بخشی از مقاله

چکیده

اولین بارقههای مباحث معماری بومی در دهه 1960 در پاسخ به نادیده انگاری جایگاه آن در تاریخ معماری و با برپایی نمایشگاه "معماری بدون معمار" درخشید و با سرعت چشمگیری توسعه پیدا کرد، به شکلی که در دو دهه آخر قرن بیستم به عنوان یک مقوله تحقیقی در برنامهای پژوهشی و آموزشی دانشگاهی رونق یافت.

تألیفات پُل اُلیور و آموس راپوپورت مفاهیم معماری بومی را در تاریخ پراکنده تئوری معماری گنجاند و آن را به سطحی آکادمیک ارتقاء داد. همزمان چند شبکه جهانی برای مطالعه معماری بومی مناطق مختلف جهان شکل گرفت و سمینارهای متعدد برگزار شد که حاصل آن گسترش دانش در خصوص سنت-های بومی سرتاسر دنیا و تألیف کتابهای متعدد دراین زمینه بود.

عبارات فراوانی برای تعریف این نوع معماری به کار میرفت مانند معماری بدوی، معماری فطری، معماری عامیانه و ....از این میان عبارت " معماری بومی" به عنوان یک عبارت مشترک توسط نظریه پردازان این حوزه برگزیده شد، چرا که بوم یک اصطلاح بومزاد و فطری است و ارتباط درونی و اصول مشترک و منطقهای بناها را بیان میدارد. فرمهای معماری بومی جهت رفع نیازی خاص برپا میگردند و ارزشها، نحوه معیشت، روشهای زندگی فرهنگهایی که آنها را تولید نمودهاند و در یک عبارت، سنت را متجلی میکنند.

تعریف سنت و جستجوی شکل فیزیکی آن در معماری موضوعی است که در نوشتههای بیشترمتخصصان این شاخه دیده میشود. مسأله حفاظت معماری بومی با تأخیر مورد توجه قرار گرفت. با وجود اینکه دو منشور آتن - 1933 - و ونیز - - 1964، توجه معطوف به حفاظت مونومانها را به شهرهای تاریخی و محیط مصنوع متمایل کرد، اما اولین کمیته بینالمللی معماری بومی در ایکوموس در سال 1976 تشکیل شد و منشور حفاظت معماری بومی را در همان سال تدوین کرد.

قبل از آن، دو مجمع بینالمللی برای حفاظت بناهای خشتی در شهر یزد برپا گردید که دستاورد آنها در قالب دو مصوبه ارائه شد. جدای از ارزشهای تاریخی و زیباشناسی معماری بومی، این میراث به عنوان حاصل تجربه نحوه ساختمان سازی افراد در طی قرون گذشته اکنون در اختیار ما قرار دارد که اگر به درستی ساخته و پرداخته شود، پاسخگوی معضلات توسعه و اسکان انسانها در قرن حاضر خواهد بود.

مقدﱠمه

تئوریها و نظریات مربوط به معماری بومی به خصوص در سالهای ابتدایی پیدایش مبانی آن و در قرن بیستم، بیشتر خانههای روستایی و اقامتگاههای موقت را مد نظر قرار میداد. برایناساس، معماری، با استناد به تکنیکهای جاری در فرهنگهای قبیلهای و روستایی زنده و در جوامع سنتی با توجه به دانش بومی استادکاران و شاگردان تعریف شده و مفاهیم سنتی و میراثی از خلال همین فرهنگ زنده استخراج میگردد. اما در سالهای آخر قرن بیستم تغییرات و توسعههای فراوانی در نظریات مربوط به معماری بومی پدید آمد.

کاربرد انحرافی و یا سوءاستفاده از مدرنیسم که توسط بسیاری از افراد تحت عنوان ارزشها انجام گرفت، فاقد احترام به هویت فرهنگی، تداوم تاریخی و ارتباط اقلیمی بود. - Ozkan,2006:98 - از این رو دامنه مخالفت با مدرنیسم تنها محدود به تعداد اندکی از متفکران نبود. فاصله بین سالهای 1959 تا 1961، مصادف بود با انتشاراتی چون " مطالعه بافت ونیز " توسط موراتوری،"بررسیهرشاَنِک"1 توسط کانزن، "تصور شهر" توسط کوین لینچ2 ،"منظر شهری"توسط گُردُن کالنز3 و "مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا" توسط جین جکوبز4 که همگی نسبت به سرنوشت شهرهای قبل از مدرنیسم اظهار نگرانی کردهاند. این نگرانی نسبت به چشمانداز مصنوع در سالهای بعد نیز با انتشاراتی چون "معماری شهر" توسط آلدو روزی و "معماری بدون معمار" توسط برنارد رودوفسکی5 ادامه پیدا کرد

تئوریها و مباحث مربوط به معماری بومی نیز در همین زمان و در عکسالعمل به نادیده انگاری آن، هم در عرصه نظری و مطالعات تاریخ معماری و هم در عمل، در طرحهای توسعه و حفاظت، شکل گرفت و انتشار کتاب و نمایشگاه "معماری بدون معمار" نقطه آغاز آن محسوب می-شود. به اعتقاد نظار السید معماری بومی اختراع قرن نوزدهم است اما به عنوان یک مقوله تحقیقی وجود آن در برنامه-های پژوهشی و آموزشی دانشگاهی در طی دو دهه آخر قرن بیستم رونق گرفت.

پیشینه و تاریخچه

" قبل از پایان قرن نوزدهم، بیشتر نوشتهها در خصوص معماری بومی، در سفرنامهها و مکتوبات ماجراجویان قرارداشت که گاه با اهداف علمی ولی اغلب بدلیل علایق شخصی نوشته شدهاند. با توسعه قدرت کلونیهای غربی، این قبیل مطالعات جدیّت بیشتری یافت. نیاز به درک فرهنگهای بومی به عنوان یک مقوله مهم در مدیریت بهتر دنیا درآمد که هرچند هدف غایی ورای این مطالعات، استعمار منابع بود، اما مطالعات فراوان و پرجزئیاتی روی فرهنگهای مختلف انجام شد که در خصوص معماری و ساختمانسازی اطلاعات پرارزشی را ارائه میکند. در نیمه اول قرن بیستم، این مطالعات بیشتر شامل حس نوستالژیک غم از دست دادن سنتهای روستایی رو به زوال بود.

مساحیهای این بناها در آن دوره به ندرت با تحلیلهای جامعه شناسی و محیطی همراه بود، هرچند که گاه یک زیرنویس یا حاشیه در خصوص تاریخ به این نوشتهها اضافه میشد. در عوض، معماران مدرن، معماری بومی را منبع الهام قرار داده و به زیباشناسی عملکردی آن توجه خاصی داشتند. به اعتقاد مدرنیستها کیفیت فرمی معماری بومی حالتی مدولار دارد که از کوچکترین تا عظیمترین ساختارها را در بر میگیرد.

در همین راستا در سال 1964، در موزه هنر مدرن نیویورک نمایشگاهی با نام" معماری بدون معمار" برگزار و متعاقب آن کتابی با همین عنوان منتشر گردید. در این نمایشگاه علاوه بر معماری بومی، معماری پیچیده و کوچک اروپای مرکزی، مدیترانه، غرب و جنوب آسیا و معماری بدوی شامل خانههای بوکن، چادرها، خانه-قایقها و ... به نمایش در آمده بود. دریافت و حاصل نمایشگاه به صورتی که رودوفسکی اشاره میکند، بیشتر مرتبط با دانش بومی نهفته در پس این معماری است." از این نمایشگاه دانستیم کهبسیاری از راهحلهای پایهای معماری قبل از تکنولوژی پیچیده و سنگین ما پیشبینی شدهاست. و اینکه بسیاری از پدیدهها که در عصر ما اختراع میشوند در معماری بومی جاافتاده و قدیمی است. مصالح بنّایی پیشساخته و استانداردشده، ساختارهای مطمئن و قابل حمل و بسیار تخصصی، گرمایش کف، تهویه هوا، کنترل نور و حتی آسانسورها.

این نمایشگاه و به خصوص عنوان بحث برانگیز آن نقطه عطفی در این زمینه محسوب میشود. متخصصان این حوزه متفقاً اعتقاد دارندکه معماری بومی ، به عنوان یک دانش آکادمیک مورد غفلت بوده است. و تا دهه شصت تعداد فراوانی از تحقیقات و آموزش حوزه معماری و تاریخ معماری درگیر معماری رسمی و مونومانی بود به شکلی که معماری بومی از اکثر کتابهای تاریخ معماری و یا دایرهالمعارفها خذف گردیدهبود.

در نیمه دوم قرن بیست، علاوه بر معماران، مردمشناسان، جغرافیدانان، تاریخدانان، طراحان توسعه و اعضای کمیتههای نجاتبخشی بینالمللی نیز در حیطه دانش خود، مطالعات فراوانی روی خانهسازی بومی انجام دادند. به همین دلیل با وجود شروع تأخیرافتاده مطالعات این عرصه، در طی دهههای آخر قرن بیستم به شکلی چشمگیر رشد نمود. انتشار دو کتاب "سرپناه و جامعه"6 توسط پل الیور7 و "فرهنگ و شکل خانه"8 توسط آموس راپوپورت9، در سال 1969 و پس از نمایشگاه "معماری بدون معمار "تغییر زیادی در شرایط علمی و آکادمیک این رشته ایجاد نمود.

" پل الیور از میان کیفیات فراوان این نوع از بناها، عبارت بومی را از زبانشناسی عاریه گرفت و یک عرصه وسیع کاوش را پیش رو نهاد . در کتاب اولش یعنی سرپناه و جامعه، به شکلی دقیق و شیوا معماری بومی را در بیان تاریخ پراکنده تئوری معماری میگنجاند. از دهه 1970 به بعد با توجه به فعالیتهای الیور و پیروان او تحقیق در معماری بومی به یک حوزه آکادمیک قابل توجه ارتقاء یافت و یافتههای فراوانی به همراه داشت. تحقیقات معماری بومی بزرگ-ترین خلاء را در تئوری معماری پرکرد. یعنی فقدان شرایط تجربی که در گذشته مانع نشأت گرفتن دانشی ارزشمند و متنوع از نمونههای مطالعاتی و بررسیهای میدانی میشد.

مطالعات بین المللی معماری بومی در طی دهه 1980 با بنیان شبکههای جهانی مانندIASTE10 - انجمن جهانی مطالعه استقرارگاههای سنتی - و IASPS11 - انجمن جهانی برای مطالعات مردم-محیطی - وVAF 12 - گردهمآیی معماری بومی - تقویت شد. هریک از این بنیادها سمینارهای متعددی برگزار کردند که بر اثر آن، مطالعات معماری بومی، ناگهان گسترده شد و منجر به یک دانش رو به تزاید و درک از یک دامنه متنوع از سنتهای بومی گردید.

در سال 1997 علاقه روز افزون به درک سنتهای بومی در سراسر دنیا منجر به انتشار کتاب " دایرهالمعارف معماری بومی جهان" 13 شد که بر معماری بومی کل دنیا تأکید داشته و نتیجه فعالیت علمی بیش از صد و پنجاه محقق در هشتاد کشور دنیا را گردهم آوردهاست. این مجموعه انعکاسی از توسعه تحقیق در زمینه معماری بومی بوده، هدف آن ارائه مرجعی منسجم برای مطالعات معماری بومی در سرتاسر دنیاست. تا آن تاریخ چنین مرجعی منتشر نشده بود و محققان نتیجه مطالعات خود را به شکلی پراکنده در مجلات و کنفرانس ها ارائه مینمودند

-14 دایرهالمعاف شامل دو بخش است. جلد اول با عنوان " تئوریها و اصول" - Theories and principals - ، در ارتباط با برخی دستاوردهای تئوریک مطالعه معماری بومی بوده و از مقولههای مفهومی و روششناسی به سمت محتوی ویژگی کلی فرهنگی و محیطی حرکت میکند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید