رتبه بندی شاخص های موثر در همراستایی استراتژیک بین استراتژی سازمان و مدیریت سبد پروژه ها در سازمان های پروژه محور صنعت نفت و گاز ایران می باشد. این پژوهش کاربردی و از نوع اکتشافی می باشد.
جامعه آماری تحقیق خبرگان و مدیران پروژه این صنعت می باشند که تعداد 110 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. درمرحله اول با استفاده از ادبیات موضوع پیشین شاخص های همراستایی در صنایع مختلف شناسایی شدند سپس در قالب پرسشنامه ای از خبرگان صنعت نفت و گاز در خصوص تاثیر این شاخص ها در صنعت نفت و گاز کشور استعلام گردید. بر اساس پاسخ خبرگان20 شاخص همراستایی استراتژیک در این صنعت شناسایی و رتبه بندی گردید و وزن آنها استخراج شد. در پایان با استفاده از تحلیل عاملی مولفه های 6 گانه در بر گیرنده این 20 شاخص تعیین گردید.
مقدمه
با توجه به محیط رقابتی کسب وکار به ویژه در سالهای اخیر شرکت های پروژه محور ناگزیر به روی آوردن به استراتژی های نواورانه هستند تا بتوانند در بازار رقابتی امروز همچنان پایدار باقی بمانند در همین راستا مدیریت پروژه به عنوان فرایند اصلی و بهره گیری از پروژه ها به عنوان ابزاری برای پیاده سازی این استراتژی ها مورد توجه سازمان ها قرار گرفته است
در چنین شرایطی لازم است سازمان ها اطمینان حاصل کنند که پروژه ها به طور کامل همراستا و در جهت استراتژی ها انتخاب و اجرا می گردند. در واقع همراستایی استراتژیک بین مدیریت سبد پروژه و استراتژی کسب و کار به شرکت ها کمک می کند تا بر روی پروژه های صحیح و مطابق با اهداف تعیین شده در استراتژی کسب و کار تمرکز نمایند. به صورت تاریخی، کسب و کارها برنامه ریزی استراتژیک، مدیریت سبد پروژه ها، و انتخاب پروژه را به عنوان مسوولیت های مدیریت ارشد و برنامه ریزی پروژه، اجرای فرایند ها را به عنوان فعالیت هایی که توسط مدیران پروژه و تیم پروژه انجام می شود می دانند.
هنگامی که این فرایند ها همراستا شوند، المانهای استراتژیک کسب و کار، خوراک المانهای سبد و المانهای سبد، خوراک المانهای مدیریت پروژه و المانهای مدیریت پروژه خوراک اجرای تیم را فراهم می نماید. در بیشتر موارد فرایند ها همراستا نیستند. بنابراین سازمانها موفق به گره زدن پروژه ها به استراتژی کسب و کار و یا به سبد آنها نخواهند شد و نهایتا باعث توقف پروژه شده و یا سبب خواهد شد که پروژه هایی اجرا گردند که آورده ای در راستای اهداف سازمان نداشته بنابراین منابع مهم سازمان هدر می رود. در بسیاری از موارد، سازمانها با پروژه ها به صورت یکسان و بدون توجه به نوع استراتژی سازمان رفتار می نمایند
زمانی که استراتژی کسب و کار سازمان به سطح اهداف سطح پروژه ترجمه می شود، یکتا بودن حرفه ای هر پروژه مانند، سرعت در عرضه به بازار و یا کیفیت برتر در میان بقیه فاکتورها مشخص می گردد. با درک چالش پیش رو در همراستا نمودن مدیریت سبد پروژه ها و استراتژی کسب و کار، مدیر پروژه و تیم او می توانند پروژه هایشان را در فضای رقابتی امروز مدیریت نمایند.
البته این همراستایی خود یکی از موضوعات چالش ساز برای سازمان بشمار می آید چرا که اغلب، اهداف استراتژی کسب و کار در سازمان ها به طور کامل به سطوح مختلف سازمان منتقل نشده اند و با اقدامات مدیریت پروژه های سازمان متجانس نیستند. همین عدم همراستایی موجب از دست دادن فرصت های بازار می گردد که حل آن نیز با دشواری هایی برای سازمان ها همراه است. به طوری که می توان درک این همراستایی را یکی از مهمترین چالش های مدیریت پروژه اثربخش در سازمان ها دانست
در کشور ایران، شرکتها و بنگاههای پروژه محور موجود با چالش عدم وجود یک روش و یا مدل منسجم و یکپارچه برای انتخاب سبد پروژه در جهت استراتژی های مدیریت شرکت روبرو می باشند. انتخاب سبد پروژه ها برای بیشتر سازمانها تصمیمی حیاتی، متفاوت و دینامیک بوده و یکی از بزرگترین چالشها در برابر این سازمانها این است. لذا شناسایی و رتبه بندی شاخص های موثر در همراستایی استراتژیک بین استراتژی سازمان و مدیریت سبد پروژه در سازمان های پروژه محور صنعت نفت و گاز کمک شایانی در دست یابی اهداف استراتژیک سازمان می نماید.
ادبیات تحقیق
استراتژی کسب و کار
مفهوم استراتژی در جامعه جدید نیست؛ ریشه ی آن در اولین روزهای نوشتن در مورد جنگ، منتشر شده در آثار معروف، مانند سان تزو - نوشته شده در حدود 400 سال قبل از میلاد - 1998 - و فون کلازویتز - نوشته شده بعد از جنگهای ناپلئون در اوایل قرن هجدهم - 1993 - بود.
فلاسفه ی اوایل جنگ هیچ مشکلی در تعریف استراتژی نداشتند. آنها آن را به صورت تلاشی برای پیدا کردن بهترین روش برای اطمینان از پیروزی در جنگ و یا نبرد می دیدند. آن ها معمولاً استراتژی های متفاوت را مشخص می کردند و آن ها را با شرایطی که مناسب ترین به نظر می رسید هماهنگ می ساختند .[4]یک تعریف نمونه از استراتژی سازمانی عبارت است از، " برنامه های مدیریت ارشد برای رسیدگی و توجه به نتایج سازگار با مأموریت ها و اهداف سازمان"
در یک چشم انداز وسیع تر ، به هنگام سر و کار داشتن با استراتژی، فرد می تواند به طور قانونی به بحث در مورد هر چیزی که در مورد سازمان ها نوشته شده است بپردازد. بنابراین، استراتژی، از یک طرف، ادعا شده است که به برنامه ریزی مدیریت ارشد محدود می شود، در حالی که از طرف دیگر شامل هر چیزی است که سازمان انجام می دهد.
مدیریت پروژه از دیدگاه استراتژیک
مدیریت پروژه شکل خاصی از مدیریت است که همچون سایر استراتژی های عملیاتی جهت انجام یکسری از اهداف کسب وکار بکار گرفته می سوند در مدیریت پروژه استراتژی ها و اقدامات و کارهای تعریف شده در در قالب یک برنامه و بودجه تعریف شده مشخص می گردند. جوهره مدیریت پروژه پشتیبانی از اجرای استراتژی رقابتی سازمان می باشد تا سازمان بتواند به نتایج دلخواه خود از قبیل کیفیت بالا، رسیدن به بازار در کمترین زمان و محصول با قیمت کم دست یابد. .
این مفهوم به سرعت در حال تکامل است. در آینده مدیریت پروژه کاملا با آنچه در 50 سال گذشته انجام شده متفاوت خواهد بود. در مدیریت پروژه سنتی پروژه ها بر روی راندمان، عملکرد عملیات و رعایت محدودیت های زمانی و مالی تمرکز داشته اند و مدیر پروژه و تیم پروژه تمرکز خود را بر روی انجام و اتمام کار قرار می دهند در شرایطی که محدودیت زمانی و مالی پروژه رعایت گردند. این در حالی است که امروزه محیط کسب و کار دینامیک و جهانی نیاز به روشهایی دارد که از طریق آنها پروژه ها به سلاحهایی رقابتی و نیرومند تبدیل گردند
از طرفی با توجه به مشکل بودن اجرای استراتژی ها، می توان با کمک مدیریت پروژه این مشکلات را برطرف و زمینه اجرای مناسب استراتژی ها را فراهم نمود پلگرینلی و بومن معتقدند که در این زمینه با توجه به وجود برنامه اجرایی مختلف و رابطه بین این برنامه ها، بایستی از تکنیک مدیریت پروژه در هدایت و اجرای استراتژی ها در قالب پروژه های استراتژیک استفاده نمود. و به همین دلیل بهترین ساختار برای اجرای استراتژی ها را استفاده از ساختار» مدیریت بر مبنای پروژه « می دانند